سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

۲۸ مرداد آنگونه که نبود یا
چگونه مصدق متولد شد


یاشار دارالشفاء


• مصدق در شرایطی که از نخست وزیری خلع شده و در آستانه گرفتن حکمی سنگین است می کوشد تا هرچه بیشتر تعلق داشتنش به سیستم را یادآوری کند و دقیقا به همین خاطر که در برابر سایر اعضای همان سیستم درصدد به رُخ کشیدن این تعلق است مشمول «حذف» می گردد ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۱۵ مرداد ۱٣٨٨ -  ۶ اوت ۲۰۰۹


۲٨ مرداد پایانی است بر خروارها امید و آرزو و البته آغازی هم هست برای ظهور یک نماد. به زعم بسیاری ٣۰ تیر ۱٣٣۱ آغاز فصل جدیدی در تاریخ ایران است؛ آغاز نهضت ملی شدن صنعت نفت و ساخته شدن یک دولت- ملت به معنای واقعی کلمه و در واقع پس از ٣۰ تیر بود که مصدق متولد شد اما به پیروی از شلینگ باید گفت «آغاز، همانا نفی آن چیزی است که آغاز می شود». ٣۰ تیر حاوی مازادی نمی شد اگر پس از آن ۲٨ مرداد رخ نمی داد. تاریخ نگارانی که در نگاه به این رخداد تاریخی [۲٨ مرداد] حسی نوستالژیک دارند در اولین مواجه با آن این عبارات را تکرار می کنند که «اگر آن روز مصدق فلان کرده بود به همان می شد»، «اگر حزب توده چنان کرده بود به همان می شد»، «اگر مردم تا آخر ایستاده بودند آن طور می شد» و...خلاصه قرار بوده خیلی طورها بشود ولی نهایتا «شد آنچه شد». حال باید پرسید آیا فاجعه به تمامی رخ داده و هیچ امیدی برای «جبران کردن» و «رستگار شدن» وجود ندارد؟
غالب نوشته هایی که برای مناسبت های تاریخی ای از این دست در یک ویژه نامه گرد هم می آیند تحت عناوینی چون «مصدق، آنگونه که بود» یا «نقش حزب توده در ۲٨ مرداد» یا «در مرداد ۱٣٣۲ چه گذشت» می کوشند با پی گرفتن سنت تاریخی گری به فاحشه خانه های گذشته ی «تمام شده و امن» دست یازند. در چنین روایتی از تاریخ است که مصدق به مثال فاحشه ای نامش در روزگاران گذشته توأمان می درخشد و می گندد و در نهایت از سوی رهروان صدیق مکتب تاریخی گری مفتخر به دریافت لقب «قلندر پیرژامه پوش» یا «پیرمرد لجباز» می گردد که بزرگترین اشتباهش این بود که پیشنهاد بانک جهانی را در مورد نفت ایران نپذیرفت و مقدمات شکست جنبش را فراهم آورد۱ و از آن هم بدتر اینکه با دولتی کردن [و نه ملی کردن] صنعت نفت بذرهای استبداد بیش از پیش دولت علیه ملت را فراهم ساخت.۲ اینجا به یک باره کشفی اتفاق می افتد و تاریخ نگاران ما به این نتیجه مهم علمی دست می یابند که اساسا در تمامی سالهایی که گذشت به اشتباه نام مصدق درخشیده و واقعیت تاریخی نادیده انگاشته شده و این قوام السلطنه بیچاره است که می بایست امروز نامش بر سر زبان ها بیفتد چرا که بیچاره نگذاشت آذربایجان از ایران جدا شود اما مصدق چه؟ آمد نفت را دولتی کرد بعد هم که مثل سابق دوباره افتاد به دست استعمارگران. ٣
۲۵ سال بعد از کودتای ۲٨ مرداد، رژیم شاه مدام گفت و نوشت «قیام ملی ۲٨ مرداد» که به بیان امروزی به دست «مردم همیشه در صحنه» رقم خورد اما آن چه در آن روز رخ داد «کودتا» بود اگر هزار سال هم می گفتند و می نوشتند؛ که این همه به اندازه نیاز نیمه شبی نیست که دفع صد بلا بکند. از همین نقطه است که زمان حال ما با ۲٨ مرداد به مثابه ی یک ابژه ی تاریخی پیوند می خورد. باری ما در مقام تاریخ نگار گذشته را بازسازی نمی کنیم بلکه به بیان بنیامین می سازیم و چنین ساختنی مستلزم تخریب است. والتر بنیامین در شاهکارش یعنی «پروژه پاساژها» این شیوه ی تاریخ نگاری را که او نام تاریخ نگاری ماتریالیستی بر آن می نهد، چنین صورت بندی می کند:
«نوشتن تاریخ به نوعی نقل قول کردن از تاریخ [آنچه واقع شده] است. اما این جزئی از ذات نقل قول کردن است که ابژه تاریخی در هر مورد از زمینه اش کنده می شود... از اینرو آن ابژه ای که در بازنمایی ماتریالیستی تاریخ ساخته می شود، خود همان تصویر دیالکتیکی است... این تصویر با ابژه تاریخی یکی است و اساسا نمی توان آن را در متن سیر پیوسته تاریخ هدف گیری کرد بلکه باید کوشید ابژه را از دل این سیر پیوسته برچید و دوباره در دل پیوستار جای داد... اما این بار آنچنان که آن پیوستار را منفجر کند.»

به پیروی از آگامبن می توان ایده ی تاریخ نگاری ماتریالیستی [آنگونه که بنیامین در نظر دارد] را اینگونه کامل کرد که ما به دنبال «مثال های استثنائی» تاریخ می گردیم یا به بیان بهتر به دنبال مثال هایی می گردیم که «بازنمایی ماتریالیستی شان گذشته را وا می دارد تا حال را وارد وضعیتی بحرانی سازد». این نوع نگاه به تاریخ مشابه نوعی از هنر مدرن است که هرولد روزنبرگ برای توصیفش از واژه «ابژه مضطرب» بهره می برد؛ آثاری که در این نوع از هنر تولید می شود حسی از ناخوشایندی و اضطرار و اضطراب در مخاطب ایجاد می کند به نحوی که او دچار عدم قطعیت و تشویشی می شود که آیا اساسا اثر هنری دیده یا نه؟! این همان کاریست که می بایست امروز در بازخوانی تاریخ یکصد ساله ایران مد نظر قرار دهیم. روایتگری ای که به موجب آن از خود بپرسیم «چرا تا به حال اینگونه ندیده بودم؟» نمونه ی به کارگیری استادانه ی چنین تکنیکی در سینما را می توان در آثار لینچ دید. ژیژک در این باره می نویسد: «کل هسنی شناسی لینچ مبتنی است بر ناهمخوانی میان واقعیت که از فاصله امن به آن نگریسته می شود، و نزدیکی مطلق امر واقعی به ما. شیوه ی پایه ای لینچ حرکت از یک نمای ثابت از واقعیت به یک نمای نزدیک ناراحت کننده است که ذات نفرت انگیز لذت، یعنی وجه چشمگیر و برجسته زندگی خلل ناپذیر را نشان می دهد».۴ باری ما نمی خواهیم ۲٨ مرداد را آنگونه که واقعا بود روایت کنیم چه اینکه به قول بنیامین «تاریخی که اشیاء و امور را آن گونه که واقعا بودند نشان می داد قوی ترین افیون قرن بود». پس ما بر آنیم که نقطه آغاز و سپیده دمان تاریخ ایران را در لحظه ی اکنون به پیش و پس از کودتا تقسیم کنیم.

ساعت ۲ بعد از ظهر روز ۲٨ مرداد وقتی کیانوری با مصدق تماس می گیرد تا به نوعی برای جلوگیری از کودتا کسب تکلیف بکند مصدق به او می گوید:
«آقا! به من خیانت کردند شما اگر کاری از دستتان برمی آید بکنید. شما به وظیفه ملی خود هر طور که صلاح می دانید عمل بکنید.» ۵
نکته مهمی که در این پیام کوتاه تلفنی نهفته است در تأکید مصدق بر انجام وظیفه ملی است. او به عنوان نخست وزیر قانونی در چنان شرایطی که آگاه است اگر از طرف دیگران دارای موقعیت بالقوه ایستادگی و مقاومت علیه کودتا کاری صورت نگیرد به طور قطع نه تنها دولتش سقوط خواهد کرد بلکه احتمالا خودش نیز زیر آوار خانه اش مدفون می شود اما به عوض آنکه خواستار اقدامی عاجل نظیر اینکه «آقا بریزید در خیابانها» و... بشود، هوشیارانه بر انجام «وظیفه ملی» تأکید می کند بی آنکه مصداقی برای این انجام وظیفه ذکر کند. به پیروی از چنین اقدام صادقانه ای فارق از اینکه بخواهیم اشاره ای به حقیقت وضع فعلی داشته باشیم و ببینیم آیا کودتایی در جریان است یا پای انقلاب مخملی توسط خائنان به وطن و مزدوران بیگانه ی خبیث وسط است می توان بدون تشویش اذهان عمومی مدام از «ملت همیشه در صحنه» بخواهیم به «وظیفه ملی» خود عمل کنند. اگر به روح معتقد باشیم قطعا مرحوم دکنر مصدق الآن بر فراز این شهر بیش از ۲٨ مرداد ۱٣٣۲ مشتاق است و به نظاره نشسته که مردم به «وظیفه ملی» خود عمل کنند چراکه نیک به این موضوع واقف است «در صورت پیروزی دشمن، حتی او [در مقام یک مرده] نیز ایمن نخواهند بود.»
در نخستین روزهای آشوب های پس از انتخابات وقتی وقایع و حوادث داخل کشور را برای دوستی در خارج نقل می کردم با حیرت در جوابم گفت «همچین تعریف می کنی انگار کودتا شده»! باری این روزها همه در حیرت اند که مگر می شود با وجود مشروعیت الهی یک شخص و یک نظام که قطعا از مقبولیت عمومی برخوردار است [چه اینکه اگر نمی بود ۴۰ میلیون در انتخاباتش شرکت نمی کردند] کودتایی رخ دهد؟! اینجا به بیان بنیامین باید گفت این حیرت نه از آن نوع ارسطویی اش به مثابه گام اول برای رسیدن به حقیقتی فلسفی بل گامی است در راستای فهم حقیقتی مهمتر و آن اینکه «آن تصور از تاریخ که سرچشمه این حیرت است قابل دفاع نیست». این حیرت البته خبر از اتفاقی مهمی نیز می دهد و آن اینکه ما امروز در آستانه «روز قیامتیم» و من این نکته را از حرف های همان دوست خارج از کشور دریافتم و مطمئن تر شدم وقتی که یک بار دیگر جزئیات ۲٨ مرداد را مرور می کردم؛ تو گویی ما گذشته را با «همه ی دقایق و لحظه هایش زیسته ایم».

در روزهای پس از ۲٨ مرداد که دستگیری و اعدام آزادی خواهان به شدت در جریان بود هنگامی که نخستین دسته مرکب از ده افسر و یک غیر نظامی، مهندس کیوان، اعدام شدند خبر این جنایت در روزنامه ها و دستگاه های خبری به گونه ی وسیعی منتشر شد و فیلم جریان اعدام ها نیز در ضمن اخبار سینمایی که در آن زمان پیش از فیلم اصلی نشان داده می شد به تماشای بیننده گان گذاشته شد. منظور دولت کودتا از این کار ترسانیدن مخالفان و مرعوب و وادار به سکوت نمودن مردمی بود که از قرارداد نفت با کنسرسیوم اظهار ناخشنودی می کردند.
به رغم این تمهید دولت، بازتاب این بزه لرزاننده، در میان مردم به گونه ی دیگری درآمد تا آن چه که دولت و مقامات امنیتی کشور انتظار آن را داشتند. بسیاری از زنان و مردان از روز بعد از اعدام افسران لباس سیاه پوشیدند یا بازوبند سیاه بستند. مردم ناشناس متقابلا به یکدیگر تسلیت می گفتند و از کشتار افسران اظهار تألم و تأسف می کردند. در گفتگوها رابطه ی میان عقد قرارداد خائنانه تسلیم نفت به کنسرسیوم و اعدام بهترین افسران کشور به میان کشیده می شد. در سینماها تماشاچیان به جای کف زدن و یا سکوت مرگبار، فریادهای اعتراض خود را علیه اعدام بلند کردند. ادامه ی این روند اعتراضی منجر به آن شد که فیلم های اعدام دسته جمعی افسران جمع آوری شود و روزنامه های وابسته به دولت سکوت اختیار کنند.
با آن که ابراز نفرت و انزجار از خون ریزی شکل انفرادی و نه دسته جمعی و گروهی داشت دولت دو نیرنگ به کار گرفت:
نخست این که اعدام دو گروه دیگر از مسئولان سازمان افسری [حزب توده] را مدت ها به تعویق انداخت.
دوم این که بر اثر فشار افکار عمومی و تلاش و وساطت های آن عده یی از بستگان و آشنایان افسران که در جامعه وزنه ی سیاسی- اجتماعی و در دستگاه های دولتی نفوذ داشتند و بر پایه ی صلاح دید و توصیه ی مشاوران و نزدیکان دربار و دولت و انتظار کشورهای خارجه به شاه پیشنهاد شد تا برای نشان دادن مراتب عطوفت «ذات ملوکانه» موافقت کند با اعمال «حداکثر رأفت» حکم اعدام ۵۲ تن از افسران مبدل به زندان ابد گردد.
نگاهی به روایت فوق گویای آن است که به لحاظ فرمیک ما عینا در حال تجربه «همه ی دقایق و لحظه ها»ی ۵٨ سال قبل هستیم. چنین بود که ۲٨ مرداد در کنار ۱۵ خرداد و ۱۹ بهمن و ۱۷ شهریور نفی اولی را تشکیل دادند که از پی اش ۲۲ بهمن ۵۷ اتفاق افتاد. شکست نهضت ملی در ۲٨ مرداد مقصد نهایی جریانی بود که شاید به سبب لیبرالیسم آزادی خواهانه قرن نوزدهمی اش به مثال ضرورتی بود که در شروع و همگرایی با آن شکی نبود همچون تصور یک رویای شیرین اما توأمان شکستش بر پیشانی نوشته شده بود همچون محال بودن تعبیر یک رویا؛ ۶ اما از قضا شکست یک رویا منشأ خاطره ای می شود که هر بار رجوع به آن وسوسه احیایش را در آدمی بر می انگیزد. وقتی اسدالله علم در دهه ی چهل [زمان حکومت کِندی] از دربار پیام نخست وزیری الهیار صالح را آورد، وی خطاب به علم گفت: «به شاه بگو ما به قبل از سی ام تیر برنمی گردیم. ملت تکلیف را در سی ام تیر معین کرده است». این جمله در حال حاضر سویه هایی نمادین به خود می گیرد؛ به این معنی که ما درست به مانند «فرشته نو» [Angelus Novus] در نقاشی پُل کله «فقط به فاجعه ای واحد خواهیم نگریست که بی وقفه مخروبه بر مخروبه تلنبار می کند». ۷
پس ما از جایی شروع نکردیم که به نقطه ای خاص برسیم چه اینکه به قول مارکس «منشأ همان مقصد است». با چنین تفسیری عمل به «وظیفه ملی» بیش از آنکه به عنوان عملی خاص و ویژه تلقی شود که هاله مقدسی به دورش کشیده شده و انجام دهنده اش را در جایگاه برتری نسبت به دیگران قرار می دهد، به یک «مُد» بدل می شود. درست به مانند خط ریش چکمه ای و یا سیبیل گذاشتن به سبک استالین و سیگار بهمن کوچک کشیدن، وظیفه ملی هم از پرانتز درمی آید و «مُد» می شود: «خیزی سبعانه به درون گذشته» برای زنده کردن خاطره مردگان. وظیفه ملی همان «اثر هنری در عصر تکثیر مکانیکی»٨ است.

دولت غیرقانونی عملا دولت است

یک روز پس از کودتای ۲٨ مرداد در ساعات اولیه صبح دکتر مصدق به همراه دکتر صدیقی و دکتر شایگان به همراه مهندس معظمی رهسپار منزل مادر مهندس معظمی می شوند. پس از صرف صبحانه به نوشته ی دکتر صدیقی «آقای مهندس آمدند و گفتند در رادیو اعلام شده است که آقای دکتر مصدق باید در ظرف مدت ۲۴ ساعت خود را به فرمانداری نظامی معرفی کنند. آقای دکتر [مصدق] گفتند با این خبر، من به فرمانداری نظامی خواهم رفت، چون اگر دولت فعلی دولت قانونی نباشد، عملا دولت است.» ۹
در اولین نگاه به عبارت فوق دو نکته دریافت می شود: یکی ایمان داشتن به غیرقانونی بودن دولت کودتا و دوم تمکین به همین حکومت غیرقانونی و پذیرش قوانین وضع شده از جانب آن. این جمله تاریخی مصدق به طور عجیبی سیاسی شده ی این عبارت مشهور هگل است که «هر آنچه واقعی است عقلانی است و هر آنچه عقلانی است واقعی». در واقع مصدق با بیان چنین دیدگاهی قدم به عرصه ی «الهیات سیاسی» می گذارد و همین تیزهوشی او در معرفی خود به فرمانداری و نه زندگی پنهانی و یا فرار به خارج از کشور را برگزیدن عامل اصلی تبدیل شدن وی به نماد مبارزه و مقاومت علیه زور و کودتاست. مصدق به عوض قرار گرفتن در آن سوی خط قرمز حاکمیت و تبدیل شدن به اپوزیسیون بی مصرف خارج از کشور، خود را به مثال یک «ترَک» به بدنه حاکم نحکیل می کند و تا پایان حاکمیت رژیم پس از کودتا در حالی که طبق قانون دوره ی تبعیدش را می گذراند و عملا هیچ ابزار و قدرتی هم برای براندازی ندارد نقش یک «شبه» را ایفا می کند که هر بار فرا رسیدن سالمرگش و خاطراتی که از او در حافظه جمعی به جا مانده به صورت بالقوه مستعد شروع دور جدیدی از مبارزات علیه «دولت کودتا»ست.
از آغاز حاکمیت جمهوری اسلامی در ٣۰ سال قبل تا به امروز گفتمان مسلط نظام همواره در مواجه با ۲٨ مرداد دچار یک تناقض ذاتی بوده است. از یک سو ٣۰ خرداد ۱٣٣۱ در نقویم با عنوان «قیام ملی» شناخته می شود اما گفتمان حاکم همواره از پذیرش این مدعا که دولت دکتر مصدق نمودگار حاکمیت ملی بود امتناع ورزیده است و از سوی دیگر با کودتا نامیدن وقایع ۲٨ مرداد به نوعی بر این امر صحه می گذارد که شاه با «زور سرنیزه» خود را به مردم تحمیل کرد. حال باید پیدا کرد پرتقال فروش را که اگر بپذیریم در روز ۲٨ مرداد یک حاکمیت غیرملی کنار گذاشته شده پس دیگر کودتا خواندن آن بی معناست و بساطی که مصدق و یارانش نزدیک به دو سال برپا کرده بودند بیشتر شکل و شمایل یک «انقلاب مخملی» را به خود می گیرد؛ اما اگر که دولت مصدق دولتی ملی بود پس «کودتا» بهترین نام برای برملا کردن «حقیقت وضعیت» است. به این ترتیب است که مصدق [در مقام ابژه ای تاریخی] یک «مثال استثنائی» [به بیان آگامبنی] می شود. مثالی از تمامی سیاستمداران قاجاری روشنفکر که وفادار به آرمان های مشروطه می کوشد هرگونه اعتقاد داشتن به «جمهوریت» را انکار کند چنانکه در دفاع مشهورش می گوید:
«من نه فقط با جمهوری دموکراتیک بلکه با هر رقم دیگر آن هم موافق نبودم چون که تغییر رژیم موجب ترقی ملت نمی شود و تا ملتی دانا و توانا نباشد کار مملکت به همین منوال خواهد گذشت» ۱۰
به این ترتیب مصدق در شرایطی که از نخست وزیری خلع شده و در آستانه گرفتن حکمی سنگین است می کوشد تا هرچه بیشتر تعلق داشتنش به سیستم را یادآوری کند و دقیقا به همین خاطر که در برابر سایر اعضای همان سیستم درصدد به رُخ کشیدن این تعلق است مشمول «حذف» می گردد. اما او در عین حال استثنا هم هست. روزگاری هفته نامه «لوموند» درباره ی مصدق گفته بود:
«در زمان قدرتش رُقبای وی خود را مواجه با مسئله ای یافتند که در ایران سابقه نداشت، نه خریدنش امکان داشت و نه بدنام کردن و به لجن کشیدنش.»
بررسی چگونگی مبارزه مصدق با تمامیت خواهی شاه چه قبل و چه بعد از ۲٨ مرداد نقد آگامبن به فوکو را در بحث «قدرت» به ما یاد آوری می کند که «مبارزه با قدرت حاکم، خود می تواند به ساخته شدن قدرت در شکل و شمایل جدید بدل شود» و از همین روست که حمله به قدرت بی توجه به ساختار قانونی اش در نهایت می انجامد به بازتولید مجدد قدرت. چنین است که معترضان به نتایج انتخابات اعتراضات خویش را تحت لوای اصل ۲۷ قانون اساسی [ساختار قانونی] انجام می دهند و عملا دولت را که با اتکا به اصول قرارداد «روسو» خود را بر مبنای همان قانون اساسی قانونی می داند به چالش می کشند.

خواندن تاریخ آن روزها یادآور خاطره ی شیرین بچگی است که به هنگام نزدیک بودن امتحانات ثلث آخر نماز شب قبل از امتحانمان فراموش نمی شد و از قضا در همان لحظه ها بود که واقعا «رستگار» می شدیم و گذشته ی پر از گناهمان را به یاد می آوردیم و در برابر خواست موفقیتمان در امتحان عهد می کردیم که آن گذشته را جبران کنیم. سوأل اینجاست که چه موفقیتی؟! نتیجه انتخابات آن طور که می خوایستیم نشد. باری موفقیت، در تداعی دوباره حقیقت ۲٨ مرداد است و فرصت دوباره ی تاریخ به ما برای از نو روایت شدن. اکنون وقت «جبران» فرا رسیده است.

پی نوشت:
۱. اشاره به نظریه ی کاتوزیان که در کتاب «اقتصاد سیاسی ایران» نیز به آن اشاره شده. البته گفته می شود اصل این ایده متعلق به خلیل ملکی است و کاتوزیان تحت تأثیر نظریات وی به صورت بندی آن پرداخته.
۲. اشاره به نظریه ی موسی غنی نژاد. پیروان چنین دیدگاهی در انتخابات جاری به تئوریزه کردن «ادامه ی پروسه ملی کردن صنعت نفت» از طریق واگذاری درآمد حاصل از فروش آن در قالب سهام به مردم پرداختند. درکی که این دیدگاه از مفهوم فقر دارد درکی «پولی» است و نه مبتنی بر «قدرت خرید». به این معنی که هرکس درآمدش کم است پس آدم فقیری است حال آنکه فقر بیش از آنکه به درآمد برگردد متوجه هزینه هاست.
٣. نگاه کنید به «در تیررس حادثه» [زندگی سیاسی قوام السلطنه]/ حمید شوکت/ انتشارات اختران
۴. نگاه کنید به «هنر امر متعالی مبتذل» [درباره فیلم بزرگراه گمشده اثر دیوید لینچ]/ اسلاووی ژیژک/ ترجمه مازیار اسلامی/ نشر نی
۵. نگاه کنید به «خاطرات نورالدین کیانوری»/ موسسه تحقیقاتی و انتشاراتی دیدگاه/ ص۲۷۷
۶. نگاه کنید به مقاله «مرگ لیبرالیسم و زندگی مصدق»/ روزبه کریمی/ روزنامه کارگزاران/ ۲۷ اسفند ۱٣٨۶
۷. نگاه کنید به «عروسک و کوتوله»/ والتر بنیامین/ ترجمه مراد فرهادپور، امید مهرگان/ تز ۹ از مقاله «تزهایی درباره مفهوم تاریخ»/ ص۱۵۷
٨. اشاره به مقاله مهم بنیامین با عنوان «اثر هنری در عصر تکثیر مکانیکی» (۱۹٣۹). بنیامین برخلاف آدرنو که حامی فردیت و خلاقیت فردی در قالب «هنر مستقل» بود،با دفاع از رویکرد جمعی هنر جدید، و به ویژه سینما، تصریح می کند: «هنگامی که با تکثیر مکانیکی، هنر از اساس آئینی خود جدا شد وجهه ی مستقل آن نیز برای همیشه از بین رفت.»/ برای خواندن این مقاله نگاه کنید به «اکران اندیشه» [فصل هایی در فلسفه سینما]/ ترجمه پیام یزدانجو/ نشر مرکز
۹. نگاه کنید به «ناگفته هایی پیرامون فروریزی حکومت مصدق و نقش حزب توده ایران»/ دکتر ماشاالله ورقا/ انتشارات بازتاب نگار/ ص ۷٨
۱۰. نگاه کنید به «معرفی و شناخت دکتر مصدق»/ محمد جعفری قنواتی/ نشر قطره/ ص ٣٨۵


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۲)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست