سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

خداوند خامنه ای:
نیاز اصلی جامعه، عبودیت، فضیلت های اخلاقی و انضباط قانونی


فیروز نجومی


• روشن است که سخنان آقای خامنه ای در عین فصاحت و بلاغت پر از ابهام است و رمز و رموز. شاید بهمین دلیل ابهام و گنگی است که پنداری که او خدا است که سخن میگوید. براستی نخبگان کیانند که سست شده اند و در آزمایش زندگی امکان دارد که دچار سقوط شوند؟ ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۵ مرداد ۱٣٨٨ -  ۲۷ ژوئيه ۲۰۰۹


بنا بر باور پیروان دین امامت- ولایت، کمتر کسی میتواند در امر حکومت و حکمرانی بتواند، با رهبر اعظم، علی خامنه ای شانه به شانه زند. او کجا و دیگر حکمرانان جهان کجا. بدین لحاظ او یکه است و یگانه. قول او قانون است و سخن او فصل الخطاب. حکومت خامنه ای، ادامه ی حکومت رسالت است و امامت، تنها حکومتی که بر اساس رضا و خشنودی مردم حکم رانده است و مبرا از هر خطایی بوده است و نیز از هرگونه ظلم و ستمی. خامنه ای، درس حکومت را در بارگاه رسالت آموخته است از محمد، پیامبر اسلام. کسی که علم و دانش ش تا بیکران، نهایی ست و غایی. پیامبری که زندگان را هدایت نموده است به آنچه کامل است و کمال، یعنی «راه مستقیم الهی.»

آقای خامنه ای به پاره ای از آنچه از پیامبر اسلام در باب حکومت بارث برده است بمناسبت عید مبعث (۲۹ تیر، ٨٨) با مردم ایران بخصوص خطاب به « نخبگان» در میان گذاشت. وی اظهار داشت که «امروز اصلی ترین نیاز جامعه اسلامی به پیام بعثت است» که عبارت است از: اول «ملاک قرار دادن عقل و خرد.» دوم « حاکم شدن فضیلت های اخلاقی.» سوم «مبنا گرفتن انضباط قانونی در جامعه.»

بنا بر قول ولی فقیه، عقل و خرد، گذشته از تمام خیر و نیکی که در بر دارد از آن جهت لازم است و ضروری که «مهار کننده نفس و زمینه ساز عبودیت انسانی ست.» البته ولی فقیه دیگر بخود زحمت آنرا نمیدهد که قدری بر معنی و مفهوم« نفس» و «عبودیت» نور بپاشد. منظور وی را میتوان اینگونه فهمید که نفس، سرکش است و افسار گسیخته، غریزی است و حیوانی. لاجرم شر است و شیطانی. این است که باید مهار گردد تا تخریب و ویرانی ببار نیاورد و موجب سیاهی و تباهی نشود. تنها زمانی عقل و خرد به عبودیت انجامد که نفس را افسار زند و او را به بندگی و اسارت در آورد. پس عبودیت خیر است و نیک و تحصیل آن با بکارگیری عقل و خرد است که میسر میشود.

تنها مویی که میتوان از درز این استدلال الهی استوار بر منطق پیامبر اسلامی رد نمود، آن است که خداوند خامنه ای، نیاز حکومت ولایت را با نیاز جامعه یکی فرض میکند. نه نیاز حکومت از جامعه را از یک دیگر جدا میداند و نه بین آنان تمایزی میگذارد. تنها خدا است که نیاز خود را از نیاز جامعه جدا نمیکند. چون خدا اگر نیازی به عبودیت نداشت، یعنی اگر به« مناجات و قیام و قعود از ثری تا به ثریا» نیازی نداشت، خدا نمیشد. در ادبیات سیاسی این بدان معناست که وقتی جامعه به سوی کسب عقل و خرد به پیش مبرود، زمان و انرژی خود را به مناجات و عبادات میگذراند تا نفس سرکش را مهار و آرام نموده و راه عبودیت و بندگی را هموار سازد. یعنی که آرامش و ثبات جامعه وابسته است به مهار نمودن نفس انسانی. این البته که رهنمود مفید و سودمندی است برای حاکم و حکومت، نه برای محکوم و مغلوب. نه برای این دوران. نه در دورانی که نفس کشی زشت و شر شمرده میشود. نه برای دورانی که نفس انسانی در آزادی خلاصه میشود و رهایی از قید و بند و قراردادهای کهنه و پوسیده. خامنه ای از آنجا که در گذشته میزیید و در دوران افسانه ها و اسطوره ها سیر میکند، هنوز بر آن تصور است که نفس بد است چون در جستجوی رهایی و آزادی ست. خامنه ای در واقع نا آرامی ها، جوشش و خروش و اعتراض مردم را به نفسی نسبت میدهد که عقل و خرد در مهار کردنش شکست خورده است. این است که عقل و خرد یکی از نیازهای اصلی جامعه است.

خامنه ای درست میگوید که بکار گیری عقل و خرد بمنظور سرکوب نفس وحشی برای رسیدن به عبودیت یک آموزه اسلامی و پیام بعثت است. درست بهمین دلیل است که جهان اسلام هرگز نتوانسته است آغوش خود را بروی آزادی انسان بگشاید. چون نفس انسان را سرکش و شرور و شیطانی بشمار میآورد. این آموزه بعثت، زنجیر به دست و پای انسان می بندد و نفس انسانی را تحت عنوان سرکشی و افسارگسیختگی سرکوب نموده و مهار کردن آن را تبلیغ و ترویج میکند. خصومت و ستیز آقای خامنه ای در واقع ناسازگاری و دشمنی است با آزادی که خود یک اصل دینی ست که در طول تاریخ گفتار و رفتار باورمندان به پیام بعثت را تحت تاثیر گذارده است و ضرورتا نقش مهمی را در باز داشتن جوامع اسلامی از رشد و تکامل فرهنگی، علمی و صنعتی، بازی کرده است.

علیرغم این واقعیت است که خامنه ای و امامپرستان سرخ، استعمار خارجی را ریشه ی همه عقب ماندگی ها و تباهی ها و سیاهی ها تلقی میکند. آقای خامنه ای را در واقع باید نماینده استعمار داخلی خواند که بمراتب زیان بارتر از استعمار خارجی ست. حداقل استعمار خارجی در پی اهدافی ست صریح و روشن: سود و غنی سازی مادی. استثمار منابع طبیعی و کار انسانی. لاجرم اینجا و آنجا نیز همراه است با کمی آبادانی. اما استعمار داخلی آن چیزی را باسارت و بندگی در میآورد، که خلاق است و توانا، یعنی نفس انسانی که منشاء تمام دانایی ها ست و بینایی ها. یعنی تمام آن چیزهایی که بارور شوند در آزادی. غرب به سرقت ثروت های طبیعی میپردازد. پیام بعثت، بنا بر قول خامنه ای، نفس انسان باورمند را میکشد، به آن منظور که عبودیت یعنی که آسایش و آرامش جامعه را تامین کند و باین ترتیب فقری را دامن می بخشد که بسیار زیان بار تر است از فقر مادی: فقر ادبیات و فرهنگ. بر فقر مادی میتوان غلبه نمود اما بر فقر ادبیات و فرهنگ بدشوراری میتوان امید غلبه بر آنرا داشت.

غرب زمانی به شکوفایی رسید که سر انجام به این باور نائل آمد که انسان دارای نفس است که جوهر آن از جنس آزادی یست. هرچه که نفس میخواهد باشد، از جان و روح گرفته تا نیرویی و انرژی خاصی و یا میل و اراده انسانی. هرچه که هست از جنس آزادی ساخته شده است. انسان این جهان را بوجود آورده است به آن دلیل که دارای نفس است. هم خیر است و هم نیک به آن دلیل که انسانی ست. بی جهت نیست که خامنه ای با جوش و خروشی که هم اکنون در جامعه ی اسلامی بر پا ست، سر سازش ندارد. چرا که آنرا زائیده نفس سرکش انسانی میداند و محرک آن را نه نیاز به رهایی و آزادی نفس از اسارت و بندگی بلکه آنرا نسبت میدهد به نفوذ و رخنه عامل خارجی و حرکتی که به دست خارجی «مدیریت» میشود. او نمیخواهد باور کند که پیام بعثت، نقش اساسی بازی کرده است در پایدار ساختن حکومت های استبدای. که ترویج و تشویق کرده است حقارت و ذلت، نه رهایی و آزادی. چون تنها انسان با نفس آزاد است که میتواند سرفراز باشد. انسانی که نفس خود را سرکوب میکند در پاسخ به نیاز حکومت، ضرورتا انسانی ست که به حقارت و بندگی خو میگیرد. اگر پیام بعثت مبنی بر بکار گیری عقل و خرد برای سرکوب نفس انسانی زمانی در حکومت اسلامی کارآیی داشته است هم اکنون آنرا از دست داده است به آن دلیل که جامعه بر آن شوریده است. مردم به این رسایی فریاد بر میآورند که ما را صبر و تحمل بسر آمده است. که ما را دیگر تاب و توان اسارت و بندگی نیست. با این وجود خامنه ای چون مست و مدهوش از باده قدرت است اصرار میورزد که نیاز به «عبودیت» است که جامعه از آن رنج میبرد. باین ترتیب خامنه ای نه تنها حکومت را بلکه دین را هم در معرض خطر فروپاشی قرار میدهد.

دومین پیام بعثت را نیز نمیتوان بدون یاری از فن تاویل مورد مطالعه و بر رسی قرار داد. در این خصوص خامنه ای اظهار میدارد که:

« رواج فضیلت های اخلاقی در جامعه همچون هوای لطیفی است که زمینه زندگی سالم را فراهم می آورد و انسان را از حرص ها، جهالت ها، دنیا طلبی ها، بغض های شخصی و سوء ظن به یکدیگر وا میدارد و به همین دلیل است که در اسلام تزکیه و رشد اخلاقی بر تعلیم مقدم است.»

بعبارت دیگر، فضیلت اخلاقی یعنی پرهیز از آن چیزی ست که خامنه ای برابر میداند با رذالت و پستی و فرو مایگی از جمله حرص و جهالت، دنیا طلبی و بغض و کینه شخصی، چیزی که پسند مکتب ریاضت است و ترک زندگی. که اقناع و قناعت را زیبا و یا بقول خامنه ای «هوای لطیفی» پندارد، ضروری برای «زندگی سالم.» در واقع فضیلت اخلاقی به معنای منع و قبح کوشش و خواست شدید است برای تصاحب چیزی که حرص نامیده میشود، چه مادی چه غیر مادی. جهالت و نادانی خود در ارتباط است با حرص که حس و اراده را متمرکز میکند بر آن چیزی که محدود است و متناهی باین دنیای زودگذر مادی، یعنی دنیا طلبی. چون خواست و کوشش بمنظور کسب چیزی، متغیر است و از فردی به فرد دیگر بدرجات مختلف ظهور یابد، سبب نا برابری شود و بی عدالتی و لاجرم بغض و سوء ظن شخصی. پس اگر قانع باشی و قتاعت کنی، به آنچه داری راضی و خشنود باشی، از معشوق، که دنیا است و مادی، که زیبا است و فریبنده ببری و حس و اراده و نیرو و جان را متوجه معبود سازی، نه جایی برای حرص و آز میماند و نه بغض و کینه جویی. همه برابرند و همه عادل. در نتیجه جامعه در آرامش خواهد بود و آسایش. نه جوششی و نه خروشی. حاکم، حکومت کند و محکوم بندگی. این را خامنه ای «تزکیه و رشد اخلاقی» مینامد که بقول وی در اسلام ارجحیت دارد به «تعلیم» یا علم و دانایی، بینایی و روشنایی.

آنچه خداوند خامنه ای فضیلت اخلاقی مینامد، نفی زندگی و هستی است به نفع ترک جهان و نیستی. نفی سعی و کوشش است، به نفع عزلت و گوشه نشینی و جدایی از دنیا و دنیا طلبی. مسلم است که ایرادی بر این آموزش اخلاقی نیست تنها آن زمان که نفس را رها سازی که بر گزیند بین زندگی و هستی و یا ترک دنیا و نیستی. اما بنظر میرسد که این فضیلت اخلاقی تنها مفید است بحال محکوم و مغلوب. نه تنها برای حاکم و حکومت مصداقی ندارد بلکه عکس آنست که صادق است. خداوند خامنه ای نه تنها به سی سال ولایت قانع نیست، بلکه آنرا میخواهد ادامه بدهد تا قیامت. مصداقی ندارد در باره حاکم، قناعت و تزکیه نفس و ریاضت. وی به سلطه تام و تمام و استعمار و استثمار سر زمین ایران قانع نیست، خود را تا دندان مسلح نموده و در پی کسب اسلحه نهایی ست برای توسعه و گسترش سلطه خود در منطقه. آماده است که هر هزینه ای را از جمله تنگ کردن عرصه زندگی به مردم، بدین منظور نیز بپردازد، . خامنه ای رویای سلطه ی مطلق را در سر می پروراند، اما از مردم میخواهد که در خلسه فرو روند و ترک دنیا کنند. نه از تورم و بیکاری شکایت کنند و نه از فقر و محنت و تنگدستی و نه از محرومیت از ابتدایی ترین حق و حقوق انسانی. از آرای خود بگذرند و از رای ولایت تبعیت و پیروی کنند. لب تنها به مناجات بگشایند و تن بدهند باسارت و بندگی. این است که جامعه هم اکنون شوریده است بر این فضیلت اخلاقی.

اگر پرسشگری ترویج میشد بجای اسارت و بندگی، خامنه ای باید پاسخگوی این سوال بود که چگونه است که هنوز پس از سی سال حکومت اسلامی با کمبود فضیلت های اخلاقی روبرو هستیم؟ واقعیت آنست که جامعه ی اسلامی نه تنها آنرا رواج نداده است بلکه نبود آنرا بشدت تشدید کرده است. چرا که این نوع موعظه ها از زبان کسانی بگوش میرسد، از جمله شخص ولایت فقیه که خود تبلور حرص اند و دنیا طلبی و بغض و کین خواهی. در جامعه اسلامی از بدو ظهور ش روزی نبوده است که زنده ای بدار مجازات آویخته نشود. روزی نیست که مردم تحقیر و تعقیب نشوند و مورد تجاوز قرار نگیرند به بهانه ی برقراری امنیت اخلاقی و روانی و هنجار شکنی. در چنین شرایطی ولایت فقیه بر فراز منبر از هوای لطیف فضیلت های اخلاقی که زمینه ساز زندگی سالم است داد سخن میدهد. ولایت فقیه رای خود را با خدا یکسان میداند،حرف خود را نهایی و عقل و خرد خود را نا محدود و نا متناهی. او انتظار دارد که همه در برابر او به قیام و قعود بپردازند چون خود را همسان خدا میداند. اگر حرص مرض است، ولایت فقیه خود سخت مریض است و از ابتلای بدان آگاه نیست. ولایت فقیه هم اکنون سبع ترین، خشن ترین و حیوانی ترین نیروها را روانه ی خیابانهای کشور کرده است که هر نوع جمع و جماعتی را زیر چکمه های آهنین خود، همچون مورچه ای ناچیز له و منهدم سازند و در عین حال انتظار دارد که مردم عاری از بغض و کینه باشند. آقای خامنه ای اگر نمیداند، میتواند از کار گزار صدیق خود، احمد ی نژاد جویا شود تا بداند که حریص ترین و طماع ترین و دنیا طلب ترین افراد، رده فوقانی حکومت اسلامی را اشغال کرده اند و خود از همین فضیلت های اخلاقی چه داستانها که بر فراز منبر ها نمی سرایند. اما بنظر نمیرسد که وقتی آقای خامنه ای از فضیلت های اخلاقی و مناسبت آن با «زندگی سالم» سخن میراند، همردیفان و همقطاران خود و سرکرده های رژیم را در نظر داشته باشد. بلکه تمنای رفاه و آسایش، شغل و درآمد، تملک خانه و کاشانه و تشکیل یک زندگی شرافتمندانه بر اساس آزادی را مسئله زا و در ستیز با فضیلت های اخلاقی میداند. او بر این تصور است که اعتراض به گرانی و بیکاری و فقر و عقب ماندگی و نیز نبود آزادی و وجود اسارت و بندگی، به معنای حرص است و دنیا طلبی و بغض و کینه و سوء ظن بدیگری. خامنه ای خود عرصه زندگی ر بر زندگان، بویژه زندگی شرافتمندانه را بر اساس ابتدایی ترین حق و حقوق انسانی ، یعنی حق گزینش، تنگ نموده است و جامعه را از بر خورداری از آن با توسل به ابزار خشم و خشونت، محروم ساخته است، آنگاه از رابطه فضیلت های اخلاقی و زندگی سالم چه لطیف و نازک و شاعرانه که سخن نگوید.

سومین پیام بعثت بنا بر خطبه ی خامنه ای مبنی است بر نیاز جامعه به انضباط قانونی. در این زمینه خامنه ای گویا به مواردی اشاره میکند که پیامبر به موعظه های اخلاقی خویش عمل میکرده است. خبرگزاری فارس که متن خطبه ی خامنه ای را در سایت خود منتشر کرده است اشاره ای به آن موارد نمیکند تنها گزارش میدهد که:

«رهبر انقلاب اسلامی، تربیت و انضباط قانونی را سومین بخش از پیام بعثت خواندند و با شاره به پیشقدم بودن پیامبر اسلام در عمل به احکام و دستورات اسلام افزودند: همه این موارد برای جامعه اسلامی شاخص و معیار است و میدان زندگی نیز صحنه آزمایش انسان ها ست.»

خواننده باید رمز و اسطرلاب بیاندازد که منظور خداوند خامنه ای را مورد فهم قرار دهد. ولی مخاطب او در اینجا مردمی که در تحت حکومت اسلامی قرار گرفته اند، نیست، بلکه مخاطب وی آنهایی هستند که خود حاکم اند و مسئول بر قراری نظم و انضباط بر اساس احکام و دستورات دین. هم چنانکه پیامبر خود بدان عمل میکرده است. به معنای روشن تری، نمیتوان انتظار داشت که عقل و خرد بخودی خود، نفس را مهار نموده تا از حرص و جهالت و دنیا طلبی و بغض و کینه جویی پرهیز کند و جامعه اسلامی را بارور سازد بلکه نفس را از بیرون باید مهار ساخت تا بتوان آنرا به تبعیت از نظم و انضباط، واداشت. البته همانگونه که قانون مقرر داشته است. یعنی که برای کسب عبودیت که مستلزم نظم و انضباط اجتماعی ست نمیتوان به عقل و خرد اطمینان داشت بلکه در تبعیت از پیامبر اسلام آنرا باید به عمل از احکام دین وادار نمود. یعنی که نظم و انضباظ مقوله ایست که در حیطه ی قهر قرار دارد و قدرت. هم چنانکه پیامبر خود به احکام دین گردن می نهاد و نفس خود را مهار میکرد و آن گردنی را که از احکام سرپیچی میکرد از تن جدا و باین ترتیب نفس سرکش را سرکوب و نظم و انضباط را بر قرار میساخت. نظم و انضباط قانونی یعنی باسارت کشیدن نفس از بیرون از راه سلطه ی انحصاری بر ابزار خشم و خشونت.

بعبارت دیگر نظم و انضباط قانونی یعنی کیفر دهی و انتقام جویی. چه آنکه به خواهش ها و تمناهای نفس پاسخ گوید، غل و زنجیر اسارت و بندگی را از هم میگسلد، فضیلت های اخلاقی را زیر پا میگذارد، از قتاعت و کم جویی گریران و دنیاپرست و از پی آزادی سر بشورش بر میدارد. چنین رفتاری باید که تنبیه شود و مجازات. باید آنهاییکه اعتراض میکنند و از تسلیم و اطاعت سرپیچی، به کیفر خود برسند. زندگی برای آن نیروهایی که مامور بر قراری نظم و انضباط قرار گرفته اند، صحنه ی آزمایش است چرا که در مصاف با نفسی قرار گرفته اند که آزادی میجوید و حق و حقوق میخواهد. که بر گزیند آنچه که میخواهد. که بیاندیشد و بپوشد و بنوشد و بیامیزد و پرستش کند، هر چه را که آرزو کند. دنیا را می چسبد و آخرت را به فراموشی میسپرد. از خارج حمایت طلبد و تن به مدیریت اجنبی دهد. آزمایش زندگی، یعنی داشتن شجاعت و شرافت در درگیری و جنگ تمام با این دشمن روئین تن. یعنی که لازم است در به زنجیر کشیدن نفس سرکش و افسار گسیخته که نظم جامعه را به فرو پاشی تهدید میکند، انتقام گرفت بهر وسیله ای، از تیغ و تازیانه گرفته تا زندان و شکنجه. آزمایش زندگی این است یا نفس سرکش پیروز میشود و یا عبودیت و فضیلت های اخلاقی و انضباط قانونی.   

در پی بر قراری نظم و انضباط است که آقای خامنه ای در بخش دوم خطبه خود بمناسبت بعثت پیامبر، نخبگان را به انضباط و انسجام فرا خواند که مبادا از "راه مستقیم " منحرف شوند و با نفس سرکش همراهی کنند. وی نخبگان مورد خطاب قرار داد و تاکید نمود که باید مواظب باشند که چه میگویند و چه چیزی را ناگفته میگذارند:

« زیرا که نگفتن مسائلی که باید گفت، عمل نکردن به وظیفه است. گفتن مسائلی که نباید گفت، عمل کردن بر خلاف وظیفه است.»

اما از آنجائیکه خامنه ای در بعضی از نخبگان، بویژه آیت الله معروف به مرد شماره ۲، آقای رفسنجانی بروز شک و تردید را نسبت به نیاز جامعه به عبودیت، فضیلت های اخلاقی و انضباط قانونی احساس کرده است به شیوه ای تهدید آمیز هشدار میدهد که:

« در امتحان عظیمی قرار گرفته اند و موفق نشدن در این امتحان، تنها مردود شدن نیست بلکه موجب سقوط آنان خواهد شد.»

البته خامنه ای نسبت باین نخبگان که در آنها سستی مشاهد کرده است، بغض و کینه ای احساس نمیکند. تنها به آنها یادآوری میکند که چه سر نوشت تیره و تاری در انتظار نخبگانی خواهد بود که از باید ها و نباید ها دانسته و یا ندانسته فاصله گیرند و خدای نخواسته تمرد جویند. که «سقوط» خواهد بود کیفر آنها.

روشن است که سخنان آقای خامنه ای در عین فصاحت و بلاغت پر از ابهام است و رمز و رموز. شاید بهمین دلیل ابهام و گنگی است که پنداری که او خدا است که سخن میگوید. براستی نخبگان کیانند که سست شده اند و در آزمایش زندگی امکان دارد که دچار سقوط شوند؟ چگونه ممکن است کسی یا شخصی نخبه باشد و با این حال نداند که چه چیزهایی را باید بگوید و از گفتن چه چیزهایی ست که باید خود داری کند؟ آن چه امتحان عظیمی است که در صورت مردودی به سقوط ختم خواهد شد. سقوط اگر پرتاب شدن و یا غلتیدن از بالا به پائین است، بالا و پائین کجا هستند. آیا بالا بر فراز منبر است و پائین زندان و شکنجه؟ آیا خداوند خامنه ای تهدید میکند یا دلجویی؟

اما از طرف دیگر، آقای خامنه ای به آنچه میگوید عمل نیز میکند. «نخبگان،» «امتحان عظیم،» «سقوط» در زمره آن مسائلی هستند که در باره آنها چیزی نباید گفت و چیزی هم نمیگوید. اما بعوض تملق و چاپلوسی مردم را گفتن، از «موفقیت ها و دستآوردهای بزرگی» که خداوند «برای ملت ایران قرار داده است،» از گذشت و فداکاری آنها، و از توطئه ی دشمنان و نقش آنان در آشوب و تحریک «گروهای غافل و نادان اغتشاشگر» و دستور العمل گرفتن چگونگی ایحاد نا امنی و تخریب و درگیری از رسانه های دشمن ، همه از جمله مسایلی هستند که باید گفت شرح و توضیح داد. باین مفاد البته باید بر قراری «امنیت و آرامش» و نقش آن در« سعادت دنیا و آخرت جامعه » نیز افزود. چرا که امنیت و آرامش بهانه ی خوبی ست برای بکار گیری خشم و خشونت و اجرای اشد مجازات، از جمله کشتار. بعبارت دیگر، خامنه ای در پیام بعثت، گفت آنچه را باید بگوید. که:

« آنجایی که ملت احساس می کنند، مسئله دشمنی با نظام در میان است و دستی ، حرکتی را برای ضربه زدن به نظام مدیریت میکند، فاصله میگیرند، حتی اگر همان شعاری را بدهد که ملت به آن معتقد است.»

یعنی حتی اگر «اغتشاش گران» فریاد الله و اکبر و یا حسین برآرند. چون تحت مدیریت خارج است باید سرکوب و نابود شود اگر بخواهیم به حکومت اسلامی تداوم بخشیم. که نباید تحت تاثیر شعار آنان حتی اگر با شعارهای اسلامی یکی باشند، قرار گرفت. بعبارت دیگر، او به تقویت نیروهای انتظامی بویژه نیروهای پاسدار و بسیجی می پردازد و به آنها توصیه میکند که از هیچ گونه خشونتی در بر قراری نظم و انضباط اسلامی دریغ ندارند که پاداش در این دنیا دارند و اجر در آخرت. باینترتیب خداوند خامنه ای برای توجیه سرکوب و فرونشاندن جوشش و خروش جامعه به پیام بعثت متوسل میشود تا بتواند نیروهای نظم و انضباط را بسیج و تجهیز نماید. نیروهای انتظامی را برای سرکوب آماده میسازد و دستگاه های دولتی و غیر دولتی ، رادیو و تلویزیون و روزنامه ها و امام های جمعه در تمام نقاط کشور را سازماندهی میکند که پیام بعثت را بگوش مردم برسانند و تبلیغ و ترویج دهند آنچه را اخداوند بزبان آورده است، نیاز جامعه، به عبودیت ، فضیلت های اخلاقی و انضباط قانونی و خود داری کنند از گفتن آنچه او نگفتن آنرا عمل بوظیفه خوانده است تا مردم آرام گیرند و امنیت و آسایش بر قرار شود.

*کلیه نقل و قول ها بر گرفته شده است از متن سخنرانی خامنه که خبرگراری فارس در سایت خود در۲۹-۰۴-٨٨ منتشر ساخته است.

fmonjem@gmail.com


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست