سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

انتخابات دوره دهم ریاست‌ جمهوری
رای فقیه و یا رای مردم؟


فیروز نجومی


• اندیشه ی هر چه تحریمات بیشتر، هر چه در آمد نفت کمتر، خود کفایی و استقلال، و پیشرفت و شکوفایی بیشتر، به بن بست رسیده است. در چنین شرایطی است که راه برون رفت از بحران اقتصادی و کاهش تنش را میتوان نه در اصلاح طلب و نه در اصولگرا، بلکه هم این و هم آن، جستجو نمود. میرحسین موسوی را باید نماینده این جریان دانست ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۱۴ ارديبهشت ۱٣٨٨ -  ۴ می ۲۰۰۹


پس از سی سال مثل روز روشن شده است که بازی انتخابات، در حکومت دین دارای مضمون و مفهوم ویژه ی خویش است. انتخابات به آن دلیل راه اندازی نمیشود که اراده مردم را حاکم گردانند. بلکه بآن دلیل برگزار میشود که بر تن ولایت مطلقه فقیه، لباس دموکراسی و مردمی بپوشانند. امر انتخابات، بالاخص انتخابات ریاست جمهور این اجازه را به معماران جمهوری اسلامی میدهد که نظامی که پی ریزی نموده اند "مردم سالاری دینی" بنامند. این نظام بر اساس سازش و همآهنگی دو عنصر آشتی ناپذیر اراده الهی، بواسطه گی ولایت فقیه، و اراده ملت، پی ریزی گردیده است. یعنی که طراحان جمهوری اسلامی خواسته اند که در نظامی که خدامحور است جایی برای اراده مردم هم باز کنند، جایی بسیار تنگ و محدود و آن این است که مراسمی به تقلید از غربی ها بنام انتخابات راه اندازی میکنند تا مردم بتوانند به یکی از کاندیدهایی که از پیش بوسیله دستگاه تفتیش و تفحص عقاید بنام شورای نگهبان، تایید صلاحیت شده اند رای داده و از میان برگزیدگان آیت الله و حجت الاسلامها یکی را برگزینند. مردم نیز دانسته، یا نادانسته و یا از سر رعب و ناچاری در انتخابات شرکت میکنند و نظام ولایت مطلقه فقیه را رنگ آمیزی نموده و به آن طراوت دمکراسی می بخشند.

با این وجود و علیرغم نقش نهایی و تعیین کننده ولایت فقیه در تعیین سیاست های داخلی و خارجی و چشم اندازها و برنامه های اقتصادی و فرهنگی و نظامی، ظهور دو پدیده "اصلاح طلبان" و "اصولگرایان"، سبب گردیده است که بعضا بازی انتخابات را چیزی بیش از یک طرح ریاکارانه برای حفظ و تداوم قدرت، تلقی کنند. اما در عین حال نمیتوان که تفاوت های بین اندیشه و راه و روش اصلاح طلبان و اصولگرایان را نادیده گرفت. بویژه که هم اکنون که پدیده سومی خود را عرضه میکند که نه این است و نه آن در حالیکه هم آن است و هم این. فردی که چنین خصوصیتی را ارائه میدهد کسی جز میرحسین موسوی که «نخست وزیر دوران دفاع مقدس» هم نامیده میشود، نیست.

در نظامی که بر اساس دین بنیان گذارده شده است، هر اتفاق و حادثه ای دارای رمز و رازی ست. ظهور میرحسین موسوی به صحنه بازی قدرت، پس از بیست سال سکوت، مسلم است که نمیتواند سوال انگیز نباشد. در همین راستا خداوند خامنه ای در خطبه ای که در دیدار پرستاران، معلمان و کار گران سراسر کشور (آفتاب یزد، ۱۰ اردیبهشت) ایراد نمود به دفاع از خدشه ناپذیر بودن انتخابات می پردازد و به ملت "بزرگ" ایران یادآوری میکند که «مکرر اتفاق افتاده است که نتیجه انتخابات به ضرر جناحی که روی کار بوده تمام شده است. پس چگونه ممکن است کسی انتخابات در ایران را زیر سوال ببرد» (همانجا). خداوند خامنه ای نمیگوید چه زمان و یا چه انتخاباتی بوده است که در نظر دارد. ولی میتوان حدس زد که وی حجت الاسلام خاتمی را در مدنظر دارد که علیرغم اکراهی که فقیه اعظم نسبت به او داشته است دو بار با جمع آوری بیش از ۷۵ درصد رای مردم به پیروزی رسید. آیا این بدان معنا نیست که خداوند خامنه ای علیرغم حمایت مکرر و صریح و عیان و علنی از احمدی نژاد و علاقه ای که نسبت به او دارد، آماده است که بار دیگر به منظور حفظ و تحکیم و تداوم نظام، کارگزار صدیق و شجاعی همچون احمدی نژاد را قربانی کند؟

به عبارت دیگر، چه کسی را مردم برای منصب کارگزاری ولایت فقیه انتخاب میکنند، بسته به اینکه قدرت مرکزی برهبری فقیه اعظم نقش خود را در پشت پرده چگونه بازی نموده و شرایط کنونی را چگونه بررسی میکند. هم اکنون بعید نیست که آیت الله ها و حجت الاسلام های رده فوقانی رژیم دین که آنرا باید به لحاظ تشکیلاتی چیزی شبیه پلیت بیروی احزاب کمونیستی دانست، به این اجماع رسیده باشند که احمدی نژاد آنها را به نقطه ی برگشت ناپذیر نزدیک ساخته است. پیروزی او در انتخابات ممکن است که نظام را به بن بست بکشاند و موجودیتش را بخطر بیاندازد. چرا که شرایط جهانی سیال و بسرعت در حال تغییر است. که خود دارای دو عامل اساسی ست. که عبارتند از بقدرت رسیدن بارک اوباما در آمریکا و بحران اقتصادی که دامنگیر جهان گردیده است. از یکطرف گفتمان خشونت ابرقدرت آمریکا تبدیل به گفتمان صلح و سازش و همزیستی گشته است از دیگر طرف، کاهش درآمد حاصل از ثروت بادآورده و تحریمات اقتصادی قدرتهای جهانی علیرغم گزافه گویی های احمدی نژاد مبنی بر مصونیت نظام اقتصاد اسلامی از اقتصاد جهانی، اقتصاد کشور را در معرض اضمحلال قرار داده است. بگونه ای که فقیه اعظم خود ناچار شد وارد در قلمرو اقتصادی شده و برای نجات آن چاره جویی کند. بی دلیل نیست که "الگوی مصرف" را در آغاز سال نو برای حل مشکلات اقتصادی به ملت ایران معرفی نمود و سال جاری را سال الگوی مصرف نامید.

چنین به نظر میرسد که اندیشه ی هر چه تحریمات بیشتر، هر چه در آمد نفت کمتر، خود کفایی و استقلال، و پیشرفت و شکوفایی بیشتر، به بن بست رسیده است. در چنین شرایطی است که راه برون رفت از بحران اقتصادی و کاهش تنش را میتوان نه در اصلاح طلب و نه در اصولگرا، بلکه هم این و هم آن، جستجو نمود. میرحسین موسوی را باید نماینده این جریان دانست. هم اکنون بخشی از اصولگرایان به اردوی میرحسین موسوی پیوسته است. اگر چه گفتمان او بیشتر به گفتمان اصلاح طلبان میزند تا اصولگرایان. وی نیز همچون خاتمی از قانونمند نمودن جامعه و آزادی عقاید و اندیشه سخن میراند و وعده نرمخویی و برچیدن گشت های ارشاد را میدهد. و مدیریت احمدی نژاد را اسفبار میخواند.

با این وجود احمدی نژاد را نمیتوان دست کم گرفت. چهار سال است که او برای جمع آوری رای و پیروزی در انتخابات به اقصا نقاط کشور سفر کرده است و از منابع دولتی بسود مبارزات انتخاباتی بهره برده است. او دستگاه اداری دولت را در تمام استانها و شهرها و بخشهای کشور تبدیل به یک ماشین حزبی در خدمت انتخاب خود گرفته است. اخیرا مساجد نیز به ستاد انتخاباتی احمدی نژاد تبدیل شده اند. سایت امروز گزارش میدهد که: "از روز شنبه ٣۰۰ طلبه جوان با ترک موقت تحصیل خود از قم به فارس عزیمت کردند، تا در مدارس فارس از عملکرد دولت دفاع کنند (۱۴ اردیبهشت). رادیو و تلویزیون نیز به حمایت تبلیعاتی خود از احمدی نژاد ادامه میدهد. بعبارت دیگر، ممکن است که بخاطر تغییر شرایط فقهای حاکم، به احمدی نژاد بعنوان یک مهره ی مفید و سودمند برای رژیم نگاه نکنند. اما این بدان معنا نیست که احمدی نژاد از بازی های پنهانی قدرت آگاه نباشد و در خنثی کردن آن از طریق بکارگیری و تجهیزات منابع دولتی و اداری در ابقا خود و کسب پیروزی مستقل از فقها به رهبری فقیه اعظم، کوشا نباشد.

اگر پذیرفته باشیم که بازی قدرت در پشت صحنه بوقوع می پیوندد، و بر اساس حفظ منافع رژیم دین تصمیم گیری میشود، طبیعی ست که نقشی مهم و تعیین کننده ای را برای رای مردم در نظر نگیریم و یا آنرا علی السویه نخوانیم. مردم ایران بدلایل گوناگون در انتخابات شرکت میکنند. اکثرا خود را ناچار میدانند که رای بدهند. یا امنیت شغلی و جانی خود را در خطر میبینند و یا به تقلید و تبعیت و پیروی رای میدهند. البته بعضا برای لقمه نانی و شکم سیری. بهر تقدیر کمتر کسی کنش رای دادن را به بکارگیری قدرت فردی، تعبیر و تفسیر نماید. در عمل رای او هرگز در تعیین سرنوشت او تاثیری نداشته است. وقتی رای به خاتمی و یا اصلاح طلبی، به نفع تحکیم و تداوم رژیم ولایت فقیه تمام میشود، رای دهنده را متقاعد میسازد که این رای او نیست که تعیین کننده است. که درست هم می اندیشده است چون هر کس بر مسند ریاست جمهور بنشیند، حاکم کسی دیگر است. کسی که بر بارگاه قدرت نشسته است و جایگاه او تغییر ناپذیر است. با این وجود نمیتوان امیدوار بود که امتناع از رای دادن و یا تحریم و یا حتی بایکوت انتخابات نتایج مثبتی را ببار آورد. رای دهنده باید آگاه باشد که رای او برای انتخاب حاکم و یا کسی که در تعیین سرنوشت او مستقیما تاثیر گذار است نیست، بلکه رای برای انتخاب کارگزاری است که دارای تواناییها و قدرت محدودی ست که میتواند در عین حال بر زندگی روزمره او کم و بیش تاثیر داشته باشد. آنچه حایز اهمیت است آن است که تا چه حدی میتوان به فعالیت های روشنگری دست زد و رای دهنده را روشن ساخت. رای دهنده را باید در گزینش خود آزاد گذارد که آنچه را به صلاحش میداند برگزیند، بآن امید که روزی که بتواند رای خود را بارور و تبلور قدرت خود گرداند. در غیر اینصورت عده ای قلیلی به پای صندوقهای رای میروند و رئیس جمهور آینده را بر خواهند گزید.


fmonjem@gmail.com


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (٣)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست