سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

جوانه های معصوم در خس و خاک


مهری امیری



اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ٣ ارديبهشت ۱٣٨۵ -  ۲٣ آوريل ۲۰۰۶


” از دريا پرسيدم : اين امواج ديوانهی تو از كرانه ها چه می خواهند؟ چرا اينسان پريشان و دربدر ،   سر بر آستان   كرانه های از همه جا بی خبر می سايند؟ د رمقابل سوالم دريا گريست،   امواج هم گريستند ، آنوقت دريا گفت : طعمه مرگ فقط انسانها نيستند, بلكه امواج هم ميميرند   و اين امواج زنده هستند كه لاشه ی امواج مرده را به گورستان سواحل خاموش به خاك می سپارند .....”
(از كارو - كتاب شكست سكوت)
 
  از خبری كه در مورد جمع آوری زنان خيابانی توسط نيروی انتظامی شنيدم   و بعد هم تهديد اين زنان بی پناه و سپس كشتار چند تن از زنان در همين تهران خودمان   در چند روز اخير   بی نهايت بر آشفتم. مدت كوتاهی نگذشت كه آقايان زن ستيز اعلام نمودند، در زنان به اصطلاح ”بدحجاب” بايد از كشور خارج شوند!   با خود گفتم: به راستی عامل و بنيانگذار اين وضعيت فجيع در ايران چه كسی است؟ و چه كسی در قبال آن پاسخ گوست؟   آری دختران بی پناه ميهنم در بدر،   آوارهی خيابانها و كوچه های نا امن،   شب را سحر می كنند و شبهای هراس آلودشان را پايانی نيست . جوانه های معصومی كه در بهار جوانی مورد هجوم وحشی   پاييز شقاوت گزمه ها قرار می گيرند و شبانه سيلی سرما صورتهای رنگ پريده شان را كبود می سازد و زمستان سخت ولايت ، پيكرشان را شلاقكش می كند.   گلهايی كه ناشكفته بدست نامردان حاكم پرپر می شوند و تنها درختان خيابان سايه هاشان را به رايگان به آنان ميبخشند.   و خيابانهای آلوده به افيون،   پذيرای ورودشان به عرصه بازار عرضه و تقاضا ميشوند.   وطنم ظلمت كده ايست كه در آنجا   قاضيان، شبانه به فحشاخانه می روند و صبحگاهان حكم اعدام زنان را در دادگاه، به اجرا در می آورند و يا بخاطر تار مويی زنان را مورد مواخذه و بازداشت قرار ميدهند.   تاجران انسان دختركان بی پناه را   وقيحانه لای احكام شرعی ميپيچند و به كشورهای خليج و منطقه تقديم می كنند. عجبا! چگونه می توان اينهمه مهرورزی را يكجا باور كرد!! عدالت ملا را بنگريد كه دو   راه در مقابل اين دختركان محروم، با تمام ”سخاوت”! قرار داده كه خدای ناخواسته سوء تفاهمی پيش نيايد كه در اينجا آزادی نيست؟ !
  آری اين زنان در اوج ”آزادی”! می توانند از اين دو راه، كه پيش رويشان قرار داده اند يكی را انتخاب كنند. آنهم به خاطر ”پاكسازی محيط زيست”! يكی از اين دو راه خارج شدن از ايران به معنی فروش آنان توسط همين تاجران انسان و پاسداران شب به شيخ نشينان خليج، جهت سوء استفاده های رذيلانه است, و راه ديگر مرگ است.   و بدين سان است كه الزامات كشتار آنان، توسط قاضی القضات آماده گشته است. و از هم اكنون طرح شيطانی خود را به مرحله اجرا گذاشته اند. البته به گفته آقايان ”مهرورز” اين زنان و دختران كاملأ آزادند كه يكی از اين دو راه حل را كه توسط قانون گذاران نظام پيش پايشان گذاشته شده انتخاب كنند! راستی قوانين اجتماعی و انسانی در كجای اين مملكت به خاك سپرده شده، كه اينچنين ميهنم جولانگاه تازيان و كركسان گشته است. دردا كه ميهنم را مصيبتی دردناك فرا گرفته,   قانونهای زن ستيزانه همه امكانات شغلی و آموزشی و حتی تنفس را هم از آنان سلب نموده و نظام ولايت همواره كاری كرده كه آنان بين ”بد و بدتر” بد را و گاهأ بدتر را انتخاب كنند. آمار خودسوزی ها و خودكشی های سرسام آور زنان و ازدياد روز افزون دختران فراری در سراسر كشور مخصوصأ در تهران و سوء استفاده های رذيلانه از اين زنان بی پناه توسط كارگذاران, صحت اين واقعيت تلخ را بيان می كند. راستی اگر اينهمه راهبند، سر راه اين زنان نمی گذاشتند و مينيمم حقوق آنان توسط نظام ولايت به رسميت شناخته می شد, اين همه آوارگی و دربدری و فحشای زنان كه در طول تاريخ ايران بی سابقه بوده به وجود می آمد؟
همانطور كه اطلاع داريد و در روزنامه ها هم منتشر شده است، به تازگی مجددا قتل های زنجيره ای زنان آغاز   شده است، و طی چند روز اخير ۶ زن به طرز فجيعی به قتل رسيده اند، كه اجساد بی جان آنان را در بيابانهای اطراف تهران يافته اند. اين اعلام خطری است برای كل جامعه، و شروع سركوبی بيشتر زنان و جوانان. البته همگان به خوبی دريافته اند كه علت اين افزايش سركوب چيزی نيست جز رفتن پرونده اين رژيم به شورای امينت و زير فشار قرار گرفتن آن توسط جامعه بين المللی. در واقع هر جا كه قافيه برای نظام ولايت تنگ ميشود، سركوب برای ادامه حاكميت رو به زوالش اوج ميگيرد .
باور نمی كنم كشورم خانه رستم و سياوش، زادگاه سردار جنگل ميرزا كوچك خان و ستارخان و باقر خان و مصدق كبير, در عرصه تاريخ، اين گونه دردمند و زخمی بوده باشد. مگر در يورش وحشيانه ايل مغول كه هست و نيست اين مملكت را برباد دادند بر كشورم چه رفته بود، آيا با شرايط كنونی فرق چندانی داشت؟ و اكنون نيز در ميهن اسيرمان ايران، همچنان سايه های هراس حكمفرماست ...
پس قيام بهمن چه شد؟ آن فريادهای بيدار آزادی را چگونه به سلاخ خانه بردند. در همان روزها كه بهار با همه تراوت و زيبايی خويش آمده بود, تا بدنهای خسته دلان را بنوازد و زلال چشمه ساران، چكامه پويش آغازد، بناگاه در پس پرده توطئه، شعارهايی در كوچه ها پيچيد:   ”يا روسری يا توسری”! و از همان آغاز، زنگ استبداد مذهبی به صدا در آمد. كه ناقوس مرك آزادی را می نواخت. و زنان اولين و اصلی ترين بهانه سركوب گشتند. چرا كه با سركوب زنان است كه هموارده مردان را نيز به سكوت و سكون وادار كنند. سپس توطئه ننگين اعتياد برای نابودی و مرگ تدريجی جوانان اين مرز بوم توسط همين نظام، طراحی و به اجرا گذاشته شد. البته با سوء استفاده از مذهب، به راحتی تمام انديشه شيطانی خود را در اذهان مردم فرو كردند. هرچند كه در شرايط كنونی اين عملكردهای عوام فريبانه ديگر كارآيی قبل را ندارد و هاله نور و .... تاثيری جز تمسخر در بين مردم ايجاد نميكند! اما متأسفانه همچنان با فشار و سركوب ميخواهند جامعه را به انقياد وادار نمايند .
دردا, و دريغا, كه سروها در وطنم واژگون گشته اند. رودها خشكيده اند، درياها اسير گردبادهای وحشی گشته اند. ابرهای تيره، مه و خورشيد را نهان كرده اند. و جوانه های معصوم در خس و خاك، به اميد نوری برای سبز شدن مانده اند. وطنم سوگوار جنگلهای عريانی است كه به دست تبردارن درختان سبزشان تكه تكه گشته است.   آبادترين مكان در اين سرای بی سر و بن، زندان است و گورستان,   وطنم گريان است. ازدردهای بی پايان، ورودی های شهرها رخت عزا به تن دارند و هر روز جوانی در آن بردار است .
در ميخانه ببستند خدايا مپسند                                                 كه در خانهی تزوير و ريا بگشايند
بايد چاره ای انديشيد, تا به كی بايد افكارمان بازيچه خرافات اين جادوگران و سالوسيان باشد. در هر تاريخی كه ميهنم مورد تهاجم اهريمنی قرار گرفته همواره كاوه ای بوده تا بر بيداد زمان و ضحاك زمان برشورد. پس بايد گفت: ميهنم جايگاه آزادگان است .
  من نمی گريم آري, نمی گريم من می ايستم. و باز هم سروهای واژگون را در باور شهرها می كارم,   تا جوانه های اميد بار ديگر بر آن برويند. من می ايستم, تو هم به ايست. به خاطر انسان و به خاطر آزادی. بايد زنجيرها را گسست و در باغچه ها نور كاشت. بايد و جدانهای خوابيده را با نی لبك كودكی گستاخ بيدار كرد, بايد خروشيد, بايد دوباره از ريشه روييد, آی انسانها!   دستهايمان را در دست هم بگذاريم و كوهی از مشت بسازيم، تا صبح آزادی بر قله سبز اتحاد و اعتمادمان طلوع كند .
 
در شهر غم آلوده من تا عسسی هست
زين طايفه شرزه و عيار كسی هست
بيهوده نبستيم به اميد نگاهی
در حلقه فريادكشان دادرسی هست
كشتند فقيهان همه جا ،   شور و شرر را
در سينه ما باز هوای شرری هست !
 
انجمن دفاع از حقوق زنان در ايران- مهری اميری-   ۲ ارديبهشت ٨۵


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست