سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

یادداشتی در حاشیه ی متن اعدام بهنود شجاعی


محمدعلی اصفهانی


• چند «بهنود» دیگر، یعنی چند «احسان» دیگر، باید به دار کشیده شوند و «عدالت» اجرا شود تا گرد «بی عدالتی» و سرپیچی از قوانین «قصاص و تعزیر»، بر دامان خلافت تشیع صفوی ننشیند؟ ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۲۰ مهر ۱٣٨٨ -  ۱۲ اکتبر ۲۰۰۹


می خواستم در باره ی چیز دیگری بنویسم، که بی هوای بی هوا، اولین ساعات کارم را یک تیتر چهار کلمه یی در سایت ها شروع کرد: «بهنود شجاعی اعدام شد».
چهار کلمه، مثل چهار رکن حکومت کفن دزدان: سرکوب ـ زندان ـ شکنجه ـ اعدام. و یا مثل عناصر اربعه ی تشکیل دهنده ی موجودیتی اینک دیگر رسیده به مرحله ی پوسیدگی و تلاشی: زر ـ زور ـ تزویر، و ارتزاق از خون. خون خودی و غیر خودی. خون آدم عادی و آدم سیاسی. و حتی خون آن که با فریادِ «تا خون در رگ ماست ـ خمینی رهبر ماست» با کلید تایوانی بهشت، آویخته بر گردن، روانه ی فتح قدس از راه کربلا می کردندش. و یا مثل چهار رکن قانون اساسی شان: ولایت فقیه ـ تشیع صفوی ـ خبرگان ـ قصاص.
و اصلاً مثل چهار پایه ی چهارپایه یی که امروز، صبح سحر، هنوز آفتاب نزده، به زیر پای بهنود گذاشتند و بعد از آن که حلقه ی طناب پلاستیکی دار را بر گردن نرم و تازه رس او محکم کردند، به دست پدر و مادر «بهنود» ی دیگر، از زیر پایش کشیدند. تا در آن بالا ـ در آن پست ترین بالا ـ دست و پابزند، راه نفسش بند بیاید، چشم هایش از کاسه بیرون بزنند، کبود شود، کبود شود، کبود شود، و ... بمیرد.

«بهنود»ی به خاطر قتل «بهنود»ی دیگر به نام «احسان». و هر دو در هفده سالگی. توی یک پارک. در نزاعی که هیچ بود بر سر هیچ.
خود بهنود هم می دانست که احسان، چهره ی دیگر اوست:
« آن جا فقط به این فکر می کردم که ای کاش خدا یه رحمی در دل شاکی بیندازد و من را ببخشد. فکر می کردم کاش یه لحظه، فقط یه لحظه خودشان را جای من می گذاشتند. اگر احسان جای من بود چه در خواستی داشتند؟ فکر می کردم کاش مادر احسان برای من مادری کند!... وقتی ۱۲ ساله بودم مادرم بیماری دیابت گرفت. بعد از دو سال نابینا شد و مرد... دلم می خواهد خدا یه رحمی به دل شاکی بیندازد تا من یه بار دیگه بتوانم سر مزار مادرم بروم.»٭

چند «بهنود» دیگر، یعنی چند «احسان» دیگر، باید به دار کشیده شوند و «عدالت» اجرا شود تا گرد «بی عدالتی» و سرپیچی از قوانین «قصاص و تعزیر»، بر دامان خلافت تشیع صفوی ننشیند؟ خود بهنود، تا امروز صبح، یعنی تا قبل از امروز صبح، سه بار به پای چوبه ی دار رفته بود و از محل اعدام برگشته بود، و چهار پنج بار هم، دو سه روز مانده به اجرای حکم، اجرای حکمش، به تعویق افتاده بود:
«بار اول که پای چوبه رفتیم ۵ نفر بودیم . ۴ نفر را جلوی چشمانم بالا کشیدند. سری دوم ۱۱ نفر بودیم. ۸ نفر را بالا کشیدند. بار آخر ۷ نفر بودیم ۲ نفر را بالا کشیدند.» ٭
می شمارَد. به دقت. مثل روز ها و شب های زندان را. مثل فردا های هرگز نیامده یی را که در آن ها پدر و مادر مقتول، شاید به سر رحم بیایند و بهنود را ببخشند:
«التماس می کنم تمنا می کنم به خاطر روح احسان از من بگذرد. به خاطر علی اکبر، به خاطر امام حسین من را عفو کنند. من از ۱۷ سالگی در زندان بودم. از بچگی مادر نداشتم. بدبختی زیاد کشیدم... از ولی دم می خواهم با خودش فکر کند اگر جریان برعکس بود دلش به چی رضایت می داد، همان کار را بکند. دلم خواهد از ته دل به آن ها بگم تا آخر عمر بردگی می کنم... این جا هر کسی قصاص کرده پشیمان شده است. اگر هر کدام از شاکی ها فقط یک هفته در زندان زندگی کنند نه تنها خودشان رضایت می دهند بلکه از همه شاکی ها رضایت می گیرند..
«سری دوم یک متهم را با من بردند پای چوبه. بعد از مدتی شنیدم همسرش ناراحتی اعصاب گرفته. مادرش هم فلج شده است در به در دنبال خانواده متهم می گشتند از آن ها حلالیت بگیرند. یک متهم دیگر هم بود که بعد از این که زیر چار پایه اش زدند خانواده اش گفتند می خواهیم رضایت بدهیم که قاضی گفت این رضایت را باید ۵ دقیقه پیش می دادید.» ٭

و چون، ۵ دقیقه است که آن «یک متهم دیگر»، بر بالای دار است و دارد دست و پا می زند، نباید او را پایین آورد.
و چرا باید اصلاً این کار را کرد؟ این کار باعث «تلطیف احساساسات عمومی» می شود. خودشان گفته اند این را. و چون «تلطیف احساسات عمومی»، جرم است، عزت انتظامی، پرویز پرستویی و کیومرث پوراحمد، سه هنرمندی که همراه جمعی از برجستگان فرهنگی و مدنی، برای گرفتن رضایت «اولیای دم» مقتول، و نجات بهنود از مرگ، اقدام کرده بودند را قوه ی قضاییه، احضار کرد، برایشان پرونده یی ساخت، و بازپرس شعبه ی اول دادسرای جنایی تهران، دلیل چنین احضار و چنین پرونده یی را برای ثبت در تاریخ، برای یکی از دقیق ترین و درست ترین شهادت های ملایان علیه خودشان، چنین توضیح داد:
«این افراد با ایجاد یک شماره حساب جمعی، قصد در تلطیف احساسات عمومی را داشته تا مردم، تحت تأثیر قرار گرفته و ‌برای یک مجرم و قاتل جانی ملاحظه به خرج دهند.» ٭٭
مجرم و قاتل و جانی! کودکی هفده ساله، که تازه حتی غیر عمد بودن قتل او هم ثابت شده است. آدم توی یک دعوا و زد وخورد، که قتل عمد نمی کند...

و راست گفته است این سفله. «تلطیف احساسات عمومی» یعنی چه؟ آن وقت، انتظار ها بالا می رود. آن وقت مردم خواهند گفت که چرا «مفسدان محارب»ی مثل ندا اقا سلطان را و سهراب اعرابی را و ده ها و ده ها تن دیگر را که به قصد «براندازی نرم»، به خیابان ها ریخته بودند، به سزای اعمالشان رسانیده اید.
و خواهند پرسید که چرا علاوه بر آن ده ها و ده ها به قول خودشان «شهید»، فعلاً علی الحساب، سه مفسد محارب دیگر را هم، به همین جرم آن ها، در دادگاه های عدلمان به اعدام محکوم کرده ایم.
ما ریشه ی خود «احساسات عمومی» را هم در جامعه خواهیم خشکانید. چه برسد به احساسات لطیف عمومی.

می خواهند زهرچشم بگیرند این ها. می خواهند بگویند که نگاهمان کنید: ما اینیم. اینیم و این که می بینید؛ و هر کاری دلمان بخواهد می کنیم؛ چون می توانیم.
می خواهند بگویند که همه چیز، عادی است.
و مگر نه این است که عادی بودن اوضاع، در خلافت صفوی، یعنی اعدام؟ یعنی زندان؟ یعنی شکنجه، یعنی حاکم شرع؟ یعنی دار...؟

این ها این را می خواهند بگویند. بگویند. ما هم حرف های خودمان را داریم. حرف هایی که باید بگوییم. حرف هایی که فراتر از چند شعار و چند راه پیمایی باید باشند.
اعدام، شکنجه، حاکم شرع، دار و... همه و همه، فرعند. فرع هایی بر یک اصل. و برای از میان بردن فرع، اصل را باید از ریشه برکند.

این ها حرف خودشان را می گویند. اما ما هم حرف های خودمان را داریم. حرف هایی که هنوز نگفته ایم.
و این حرف ها کدامند؟
و چگونه خواهیم گفتشان؟

یکشنبه ۱۹ مهر ۱۳۸۸
www.ghoghnoos.org
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .

٭ برگرفته از «آخرین سخنان و خواسته های بهنود شجاعی»، از صبا واصفی، در وبلاگ محمد مصطفایی از وکیلان بهنود شجاعی:
mohegh.blogfa.com
٭ ٭ برگرفته از گزارش صدای آلمان، از اعدام بهنود شجاعی:
www.dw-world.de/dw/article/0,,4781601,00.html


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۱)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست