سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

در باب هماهنگی مقدس نظام و امت


م. دلاشوب


• سی سال حکومت جمهوری اسلامی تاثیر خود را برجای گذاشته است و این طبیعی است، آنچه غیرطبیعی است مائیم، ما چند تن بازمانده‌ از نسلی منقرض. این ملت در تمام طول تاریخ خود هرگز تا این اندازه شبیه نظام حاکم بر خود نبوده است. این مردم طی سی سال خصوصیات نظام حاکم را جذب کرده اند و بسیار چیزها از آن آموخته‌اند: توجیه‌گری(شرعی)، تقیه، فراموشکاری، ریا، دروغ و... و این همه را به مثابه تاکتیک‌هایی مجاز به خوبی به کار می‌گیرند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۲٣ خرداد ۱٣٨٨ -  ۱٣ ژوئن ۲۰۰۹


«ای کاش می‌توانستم
بر شانه‌های خود بنشانم
این خلق بی‌شمار را
تا با دو چشم خویش ببینند که خورشیدشان کجاست
و باورم کنند !» (شاملو)


سرانجام انتخابات ریاست جمهوری دهم نیز به پایان رسید. در طی این چند روز بسیار گفتند و نوشتند. از «جنایات دهه‌ی اول انقلاب و کشتار زندانیان سیاسی»، از «خیمه‌شب بازی انتخابات»، از «نمایشی از ناآگاهی و جهل»، از «آلزایمر ملی و نداشتن حافظه‌ی تاریخی » و...
ولی واقعیت چیست و بر مردم ایران چه رفته است؟ به نظر من این انتخابات و شرکت گسترده‌ی مردم در آن را به هیچ‌وجه نمی‌توان حمل بر نا‌آگاهی آنان یا ترفندهای نظام کرد، برعکس ما با یک ابَرآگاهی روبروییم. با مردم و جوانانی کاملا آگاه که جز به منافع شخصی و آنی خود به چیز دیگری نمی‌اندیشند. به هر حال سی سال حکومت جمهوری اسلامی تاثیر خود را برجای گذاشته است و این طبیعی است، آنچه غیرطبیعی است مائیم، ما چند تن بازمانده‌ از نسلی منقرض. این ملت در تمام طول تاریخ خود هرگز تا این اندازه شبیه نظام حاکم بر خود نبوده است. این مردم طی سی سال خصوصیات نظام حاکم را جذب کرده اند و بسیار چیزها از آن آموخته‌اند: توجیه‌گری(شرعی)، تقیه، فراموشکاری، ریا، دروغ و... و این همه را به مثابه تاکتیک‌هایی مجاز به خوبی به کار می‌گیرند.
با اعلام نتایج اولیه‌ی انتخابات بسیاری از کسانی که به اتومبیل‌های خود پارچه‌های سبز بسته بودند، اظهار می‌داشتند که سبز بستن آنها هیچ ربطی به طرفداری از آقای موسوی نداشته و به این دلیل بوده است که اتومبیل‌شان بیمه‌ی حضرت ابوالفضل است. توجیهی که به عقل جن هم نمی‌رسد! کسانی که تا آخر وقت جمعه از طرفداران موسوی بودند و به گفته‌ی خودشان به موسوی رای داده بودند، ساعت شش صبح شنبه در حالی که نفس‌هایشان را با صدا بیرون می‌دادند آهی از سر فراغت کشیده و اظهار داشتند که «خدا را شکر حق به حق‌دار رسید». تقیه از این قشنگ‌تر.
اینجا دیگر شعر شاملو مصداق ندارد، چرا که دوران حماسه ‌گذشته است و «این خلق بی‌شمار» بسیار بهتر از من و شما می‌دانند که خورشیدشان کجاست. آن که نمی‌بیند یا نمی‌خواهد ببیند ماییم.
نه، این ملت نا‌آگاه نیست، آلزایمر هم ندارد، بلکه ماکیاولیسم را از استادانی مجرب تا مغز استخوان آموخته است و با تک‌تک سلول‌هایش جذب کرده است. اصلا به آنها چه دخلی دارد که زمانی در عهد عتیق در این کشور انقلاب شده است و سپس انقلاب مصادره شده و فرزندان انقلاب هزار هزار به دست جلاد سپرده شده‌اند. به این نسل چه دخلی دارد که نسل ماموت‌های دوران ۵۷ چگونه منقرض شد. این چه اصراری است که شما دارید و با مقاله‌هایتان سعی در یادآوری خاطراتی دارید که برای همیشه آگاهانه فراموش گشته و به تاریخ سپرده شده است. به آنها چه دخلی دارد که سرود جنگل‌کاران از آن کدام گروه سیاسی بوده است و اینکه چه بسا دختران و پسران شانزده‌ساله‌ای که تنها به جرم خواندن این سرود به جوخه‌های مرگ سپرده شده‌اند و شاعر آن حتی تا همین اواخر به دلیل سرودن این شعر بارها و بارها تحت بازجویی و آزار و اذیت قرار گرفته است. حالا دیگر این سرود به آقای موسوی تعلق دارد. بله جلاد همه چیز را به مصادره‌ی خود درآورده است. اگر آقای موسوی برای ما جنایتکار است برای اینان انسانی با «روحیه‌ی هنرمندانه و آکادمیک و دانشگاهی» است. اگر آقای مخلمباف را ما با توبه نصوح‌اش می‌شناسیم و بازجو بودنش را به یاد داریم، اینان وی را فیلم‌سازی مستقل و معترض می‌دانند. اگر غیر از این بود ما شاهد تشکیل صف‌های چند کیلومتری برای دیدن فیلم آقای ده‌نمکی (جانشین خلف مخلمباف) نبودیم. نگویید کوتاهی از ما بوده است که ننوشتیم و نگفتیم تا نسل بعد این همه را بداند. ده‌نمکی از همین نسل است و مدت زمان زیادی از چماق‌داری‌اش نگذشته است و حوادث خوابگاه دانشگاه تهران از یادها نرفته است.
این ملت، این نسل، حتی اپوزیسین‌اش هم با نظام حاکم در هماهنگی کامل و دیالک‌تیکی به سر می‌برد. باور کنید، تنها وصله‌ی ناجور ماییم، ما معدود بازماندگان نسلی تباه گشته که هنوز لجوجانه بر اصول خود پای می‌فشاریم و هماهنگی کیهانی نظام و امت را مخدوش می‌سازیم.
این نسل همه چیز دارد! و خیلی چیزها را اصلا نمی‌خواهد! اگر ما برای گوش دادن به صدای شجریان کتک می‌خوردیم، این‌ها موسیقی پاپ‌ و رپ‌شان را هم دارند. اگر ما قربانی انقلاب فرهنگی شدیم و با درهای به زور بسته شده‌ی دانشگاه‌ها روبه‌رو بودیم، این‌ها دانشگاه‌های‌شان را طاق و جفت از دولتی و انتفاعی و غیرانتفاعی گرفته تا آزاد و غیرآزاد و از راه دور و نزدیک و پیام نور و... دارند. اگر جوانان نسل ما در طلب آزادی بهترین سال‌های عمر خود را در زندان سپری کردند، این‌ها فقط به چند سانتیمتر عقب‌تر رفتن روسری‌های‌شان آن هم فقط برای چند شب قانع‌اند.
آری رفقا، ماموت‌های عزیز، ظاهرا دوران ما گذشته است. بیایید این هماهنگی مقدس نظام و ملت را بازخم‌های کهنه‌ی خود خدشه‌دار نسازیم. شاید وقت آن باشد که بنشینیم و «از تلخی تمامی دریاها، در اشک ناتوانی خود ساغری» زنیم، فقط همین.


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۷)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست