سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

"تخم مرغ"


بابک امیرپور


• طی ده ها سال گذشته، در خاورمیانه بنیادگرایی اسلامی توانسته است آبشخور مناسبی باشد تا این لشگر جهل و گرسنگی را به دنبال پرچم وا دینا، به کشتار هدایت کند و البته که وعده ی ظفر، شکم و زیر شکم سیری است که نه در بهشت که هم اینجا نصیب گروه ظفرمند خواهد کرد. و حالا اگر بچه ای بیاید و از من بپرسد: اول طالبان بوده یا آمریکا؟ من پاسخ می دهم، مردم بوده اند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۱ ارديبهشت ۱٣٨٨ -  ۲۱ آوريل ۲۰۰۹


هر بچه ای وقتی کمی بزرگتر می شود آن قدر که شناختن دنیای پیرامونش مهم شود، دوست دارد دلیل هر چیزی را بداند، پس پیوسته سوال می کند، گر چه ممکن است که بیشتر اوقات پاسخی برای پرسش های خود نیابد، اما حتی گاهی هم که پاسخ درستی بشنود، زمینه آگاهی او نسبت به پیرامونش وسیع تر خواهد شد.
یکی از پرسش هایی که پای اش تا عرصه فلسفه و جدل های تئولوژیک هم باز شده است، این است که : اول مرغ بوده یا تخم مرغ؟
آیا شما پاسخ این سوال را می دانید؟
همه می دانند که مرغ، تخم می گذارد و مرغ از تخم مرغ بوجود می آید.- هر چند که خروس ها هم از تخم مرغ بوجود می آیند.- در این مدار بسته که پیوسته از علت به معلول و معلول به علت، می پیوندد، به راستی کدام پدید آورنده آن یکی بوده است؟
چرا از پاسخ دادن به آن طفره برویم، اگربخواهیم یک بزرگتر راستگو باشیم که در حد شعور یک بچه حرف بزند، باید بگوئیم که نمی دانیم.
حالا اگر از بزرگترهای عزیز سوال کنیم که اول آمریکا بوده، بعد طالبان درست شده، یا اول طالبان بوده، بعد سر و کله آمریکا پیدا شده، چه پاسخی دریافت خواهیم کرد؟
گروهی حتما می گویند که آمریکا برای نجات مردم افغانستان و برقراری آزادی و دموکراسی درمنطقه( ایران- پاکستان) زحمت راه طولانی و هزینه سرسام آور حضور نظامی، یا به بیان آدم های بد بین، حمله نظامی را به خود داده است.
گروهی دیگرخواهند گفت که آمریکا خودش طالبان را در منطقه عَلم کرده است تا جاده صاف کن حضور آمریکا در منطقه بشود. هزینه تسلیح و آموزش نظامی این حضرات را هم از جیب مبارک بودجه ملی آمریکا پرداخته است.
ساده کردن سوال برای این که یک بچه هم آن را بفهمد بد نیست، اما ساده کردن یک واقعیت تا جایی که حقیقت پنهان بماند، خطر تکرار و باز تولید یا بقای آن را خواهد داشت.
آیا شما حاضرید به خاطر ساده کردن این پاسخ، در جایی دیگر از زمان و جایی دیگر از مکان گرفتار توحشی چنین مرگ آفرین شوید؟
پنجره تاریخ سیاسی جهان گل و گشاد است و چه بسا که این حیوان درنده خو، از پنجره ما هم به درون خانه سر و کله بکشد یا اگر واقع بین باشیم اکنون بر سر سفره مان نشسته است.
پس مواظب باشید، تا مجرم اصلی جنایت هایی که در دهه های اخیر در افغانستان، عراق، پاکستان و ایران، خون صدها هزار انسان را ریخته است، و هر وحشی گری را با انسان مجاز دانسته، حتی به کودکان ترحم نکرده، از تیغ زهرآگین و مرگ آفرین اش دور نمانده اند، را نیافته اید ، به کودک درونتان دروغ نگوئید و مدعی پیدا کردن پاسخ سوال- یافتن مجرم – نشوید.
بگذارید کودک درونتان شما را سوال پیچ کند، کلافه کند و از روی ترس هم که شده، ترس از تکرار فاجعه، ادامه فاجعه و این که شاید "نفر بعدی من باشم، کودک من باشد، سرزمین من باشد"، پیوسته بپرسید.
بپرسید، بپرسید تا پاسخ را پیدا کنید. پاسخی که از ما دور نیست. اصلا جدا از ما نیست. نه آنقدر دور که برای دیدنش یک اقیانوس آب بینمان باشد، نه آنقدر بیگانه که برای گفتگو با او به زبانی دیگر نیازمند باشیم.
آشنایی ست که پیوسته بیگانه مانده است از بس که زیرک و زرنگ است. از بس که می داند چطور گناه کارهای خود را همیشه به گردن دیگران بیاندازد، از بس که اسم و عنوان در چنته دارد، از بس که خود را پاک می داند و مرجع صالح قضاوت در باره دیگران و برای دیگران. از بس که همیشه منافع خود را طوری بیان کرده که انگار حق مسلم اوست.
این حضرت، این گناهکار تمام عیار مظلوم نما، این هم شهید و هم شاهد، این تنهای ضعیف، اما در توجیه و تفسیر، قوی و بی بدیل، این به ظاهر سازگار و فروتن، اما ناسازگاراز خود راضی خودپرست، این فریب خورده ی آماج ظلم ستمکاران، اما خود ستمکاری ابزار ساز و فریبکار، که پیوسته روزی چند نوبت به درگاه خدا از گناهانش توبه می خواهد، اما خدای بیچاره اش را هم فریب می دهد، کیست که در پس تخم پنهان است و مرغ را به اتهام های خود کرده، محکوم می کند؟

این روزها قانون جدیدی در افغانستان به بحث و گفتگو گذاشته شده است که مابین زنان و مردان جنجال بسیاری برانگیخته است. سال گذشته در ایران چیزی شبیه طرح این قانون با شکلی دیگر، اعتراض زنان ایرانی را برانگیخت. اما فقط اعتراض زنان را. قانون چند همسری مردان بدون اجازه همسر یا مودبانه تر" لایحه حمایت از خانواده"!!
مردان سکوت کردند و اعتراضی نکردند که: آقایان قانونگذار ما دختر داریم، خواهر داریم، همسرانمان فدای سرتان، اما نمی توانیم زجر دخترانمان را هم ببینیم.
اکنون در افغانستان مجروح، نه! مجروح واژه ی بسیار کمرنگی ست برای آنچه که افغانی ها بر سر افغانی ها آورده اند،( مهم نیست با بودجه و حمایت چه دولت هایی) حکومتی که حضور نظامی آمریکای پیشرفته و دموکرات و بشر دوست، سند ملکیت اش را به نامش زده است، نمی تواند گامی بیشتر از آ نچه که طالبان در کله اش داشت، بردارد و مردانش مراقبند که مبادا اعتراض زنان نسبت به این قانون، چرخ عمل را علیه حرص و طمع بیکران جنسی مردان بگرداند!

بدون انسان هایی که حتی " خدا" را می توانند بازیچه منافع خود کنند و از طرف این خالق زبان بسته ی بدون وکیل، هر چه که منافع شان حکم می کند، می گویند، بدون انسان هایی که خر را رنگ می کنند و جای خدا به خورد هم می دهند، راستی بدون این ها که باورهاشان را چوبی می کنند و بر سر خلق الله می کوبند، چه جانوری می تواند این همه آزار دوست ، شگنجه گر و بی رحم ، کثیف و هرزه و فاسد باشد؟
شایسته نیست که به هر کاری که از ما انسان ها سر می زند ، عنوان" حیوانی بدهیم. میان رفتار انسان و رفتار حیوانی، هنوز چیزی هست که از رفتار حیوانی ، درنده ترو خشن تر و پلید تر است و آن رفتار روان پریشی است که سعی دارد مقاصد خودپرستانه و بیمارگونه اش را قدیس و الهی بنماید.
با رفتاری که طی ده ها سال گذشته از نمایندگان مذهبی در کشورهای ایران ، افغانستان ، پاکستان، عراق ، اسرائیل، الجزایر، مراکش، سومالی، چچن وووو سرزده است : آنها که نوجوانان را به جوخه های اعدام سپرده اند، آن ها که دختران زندانی را مورد تجاوز جنسی قرارداده اند، آنان که زنان و مردان را سنگسار کرده اند، آنان که کشتارهای جمعی شان را با نام خدا متبرک کرده اند، شیعه ها را کشته اند، ثنی ها را کشته اند، مسیحی ها را کشته اند، یهودی ها را کشته اند، هندوها را کشته اند، کمونیست ها را کشته اند، غیرکمونیست ها را قتل عام کرده اند، سیاهپوستان را کشته اند، باید باور کرد که نماینده هیچ خدایی نیستند مگر خودشان.
یا آنان نماینده هیچ خدایی نیستند، زیرا جز مشتی جانی هستند، یا آنکه خدا هیچ نماینده ای ندارد جز جانیان، بزهکاران، بیماران روانی، مجرمان تجاوز کار، ماموران کشتارهای جمعی و دزدان.
آمریکا یا هر قدرت دیگری ، درهر جایی از جهان برای تخریب، از کدام نیرو استفاده می کند جز خود مردم؟
مردمی که بیکارند، از قدرت و جایگاه مناسب اجتماعی بهره ای ندارند، بحران اقتصادی شکم شان را جای مغزشان نشانده و آماده اند که به خیل لشگر جانیان بپیوندند تا به نان و آب و جایگاهی برسند.
پس تدارک سربازبرای راه اندازی جنایت های تاریخی، نخست به تخریب ساختارهای اقتصادی یک جامعه نیاز دارد تا لشگر گرسنگان را به خیابان بریزد. جامعه ای که بنیادهای اقتصادی اش دچار ویرانی شده اند بافت مناسبی ست برای تزریق ویروس جهالت و مرگ.
سپس برای گرد هم آوردن این جمع دلیلی لازم است که طی ده ها سال گذشته، در خاورمیانه بنیادگرایی اسلامی توانسته است آبشخور مناسبی باشد تا این لشگر جهل و گرسنگی را به دنبال پرچم وا دینا، به کشتار هدایت کند و البته که وعده ی ظفر، شکم و زیر شکم سیری است که نه در بهشت که هم اینجا نصیب گروه ظفرمند خواهد کرد.
و حالا اگر بچه ای بیاید و از من بپرسد: اول طالبان بوده یا آمریکا؟
من پاسخ می دهم، مردم بوده اند.


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۱)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست