سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

سر لشگر جعفری، فرمانده کل سپاه پاسداران: ما کجا رهبر کجا ؟


فیروز نجومی


• سرلشگر جعفری، تجانسی با بورژوازی ندارد، اگرچه بر بخشی از ثروت جامعه سلطه افکنده و کنترل انحصاری خود را بر آن تثبیت نموده است. او نه بعنوان فرمانده ی نیروهای تولیدی و دفاع از سود و سرمایه، بلکه بنام سردار دین اسلام، معتقد و مومن به آرمان های امام و انقلاب، سخن میراند، آنهم نه برای صاحبان سرمایه های صنعتی و مالی و تجاری بر فراز برج های بلند، بلکه برای «پیشکسوتان جهاد و شهادت در مسجد ولی عصر.» ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۱۶ شهريور ۱٣٨٨ -  ۷ سپتامبر ۲۰۰۹


مدت زمانی ست که شنیده میشود که نوبت حکومت به نظامیان برهبری سپاه پاسداران رسیده است. نه تنها ابزار قهر و قدرت را در دست دارند، بلکه خود بعنوان یک ماشین عظیم اقتصادی سخت در پی دفاع از منافع مادی خویش و انباشت ثروت اند. بعضی حتی تا آنجا به پیش روند که سپاه پاسداران را سرمایه داران جدید و یا بورژوازی نوظهور میدانند.

اینجا قصد آن نیست که شایستگی این شناخت را به ترازو بگذریم، بلکه غرض آن است که بگوییم اگر با دقت بیشتری، به سخنان سر لشگر جعفری، فرمانده کل سپاه پاسداران در «جمع پیشکسوتان جهاد و شهادت» بنگریم و آنرا- نه شرایط مادی را ملاک سنجش خود قرار بدهیم، دریابیم که سرلشگر جعفری، تجانسی با بورژوازی ندارد، اگرچه بر بخشی از ثروت جامعه سلطه افکنده و کنترل انحصاری خود را بر آن تثبیت نموده است. او نه بعنوان فرمانده ی نیروهای تولیدی و دفاع از سود و سرمایه، بلکه بنام سردار دین اسلام، معتقد و مومن به آرمان های امام و انقلاب، سخن میراند، آنهم نه برای صاحبان سرمایه های صنعتی و مالی و تجاری بر فراز برج های بلند، بلکه برای «پیشکسوتان جهاد و شهادت در مسجد ولی عصر.» او نیرویی را در جامعه ایران نمایندگی میکند که برخلاف بورژوازی اساسا واپسگرا و جزم اندیش است. سخنان او بیانگر این واقعیت است که حقیقت و غایت بر وی آشکار شده است. میداند که جامعه و روابط اجتماعی چگونه باید شکل بگیرد و بکدام سوی ره بسپرد. برای فرمانده کل سپاه، راه امام، آرمانها انقلاب اسلامی و اطاعت و فرمانبرداری از ولایت فقیه، پایان و غایت زندگی ست. همه چیز به این اصول باز میگردد. راه امام، راهی ست برگشت ناپذیر، سی سال پیش آغاز شده است و تا قیامت باید ادامه یابد. حقیقت، ولایت فقیه است و ولایت فقیه، حقیقت. باین دلیل است که حتی اندیشه مقاومت مبادا که بسر جنبنده ای افتد. چه خشم و خشونت و خونخواهی که تجربه نکنند در زیر پنجه های خشمگین سپاه دین.

سخنان سرلشگر جعفری در واقع دریچه ای را بدرون خود میگشاید که میتوانی به آن راه یافته و درون مایه او را محک زنی و در یابی که ساخت او از چیست. مکر او میتواند چیزی باشد بجز آنچه در درون او میگذرد. از بیرون ممکن است که او را سرمایه دار ارزیابی کنی با انگیزه های سود و منافع مادی، ولی در درون سه عنصر محور هستی او ست: تسلیم و اطاعت مطلق از ولایت فقیه، جهاد و شهادت. هیچ چیز این پرقدرت ترین مرد ایران زمین را نگران نمیکند. نه افت اقتصادی و سیر نزولی سود سرمایه، نه تورم و بیکاری، نه فقر و محنت و عقب ماندگی. نه آینده ی ناروشن بازار اقتصاد و غرق امپراتوری های دلاری در دریای خروشان تغییر و تحولات دایمی و نه حتی حمله ی ناگهانی بیگانگان برای جلوگیری از دست بابی به اسلحه نهایی. او نگران «استمرار انقلاب اسلامی و راه امام،» «تضعیف ولایت فقیه» و نگران شکاف و ریزشی است که در رده های نخبگان انقلاب پس از ۲۲ خرداد (٨٨) ظاهر شده است. سردار اسلام باین واقعیت اشاره میکند و میگوید که:

«نخبگان و خواص انقلاب متأسفانه ریزش داشتند، اما نباید نظام را با عملکرد من یا شما سنجید،‌ بلکه باید با معیارها و شاخص‌های صحیح راه امام و شهدا را ادامه داد. متأسفانه برخی از نخبگان به این نکته مهم که ولی‌فقیه فصل‌الخطاب موضوعات است، توجه کافی نکردند و به راحتی نقدهای نادرستی به آن وارد می‌کنند و اگر آنها اینگونه رفتار کنند، نباید ادعای پیروی از راه امام و طرفداری از نظام را داشته باشند» (پایگاه خبری فرارو، ۱۰ شهریور ٨٨).

او نه از نظام ولایت فقیه، که مورد تایید کلیه اصلاح طلبان- از جمله میرحسین موسوی و مهدی کروبی، خاتمی و هاشمی نیز هست بلکه از فصل الخطاب بودن ولی فقیه است که دفاع میکند و حفظ و نگاه داشت آنرا وظیفه خود میداند. یعنی که ولایت فقیه و آنچه میگوید و میاندیشد، یکطرف و مابقی جامعه- یعنی ۷۰ میلیون ایرانی در طرف دیگر. هر چه که بگوید فقیه، چه مثبت، چه منفی. چه درست و یا چه نادرست، باید به آن گردن نهی. دم فرو بندی و اطاعت کنی. وای اگر نه گویی به آنچه ولایت فقیه بر زبان رانده است. البته که در شعله های خشم و انتقام سپاه پاسداران دین، میسوزی و خاکستر شوی. بعبارت دیگری، کسی به پاسداری جامعه ی اسلامی پرداخته است که دچار کمبود بینایی ست. تنها چیزی که در چشم انداز او وجود ندارد مفاهیم انسان و حق و حقوق انسانی ست. او چنان مست باده قدرت است که نمیتواند بیاندیشد که تسلیم و اطاعت، تقلید و پیروی اصل و اصول دین امام پرستی، نیست در شان انسانی. این البته که یک امر طبیعی ست زیرا که اسلام با مفهوم انسان بعنوان یک موجود آزاد و خود مختار، بطور کلی بیگانه است. الله همه انسانها را یکی و یک جور، بنده خود میداند و چیزی جز اطاعت و فرمانبرداری نیز نخواهد. این همان نظم الهی و یا استمرار راه امام است که فرمانده کل سپاه پاسداران دین، در پی تثبیت آن است. بزبانی ساده تر، کسی که با مفهوم انسان، آزادی و خود مختاری، بیگانه و غریبه است، چگونه میتوان از او انتظار داشت که به انسانها احترام بگذارد. او به خود همچون بنده ی الله و ولایت فقیه مینگرد و میخواهد تمامیت جامعه مثل او به بندگی خود اعتراف و افتخار کنند. البته که سردار سلحشور اسلام، سر لشگر جعفری، باید آزادی را یکی بداند با بی بند و باری و در هم فرو ریختن مرزهای مصنوعی بین زنان و مردان. سردار ولایت فقیه به ستایش اسارت و بندگی میپردازد چون کمال آزادی ست. درست مثل ابطحی و دیگر یارانش که در اسارت، آزادی را یافته اند، بویژه آزادی بیان که حمد و ستایش کنند، و به خواری و حقارت در برابر ولایت فقیه، اعتراف نموده و عذر گناهان ناشی از جهالت و نادانی خواسته تقاضای عفو و گذشت کنند.

پایگاه خبرگزاری فرا رو گزار ش میدهد که سر لشگر جعفری
«با انتقاد از کسانی که دفاع از احمدی‌نژاد را مساوی با دفاع از رهبری می‌دانند، گفت: رهبری کجا و ماها یعنی دیگر مسئولان نظام کجا؟» یعنی اگر که رهبر دانا و بینا است ما نادان و نابیناییم. یعنی که او خوب و پاکی است ما بد و آلوده ایم. او مقدس است و ما موهنیم. او نه تنها خود را هیچ و ناچیز بشمار میآورد بلکه رئیس جمهور را تا حد یک جاروکش و یا یک آفتابه دار، تنزل میدهد. بعبارت روشن تری، کسی میخواهد از سرفرازی و سربلندی ملت ایران دفاع کند که به حقارت و خواری خود و تمام شاخه های متصل بخود در برابر ولایت فقیه افتخار و مباهات میکند. این سردار اسلام، در کمال تبختر باسارت و بندگی خود میبالد. سرداری که میخواهد امت اسلام را سر بلند سازد، الگوی تسلیم و اطاعت را عرضه میدهد و آن را نه تنها وظیفه میشمارد بلکه جوهر آزادی و زندگی میخواند بویژه اگر به شهادت انجامد.

اما او بر این تصور است که آنانکه فصل الخطاب بودن ولایت فقیه را مورد چالش قرار داده اند، اصلاح طلبان هستند که هم اکنون مهره های مهم شان در تله گرفتار آمده اند. لذا فکر میکند اگر لبه ی برنده ی شمشیر خود را بر گردن آنها بنهد و به توبه و اعتراف و ادارشان کند، قدرت مطلق ولایت فقیه را حفظ کرده است. سردار اسلام، سر لشگر جعفری، به اعترافات ابطحی اشاره میکند و میگوید:

«شاید برخی بگویند که این اعترافات منتشر شده همچون سخنان آقای ابطحی بر اثر فشار و زور بوده است، این افراد مدعی چاره‌ای ندارند جز اینکه دروغ بگویند. آقای ابطحی در مدتی که در زندان بود با خروج از جوی که دیگر بر او حاکم نبوده و دور شدن از آن دوستان خود، با بحث آزاد، تحولی در او به وجود آمده و این سخنان را گفته است. البته ایشان روزی بیرون خواهد آمد و آن موقع نیز می‌توانید در مورد استدلال‌های وی اظهارنظر کنید. چراکه دانستن حق مردم است، مردم باید بدانند» (پایگاه خبری فرارو، ۱۰ شهریور ٨٨).

حق بجانب فرمانده سپاه پاسداران است، «مردم باید بدانند» که تنها در زندان است که میتوانی آگاه و دانا شوی و حقیقت را دریابی. در بندگی و اسارت است که احساس آزادی و آزادگی کنی و اصل و اصلت خود را بظهور رسانی. یعنی در تسلیم و اطاعت و در پناه ولایت فقیه انسانیت خود را دریابی.

او اصلاح طلبان را کسانی میداند که راز دلشان را نمی گویند اگر چه هرگز شنیده نشده است، همچنانکه کمی زودتر اشاره شد- که اصلاح طلبی بر اصل ولایت فقیه و قانون اساسی اش خط بطلان کشیده باشد. مسلم است که اصلاح طلبان - ازجمله میرحسین موسوی، مهدی کروبی و خاتمی و رفسنجانی با همه ایل و تبارشان، هرگز با اصل ولایت فقیه سر ستیز نداشته اند. میرحسین موسوی بارها اعلام کرده است که او خواهان تغییرات ساختاری نیست. یعنی او نظام ولایت فقیه و جایگاه آنرا در جامعه و ساختار قدرت پذیرفته است. اما فرمانده کل سپاه دین، معتقد است که اصلاح طلبان در عمل چیزی جز براندازی نرم در سر نداشته اند و ندارند. و آنهم پس از آنکه در یافتند که براندازی سخت برهبری آمریکا دیگر عملی نیست. این است که از در عقب وارد شده اند دست به انقلاب رنگی و یا مخملی میزنند که در چند مورد هم در اروپای شرقی موفق بوده است. او خطاب به پیشکسوتان جهاد و شهادت میگوید، اصلاح طلبان حاضر نیستند
«مردانه موضع واقعی خود را اعلام کنند و روی آن بایستند... اما ما وظیفه داریم آنها را رسوا کنیم و این وظیفه سنگین بر دوش همه ماست که وظیفه پیشکسوتان جهاد و شهادت در این زمینه بسیار مهم است» (همانجا).

یعنی حال باید، جهاد پرستان شهادت طلب که وظیفه ی تحکیم و تداوم راه امام را تا قیامت بعهده دارند عزم خود را جزم کنند به جهاد نرم یا «رسوا ساختن» دست بزنند. یعنی که سپاه دین بجای این که در میدان نبرد شمشیر بر کشد و خون بریزد تا آخرین قطره ی خون خود که به شهادت برسد، با اسلحه گرم و سرد، باخود و زره، سوار بر ماشین های تندرو سرکوب کننده، بجان مردم بی دفاع صلح جو افتند. که گویا ترین آنها را ربوده، بزندان افکنده و بر روح و جسمشان زخمهای التیام ناپذیر وارد نمایند، تا از انان بنده ای بمانند خود بسازند و سر اطاعت و تسلیم در برابر ولایت فقیه فرود آورند.

سر دار سپاه ولایت فقیه، در واقع با استناد به اعترافات در بندان و اسیران، به مردم این پیام را الغا میکند، که اگر هوا و هوس جستجوی حقیقت در اندیشه ات خطور کند، ای بسا که آن را در اسارت و بندگی، در خدمت بازجویان مودب و با وجدان، دریابی. او بر آن تصور است که دین چنان وجدان را از مردم ربوده است که با دژخیمان و جلادان نظم اسلامی همدمی و همسازی بیشتری خواهند داشت تا هر گونه احساس همدردی و ترحمی نسبت به انسان هائی که بزنجیر محرومیت و فضایی وجشتبار گرفتار آمده اند و یا در ملا عام بدار اعدام آویخته میشوند. او بر آن تصور است که اصلاح طلبان در یک روز توانسته اند بیش از سه میلیون نفر را در یک روز به خیابانهای تهران بکشانند. چون آقای سر لشگر دچار مرض تنگ نطری هستند نمیتواند تصور کند که این، سی سال تجربه ی خشم و خشونت و انتقامجویی حکومت دین بوده است که مردم را بانفجار کشانیده است که به پا خیزند و باستقبال تغییر و تحول بشتابند. که سی سال تحمیل بندگی است که آنها را بشورش و خروش در آورده است. اما از آنجا که او مردم را همچون خویشتن، بنده می پندارد، نمیتواند اعتراض و مقاومت آنها را اصیل و دارای اصالت بداند.

بعبارت دیگر، فوقانی ترین سردار ولایت فقیه قبل از آنکه معاندین ولایت فقیه را رسوا نماید، خویشتن را رسوا میسازد. او وقتی به محاکمات دسته جمعی مباهات میکند و اصرار دارد که آنرا به معرض دید مردم نیز قرار دهد و از اعترافات آنان برای مسجل ساختن ادعای خود استفاده میکند بافشای این واقعیت در نظام اسلامی دست میزند، که انسان از هر گونه حق و حقوق ابتدایی محروم است. که در جامعه اسلامی فرد متعلق به جمع است و بدون جمع وجود ندارد. محاکمات دسته جمعی خود تلاشی است در نفی و نابودی فرد و خصوصیات و خصائل فردی. محاکمات دسته جمعی متهمین به براندازی نرم، بیانگر ناچیزی فرد و حق و حقوق انسانی او ست. چگونه میتوان، فردی را بجرم مقاومت و نفی ولایت فقیه به محاکمه کشاند. این البته یکی از ویژگی های جهان بینی دینی ست که مشترک است در تمام معصوم و مظلوم پرستان، سر سپردگان امامت و ولایت. آنها به جامعه و افراد آن همچون یک گله مینگرند و آنها را مثل اعضای یک گله به محاکمه میکشند. در قاموس سر لشگر جعفری و همردیفان و هم دینان وی، فرد وجود ندارد. چون فرد انسان است که آزاد است و خود مختار. او بر میگزیند آنچه که انسانی ست و در شان انسان. انسان آزاد هرگز باذیت و آزار و شکنجه ی انسان دیگری نمیپردازد. چون روا ندارد بدیگری آنچه بخود روا ندارد. استناد با اعترافات محکومین و متهمین در بند، این واقعیت را بر میتابد که نظام ولایت فقیه بیگانه و غریبه است با مفهوم حق و حقوق فردی و اجتماعی. یعنی که او تنها پابند و متعهد به قرار داد با ولایت فقیه است. او تعهدی نسبت به مردم و آنچه آنها اراده میکنند، احساس نمیکند.

در واقع آنچه او گناه کبیره ی اصلاح طلبان، قلمداد میکند، یکی از ضروریات جمهوری است. اگر در جمهوری دسته بندی نباشد، اگر برنامه ریزی و مذاکره و مشاوره در باره استراتژی و تاکتیک بدست آوردن قدرت در کار نبوده و امکان گردهم آیی، نباشد، در چنین شرایطی نه از جمهوری که از یک نظام استبداد دینی است که سخن میرانیم. تمام اتهاماتیکه سر لشگر جعفری به محکومین وارد میسازد در حقیقت چیزی جز عمل به حق و حقوق انسانی نبوده است. انسان میخواهد بر سرنوشت خود حاکم باشد و جمهوری وسیله ای ست برای این حکومت. این حق مردم است که به گفتگو بنشینند و خواسته ها و نقطه نظر های خود را بدیگران انتقال دهند و یا در تقابل با دیگر نظر ها و خواسته ها در آید. جمهوریت وقتی موجودیت پیدا میکند و خون در رگ های آن بعنوان یک موجود زنده جریان خواهد یافت که مردم یا برگزیدگان آنها به گفتگو بپردازند و عقاید و افکار خود را با یک دیگر در میان بگذارند، تا بتوانند هرچه بیشتر خواسته ها سر کش و عصیان زده قدرت را مهار کنند. حاصل تبادل نظرها، گفتگوها، سازش ها و رقابت هاست که به جمهوری میانجامد.

معماران نظام ولایت فقیه وقتی طرح حکومت دین را ریختند، قادر نبودند هر آنچه که در آینده از جمهوری بر آید پیش بینی کنند. آنها فکر میکردند درب همیشه بر یک پاشنه کردیده است و خواهد گردید. آنها بر آن تصور بودند که رای ولی فقیه و یا ذات الهی همیشه فائق آید بر رای مردم و آنرا بر حسب سنت و قاعده پذیرا خواهند شد. آنچه که سردار ولایت فقیه و نیز خود حاج علی خامنه ای نمیتواند مورد فهم قرار دهد آن است که مردم بر خیزند و بشورند، بر علیه نظام تسلیم و اطاعت و اسارت و بندگی. سردار ولایت فقیه هرگز نمیتواند بیاندیشد که این اصلاح طلبان نیستند که او به محاکمه کشانده است و اتهام محاربه با خدا به آنها می بندند بلکه این تمامی مردمی هستند که در جنبش اعتراضی مردم شرکت جسته اند. هر فرد از آن میلیون ها که در اعتراضات به رای ولی فقیه شرکت جستند میتوانست یکی از آن افرادی بوده باشد که در بازداشتگاه کهریزک به دست دژخیمان دین تکه پاره شده است. این است که مردم هرگز با سخنان رهبران رژیم دین، بویژه با دژخیمان آن نه تنها احساس همدمی نمیکنند بلکه عقده سرکوب و تحقیر و حقارت را در دل میگیرند و پرورش میدهند تا فرصت مناسب آنرا منفجر و نظام پوسیده و فاسد ولایت فقیه را ویران سازند.


fmonjem@gmail.com


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۱)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست