سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

نوای سحرآمیز شمشاڵ
بمناسبت درگذشت هنرمند نامی کرد" قادر عبدالله‌ زاده‌"


کامران امین آوه


• استاد عبدالله‌زاده‌ از جمله‌ هنرمندانی بود که‌ هنر خود را در خدمت آرزوها و آرمانهای ملی اش عرضه‌ داشته‌، در طول زندگی پر فراز و نشیب خود مورد بی مهری نه‌ تنها دشمنان بلکه‌ دوستان نادان نیز قرار گرفت. ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۲ خرداد ۱٣٨٨ -  ۲٣ می ۲۰۰۹


 
نوای سحرآمیز شمشاڵ (۱)
 
سکوت سنگینی فضای کافه‌ آذری،‌ محل تجمع جوانان و روشنفکران شهر بوکان را در خود گرفته‌، همه‌ غرق‌ در افکار خود بودند.   نگاه‌های مایوس و چهره‌های در هم رفته‌ حاکی از دردی بود که‌ بر قلب شان سنگینی می کرد. کسی را یارای سخن گفتن، شوخی و مزاحهای همیشگی نبود.   حلقه‌های خاکستری دود سیگار‌ در حال رقص بودند و چشمان بی نور و نا امید جوانان نشان از داد از بی دادی فشار سنگین جو سرکوب و اختناق سپاهیان اسلامی را داشت که‌ با ورود خود به‌ سرزمین کردستان خیال فتح کانون کفر و شرک را در سر می پروراندند. تازه‌ رسیده‌هایی که‌ می بایست با اتکا به‌ سلاح و زنجیر پیام جهاد امامشان را به‌ مردم کرد رسانده‌،   با از دم تیغ گذراندن پیر و جوان تخم ترس، یاس و ناامیدی را در دل آنها بکارند.
  درمیان دود   و بوی سیگار، پیر مردی با سبیلی پر پشت، ته‌ ریش جوگندمی و کمری نیمه‌ خمیده‌ راه‌ خود را برای رسیدن به‌ کنجی در کافه‌ باز میکرد. به‌ آرامی پشت میزی نشست و نگاهی به‌ اطراف خود انداخت. فضای سنگین کافه‌ را با تمام وجود احساس میکرد،   این جوانان اولین بار بود که‌ چنین جوی را تجربه‌ میکردند، اما سینه‌ او مالامال از خاطرات غم انگیز گذشته‌ بود. او در قلب خود هنوز سنگینی شکست جمهوری کردستان و اعدام پیشوا قاضی محمد و یارانش را احساس می کرد، هنوز زخم از دست دادن سلیمان معینی، اسماعیل شریفزاده‌، احمد شلماشی و   محمود زنگنه‌ التیام نیافته‌ نبود , دگر بار می بایست شاهد از دست دا د ن فرزندانی دیگر این آب و خاک از سوی وارثان تاج و تخت در زیر بیرق سبز اسلام باشد. اما او را سر آشتی با دشمن نبود، از خفت و یاس بیزار بود.
  می بایست به‌ آینده‌ امیدوار بود، تا زمانی که‌ در این سرزمین مادرانی هستند که‌ عزیز یوسفی ها را در دامن خود بپرورانند، تا زمانی که‌ فرزندان این آب و خاک آتش سرخ مبارزه‌ را در بلندترین ارتفاعات کردستان شعله‌ور نگه‌ می دارند باید به‌ آینده‌ امیدوار بود. پیرمرد باز نیم نگاهی به‌ اطراف خود انداخت و به‌ آرامی شمشاڵ خود را از لابلایی دستمالی که‌ به‌ دور آن پیچیده‌ شده‌ بود در آورد. گلویی تازه‌ کرد و به‌ آرامی شمشاڵ را به‌ صدا در آورد. نوایی سحر آمیز که‌ می خواست پیام آور امید باشد، می خواست فریاد بکشد و برق شادی در چشمان و نور امید در دلها بتاباند. شمشاڵ او داشت با آهنگی دیگر سخن می گفت. او که‌ قبلا تبحر شگفت انگیز خود را در بازخوانی ملودیهای سنتی کردی و حتی آیات قرآنی با شمشال به‌ نمایش گذاشته‌ بود، این بار با اجرای سرود ملی کرد می بایست آنرا به‌ نقطه‌ اوج خود برساند:
ای دشمن، قوم کرد هنوز پاینده‌ و پابرجاست
خالق هیچ سلاحی   قادر به‌ شکست او نیست
کسی نگوید کرد مرده‌ است، کرد زنده‌ است
زنده‌ است و پرچمش همواه‌ برافراشته‌ خواهد ماند
با هر صدائی که‌ از شمشاڵ بیرون می آمد تمام سلولهای بدن شنوندگان به‌ رقص در میآمد، خونی تازه‌ در عروق   و روحی تازه‌ در وجودشان می دمید. او با شمشاڵ خود فرداهای بهتری را نوید میداد. گویی شمشاڵ او بانگ بر میآورد :
دانید که‌ زخم اسیری چه‌ سخت است و گران
باید که‌ بر خیزیم تا درآئیم   به‌‌ زمره‌ رستگاران
تا   کی اشک خونین دختر کرد برادر کشته‌
گردد در قدح باده‌ بزم مستانه‌ دشمنان
یخبندان بیدادی گرچه‌ سخت است و دشوار
چو روز بر من است عیان، آید   بهار از پس زمستان
داده‌ نشان به‌ همه‌ عالم، تاریخ آزادی
فرودست گردد ستمگر در مقابل رزمندگان
                                           هێمن شاعر ملی کرد (٣)
                                                                             برگردان‌ از کردی: علی محمدی
 
  نوای سحر آمیز و دلنشین شمشاڵ براتراز سلاح دشمن بود و فضای یخ و بی روح کافه‌ را کاملا دگرگون کرد، به‌ مهمانان آن امید و نیرویی تازه‌ بخشید، نیرویی که‌ می بایست به‌ نیرویی بالفعل تبدیل شده‌، جوانان را به‌ سوی فردایی روشن وآزاد فراخواند. فردایی که‌ رسیدن به‌ آن بی شک نیاز به‌ فداکاری، تحمل رنجها، دردها، بردباری و گذشتن از پستی و بلندیهای بسیار دارد.
استاد قادرعبدالله‌ زاده‌ ملقب به‌ " قاله‌ مه‌ڕه‌" در اول دی ماه‌ سال ۱٣۰۴ شمسی در روستای کولیجه‌ از توابع شهر بوکان به‌ دنیا آمد. او در همان اوان کودکی با از دست دادن والدینش یتیم شده‌، زندگی اش دستخوش ناملایمات و دشواریهای بسیاری برای تامین معاش روزانه‌ شد. در ۱۱ سالگی شروع به‌ نواختن شمشاڵ کرد و هیچگاه‌ شمشاڵ فلزی و زرد رنگش را برای لحظه‌یی از خود دور نکرد. شمشاڵ او تنها وسیله‌یی برای تفریح و گذراندن اوقات فراغت نبود، چرا که‌ با نواختن آن در کوچه‌ و پس کوچه‌های شهر، کافه‌ها و اماکن تفریحی و پر رفت و آمد می بایست گوشه‌یی از خرج زندگی خود را تامین کند.   شاید اگر چرخ گردون زندگی او را در سرزمین دیگری رقم   می زد سرنوشت او شکل دیگری به‌ خودمی گرفت، اما او می بایست در حالی که‌ برای در آوردن لقمه‌ نانی به‌ انواع کارها از چوپانی تا کارگری و ... روی می آورد با الهام از سرزمین نیاکان خود و پهلوانان به‌ نام و گمنام کردستان و طبیعت زیبا و وحشی آن زیباترین آهنگهای ملی را خلق کند. سینه‌ او مالامال از درد و تاریخ زنده‌ ملتی است که‌ برای رسیدن به‌ آمالهای خود بهترین فرزندان خود را فدا کرده‌ است و هر تکه‌ سنگی از سرزمین پهناور آن یادآور جانفشانیها و حماسه‌های سربازان گمنام آن است.
استاد عبدالله‌ زاده‌ به‌ آهنگ " کانبی" که‌ حکایت از نبرد مردی به‌ نام " کانبی فقه‌ ویس" در جنگ با " احمد خان" یکی از اربابهای مراغه‌ و مرگ تراژیک او دارد عشق بیشتری می ورزید. این از جمله‌ کارهای عرضه‌ شده‌ او در" جشنواره‌ خلق ها " بود که‌ در بهمن ماه‌ سال ۱٣۵٨ از سوی کارگاه‌ هنر ایران وابسته‌ به‌ بخش فرهنگی سازمان چریکهای فدایی خلق ایران در شهرهای بوکان، مهاباد و سنندج برگزار شد. در این جشنواره‌ برای آشنایی مهمانان غیر کرد چند بیتی از آن , از سوی زنده‌یاد طه‌ پارسا (۴) به‌ فارسی ترجمه‌ شده‌، قبل از اجرای آن با شمشاڵ استاد عبدالله‌ زاده‌ و صدای گرم حمه‌ جان (۵) از سوی گرداننده‌ برنامه‌ ـ هنرمند و تئاتریست کرد ابراهیم فرشی قرائت شد:
" کانبی بعد از مبارزات و قهرمانی های زیادی بالاخره‌ در جنگ با احمدخان مراغه‌یی به‌ قتل
میرسد. خبر قتل وی به‌ گوش خواهرش میرسد. در این ماجرا دشمن نمی تواند به‌ اسب   کانبی   دسترسی پیدا کند. خواهر اسب را حسابی پروارمینماید تا در جنگ های بعدی بتواند هرچه بیشتر به‌ دشمن ضربه‌ بزند. خواهر کانبی به‌ یاد رشادتها و دلاوریهای برادر بوده‌ که‌ هر بار
با غنایم بسیاری که‌ از دشمن می گرفت از جنگ برمی گشت. این که‌ چطور برادر توانسته‌
بود در مقابل احمد خان مراغه‌یی و کریم خان زند مردانه‌ مقاومت کند و حتا آنانرا شکست   دهد داستانی است که‌ بهتر است بقیه‌ دلاوریها و ماجرای کانبی را از صدای دلنشین کاک حمه‌ زحمتکش روستایی بشنویم." (۶)
استاد عبدالله‌زاده‌ از جمله‌ هنرمندانی بود که‌ هنر خود را در خدمت آرزوها و آرمانهای ملی اش عرضه‌ داشته‌، در طول زندگی پر فراز و نشیب خود مورد بی مهری نه‌ تنها دشمنان بلکه‌ دوستان نادان نیز قرار گرفت.   او در مصاحبه‌ با مترجم و نویسنده‌ توانا و زبر دست کرد، محمد رمضانی می گوید: "اگر من خودم را در خدمت قدرتهای وقت قرار میدادم امروز صاحب همه‌ چیز بودم ..." اما او شمشاڵ و هنر والایش را تنها در خدمت فرهنگ ومردم خود بکار می گیرد تا برای لقمه‌ نانی تن به‌ خفت نداده‌ باشد. درهمان مصاحبه‌ در پیامی به‌ کردهای خارج از کشور می گوید: " به‌ کردایتی خود ادامه‌ دهند، کتابها را به‌ چاپ برسانند ... به‌ امید خدا از این روزگار سیاه‌ نجات خواهیم یافت و انشاالله‌ به‌ دیدار هم شاد خواهیم شد!!" (۷) استاد بر این باور بود که‌ با مرگ او صدای شمشاڵ او نیز خاموش خواهد شد. او وصیت کرده‌ است تا پس از مرگش تنها یار و همدم چندین دهه او، شمشاڵش را به‌ موزه‌ شهر هولیر در جنوب کردستان هدیه ‌کنند. استاد عبدالله‌ زاده‌ در ٣۱ اردیبهشت ۱٣٨٨ مصادف با ۲۱ می‌ ۲۰۰۹   در شهر بوکان درگذشت. روانش شاد و یادش گرامی باد.
 
۱.      نی                                
۲.      ئه‌ی ره‌قیب هه‌ر ماوه‌ قه‌ومی کورد زمان    نایشکێنێ دانه‌ری تۆپی زه‌مان
که‌س نه‌ڵێ کورد مردوه‌، کورد زیندوه‌      زیندوه‌   قه‌ت نانه‌وێ ئاڵاکه‌مان
٣.      ده‌زانن زامی دیلی چه‌ند به‌ ئێش و چه‌ند به‌ ئازاره‌!
ده‌بێ رابین هه‌تا ئێمه‌ش ده‌گه‌ینه ڕێزی سه‌ربه‌ستان‌
هه‌تا که‌ی ئه‌شکی خوئینینی کچه‌ کوردی برا کوژراو
له‌ جێی باده‌ و له‌ به‌زمی دوژمنان بدرێته‌ ده‌س مه‌ستان
سه‌هۆڵبه‌ندانی بیدادی ئه‌گه‌رچی تووش و دژواره‌
به‌ڵام لێم سووره‌ وه‌ک ڕۆژێ، به‌هار هه‌ر دێ له‌ دووی زستان
به‌ خه‌ڵکی عاله‌می سه‌لماندووه‌ تاریخی ئازادی
ده‌بێ زاڵم له‌ به‌ر تێکۆشه‌ران به‌رداته‌وه‌ ده‌ستان
                                                             هێمن ـ شاعر ملی کرد
۴.      شادروان طه‌ پارسا یکی از کادرهای با سابقه‌ جنبش چپ و سازمان فدائیان خلق ایران ـ اکثریت بود که‌ پس از تغییر موضع سازمان، در چهارم خرداد ماه‌ ۱٣۶۱ توسط   افراد ناشناسی در شهر مهاباد ترور شد. طه‌ پارسا در سال ۱٣۲٨ در خانواده‌یی دهقانی در روستای قلعه‌ رسول سیت از توابع محال آختاچی در ۴۵ کیلومتری شهر بوکان به‌ دنیا آمد.   تحصیلات ابتدایی را در زادگاه‌ خود و دوره‌ متوسطه‌ را در شهر میاندوآب به‌ پایان رساند. در سال ۱٣۵۰ از دانشکده‌ زبان و ادبیات انگلیسی دانشگاه‌ تبریز فارغ التحصیل شد.   در سال ۱٣۵٣ بعلت همکاری با گروه‌ آرمان خلق بازداشت شد. در اسفند سال ۱٣۵۵ پس از آزادی از زندان به‌ بوکان بازگشته‌ و تا انقلاب ۵۷ در مدرسه‌ راهنمایی خاقانی مشغول به‌ کار و تدریس زبان انگلیسی شد. او فعالانه‌ در انقلاب بهمن شرکت کرده‌، پس از پیروزی انقلاب به‌ سازمان چریکهای فدایی خلق ایران پیوست. تا ترور ناهنگامش در مهاباد در فردای فتح خرمشهر، یکی از کادرهای فعال و محبوب سازمان فدائیان و مردم بوکان بود.
۵.      حمه‌ جان یکی از خوانندگان موسیقی فولکرولیک کردی بود.
۶.      قاله‌ مه‌ڕه‌، من و پاییز، برایم فه‌رشی، ۲۷ آذرماه‌ ۱٣٨۷
۷.      قاله‌ مه‌ڕه‌، من و پاییز، برایم فه‌رشی،۲۷   آذرماه‌ ۱٣٨۷
 
 


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست