سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

وقتی سربازان کوروش دولّا دولّا میتازند


نیکولاس نیکسادات


• پروفایلهای بینام روی فیسبوک، تظاهرات با چهرههای پوشیده در اروپا، اعتصاب غذای معترضان بدون نام و چهره و مکان: آیا اینها احتیاط منطقی برای نیفتادن به چنگ ماموران حکومت است یا همدردی و همبستگی نیمبندی از جانب معترضانی که نمیخواهند بهای آنچه را که میخواهند بپردازند؟ ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۱۹ مرداد ۱٣٨٨ -  ۱۰ اوت ۲۰۰۹


پروفایلهای بینام روی فیسبوک، تظاهرات با چهرههای پوشیده در اروپا، اعتصاب غذای معترضان بدون نام و چهره و مکان: آیا اینها احتیاط منطقی برای نیفتادن به چنگ ماموران حکومت است یا همدردی و همبستگی نیمبندی از جانب معترضانی که نمیخواهند بهای آنچه را که میخواهند بپردازند؟ سردرگم کردن دشمن است یا هم از توبره و هم از آخور خوردن؟


شاید این جوک را شنیدهاید که هموطنی را با جیمز باند دستگیر می کنند! وقتی هنگام بازجویی نامشان را میپرسند. مامور مخفی نامدار ملکه بریتانیا به عادت همیشگی میگوید: «باند. جیمز باند.» نوبت هموطن ما که میرسد جواب میدهد: «فر. غضن فر!»
حالا این شده حکایت بسیاری از کاربران ایرانی فیسبوک که از نتیجه انتخابات اخیر ریاست جمهوری راضی نیستند. نامهای خانوادگی را حذف و اسم کوچکشان را دو تکه کردهاند. اینگونه فیسبوک پر شده از: ای مان، می نو، آز ایتا، عب باس و دیگران! خیلیها هم نام خانوادگیشان را به ایرانی تغییر دادهاند: حسن ایرانی، حسین ایرانی و از همین دست.
کار به جایی رسیده که حتا گروهی روی فیسبوک تاسیس شده با نام "چرا نام خود را در فیس بووک عوض می کنید؟" بنیانگذار این گروه ضمن «احترام به کسانی که نامشان را عوض میکنند» مینویسد: «ما ایرانیان مقیم خارج کشور که در امنیت کشورهای میزبانمان زندگی می کنیم، مخالف تغییر نام در پروفیل فیسبوک هستیم و از حقوق مدنی خود که آزادی بیان است دفاع می کنیم. درست همان حقوقی که هموطنان ما در داخل ایران به خاطرش جان می بازند و از جان خود می گذرند.» و ادامه میدهد: «حداقل کاری که ما میتوانیم انجام دهیم کمی شجاعت و حفظ هویت واقعیمان است.»
البته همه اعضای این گروه، که تا اینجا ۵۸۴ عضو بیشتر ندارد، اینگونه با دیپلماسی حرف نمیزنند. به قول یکی ازآنها که خود را آوارهای کُرد از کانادا معرفی میکند، این "ایرانی"نامها ایرانیهای شجاعی نیستند. دیگری از آمریکا توضیح میدهد که: «به نظر من اشکالی ندارد که ایرانیان داخل اسم عوض کنند و چهره بپوشانند. من مخالف تغییر اسم ایرانیان خارج هستم که از زیر پتو شعار میدهند.»
«آدم عاقل که دُم به تله نمیده»
از سوی دیگر، کاربری از تغییر اسم دفاع میکند. "محمود ایرانی" (چه اسمی انتظار داشتید؟!) مینویسد: « آیا با این دستگیریهای متعدد و بی حساب و بی دلیل باز هم باید به سادگی امکان شناسایی را در اختیار این سفاکان قرار دهیم؟ یا اینکه با تغییر نام و به حداقل رساندن شانس شناسایی و دستگیر شدن، جنگ روانی را برای مزدوران این رژیم سفاک بسیار بالا برده و قسمت زیادی از انرژی آنها را معطوف به این قضیه میکنیم؟»
البته این "رژیم سفاک"، با در بند داشتن (به قولی) هزاران زندانی ریز و درشت از فعال سیاسی و روزنامهنگار تا معترض خیابانی، آیا به راستی در پی شکار چند کاربر فیسبوک اروپا و آمریکا نشین خواهد افتاد؟
یکی از اعضای گروه به نام علی حساب تویترنویسها و کاربران فیسبوک را جدا میکند: «فیسبوک با تویتر و بالاترین فرق میکنه و ]اینها[ به هیچ وجه از یک جنس نیستند! یعنی صادقانه بگم اینکه ما ۲ تا مطلب رو فیسبوک به اشتراک بذاریم ما رو عضو "جنبش اطلاع رسانی" نمیکنه!... یادمون نره همه عکس عوض کردنها، همه مطلب پُست کردنها، برای حمایت از دوستان داخل ایرانمونه. با عوض کردن اسممون اگر چه ضرری به "جنبش" نمیزنیم، اصلا عضو این جنبش هم نخواهیم بود.»
خلاصه طبق این دیدگاه، اگر با فعالیت مداوم روی تویتر جانشین خبرنگاران اخراجی غربی شدهاید، احتیاط منطقی است. و گرنه، همدردی و همبستگی زیر نقاب، نقض غرض است.
نترسیم! نترسیم! ما همه با هم (قاطی ایتالیاییها) هستیم!
در همان اوج ناآرامیها و سرکوبهای پس از انتخابات، روزنامه ایتالیایی "ایل ریفورمیستا" که نزدیک به اپوزیسیون چپ میانه است به همراه حزب رادیکالها، یک گردهمآیی در حمایت از معترضان ایرانی در شهر رم ترتیب داد که با استقبال بسیاری از حزبها، شخصیتها و سازمانهای گوناگون ایتالیا روبهرو شد.
روی وبسایت این روزنامه مشغول خواندن فراخوان برای همین گردهمآیی بودم که دیدم خوانندهای چنین کامنتی گذاشته است: «سایت ایل کوریهره (پر تیراژترین روزنامه ایتالیا) تیتر زده "ترس از جاسوسان احمدینژاد، تحصن ایرانیان رم منتفی میشود".» و جملهای اضافه کرده است که ترجمهاش کم و بیش میشود: «عجب شهامتی!»
سایت ایل کوریهره را که باز میکنم، میبینم حقیقت دارد. تیتر خبر: «ترس از جاسوسان احمدینژاد...» و در زیر آن «تظاهرات به میدان فارنزه منتقل شده است.» متن خبر به نقل از یکی از استادان دانشگاه رم و از فعالان این برنامه میافزاید: «بسیاری از ایرانیان ایتالیا در ایران خانواده دارند و میترسند از اینکه ازسوی سفارت عکسشان گرفته شود. (از همین رو) در مناسبتهای پیشین هم با چهره پوشیده حاضر شده بودند. اما در میدان فارنزه حضور تعداد زیادی از ایتالیاییها به آنها کمک میکند که در با جمعیت قاطی شوند.»
حالا سوال این است که آیا ایرانیان ساکن لندن و پاریس و برلین و استکهلم (و سایر ایرانیان خود ایتالیا) هیچ کسی را در ایران ندارند که بیحجاب و بینقاب در برابر سفارتها و کنسولگریها فریاد میکشند؟! پرسش دیگر آنکه چگونه میتوان در "همبستگی" با آنان که با چماق و باتوم و گلوله روبهرو میشوند، از روبهرو شدن با کارمندان سفارت ایران در پشت پنجره (ولو دوربین به دست!) واهمه داشت؟
دیگر آنکه اصولا "تظاهراتی" که در آن آدمی "ظاهر" نمیشود، چگونه تظاهراتی است؟! اگر بنا بر قاطی شدن با برادران اروپایی باشد، من به این تظاهرکنندگان کمتظاهر پیشنهاد میکنم به استادیومها (در حین مسابقه بروند) تا جمعیتی که در میان آن پنهان میشوند، هرچه بیشتر باشد! ترجیحا باید به ورزشگاههای تیمهای سبزپوش مثل وردربرمن در آلمان، سلتیک گلاسکو در اسکاتلند و اسپورتینگ لیسبون در پرتغال رفت. آنوقت همگان خواهند دید چگونه موج سبز، آنهم ازنوع مکزیکیاش، ارکان استبداد را به لرزه خواهد انداخت!!
(باید گفت که تظاهرات ۲۵ ژوئیه همزمان با دیگر شهرهای جهان در رم نیز در برابر سفارت ایران و بدون استتار در میان شهروندان رم و توریستهایش برگزار شد.)
میدانهای اروپا هم خطرناکند، حتا بدون تکتیرانداز!
اما ماجرا به اینجا ختم نمیشود: گویا در گردهمآیی برگزارشده از سوی ایل ریفورمیستا (و منتقل شده به میدان فارنزه) به هر حال ایرانیان زیادی شرکت نکردند. رادیو زمانه در همینباره مصاحبهای منتشر کرده است با یکی "از دانشجویان فعال و برنامه‏ریز تجمعات دانشجویی" که در باره این گردهمآیی میگوید:
«ما هم چون در ابتدا خط مشی آن‏ها را نمی‏دانستیم، اعلام آمادگی کردیم. ولی درست دو ساعت قبل از زمان موعود، روی سایت دیدیم که آن‏ها خواستار چیزهای دیگری هستند. ولی ما مشخص و محکم پشت این ایستاده‏ایم که ما هم مانند کاندیداهای‏مان در ایران، صرفا خواستار ابطال انتخابات هستیم و نه بیشتر از آن. در نتیجه، یک تکذیبیه نوشتیم و در سایت روزنامه، به عنوان کامنت گذاشتیم، برای بقیه‏ی خبرگزاری‏ها هم فرستادیم و در این تظاهرات شرکت نکردیم.»
برگزارکنندگان خواهان چهچیزی بودند؟ اولین تصوری که به ذهنم میرسد این است که شاید، زبانم لال!، خواستار تغییر حکومت بودند. یعنی اگر درست فهمیده باشیم، داستان از این قرار است:
عدهای بعد از ۸ سال تجربه خاتمی تصمیم میگیرند همان فیلم را دوباره ببینند به این امید که اینبار پایانش فرق کند. سبز میشوند و عکسهایشان روی فیسبوک را هم مثل Hulk سبز میکنند و کمپین به راه میاندازند. اما ساعاتی پس از انتخابات میفهمند که این بار آغاز فیلم هم عوض شده است! رأیشان را (به گفته خودشان) خوردهاند و یک لیوان آب هم رویش. این دوش (به تعبیر محمدرضا نیکفر) «آب سردی» که رویشان ریختند به اعتراضی میانجامد که احتمالا اگر ۱۰۰۰ نفر را هم در سال سنگسار میکردند، نمیانجامید. پاسخ اعتراضشان (به گفته خودشان) با گلوله داده میشود.
حالا اگر فرضأً بخشی از برگزارکنندگان این گردهمآیی کشوری مانند ایتالیا خواستار تغییراین حکومت باشند، همان حکومتی که به گفته خود معترضان، به خاک و خونشان کشیده و سرانش آنها را «خس و خاشاک»، «اراذل و اوباش»، «اغتشاشگر»، «فریبخورده»، و «آشغال» میخوانند، اینها راضی نبودهاند و حاضر به شرکت در گردهمآیی نشدهاند! شاید نگرانند که در صورت تغییر حکومت و سردرگمی پیامد آن، معادلسازی واحدهای گذرانده در ایتالیا در وزارت آموزش عالی ایران با کندی و اتلاف وقت روبهرو شود!
آزاد کردن ایران؟ امروز نه، فردا شاید، پسفردا حتماً!
جالب آنکه با وجود کند و کاو طولانی در وبسایت ایل ریفورمیستا، چیز ترسناکی که این گروه را فراری داده باشد پیدا نکردم. آنتونیو پولیتو Antonio Polito، مدیر روزنامه، در فراخوانش با عنوان «به بچههای تهران دست یاری دهیم» از جمله مینویسد: «تنها راه سیاسی منطقی این است: منزوی کردن رژیم با تحریمهای موثر و حمایت واقعی از بهترین نیروهای جامعه ایران. زیرا واقعیت این است که تنها ایرانیان میتوانند تاریخ خود را تغییر دهند.»
او ادامه میدهد: «بر روی معترضان شلیک میکنند، مخالفان را به دار میآویزند، همجنسگرایان را دستگیر میکنند، زنان شجاع را مجازات میکنند. اما وقتی صدای مردم برای آزادی بلند میشود، غربیها رویشان را به سوی دیگر برمیگردانند.... به میدان فارنزه میرویم تا به آنها که در تهران به میدان میروند بگوییم با آنها هستیم.»
حیف که "بچههای تهران" ساکن رم دست یاری آنتونیو پولیتو را نفشردند، و به میدان (خالی از چوب و چماق) فارنزه نرفتند. انتظار داشتند که پولیتو مانند «کاندیداهایمان در ایران، صرفا خواستار ابطال انتخابات» باشد و در عوض، آرزوی او برای «آزادی و دمکراسی» در ایرانی عاری از طناب دار شاید به نظرشان زیادهخواهی آمده است!
اعتصاب غذای محرمانه؟
در همین راستا، روز ۲۳ ژوئیه در وبسایت یکی از رسانههای خارج از ایران میخوانم که در پی اعتصاب غذای شخصیتهای سرشناس در نیویورک، اعتصاب به ایتالیا و به شهر رم رسیده است. اما تفاوت آن با رویداد نیویورک در این است که دانشجوی ساکن رم که از اعتصاب غذای خود و دوستانش خبر میدهد نمیخواهد نامش فاش شود (دریغ از حتا یک نام مستعار). طبیعتا عکسی هم از او در کار نیست و محل دقیق اعتصاب نیز اعلام نمیشود!
از خود میپرسم اگر رسانههای ایتالیا از مکانشان باخبرند و به آنها دسترسی دارند، پس کارمندان سفارت مخوف ایران و خبرنگار صدا و سیما در رم هم میتوانند در محل حاضر شوند و آنها را شناسایی کنند. و اگر نه، این شتر سواریهای دولا دولا اصولا تا چه حد از لحاظ خبری و غیر خبری موثر هستند؟
به یاد آن دسته ایرانیان خارجنشین میافتم که «چو ایران نباشد تن مباد» را روی پروفایلشان، دیوار اتاقشان، یخچالشان و ... مینویسند و وقتی از آنها میپرسی «تو در تظاهرات دانشجویی شرکت میکردی؟» میگویند :«بابا مگه دیوونهیی! میزنن میکشنت!» همان سربازان گمنام کوروش و داریوش که روی پروفایلهای اینترنتی در راه "میهن آریایی" پیکار میکنند. همانها که میگویند «اگر آمریکا پایش را در ایران بگذارد، ۷۰ میلیون ایرانی خونشان را برای خاک سیاوش خواهند داد!» و معلوم نیست با همه شواهد دخالت عراقیها و لبنانیها در سرکوب اعتراضات چرا واکنشی نشان نمیدهند! لابد پوتین اجنبی آمریکایی خاک اهورایی را نجستر میکند تا دیگر پوتینها!

بر خطر نمیتوان بدون خطر کردن چیره شد (ضربالمثل لاتین)
اعتراض بیچهره از لحاظ سیاسی چه معنایی دارد؟
روی سایت "الف" طرفداران احمدینژاد میگویند که فیسبوک نماینده کل جامعه ایران نیست و خیلی از فیسبوکیهای خاموش هم (به گفته آنها) طرفدار احمدینژادند و از ترس حمله و توهین "سبزها" دست خود را رو نمیکنند. با این وضعیت اگر در محیط مجازی هویت معترضان هم مجازی شود در واقع به نوعی وجود و تعداد خودشان را نفی کردهاند.
وقتی هرکسی میتواند چندین پروفایل جعلی بازکند، ارزش یک معترض بینام شبیه ارزش یک امضای جعلی است که پای یک petition گذاشته شود.
تظاهرات بدون چهره هم یعنی: «بدان که من از زندان تو میترسم، حتا اگر در اروپا هستم. پس ببین این زندان تو در برابر آنهایی که در ایران هستند چه سلاح موثری است!»
اما جنبه نمادین موضوع این است که کسانی که دموکراسی میخواهند صورتشان را میپوشانند. مشخص نیست آنها چه کسانی هستند. اصلا از چه ملیتی هستند. بنابراین برای جمهوری اسلامی وجود خارجی ندارند. پس کسی هم وجود ندارد که دموکراسی بخواهد. کسی که چهره ندارد چگونه میتواند بگوید: «رأی من کو؟»
البته از کسانی که تنها هزینهای که برای آرمانشان حاضرند، بپردازند ساعتی صف ایستادن در حوزه رأی گیری است، شاید نباید توقع درک این ظرافتها را داشت. در میان ایرانیان ساکن غرب حزب بزرگی برای تغییر وجود دارد به نام «شاید وقتی دیگر» که اساسنامهاش این است: «حمله نظامی نه، چون برخی میمیرند، تحریم نه، چون برخی میمیرند، تظاهرات روگشاده هم نه چون دفعه بعد که برای جبران کسری لواشک وقرمهسبزی خونم به ایران میروم ممکن است در مهرآباد سین جینم کنند!» به قول دوستی: «چو ایران نباشد تن من مباد؟ / همان به که کشور به دشمن دهیم!»


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (٨)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست