سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

اتهام تکراری


ه. هاوار



اخبار روز: www.iran-chabar.de
آدينه  ۱٨ فروردين ۱٣٨۵ -  ۷ آوريل ۲۰۰۶


اين روزها اينجا و انجا مطالب وگفتگوهايئ در زمينه مسائل و حقوق اقليتهای ملی   در درون ايران و مخصوصا مردم اذربايجان منعکس گرديده که بنظر ميرسد طرح مسئله ملی اقليتها يعنی برابری حقوق سياسي؛ اجتماعی و فرهنگی انها برای بسياری از روشنفکران از حساسيت خاصی بر خوردار است. واما متاسفانه در بيشتر اين واکنشها و مطالب بجای پرداختن به علل و انگيزه طرح چنين خواستهايی بروال گذشته انگ تجزيه طلبی به انها زده و يا بعضا با هزار و يک دليل می خواهند ثابت کنند که نه تنها چيزی بنام اقليتهای ملی وجود ندارد بلکه همه اينها ساخته و پرداخته دشمنان خارجی بوده از بيرون طرح و هدايت می شوند. و هربارکه خلقهای تحت ستم به طرح خواستهای ملی خود بطور مسالمت اميز پرداخته اند با همان اتهامات واهی مورد هجوم و لشکر کشی دولتهای مرکزی قرار گرفته وبطور وحشيانه ای قتل وعام شده اند که داغ اين کشت وکشتارهای سبعانه بويژه در تاريخ معاصر چه دردوران حکومت پهلويها وچه در زمان رژيم جمهوری اسلامی از خاطره مردمان سر کوب شده محو نخواهد شد. که در اين ميان مبارزات و نيز سرکوب دو اقليت بزرگ ترک و کرد درطی کمی بيش از ۵۰ سال گذشته حائز اهميت بوده و جايگاه خاصی در مبارزات خلقهای تحت ستم در درون ايران دارند. و اين در حالی است که رهبران جنبشهای مزبور عليرغم تبليغات عوام فريبانه و سر تا کذب مستبدين شووينيست هيچوقت ادعای جدايی از ايران گر چه حقی است که بايد ازان بر خوردار باشند نکرده و هميشه بر تحقق خواست خود در چهار چوب کشور ايران تاکيد می کرده اند.
  کسانيکه از طرح خواستهای اين اقليتها تجزيه طلبی استنباط کرده و می کنند بايد به اين پرسش پاسخ دهند چه موقع و در کجا چه در گذشته و چه در حال رهبران جنبش ملی مثلا اذريها و يا کردها اعلام کرد ه اند که هدف از جنبش انها جدايی از ايران بوده ويا هم اکنون هست؟ بعنوان دو نمونه تاريخی و بطور مثال ايا رهبران جمهوری خود مختار اذربايجان و يا قاضی محمد رهبر جمهوری خود مختار مهاباد اعلام و تشکيل جمهوريهايشان در چهار چوب ايران بود و يا جدايی و استقلال کامل از ايران؟ ايا در بعد از سقوط شاه بحث کردها با حکومت اخوند ها بر سر جدايی بود و يا خودمختاری در درون مرزهای ايران که انچنان مورد خشم وغضب حکومت اسلامی قرار گرفتند که حتی ريختن خون مردم کرد توسط پاسدارانشان جائز شمرده شد؟  
  بيشک رهبرانی که بعنوان نمونه از انها ياد شد بارها بر کسب حقوق حقه ملت خود در چهار چوب کشور ايران تاکيد نموده و بان نيز پايبند بوده اند. ولی عليرغم تاکيد سران هر دو جنبش به ماندن در درون مرزهای ايران هدف يورش نيروهای استبداد مرکزی قرار گرفتند که در همه موارد رهبران جنبشهای مذکور يا بطرزی غير انسانی ترور شده و يا بدست اشغالگران بدار اويخته شدند. اما سرکوب حرکتهای مزبور وترور واعدام سران انها گر چه توانست خواستهای ملل مذکور را برای مدتی با توسل به ايجاد رعب و وحشت مسکوت   گذارد اما هيچگاه قادر نبوده و نخواهد بود که انرا برای هميشه بفراموشی بسپارد و اين ملل سر کوب شده در هر فرصتی و مخصوصا هر زمان که دولتهای مرکزی رو به ضعف گذارده اند دو باره خواستهای ازاديخواهانه و مساوات طلبانه خود را فرياد زده و خو اهان کسب انها گرديده اند.
  ا صولا بايد گفت که دشمنی و عناد حکومتهای مرکزی و در رابطه با اين دو مورد خاص يعنی رژيم شاه وحکومت اسلامی با حرکت خلقهای مذکور بر سر پا گرفتن ازادی و تحقق عدالت در کردستان و اذربايجان و ديگر نقاط محروم بوده و هست. چرا که تحقق عدالت و گسترش دمکراسی در ان مناطق می توانسته وباز می تواند به نمونه ای برای کل ايران بدل شده و پايه حکومتهای مستبد و فاسد مرکزی را بلرزه در اورده و ناپايدار سازد. بديگر سخن دعوا نه بر سر تجزيه طلبی وجدايی از ايران بلکه ذاتا مبارزه ای بين دو جريان ازادی خواهی و استبداد طلبی در درون مرزهای ايران بوده و هست.
بايد قبول کرد که تانک وتوپ و لشکر کشی و ناديده گرفتن حقوق حقه و بد تر از ان انکار اقليت های ملی نه تنها مشکلی را حل نخواهد کرد بلکه مسئله را بغرنج تر نموده و موجب راديکاليزه شدن هرچه بيشتر خواست ها خوا هد گرديد. البته نبايد از نظر دور داشت که ممکن است در ان شرايط بعضيها در بيرون از مرزهای ايران بخواهند از ان بنفع خود استفاده نمايند که اين نيز بستگی به تعامل و شيوه برخورد ناسيوناليستها و در راس ان حکومت گران با مسئله فوق داشته که طرح خواستهای ملی را توطئه عليه تماميت ارضی ايران ندانند . گذشته از ان بايد در نظر داشت که بشر متمدن امروز ديگر نسل کشی و پايمال نمودن حقوق ملتهای ديگر و انکار هويت انها را تحمل نخواهد کرد و کسانيکه که بخواهند بی توجه به شرايط موجود و بدون در نظر گرفتن افکار عمومی در سطح جهانی به سر کوب و کشتار متوسل شوند بايد بدانند که روزی به پای ميز محاکمه کشيده خواهند شد .
جالب انکه اکثر کسانيکه اين روزها دست بقلم شده و به طرح مسئله ديگر ملييتها مخصوصا در رابطه با مسئله ملی اذربايجان واکنش نشان داده و بدفاع از تماميت ارضی ايران می پردازند و اراده ملت ترک را به پان ترکيسم و غيره مربوط ميسازند کسانی هستند که خودرا در صف اپوزيسيون دانسته و فريادشان از دست تماميت گرايی و تعرض به حقوقشان بوسيله رژيم اسلامی به هوا بلند.
گرچه حد اکثر حقی که بعضيها برای اقليتها قائلند اموزش بزبان مادری ست اما همين را نيز به بعد از بر قراری دمکراسی در سراسر ايران موکول کرده و معتقدند که اول بايد در ايران دمکراسی بر قرار کرد وبعد به گفتگو در باره خواست مزبور پرداخت.
همين جا با يد خا طر نشان کرد که مردم ايران در خلال يکصد سال گذشته بارها جهت استقرار يک حکومت مردمی و بر قراری ازادی و حاکميت قانون دست به چندين قيام مردمی وبالاتر از همه دو انقلاب با شرکت همه طبقات جامعه زده که متاسفانه از دل همه انها ديکتاتوريهای خشن و بيرحمی بيرون امده که از نوع خود شايد در دنيا بی همتايند همچنانکه مردم ايران نيز از نظر تعداد قيام و انقلاب نه تنها سر امد ملتهای منطقه اند بلکه از اين حيث در سطح جهانی سر امد و بی نظير.
از دل انقلاب مشروطيت ديکتاتوری رضا خان و از دل انقلاب ۵۷ حکومت جمهوری اسلامی بيرون می ايد که هر دوی انها مملکت را چه از نظر ازادی و چه از منظر حقوق شهروندی و رعايت ان نه تنها نيم گامی بجلو نبرده بلکه انرا متاسفانه چندين گام نيزبه عقب برد ه اند.
ايا باز هم بايد بايد منتظر بود تا در سايه انقلابی ديگر دمکراسی در ايران بر قرار گردد تا بتوان بعد از ان به حل مسئله اقليتها پرداخت؟ با توجه به تعريفی که بعضی ها از حقوق ملتهای تحت ستم ميکنند که اگر بفرض هم دمکراسی موعود تحقق يابد باز هم در به همان پاشنه قبلی خواهد چرخيد زيرا انها بر داشتی سطحی و محدود از خواستهای ملل زير ستم دارند که با خواستهای اصلی انها فاصله زيادی دارد. البته در اينجا روی سخن با گروها و افرادی نيست که وجود ديگر مليتها را در اساس منکر ميشوند بلکه با کسانيست که از حقوق اقليتها اندکی سخن ميگويند و تا حدودی ان را می پذيرند.
با توجه به تجارب گذشته و انچه که در بالا بدان اشاره شد می توان با دفاع از حقوق اقليتهای تحت ستم و حرکتهای ازادی خواهانه انها به گسترش دمکراسی در سرتاسر ايران کمک کرده و انرا به جلو برد و اين در اساس جزئی از روند مبارزه برای دمکراسی در سرتا سر ايران است.
سخن کوتاه انکه استقراردمکراسی ورسيدن به ازادی وپيشرفت در همه عرصه ها و نيزخشکاندن ريشه ديکتاتوری بی اغراق در گرو تحقق خواستها و اتحاد داوطلبانه همه ملتهای ساکن در درون ايران خواهد بود واين مهم به واقعيت نخواهد پيوست جز با اتحاد و همبستگی خلقهای تحت ستم و تمامی ازاديخواهان واقعی در سر تا سر ايران.


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست