سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

کره و مسائل بین المللی
مصاحبه سان وو لی با نوام چامسکی – بخش دوم


سان وو لی - مترجم: ناهید جعفرپور


• کره شمالی یکی از وحشتناک ترین کشورهای روی زمین است و هیچ چیز خوبی وجود ندارد که بتوان در باره اش گفت. اما سئوال این است که "چه باید کرد؟". آیا باید تلاش کرد که بدتر شود؟ و یا اینکه در مسیر آشتی حرکت نمود و به بهبود مناسبات کمک نمود. دولت بوش این مناسبات را بدتر می کند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۱۹ فروردين ۱٣٨۵ -  ٨ آوريل ۲۰۰۶


سئوال: با نام سازندگی عراق بسياری از کشورها لشکر های خود را به عراق گسيل کردند. نظر شما در اين باره چيست؟
جواب: حمله نظامی آمريکا به عراق بی شک جنايتی جنگی بود. واقعا يک جنايت جنگی بی چون و چرا بود. هيچگونه توجيهی برای اين کار وجود نداشت. اما برای اين کار يک دليل واضح و روشن وجود داشت آنهم هدف اشغال ذخاير نفتی عراق توسط آمريکا و ازدياد قدرت آمريکا در اين منطقه بود. اين موضوع خيلی خوب از سوی تحليل گران و کارشناسان روابط بين المللی شناحته شد. آمريکائيها از ۵۰ سال پيش اين هدف را دنبال می کردند. دليل اينکه چرا آمريکا می خواهد نفت خاورميانه را کنترل کند اين نيست که   آنها می خواهند به اين نفت دسترسی پيدا کنند، زيرا که آنها می توانند اين نفت را از بازار جهانی هم بگيرند. نفت خاورميانه بفروش می رسد و هر کسی می تواند آنرا بخرد. مسئله مهم اينجاست که آنها بتوانند يک اسلحه استراتژی بر عليه رقبا در دست داشته باشند. بر عليه اروپا و شمال شرقی آسيا. ۵۰ سال پيش يکی از طراحان استراتژی آمريکا يعنی جرج کنان گفت: "با توجه به دلايل روشن، کنترل نفت خاورميانه از سوی آمريکا قدرت وتوئی است در برابر ژاپن و هر آنچه که اين کشوردر آينده بخواهد انجام دهد. وقتی دستت روی شير لوله نفت قرار دارد می توانی همه را و هر آنچه که همه انجام می دهند کنترل کنی ودرموقع لزوم تهديد به بستن شير کني". ژاپن اين را خوب فهميد و از اين رو بود که تلاش کرد مشکل انرژی اش را خود حل کند. همچنين اروپا هم اين قضيه را فهميد و در واقع جنگ عراق می بايست عروج قدرت اروپا و آسيا باشد.
حال در باره روسيه می گويم. البته اين مسئله زياد به روسيه ربطی ندارد چون روسيه خودش سرچشمه های انرژی دارد. اما اروپا ندارد. چين ذخاير انرژی دارد اما بطور واقعی خيلی محدود. ژاپن به احتمال قوی خود ذخاير ندارد. بنابراين نفت اسلحه ای استراتژی است.
بی شک اين جنگ جنايتی جنگی است. منظورم اين است که در اينجا هر آنچه اتفاق بيافتد يک مصيبت کامل است. من فکر می کنم برای اتفاقی که افتاده است آمريکا و بريتانيا چه تاوانی بايد به عراق بپردازند؟ نه خسارت مالی و يا تاوانی که آلمان بعد از جنگ دوم جهانی پرداخت و يا ژاپن پرداخت. آنها حتی تاوانی در خور آن همه خسارت نپرداختند تنها بخشی کوچک را باز پس دادند.
۱۰ سال تمام تحريم اقتصادی جامعه عراق را منهدم ساخت. در واقع آن تحريم حمله ای بود به جامعه متمدن. آنها تنها صدام را قوی ساختند و به احتمال قوی باعث شدند که او بر مسند قدرت بماند. زيرا که مردم عراق در آن شرايط چون کره ای ها که يون را سرنگون نمودند، قادر به سرنگونی او نبودند. اگر کره هم دچار تحريم اقتصادی می شد، وضعيت مردم آنچنان غم انگيز می شد که مجبور به وابستگی به ديکتاتور می شدند و او را سرنگون نمی کردند. اين کاملا همان است که در عراق اتفاق افتاد. بله تحريم اقتصادی جامعه عراق را بطوری واقعی   نابود نمود و سپس جنگ آمد و بدنبال جنگ بازی های بعدی و عواقب ناهنجار ديگر.
به هيچ وجه بازسازی صورت نپذيرفت. اگر روزنامه نيويورک تايمز امروز صبح را بخوانی در باره اولين گزارش دولت در باره بازسازی عراق نوشته است. اگر به اين گزارش توجه کنی يک هرج و مرج کامل وبوروکراسی ديوانه وار می بيني. جنگ و اختلاف بر سر منافع ميان سازمان های مختلف. برخی از اين اختلافات خنده دار است. برای مثال شرکت ناوی به دلايل مختلف می خواست بازسازی تاسيسات آب عراق را در کنترل داشته باشد. خوب اين وظيفه به آنها داده شد. اما برای تاسيسات برق کسی ديگر از ارتش مسئول شد. آنها به هيچ وجه با هم کار نمی کنند. حالا تصور کن که چه اتفاقی می افتد. تازه در اينجا واقعا دزدی آشکارا صورت می پذيرد. زيرا آنها هزينه ای غير قابل تصور به وجود آورده اند و دستمزدی سرسام آور می خواهند. حتی در اين باره کار به دادگاه رسيده است. در واقع بدين طريق ده ها ميليارد دلار پول حيف و ميل می شود و در نهايت مخروبه ای باقی ميماند به نام عراق.
 
سئوال : مرتبا در سرتاسر جهان حمله های تروريستی انجام می پذيرد. چگونه می توانيم اين گونه حمله ها را به حداقل برسانيم؟
 
در حال حاضر در عراق قيام است. اين قيام خشن و بيرحمانه و خونين است. در واقع حمله نظامی آمريکا باعث اين روند خونين در اين کشور شده است. در عراق تقريبا از هزار سال پيش به اين سو هيچگونه عمليات انتحاری وجود نداشته است. اما هم اکنون مرتبا شاهد آن هستيم. سازمان امنيت آمريکا و اسرائيل و سعودی در باره جنگنده های خارجی در عراق به اندازه کافی اطلاعات جمع آوری نموده اند و بسيار دقيق اين امر را تجزيه و تحليل نموده اند. طبق گزارشات آنها تنها ۱۰% جنگنده خارجی در عراق وجود دارند بقيه خود عراقی ها هستند. آنها (جنگنده ها) تحت مراقبت های کامل قرار دارند. آدمهای آنان (جنگنده ها) در اين جنگ بسيج شده اند. انتظار می رفت که در اين جنگ همه مسلح بشوند و نيروی خود را در سرتاسر جهان پخش و گسترش دهند و عمليات تروريستی انجام دهند و دقيقا همانی شد که آمريکا می خواست و انتظارش را می کشيد. می توان گزارشات سازمان سيا را خواند. عراق جائی است که آنان به عنوان ورزشگاه تروريست های ماهر و حرفه ای نام نهاده اند. درست همان موقعيتی که افغانستان زمان طالبان داشت و يا حتی خيلی بيشتر. اين افراد در ترورهای شهری خيلی ماهر و زبده اند ودر تمامی جهان وجود دارند. برای مثال در اردن.
يک امکان که بتوان تروريسم را به حداقل رساند اين است که به ترور پايانی داده شود. اگر کسی خواهان تروريسم نباشد اين خودش يک نوع تقليل ترور است. نوعی که در غرب راجع به آن اجازه صحبتی نيست و آنهم اين است که ديگر با تروريسم همکاری نشود. قدرت های غربی خود رهبران اعمال تروريستی هستند. بطور واقعی هم آمريکا تنها کشوری است که حکم دادگاه بين المللی   را رد کرده است. دادگاه بين المللی آمريکا را برای ترور بين المللی جنگ عليه نيکاراگوئه محکوم نمود. آمريکا تنها کشوری است که تاکنون حکم دادگاه بين المللی را رد نموده است. اين خود تنها يکی از بيشمار مثال هاست.
بنا بر اين يکی از راه های محدود کردن تروريسم اين است که ديگر خود تروری انجام ندهيم. دومين راه تقليل ترور اين است که کاری نکنيم که ديگری ترور کند. مثلا القاعده خودش را بعنوان پيشقراول می بيند. همچنين انسانهای بسياری وجود دارند که تروريسم و خشونت را رد می کنند اما اقرار می کنند که   آنها برای رسيدن به اهدافشان از جواز مخصوص برخوردارند و اينکه عصبيت آنها واقعی است.
خوب حالا چيزی که تروريست های جهاد می خواهند انجام دهند اين است که اين ذخيره عظيم را (مردم) بجائی بکشند که آنها به عمليات ترورجهاد بپيوندند.   آنها می خواهند که جلودار مردم باشند تا اينکه مردم از آنها پيروی کنند. در اين باره کارشناسان و سازمان های امنيتی با يکديگر کاملا هم عقيده اند. اگر کسی می خواهد بر عليه اين مسئله کاری کند بايد در دو جبهه حرکت نمايد: جهادی ها خودشان تبهکارند و بايد با آنان چون تبهکاران روبرو شد. بايد آنان را شناسائی نمود. وقتی کسی مغازه ای را می دزد اول تحقيق می شود که چه کسانی اين کار را کرده اند سپس مدارک جمع آوری ميشود و در نهايت پليس اقدام می کند و دزدان را دستگير می کند. اين قضيه هم درست همين شکل است. اگر آنها بين المللی هستند بايد در سطوح بين المللی اقداماتی کرد و آنها   رادر مقابل دادگاه بين المللی قرار داد و با ارائه مدارک کاری کرد که محکوم بشوند. اين راهی است که بايد با تبهکاران انجام داد. سازمان جهاد و جهادی ها تبهکارند. اما مهمتر از همه مردم هستند. مردمی که مورد خطاب جهادی ها قرار دارند. در اينجا بايد به مشکلات مردم توجه نمود. البته اين کار را هميشه بايد کرد حتی اگر تروری هم ديگر وجود نداشته باشد. اگر می خواهيم مطمئن شويم که جهادی ها در بسيج مردم موفقيتی ندارند، در اين صورت بايد شکايات و معضلات مردم را جدی بگيريم . اگر ما به درد مردم برسيم جهادی ها ايزوله می شوند و از جذابيت آنها کاسته می شود و اين شدنی است.
من اشاره کردم که من در ايرلند بودم و از آنجا می آيم. آخرين باری که من ايرلند بودم در حدود ۱۲ سال پيش در شمال ايرلند بود. آنجا اوضاع کاملا بشکل زمان بربريت بود. مرتبا قتل هائی صورت می گرفت. همه جا ماموران پليس و سربازان و مردمی که ترس داشتند از اين جا به آنجا بروند در حرکت بودند. منظورم اين است که بدترين مکان روی زمين بود. خيلی وحشتناک بود. امروز آنجا کاملا آرام است. چه اتفاقی افتاد؟ اتفاقی که افتاد اين بود که بريتانيائی ها بالاخره فهميدند که ايرلندی های شمال ايرلند شکايت های قانونی   دارند. شکايت هائی که بايد به آن گوش داده می شد. البته بعدا هم اين اختلافات حل نشد اما ديگر به آن شدت نبود. و خود اين مسئله باعث شد که قاتل های حرفه ای از هر دو طرف ايزوله شدند. آنها هنوز هم آنجا هستند ولی ديگر ايزوله شده اند. بعدا وضعيت هم بهتر شد. وقتی امروز شما از خيابان بلفاست رد می شويد ديگر از آن ترس اثری نمی بينيد. حال بايد با تروريسم هم همين کار را کرد اگر که واقعا می خواهيم که کم کم از بين برود. اگر هم علاقه نيست که ترورها کم شوند درست بمانند دولت بوش که به هيچ وجه مسئله اش ترور و تروريسم نيست در اين صورت ما هم همان کاری را می کنيم که بن لادن می خواهد. وقتی به تحقيقات کارشناسان دولت بوش در باره تروريسم نگاه می کنيم، که از چه چيزهائی حرکت می کنند بعد به اين نتيجه می رسيم که بهترين متحد بن لادن نامش جرج بوش است. او درست همان کاری را می کند که بن لادن می خواهد. او با خشونت و ترور بر مردمی حکومت می کند که بن لادن تلاش می کند تجهيزشان کند. درست مثل اين است که برنامه بوش را بن لادن نوشته است.   ترور مشکلی جدی است و تروريسم بدتر. اما راه های عاقلانه تری وجود دارند که چگونه با ترور و تروريسم روبرو شويم. واقعا هم رئيس جمهور روه   در کره جنوبی در رابطه با کره شمالی شبيه اين کار را نمود. بنظر می رسد که کسی نمی خواهد که آنها تسليحات اتمی داشته باشند. اما...
دولت بوش اعلام نمود که کره شمالی بخشی از پايه های شر و شيطان است و از اين رو فشار بر کره شمالی را افزايش داد.
 
سئوال: اين بيان چه تاثيری بر آشتی و صلحی که در شبه جزيره کره ايجاد شد دارد؟ نظرشما در باره رهبر کره شمالی يونگ کيم چيست؟
 
جواب: کره شمالی يکی از وحشتناک ترين کشورهای روی زمين است و هيچ چيز خوبی وجود ندارد که   بتوان در باره اش گفت. اما سئوال اين است که "چه بايد کرد؟". آيا بايد تلاش کرد که بدتر شود؟ و يا اينکه در مسير آشتی حرکت نمود و به بهبود مناسبات کمک نمود. دولت بوش اين مناسبات را بدتر می کند. اين بيان عصبی به احتمال قوی باعث می شود که کره شمالی تلاش هايش را برای   ترساندن از طريق تسليحات اتمی بيشتر کند و آنطور که رئيس جمهور کره جنوبی گفته است " کسی نمی خواهد که اينطوری شود. اما قابل فهم هم هست که چرا آنها اين کار را می کنند. وقتی کشوری را تهديد به انهدام کنند در اين صورت هرگز آن کشور نمی گويد "مرسی اين گردن من است بيا و ببر" . بنا براين آن کشورتلاش می کند به نحوی از خود عکس العمل نشان دهد".
هيچ کسی تلاش نمی کند بر ارتش آمريکا پيروز شود زيرا آمريکا به اندازه هزينه تمامی ارتش های جهان برای ارتشش هزينه کرده است و به بلحاظ تکنولوژی قوی است و بسيار پيشرفته و از توان انهدامی گسترده   و بالائی برخوردار است. بطوری که هيچکس جرئت نمی کند با او بجنگد. بنابراين دو امکان برای ترساندن آمريکا می ماند اولی ترساندن از طريق تسليحات اتمی است و دومی از طريق ترور. پس می بينيم که آمريکا خود با حملات نظاميش و تهديد کشورهای ديگر باعث اين دو مسئله می شود. يعنی گسترش ترور و گسترش تسليحات اتمي.
فرانسه هم همين کار را کرد. من نميدانم آيا شما سخنان رئيس جمهور شيراک را در چندی پيش خوانديد؟
 
بله خواندم.
 
آنچيزی که او گفت اين بود که فرانسه تسليحات اتمی اش را بر عليه کسانی بکار می گيرد که با ترور و تسليحات هسته ای تهديد کنند ـ نه بر عليه کسانی که واقعا چنين کاری می کنند. بنظر می رسد که فرانسه کشوری که سنت منطقی فکر کردن را دارد هرگز چيزی را که شيراک گفته متحقق نمی کند و هيچگاه فرانسه نيروی هوائيش را برای بمب باران   اتمی کشوری ديگر از پاريس نمی فرستد. اما آنچه که شيراک به طور اخلاقی می خواهد بگويد اين است که "ما کشوری هستيم که دارای تسليحات کشتار جمعی می باشيم و هر کشوری که بخواهد   از تسليحات کشتار جمعی استفاده کند بايد با همان تسليحات کشتار جمعی با او مقابله   شود". در اين صورت او گفته است که به فرانسه با تسليحات کشتار جمعی   حمله می شود و هيچکس هم   متوجه نشده است که اين بيان شيراک   منطقی را دنبال دارد حال گذشته از بيان احمقانه ای که بکار برده است ولی در واقعيت او هدفی مادی و عملی را اعلام نموده است "که شما بهتر است برای مقابله اتمی ابزار وحشتی را بسازيد" اين ابزار وحشت مسلما چيز ديگری نيست جز استفاده از تسليحات کشتار جمعی و استفاده از ترور.
آنها چه حق انتخاب ديگری خواهند داشت؟
دقيقا در باره ايران هم اينطوری عمل می شود. مارتين فون کره فلد که از تاريخ شناسان مهم ارتش اسرائيل است همين اخيرا در مقاله ای می نويسد (فکر می کنم اين مقاله را در تريبونال بين المللی هرالد در ولخم خواند): " قطعا ما نمی خواهيم که ايران تسليحات اتمی داشته باشد. اما وقتی که به طور جدی آنها را تهديد می کنند که به آنها حمله خواهند نمود، اگر آنها تسليحات اتمی نسازند ديوانه اند. آنها از هر سو با قدرت های عصبی و دشمنانه دوره شده اند. از سوی ارتش آمريکا از همه طرف. از سوی دولت اسرائيل که دولتی قوی با تسليحات اتمی است و ايران را تهديد می کند. منظورم اين است که آنها را تهديد به حمله می کنند. حال آنها که نمی گويند "مرسي". بلکه عکس العمل نشان می دهند. حال عکس العمل آنان چيست؟ اين عکس العمل انواع مختلف دارد. يکی اين است که از تروريست ها پشتيبانی کنند و ديگری اين است که وسيله وحشت اتمی بسازند".   
 
سئوال: شما در باره مشکلات حقوق بشری برای مردم کره شمالی چه فکر می کنيد آيا راه حلی می بينيد؟
 
جواب: راه حل به نظر من آشتی قدم به قدم است. اين مشکل را نمی شود همين فردا حل نمود اما بطور دراز مدت قابل حل است. البته شما بهتر از من می دانيد، اما منظورمن اين است که کره ای ها همواره می خواسته اند که دوباره يکی بشوند. تقريبا از سال ۱۹۴۵ اين طوری بوده است. من مطمئنم که احساس کره شمالی همانی است که در کره جنوبی است. مردم فاميل هايشان در دو کره پخش است. بله بايد جنبشی برای آشتی و مقابله با زيرپا گذاشتن حقوق بشر به وجود آيد. البته اين ساده نيست. هنوز هم انسانهای بسياری گرسنگی می کشند و هنوز هم بر زندگی مردم کنترل های خشونت بار حکم فرماست. اما روشی که باعث تخفيف اين معضلات می شود اين است که با يک سياست مشخص پروسه آشتی را شروع نمود. هر قدمی بسوی آشتی وضعيت حقوق بشر را بهتر می کند. هر گونه تهديدی وضعيت حقوق بشر را در اين کشور بدتر می کند. همه جا همينطور است. همينطور در سوريه و ايران هم اين جور است. حال به ايران نگاه می کنيم. شما می دانيد که دمکرات های ايرانی و اصلاح طلبان تحريم اقتصادی را بشدت محکوم نموده اند و همه می گويند که تنها انعکاس تحريم اقتصادی اين است که رهبريت ايران دهشتناکتر و بيرحم تر می شود و مردم را مجبور می کند بيشترپشتيبانش بشوند و بزبان ساده اين تحريم اقتصادی در ايران دمکراسی و حقوق بشر را مدفون می کند و ديکتاتوری را هار تر می سازد.
 
ادامه دارد
 


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست