سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

خرابه های دلربا
یا سیاست رادیکال کجا ایستاده است؟


امید منتظری


• رأی به میرحسین نه رای به یک فرد و نه یک جریان که ریسک پدید آمدن وضعیتی سیاسی است که در آن موسوی نه منجی که میانجی مطرح شدن خواست ها و مطالباتی است که خود ما مردم در جایگاه گفتنش قرار بگیریم. نه گفتار مطالبه محوری در کار است و نه توهمی بلکه تنها اخلال در وضعیت، اخلال در پروژه سیاست زدایی و اخلال در نئولیبرالیسم موجود آن چیزی است که ما را وا می دارد تا شرکت و حمایت را به گزینه تحریم برتری دهیم. منزه طلبی و جان زیبا می گوید آلوده بازی نشو اما سیاست قمار خویش را دارد، قماری که ارزش شرط بستن را هنوز دارد ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۱۶ خرداد ۱٣٨٨ -  ۶ ژوئن ۲۰۰۹


۱. دم خروس همیشه پیدا است. کلیت منسجم و نظام یک دست، دروغ حاکم است برای فرا چنگ آوردن همه نیروهای معترض و منتقد و لاپوشانی ترک های سیستم. این چنین است که نظم موجود می کوشد تا شکاف های حقیقی را با تظاهر به یک پارچگی خود، بدل به توهمی عمومی کند تا به طور پیشینی هر کنشی را اخته و هر عملی را بی سرانجام بشناساند. سیستم چیزی بیرون از خود را بر نمی تابد، چرا که می خواهد خود را کلی بی ترک نشان دهد. پس راه برون رفت از بن بست حاکم چیست؟ خلاء این وضعیت کدام است؟
تئوکراسی امروز ایران نه در بعضی اصول قانون اساسی که با قید "مخالف مبانی اسلام نباشد" در تمام آن متبلور است. اما آیا این همان تظاهر حاکم به کلیت بی ترک خویش نیست؟ تئوکراسی امروز ایران آن گونه که شیدان وثیق نیز در مقاله "تئوکراسی، مداخله گری و تحریم"، متذکر می شود: "در پی کسب مشروعیت زمینی و مردمی نیز هست" و از فرم ویژه ای برخوردار است. فرمی که در آن ظرفیتی به نام جمهوریت گنجانده شده است. رخداد بهمن ۵۷ که بعدها با محمول اسلامی به انقلاب اسلامی نام گذاری شد، تجلی "کنش مداخله جویانه مردمی برابری" بود که از همان ابتدا ترک وضعیت را در آن جا داد و تا به امروز امتداد می یابد: یعنی عنصر مداخله مردمی. همان شکاف وضعیت تئوکراتیک ایران که اگر چه می خواهد همه مفاهیم خیر آزادی و عدالت را قلب کند اما این سیاست ورزی مردمی پیشاپیش این مفاهیم را درآن گنجانده است. تا آن جا که از دل این شکاف دوم خردادی خلق می شود که ارجاع سیاسی شدن مطرودان جامعه غیرسیاسی پیش از خود است. جامعه ای که به برکت برنامه های مهندسی اجتماعی و کارشناسانه دوره سازندگی، به قیمت جنگ و حذف ساختاری چپ، غیرسیاسی و عقیم گشته بود. انتخابات ۷۶ نه به مثابه انتخابات و نه به مثابه خاتمی که اتفاقا به سبب دخالت گری گسترده مردم محذوف به نقطه عطفی جدی در تاریخ ایران بدل شد. دوم خرداد را چه به معنای یک رخداد آن هم در معنایی که بدیو می شناسد یا لااقل رخدادی بی نام، ردپایی بر جای گذاشته است که تاریخ پیش و پس از آن جز با بازخوانی آن ممکن نیست. کلید فهم دوم خرداد جز با دخالت گری و خصلت ناب مردمی اش قابل رمز گشایی نیست. توگویی دوم خرداد حتی اگر در معنای یک رخداد شناسایی نشود لااقل در منظومه بدیو می توان از آن به مثابه اعلام وفاداری به رخداد انقلاب ۵۷ نام برد. فهم سیاسی شدن نسل جوان پس دوم خرداد و شکل گیری جنبش های اجتماعی از جمله دانشجویی و زنان و کارگری درقبول این حقیقت نهفته است که دوم خرداد اخلال در پروژه سیاست زدایی و دست گذاردن بر شکاف وضعیتی بود که از انقلاب بهمن در درون حاکمیت جمهوری ایجاد شده بود تا مطرودان را به عرصه سیاست ورزی وتعیین سرنوشت خویش بازگرداند. مردمی که دیگر به واسطه مردم بودنشان نه با امت ترجمه می شدند و نه با ملت.
به معنای دیگر سوژه سیاسی در ایران پس از دوم خرداد تعریفی تازه می طلبد. این همان نکته ای است که اپوزسیون گرت وخاک گرفته تحریمی ایران عاجز از درک و تحلیل اش است. انتساب دائمی خرداد ۷۶ به جماعت اصلاح طلب و خاتمی بی شباهت به همان گفتار رسمی نیست که انقلاب ۵۷ را اسلامی می نامد - از قضا این نکته، هم در بین اپوزسیون نیم بند مدعی اصلاح طلبی و هم گرایش های انقلابی به چشم می خورد - . وجه شبه هر دو منطق انکار سوژه سیاسی جمعی و حقیقت سیاست ورزی رادیکال مردمی است که تحریف تاریخ را به بار می آورد. شاهد این ادله ۱٨ تیری است که بی شک مازاد دوم خرداد می باشد.
آری دست گذاردن بر ترک ساختار و نگریستن به تکه پاره بودن کلیت همان کنش ناب و حقیقی است که فرصت تغییر و امکان تغییر پذیر بودن وضعیت را فراهم می آورد. این گونه استدلال تحریمی ای که کلیت را بی ترک و ساختار را یک دست می بیند ناچارا در همان بازی می افتد که سیستم از پیش طراحی کرده است. مگر می شود هر کاندیدایی پیشاپیش قابلیت سوپاپ اطمینان بیابد تا کاملا سوبژکتیو هر مازادی را از "کنش مداخله جویانه مردمی برابر" و سیاست ناب، کنترل نماید؟

۲. حقیقت امری فراتاریخی نیست، بلکه در یک وضعیت است که قابلیت دست گذاردن را می یابد. این همان انگاره معروف " تحلیل مشخص از شرایط مشخص" را به دست می دهد. بدین معنا یکی از استدلال های تحریمی ها بر باد می رود: همان منطق ایدئوژیک "بد بداست و خوب خوب است". همان استدلالی که مداخله و شرکت در انتخابات را به طور پیشینی غیررادیکال و راست و تحریم را کنشی رادیکال تقسیم بندی می کند. همان میل به طبقه بندی و تقسیم کردن که به نوعی بدل به ایدئولوژی اخلاقی ای می شود که در جای امر سیاسی می نشیند. گفتارهایی از این دست که "مگر می شود به جنایت کار رای داد؟"، "اول درباره اعدام ها توضیح دهد"... عجب! توگویی گفتمان مطالبه محور آن قدر پیش رفته که کشتارهای سیاسی را هم بدل به نوعی مطالبه حقوق بشری اخته و غیرسیاسی کرده است.
ادامه همین منطق "چیز خوب خوب است و چیز بد بد است"، می خواهد تحریم انتخابات را به دال قابل ارجاعی بدل سازد تا موضع خود را حفظ کند. آنان که با همان استناد و ادله مکرر خود، تفکری کلیشه ای را عرضه می کنند: " انتخابات را بدل به کارزار نه به رژیم کنیم"، "رأی دادن یعنی مشروعیت نظام" و... اما حفظ موضع برای چه؟ پاسخی که به روشنی می توان داد: حفظ هویت و مرزکشی با جریانات اصلاح طلب و راست گرا.
و ماجرای دردناک از همین جا آغاز می شود که هنوز در ایران دیدگاهی که تحریم را بدل به یک کنش سیاسی کند، تئوریزه نشده است. هنوز تحریم برای تحریم و ارجاع به هویتی است که در آینده تاریخ می خواهد قضاوت شود. چوبی که می شود جنبش های اجتماعی امروز را با آن نقد کرد، به گونه ای شامل حال گروه های سیاسی که تحریم را بر می گزینند نیز می شود. همین بس که این "هویت محوری" که گریبان تمام دار و دسته های سیاسی ایران را گرفته، نه امری سیاسی که به دنبال "صیانت نفس" و اثبات وجود خویش است. اگر تعریف ما از سوژه سیاسی سوژه ای جمعی باشد که از خود بیرون می آید، هیچی که همه می شود، "برای خود" می شود؛ دیگر پافشاری بر موضع آن هم برای احراز هویت چه بی معنا است. جان هالوووی در مطلبی با عنوان "سوژه انقلابی- انتقادی" ترمی را مطرح می کند که می توان آن را "هویت سلبی" صورت بندی کرد. هویتی که می خواهد در برابر طبقه بندی کردن و طبقه بندی شدن بایستد. هویتی که از هویت یابی گریزان است. و آن گونه که هالووی می نویسد: "هیچ اعتباری در عضویت در طبقه کارگر، فرمان بردن، دستور گرفتن، جدا بودن از محصول و روند تولید وجود ندارد... در این مفهوم هویت طبقه کارگر خصلت مفیدی نیست که مجبور باشیم حفظ کنیم بلکه ویژگی بدی است... یا شاید هم هویت طبقه کارگر را باید بی هویتی آن دانست؛ مبارزه ای جمعی علیه اینکه طبقه کارگر نباشیم." در واقع هالووی در برابر "هویت محوری" به یک ضد تعریف روی می آورد. این امر در دیگر جنبش های اجتماعی به گونه های مختلفی نیز بازنمایی می شود. آن جا که آنان زور می زنند از دیگری بزرگ اجازه بگیرند و رسمیت یابند. ژیژک در این باره اشاره ای دارد به دگرباشان جنسی وقتی از کلیسا می خواهند آن ها را به رسمیت بشناسند. گونه دیگر این غیرسیاسی بو دگی در گفتار مطالبه محور بروز می کند یا این که فلان جماعت تمنای پذیرفته شدن در گفتار رسمی را دارد {یا همان سیاست هویتی}.
از طرف دیگر آنان که ذیل رای خاموش شناخته می شوند، مدعی آنند که با توجه به شرایط غیردموکراتیک انتخابات، اساسا این زمین بازی مطرودان از عرصه سیاست رسمی نیست. آنان که هم عدم مشارکت به معنای تحریم و هم شرکت در معنای حمایت را بی معنا می یابند . دقیقا همین جا است که وضعیت متناقض بر ملا می شود . این که از یک طرف این هم انتخابات هست هم نیست . هم دموکراتیک است هم نیست. اولا لااقل در ساخت سیاسی ایران پارلمان، انتخابات و تمام مفاهیم دموکراسی گنجانده شده و بیست و دو میلیون هم در آن شرکت می کنند، ثانیا به واسطه شورای نگهبان و غیره محدودیت دارد.
اما ماجرا از همین جا آغاز می شود که اساسا دیگر وجه صوری بودن از دموکراسی های پارلمانی آن هم در جهان و مد و بت وارگی، در جهان "بدن های دست آموز" قابل تفکیک نیست. به این اعتبار است که انتخابات اعتبار خود را می بازد و دیگر به واسطه وسیله تغییر بودن اصل قرار نمی گیرد. بدین سان دوباره قابلیت بررسی می یابد. اما تناقض وضعیت در جامعه شکل نیافته ایران که فاقد صورت بندی مدرن است ما را در برابر این پرسش قرار می دهد که انتخابات در ایران چه کارکردی دارد؟ چرا از دل آن دوم خرداد خلق می شود؟

٣. به میانجی عدم صورت بندی و شکل نیافتگی جامعه ایرانی صفت، که بعضا خصلت های سیاسی یک کشور جهان سوم توتالیتر و بعضا خصلت های مدرن دموکراتیک را دارا است؛ شخصیت ها اهمیت می یابند و انتخابات ماهیت و کارکرد خود را تغییر می دهد. در ایران است که احمدی نژاد تاثیری مستقیم و بی واسطه بر جامعه می گذارد. جایی که شخصیت بدل به یک پدیده اجتماعی می شود یا لااقل توان این جابجایی را می یابد. احمدی نژاد بی پوپولیسم اش که احساس بی نیازی به رای مردم کند به سرعت می تواند به یک پدیده بنیاد گرا/فاشیستی بدل گردد.
مگر فاشیسم پدیده ای تاریخی بود؟ صرف نیاز به یک توده متشکل ایدئولوژیک، شعارها و برنامه های عقیم شده سوسیالیستی و چپ و یک توان میلیتاریستی بالقوه، قابلیت این تغییر را می یابد. رشد سرمایه داری نظامی نشانه ای است که در این چهار ساله به وضوح لمس کرده ایم. قطعنامه های تحریم و در بزنگاه جنگ و تهدید ایستادن ثمرات خود را بر جای گذاشته است: جامعه ای سیاست زدوده.
ضعف و سرکوب جنبش ها و تشکل های اجتماعی که اگر پادرمیانی ها و مجامع بین المللی نبود تا به حال محو شده بودند، خلا یک سیاست ورزی همگانی و برابر را نشان می دهد. آن سوژه سیاسی جمعی که نتوانست از خود جدا شود تا با فراگیری اش مقاومت معطوف به کنش را منجر شود. گاهی هگل هم می ایستد و از ترمیدور ناپلئونی دفاع می کند . گاهی لنین هم از نمایندگان پارلمانی می خواهد تا به بودجه تسهیلات جنگی رای منفی دهند؛ این همه هیچ تضادی با کنش مستقل مردمی و مداخله جویانه ندارد. انتخابات در ایران پدیده ای است که یک بار به اعتبار بی اعتباری خود فرصت سیاسی شدن را به مردم داد. و این ریسکی است که از خود سیاست برمی خیزد، ریسکی که ما می توانیم بر مبنای آن فرصت تجهیز جامعه مدنی را با سیاسی شدن مردم فراهم آوریم. این بار از قضا با در دست داشتن تجربه دوم خرداد و ایستادن بر خرابه های آن، انتخابات می تواند به چیزی بیش از انتخابات حداقلی ما در مورد گزینه ای خاص بدل شود؛ یعنی اخلال در سیاست زدایی.

۴. در این شرایط مشخص است که نه اصل عمل رای دادن یا ندادن که حمایت از سیاسی شدن فضا آن هم به میانجی میرحسین موسوی اهمیت می یابد. تناقض وضعیت به ما می گوید نه از میرحسین موسوی مطالبه ای داریم و نه توهمی به وی. گذار از میرحسین موسوی پیش از انتخابش آغاز شده چرا که ما بر ویرانه اصلاحات ایستاده ایم. از طرف دیگر حمایت تام و تمام از وی را وجه همت خویش می دانیم. دفاع از اقتصاد دولتی که در بیانیه میرحسین موسوی در مناظره با محسن رضایی مطرح شد می تواند میانجی ای برای حضور و بروز طبقه متوسط پیشرویی باشد که خواست های رادیکال خود را از مشروطه تا هجدهم تیر طرح کرده و در دولت احمدی نژاد رو به زوال رفته است. رأی به میرحسین نه رای به یک فرد و نه یک جریان که ریسک پدید آمدن وضعیتی سیاسی است که در آن موسوی نه منجی که میانجی مطرح شدن خواست ها و مطالباتی است که خود ما مردم در جایگاه گفتنش قرار بگیریم. نه گفتار مطالبه محوری در کار است و نه توهمی بلکه تنها اخلال در وضعیت، اخلال در پروژه سیاست زدایی و اخلال در نئولیبرالیسم موجود آن چیزی است که ما را وا می دارد تا شرکت و حمایت را به گزینه تحریم برتری دهیم. منزه طلبی و جان زیبا می گوید آلوده بازی نشو اما سیاست قمار خویش را دارد، قماری که ارزش شرط بستن را هنوز دارد. اقتصاد ملی با محوریت دولت تنها گزینه ای است که توان برابری با سرمایه داری نظامی را دارد و این شرکت جز معنای مداخله گری نمی یابد. برنامه های اقتصادی میرحسین موسوی و عدم تفکیک صنفی/کارشناسی - که از عوامل سیاست زدایی و تخصصی کردن آن است- این موضع را فرا رو می دهد که به جای انتخاب جان زیبا و یا تحریمی که معنای کنش سیاسی نمی یابد، شرکت و مداخله در انتخابات دوره دهم را برگزینیم. انتخابی که این روزها در خیابان ها صورت می گیرد نه در پای صندوق های رأی.


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست