سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

معناهای عشق
خوانشی از متن های: فلسفی، عرفانی و ادبی مهدی استعدادی شاد ۲


رضا اغنمی


• نویسنده، در گشت و گذار نقادانه، وقتی به خیام میرسد مکث میکند. مکثی قابل احترام به بزرگواری و فضیلتِ اندیشه و دانش و جهان بینی مردی کم نظیر، در تاریخ فرهنگِ ما. که فرهنگ، جهان ش بود وهمگانی. فارغ از حد و حصر جغرافیائی، رنگ و پوست و مذهب. ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
آدينه  ۲٨ فروردين ۱٣٨٨ -  ۱۷ آوريل ۲۰۰۹


 
 
 
 
دفترسوم
لحظه هایی ازاندیشیدن به عشق
 
نویسنده "معناهای عشق"، نگاهِ هدایت به عشق را وارسی میکند.   با نشانه هایی از"بوف کور" و "وغ وغ ساهاب" مینویسد: هدایتی   که هم در"بوف کور" از بن بست رفتار ما به دلیل خلق وخوی استبداد زده میگوید و هم در "وغ وغ ساهاب" تلقی پوشالی و روزمره ازعشق را با طنز خود به تمسخر میگیرد.» ص 95
  وسپس از دواثر تحلیلی،   محمود کیانوش و شاپورجورکش، "زن و عشق دردنیای هدایت" و "زندگی و عشق و مرگ ازدیدگاه هدایت" یاد کرده میگوید:
«به خاطر بی توجهی به قلمروی آفرینش وی دچار کمبود شده اند.» 94
مهدی، دربکار گرفتن این جمله چنان صراحت و قدرت نشان داده، که خواننده قرار ازکف داده میخواهد دنبال حرفش را زودتر بشنود.
  « چرا که هدایت باطنز نوشته های خویش بخش دیگری ازجهان بینی   خود را برای مخاطب آشکار کرده است.» ص 95
نویسنده، درگشت و گذار نقادانه، وقتی به خیام میرسد مکث میکند. مکثی قابل احترام به بزرگواری و فضیلتِ اندیشه و دانش و جهان بینی مردی کم نظیر، درتاریخ فرهنگِ ما.   که فرهنگ، جهان ش بود وهمگانی.   فارغ از حد و حصر جغرافیائی، رنگ و پوست و مذهب.   برجستگیِ او به قول مهدی ، در"چند وجهی" اش قابل تأمل است :
«درعدم همنوائی با سیطره ادیان دروطنش.   ...   وعده ی ظهور منجی به کسی نمیدهد. نزد او نه سوشیانت زرتشتی درکار است و نه مسیحای یهود و مسیحی ونه مهدی موعود شیعه.» ص 99
نویسنده، با ستایش از افکار واندیشه های خیام، به مولانا میتازد. به ابوالقاسم پرتو نویسنده کتاب "اندیشه های فلسفی ایرانی" ایراد میگیرد که چرا ازمولوی به خاطر عقل و خردستیزی ایشان ("پای استدلالیون چوبی بود") اعتنا نمی کند که درچالش آشکار با نطریه‍ی خیامی قرار دارند.» ص 100
البته حق با ایشان است. هر نظرغیرعقلانی و عقب مانده را باید نقد کرد.   ولی درباره‍ی مولانا نمیدانم چه باید گفت. اما اینقدر میدانم که فرهنگ جهانی، متشکل از افکارگوناگون افراد بشری و متفاوت از هم اند.   تلوَن اندیشه ها و جدال دائمی بین آنهاست که فرهنگ ها را سرزنده نگهمیدارد . چراغ معارف بشری را روشن و پرفروغ تر میکند.   مولوی هم، با همه اندیشه های اسلامی و نثرعربی و قرآنی اش، از سخنوران تاریخ این سرزمین است.
اما درباره‍ی این سخن مولوی : «پای استدلالیون چوبی بود» باید دقیق شد و وارسید. من دراینحا مفاهیم فلسفی و تفسیرهایی که شده را کناری گذاشته و درباره پای چوبین میخواهم   موضوع را بشکافنم.
این پای چوبی چنان وضع ناهنجاری درفرهنگ پیدا کرده، که هرکس با پای چوبی را نه تنها فاقد استدلال و منطق، بل که با داوری های ناسنحیده با القاب خفتبار یاد میکنند:   شل، چلاق و ...
وقتی درمنظر ذهنم، انسانی را مجسم میکنم که پایش را به هرعلتی ازدست داده و به جای پای طبیعی اش با پای چوبی راه میرود. با همان پای چوبین از افتادن در چاه یا چاله و چوله میتواند بارزندگی را به دوش بکشد. حد اقل، پای چوبی این خاصیت را دارد که مانع سقوط انسان درچاه وچاله میشود. تأکید فلاسفه وخرد گرایان،   در نفی این سخن مولوی آیا   دلیل درستی ست؟ آیا   منظور مولانا، اشاره به مصنوعی بودن پا و اینکه بازدهی و اصالت پای طبیعی را ندارد،   مورد نظر نبوده است؟
 
برگردیم سر مطلب اصلی: من بااندک بضاعتم،   هرازگاهی که با ادبیات کلاسیک سرمیزنم، به آزادگی و وارستگی مردم   آن دوران های دورغبطه میخورم.   از گوناگونی و تفاوت اندیشه ها، از تسامح و مماشات وتحمل شان لذت میبرم.
سعدی همعصر مولاناست با آن تفاوت های بنیادیِ فکری.   همین فرهنگ   حافظ را   دارد:
«حدیث عشق زحافظ شنو نه از واعظ/ اگرچه صنعت بسیار درعبادت کرد.» وعبید زاکانی را ، با آن   آزادگی های عریان ش درعشق.
با این حال، مهدی که دستی درفلسفه دارد، خود بهتر میداند که دراین وادی پر ازبیم و هراس چه گذشته و چه سرهای پرشور برباد رفته است!
مهدی استعدادی شاد، ازغزل های سلیمان – تورات -   قطعه‍ی زیبائی نقل میکند که "اشاره مستقیم به کامجوئی دارد"
«او مرا با غنچه‍ی لبانش بوسید و عشق گواراتر از هر شرابی است. ص 105
  و شگفتا! که در چنین فرهنگ با آن سفارش توراتی،   خشک اندیشان یهود، تخم   تن ستیزی وعشق ستیزی را در کشتزار جهل وتعصب چنان به بار نشانده اند که عشق آزاد   درتمام ادیان ابراهیمی نهادینه شده است!
 
دفتر چهارم
فلسفه ی پونان باستان و مفهوم سازی برای عشق
 
دفترچهارم کتاب، طولانی ترین بخش این وارسی ست. همانگونه که برپیشانی اش حک شده، آرای فلاسفه یونان تا متاخرین   درباره‍ی عشق و مفهوم   آن، در برشی از زمان را توضیح میدهد.
بحث از"سمپوزیون" افلاتون شروع میشود. این اثر، که بارها به نام "مهمانی" و" ضیافت"   به فارسی ترجمه شده کهن ترین اثرتاریخی و یادگاری ازقرن پنجم پیش ازمیلادی ست، که درباره عشق بحت میکند.
با پایان گرفتن دوران هشتصدساله فلسفه یونان باستان، الگوهای زاهدانه کلیسائی وارد زندگی مردم میشود. بیربط نیست که پژوهشگر، به بارنشستن بذرهای زن ستیزی و تقبیح عشق از سوی نو مسیحیان را به این دوره تحول نسبت میدهد؛ یادگاری شوم از سوی خشک اندیشان دین یهود.
« این دوره درخوانش تاریخ فلسفه همزمان میشود با میانسالی دوره فلسفه یونان باستان تا پایانش. یعنی از مقطع سقراطی تا برآمد سیطره‍ی رُم و مسیحیت. آشکارترین نشانه این حادثه ای است که درآن "اروس"[خدای عشق وکامجوئی] یونانی به کناری زده می شود وعشق با تلقی یهودی رایج میگردد. تلقی که عشق را فقط از آن خدا می داند.» ص 113
افلاتون، در این اثر، تمتع از عشق و کامجوئی بین مردان (همجنسگرائی) را نیز درمحدوده‍یعلائق انسان به وصالِ زیباشناسی و رسیدن به کمال، مورد بحث قرار داده است.   
بانگاهی به فلسفه "اپیکور" تن محوری، کامجوئی و حضور لذت درزندگی انسان را مطرح میکند. اشاره به رمان "آهستگی" کوندرا دارد. و تفاوت خوشباشی و عیاشی را در ترجمه های فارسی یادآور میشود. مینویسد:
«با این اثر، که یکی ازمتنهای اساسی یونان باستان دردفاع از خوشباشی بشمار میرود، او دردفاع از عشق جویی آدمی به مقابله با هرگونه اجبار اجتماعی برخاسته است. وی عشق را زمینه دستیابی راه آرامش روحی دانسته است. ...   ...     ...    زندگی اپیکور، که یکی از شخصیت های مهم زندگی آتنی بوده ودست و دلبازیش معروف   خاص و عام، از قاعده   دسیسه و تنگ نطری سایرین بی نصیب نمانده است. » ص 18- 117    
نویسنده در این دفتر، درمحافلِ بحث و جدلِ اندیشمندان وفلاسفه جهان میچرخد.   با انتقاد شدید از آن روش کهنه روحاینون تن ستیر و زن ستیز که «قرنهاست شعار سرداده اند که عشق اصالت دار درمیان انسان ها ممکن نیست» حتا از مخالفان شریعت، مثلا شمس تبریزی و ابن عربی نیز که تحت تآثیر فضای مذهب   قرار گرفته بوده اند   را پای میز میکشاند. و به شکافتن آرای آن ها میپردازد.
در این گشت و گذار پای بحث دکارت و ژان ژاک روسومینشیند. به سخنان هردو گوش میدهد.   وشمه ای از عقاید آنها را روایت میکند.
«با افکار دکارتی درقرن هفدهم، این روحیه حاکم شد که عقل بایستی به گونه ای بی قید و شرط کنترل علایق هوس برانگیز را به دست داشته باشد ...   ...   دراین میان ژان ژاک روسو ازاشخاص نادری بود که علیه باور عمومی برخاست و اعلام کرد فقط عقایدی را می پذیرد که سبب لذت یابی میشود.» ص 127
نویسنده، با دقت و عطش خاصی آرای اندیشمندان را دنبال میکند. دربررسی آرای فلاسفه قرن بیستم، در نظریه «اندیشگرانی که ازنسل های اول، دوم و سوم مکتب فرانکفورت هستند»   مکث میکند زیرا عقیده دارد که « هرکدام به سهم خود همچون نکته ای تعیین کننده و مهم درنظریه پردازی توجه داشته اند.» ص 134  
از ترجمه‍ی افکار فلاسفه که به فارسی برگردانده شده است نیزغافل نیست. حتا، ازغفلت مترجمین، که با معادل سازی، کلماتِ اصلی را از بار معانی خالی کرده اند، نمیگذرد.
به روایت مهدی استعدادی شاد، درترجمه‍ی غزل های سلیمان   که درتورات آمده، مفهوم سخن به استعاره،   با رنگ آمیزی زاهدنمایانه، تحریف شده است. زیرنویس ص 105و114 و 116
به ترجمه های شادروان لطفی، مترجم "دوره آثار افلاتون" که به قول نویسنده کتاب، به "اخلاقی ساختن اندیشه افلاتونی" پرداخته   مینویسد: ایشان این اقلیت اجتماعی (همجنسگرایان) را   به مردمان فرومایه ترجمه میکنند. ص 138
به لغزش های مترجم رُمان کوندرا نویسنده برجسته‍ی چک، که به آزادی جنسی و روابط کاملا بازعاشقانه و لذت جنسی انسان تأکید دارد، اشاره میکند.
در باره‍ی   لغزش های مترجمین که نویسنده‍ی کتاب مطرح کرده، مسئله‍ی مهم، یکسانی تحریف هاست که نظر خواننده را جلب میکند. آنها،   بدون درنظر گرفتن گوینده و صاحب سخن تفاوتی قائل نشده اند. ساده تر اینکه بین مقام و منصب راویان فرقی نگذاشته اند. دراین تحریف ها، به کسی رحم نکرده اند. عدالتِ موعود به طور مساوی اجرا شده است.   تا جائیکه مترجمین، بین خدا که ظاهرا روایتگر تورات است با فلان رُمان نویس ملحد امتیازی قائل نشده اند.
نویسنده، در وجوه افتراق کلمات، روی مفهوم "حوشباشی" و عیاشی"، تکیه میکند. از خیام مدد میگیرد و به درستی، معادل سازی ها را با زبانی ساده و قابل تفهیم مطرح میکند. و روش یکسان مترجمان، درگذشته و حال را برای خواننده توضیح میدهد. بیزار از ریاکاری های مزمن، با خشمی نهفته، آلودگی های فرهنگِ ریائی وکاسبکارانه زاهدنمایان را به چالش میطلبد.
با این حال، فضای مذهبی و چیرگیِ سرکوبگرانه‍ی شریعتمداران را نباید فراموش کرد و همچنین، بیم و وحشت ازگزمه وعسس را، که در زمانه‍ی ما، چتر سیاه وخوفناکش درهیبتِ سازمان یافته "سربازان گمنام امام زمان"، سراسر خاک وطن را پوشانده و دلِ هر دگراندیش را زهره ترک کرده است. بی انصافیست که در رهگذر این وادی بیم و هراس، برق شمشیرآخته تکفیر، نادیده گرفته شود.   واقعیت اینست که مترجم نیز مانند هر اندیشمند ونویسنده و هنرمند، در زمانه‍ی   سرکوب و خفقان، با انتخابِ زبان مماشات و استعاره؛ حامل پیام روزگاران خود است.
 
مهدی استعدادی شاد، دریایان این دفتر، که از پربارترین و خواندنی ترین فصل های کتاب است، باز هم به سراغ "مهمانی"
میرود که افلاتون " 17 سال بعد از مرگ سقراط نگاشته است".   وسپس یک یکِ سخنرانان مهمانی را روی صحنه میآورد و معرفی میکند.
"چهارمین نفرآریستوفاس نامی است که یکی از کمدی نویسان نام آور یونان باستان بوده است.   اویی که حرفهایش نشان میدهد که یکی از رندان ورزیده زمانه است.» ص 171
درادامه صحبت، آریستوفاس   وقتی بحث   "دوپارگی" را مطرح میکند، بنا به روایت مهدی که :
"دوپارگی یادشده هم میتواند جنسی باشد مثل تفاوت زن و مرد و هم شخصیتی مثل فاصله های میان من و خود.   فاصله ای که یکی ازپیامدهایش درفلسفه به دعوا بر سر اهمیت عین یا ذهن منجرشده است.» همان
این سخنان سبب ستایش افلاتون از این کمدی نویس میشود.
پنجمین سخنران "آگائون" است که در ستایش جمال پرستی، زیباپرستی و زیبا شناسی سرآمد روزگار است.
سقراط با چنین تمهیدات، از زنی سخن میگوید به نام "دیویتما"   که :
"درپس پرده ها حامی پا برجایی حقیقت عشق بوده است.» ص 174
اینکه درمیان عشق مردانه که سقراط، با تمایلات شدید به آن شهرت داشته با پیش کشیدن سخن زن راهبه   و
تکرار چندین باره نام او، عشق زنانه را مطرح و ازمعصومیت و پاکی راهبه و قدرصومعه سخن میگوید، به یقین تآییدی بر وسعت جهان بینی این حکیم یونانی ست. نگاهش خارج از گستره‍ی   آتن و ماورای   روابط عشقی مردان نام آور آن منطقه است. و تآکید در ذات و حقیقت عشق و عشقبازی با زن.
ظهور "رابعه" درعرفان اسلامی نیز،   که بازساری "دیویتما" ی یونانی ست، پاکی ومعصومیت زاهدانه را به رخ میکشد. غافل ازپنهانکاری های صومعه و خانگاه: "چون به خلوت میروند آن کار دیگر میکنند"
یادآوری مهدی نیز تآیید   درست و به جائی ست در این مقوله:
«..ساختن پیکره (فیکور)   تاریخی ازیک زن راهبه را که بایستی ضامن درستی نظریه ای باشد خوب بخاطر بسپارید. زیرا که به وقت صحبت ازعرفان اسلامی نمونه تقلید شده اش را درشکل رابعه دیدار خواهیم کرد.»   همان
 
دفتر پنجم
فرازو نشیبهای عشق در ذهنیت عرفانی
دراین دفتر، سیرتحول عرفان دنبال میشود.   پدیده ای که ازپلوتین آغازگردیده.   در ادیان ابراهیمی دربرخورد عقیدتی بین متکلمین وفلاسفه،   فصلی از معارف دینی تثبیت شده است.   و در موارد   متفاوت   وسیله‍ی منادیان دین مورد بهره برداری قرار گرفته وعلیه مخالفین به کار گرفته شده. با هجوم عرب به ایران و تحمیل دین اسلام به زور شمشیر دراین سرزمین،عرفان اسلامی درجلوه های گوناگون شکل میگیرد. این نحله‍ی   فکری در عرفان اسلامی – ایرانی،   شاخص ترین اعتراض درمخالفت به عرب مهاجم و اشغالگر را نمایندگی میکند.
«جنبش عرفانی که آن زمان درکنار خردگرایان بخشی ازجماعت دگراندیش ایرانی را تشکیل میداده، دراندیشه ورزیهای خود به   این نکته رسیده که باسیطره ی نطری اسلام رسمی و نیز با حضور اشغالگرانه ولایت عرب برعجم به راه و روش دیگری روبروشود.» ص 190
 
تبلور اندیشه های پلوتینی در اسلام   که مهدی، آن را به درستی بعنوان "ایده ئولوژی" مطرح میکند. قابل تآمل است. در همان قرون اولیه چیرگی اسلام، واکنش های تند   برعلیه حضور، عرب درگوشه و کنارکشور نشانی ازنارضائیهای جامعه   را آشکار کرد.   شکلگیری عرفان اسلامی –   ایرانی و دوپاره شدن آن به عرفان نظری وعرفان عملی فصل دیگری با افکار و مسائل تازه ای را گشود.   حلاج و بایزید بسطامی که در راه وصال به خدا جان باختند نمایندگی عرفان عملی را داشتند .   وصوفیان، که فصل درخشانی از ادبیاتِ ایران   را به خود   اختصاص داده اند.
« دریک کلام دیگر، صوفیان شکل تعدیل یافته "عرفان عملی" حلاج ها و بایزیدها هستند.    ...   ...    گرچه در دوران اهمیت یابی صوفیگری، عرفایی نظیر عین القضات و سهروردی نیز   بوده اند که طعم تلخ   تعصب و قشریگری دستگاه تفتیش عقاید فقاهت رسمی را بر بالای دار و مجازات اعدام چشیده اند.» صص3- 192
حکم قتال و تکفیر هر دگر اندیش آخرین راه چاره بود برای تحمیل احکام شریعت و چیرگی اسلام.
و دراین راه چه سرهای پرشوری که برسر دار رفت.   و اندیشه های درخشانی که تباه شد.  
 
عرفان،   با ظاهر بسیارجذاب سرگذشت بحث انگیزی دارد با تفاوت ها ونگرشهای گوناگون وچه بسا سطحی. تا آنجا که خردگرایان را به سکوت واداشته.   و در مقاطع گوناگون تاریخی آنها را به انزوا کشانده است. میتوان گفت که عرفان، اُس و اساس ریشه دار و استواری ندارد.   خوانش مطبوعی ست ازبرتری وغلبه‍ی پندار واحساس برعقلانیت که درحوادث تاریخی باروح زمانه درآمیخته و، دلمشغولی های اساطیری را نزد پندار گرایان زنده حفظ کرده است.  
 
فتوحات اولیه اسلام که با سرکوب مردم کشورهای تسخیرشده سامان گرفت، بعنوان قدرت غالب،   به جلب نظر آرای دانشمندان و به حمایت از رونق فکری همت گماشت. اوج این فراخوانی در دوران خلافت عباسی بود که بغداد مرکز خلافت اسلامی گردید.   مدارس بغداد مرکز مبادله و بحث و جدل و تبادل اندیشه های اقوام گوناگون با عقاید گوناگون شد. علمای فلسفه و حقوق رومی درکنار شارحانِ عرفان هندی و یهودی و مسیحی و زرتشتی و مانوی و ملحدان و متکلمان و فقهای اسلامی، درچالش های فکری به مسالمت باهم درآمیختند.   مکتب بغداد درسال های شکوفائی خلافت عباسی، دوران تجلی علمی و فکری اسلام آزاد بود که با گزینش تحمل و تسامح،   مکانیسم دگراندیشیدن را به کار انداخت.   رونق داد و رواج ش قدرت گرفت.    درآن فضای باز فکری، به زمانه ای که خشونت بین فرهنگ   یهود و مسیح دراوج بود، بغداد و مدارس و مراکز علمی اسلامی، از انعطاف و نرمش بیسابقه ای برخوردار بود.   برآمدن ابن رشد و ابن عربی و ابن میمون ها   در اندلس ، از آثار خوش فرجام آن فضای فکری بود که در اسپانیا شکل گرفت. تشکیل سازمان های ترجمه که این اسحق ها و ثابت ابن القراها ازگردانندگان اصلی آن بودند، و ناشرباورهای ایمانی و متونی که خلاف دستور و شریعت و مذهبِ غالبِ حکومت وقت بود. آن اندیشمندان آگاه می دانستند که عناصر بنیادی تمدن ها چیست و با چه بذرها میتوان پایه های استوار مدنیت یک فرهنگ متعالی را نهادی کرد و جهانی .
بیگمان، پس از آن درهیچ دوره ای، مجمع و نشستِ دینی با آن همه عناصر فکری گوناگون و ضدهم با چنان فضای   سالم فکری درهیچ گوشه‍ی جهان   فراهم نشده است.
 
عباسیان که برافتادند خلافت اسلامی از بغداد به مرکز عثمانی نقل مکان کرد. کشور گشائی آل عثمان به ایران
کشیده شد. و دراین گیر و دار بود که عرفان اسلامی – ایرانی –   باردیگر به راه افتاد. و درراه دفاع از کشور حس ناسیونالیستی رونق گرفت.   پیدایش صفویه و تشکیل حکومت سرکوبگر شیعه که ازآذربایجان، باقتل عام هراس انگیز مردم تبریز، ندای خشونت را سر داده بود، برای نخستین بار وارد تاریخ شد. صفویه بزرگترین فاجعه را در اسلام پدید آورد. تفرقه بین مذاهب اربعه را شدید تر کرد. با سازماندهی تازه رسوم کهن وراثت و جانشینی شاهنشاهی را در دوازده امامی که از نسل پیامبر اسلام اند، بازسازی کرد.   که آخرینش هنوزدر پرده غیبت رخ نهان کرده که اگرظهور فرماید، بساط عریض و طویل علمای شیعه را باید گل گرفت.
فضای عریض و طویل مذهب تشیع، با نفی خِرد فلسفی، که دردیگرمذاهب اسلام هم حضوردارد، پایگاهِ   خود را در ایران استوارتر کرد.
« ... زیرا ایران دراصل امانتدار حقیقت محمدی یعنی چراغ عرفان دراسلام بود و بهمین علت است که ایران عشق به آل محمد وآخرین ظهور اخروی آن را که مهدی موعودباشد برهمه چیز مقدم دانست.» آسیا دربرابر غرب، داریوش شایگان. انتشارات امیرکبیر تهران 1356ص 190
 
و اما، بجث وجدل "عرفان" با هر پسوند و پیشوندی ره به جایی نمیگشاید. همچنان، مفهوم، خاصیت وماهیتِ عرفان نا گشوده میماند و لاینحل. حتی در جستجوی معنویت نیز اثر چندانی در نمایاندن جوهر معنوی انسان، نمیتواند جلوه گرباشد. آن معنونیتِ مدعایی روحانی نیز، کارساز نمیافتد. نمونه اش سروده های عاشقانه‍ی   آقای خمینی ست با آن فرامین قتل و کشتار جمعی زندانیان سیاسی درسال های 62 و 67 حکومت ش.   که هرگز نمیتوان چهره‍ی   ننگین و خونالود قتل وخشونتِ سبعانه را با انتساب به عرفان اسلامی یا با هر زهرمار دیگری زدود!      
 
 
فصل ششم
عشق درشعر مدرن ونثر معاصرما
 
نویسنده، پس از عبور از مراحل گوناگون زمان های طول و دراز، انگار که نفس راحتی میکشد برای رفع خستگی . منِ   خواننده اثرش، این احساس را میکنم و درآینه‍ی ذهنم میبینم :   مهدی، قلم را برزمین گذاشته، نفس تازه کرده و سینه را بالا میکشَد.   بعد   لبی تر میکند درلحظه های استراحت کوتاه طرح نویی میریزد . و بعد مینویسد:
« ...   فلسفه‍ی طبیعتگرائی بود   که ازمیانه قرن هژده شروع گشت با این فلسفه، مردم از دست شریعت خشک و دنیا ستیزی آزاد میشدند که نمیگذاشت بیان علنی ازنیازهای جنسی، بطورنرمال درکنارگفتن از سایر احساسات و عواطف جایی داشته باشد» ص 233
اشاره به   استاندال و اثرش : درباره عشق" و بازنگری هنرمندان و نقاشان به چهره پردازیِ عریان و عریان کشی در قرون وسطا   که بار دیگر رونق میگیرد   و فضای فرهنگی بی ملاحظه را دراروپا به سوی   عشق آزاد گسترش میدهد.
درایران، اما درباره چگونگی عشق در ادبیات مدرن، اشاره های کوتاهی دارد به سروده برخی شاعران که درآن میان به نظر میرسد سروده‍ی نصرت رحمانی و مهمتر، شعر فروغ است که مفهوم و جاودانگی عشق را   قطره قطره در شریان های نسل عصیانی   میچکاند:
"دیدم که پوست تنم ازانبساط عشق ترک می خورد/ دیدم که حجم   آتشینم/ آهسته آب می شد/ و ریخت، ریخت، ریخت/ درماه، ماه به گودی نشسته، ماه منقلب تار./   ... ... در یکدیگر گریسته بودیم/ دریکدیگر تمام لحظه ی بی اعتبار وحدت را/ دیوانه وار زیسته بودیم."   
و
  "من سردم است / من سردم است وانگار هیچوقت گرم نخواهم شد / ای یار، ای یگانه ترین یار ... / ...   ...
من عریانم، عریانم، عریانم/   - و زخم های من همه از عشق است.
 
دفتر هفتم
پیشزمینه های سخن عشق درآینده
 
فرهنگ مشروطیت، چند دهه طول کشید، تا توان شکستن سدهای سنت را کسب نمود.   و با بی پروائی از راه ترانه سرائی راز ونیازهای عاشقانه را درکوی و برزنها با گوش مردمان آشنا کرد. تأسیس اداره   رادیو، نقش گسترش مدارس ومطبوعات و نشرکتب داستانی و رمان نویسی، نسل دوران مشروطیت را با مفاهیم تازه آشنا کرد. وقتی ترانه ها همراه با نوای موسیقی ازحنجره‍ی مخملین زنان جوان وهنرمند بین مردم رفت، عشق و محبت پرده از رخ برافکند وجلوه های زیبا وروح شادی و نشاطِ آن آشکارشد.   قمرالملوک وزیری از نخستین
زنان بود درآن روزگاران پرتنش، که صدای عشق زنانه و نا محرم ش درآسمان تشیع پیچید وپشت شریعت پناهان را لرزاند. پوست انداختنی   تازه و تجربه ای از تولدِ نوخواهی. ملتی که درپس سیاهی های قرون، از درونِ روشنای مشروطیت، سرک کشیده نفس تازه می کرد و تمرین زندگی. تا برسد به   گوگوش، مهستی، حمیرا و ... حتا آوازخوانان دوره گرد تا خوانندگان مثلا بنگاه های شادمانی دراین تحول فرهنگی نقش بسزائی ایفا کردند.  
نویسنده آخرین بخش دفتررا با اظهارنظرهای ابن سینا درمورد عشق می بندد. ولی   فحوای کلام نشان میدهد که دفتر بازاست و سخن ناتمام.
«بنا براین با مرور اظهارنظرهای ابن سینا درمورد عشق با سه رویکرد مختلف روبرو هستیم که   در بطن فلسفیدن یونان باستان وجود داشته است. این رویکردها به ترتیب در رساله‍ی عشق، قانون و سرانجام درهمین اشاره به قصه ی سلامان و ابسال وی جاری هستند.    ...    ...    ازاین بازگوئی پیشزمینه سخن آینده‍ی عشق در فضای زبان فارسی شروع میشود.» ص276  
 
 
 
 
 
 
 
 
 


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست