سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

"برخی منظره ها و مناظره های فکری درایران امروز" ۳
 بررسی کتاب علی میرفطروس


رضا اغنمی


• میرفطروس در برخورد با عقاید برخی معترضان و مخالفان حکومت اسلامی که ازپایه گذاران فکری اولیه بودند نظراتی دارد که به جز اکبر گنجی، به درستی همه شان را درگردونه قدرت میبیند. و ازقول گنجی مینویسد که «دانه دموکراسی یا لیبرال دموکراسی را به دست هرمنوتیک درمزرعه دین نمیتوان نشاند.» ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۷ فروردين ۱٣٨۵ -  ۲۷ مارس ۲۰۰۶


"برخي منظره ها و مناظره هاي فکري درايران امروز"
نوشته علي ميرفطروس
انتشارات فرهنگ –  کانادا –  چاپ دوم ٢٠٠۵
ميرفطروس با نگاهي به سنت تاريخ نويسي  درايران، به درستي مينويسد: « ... تاريخ ايران عموما تاريخ عصبيت هاست ...  در ۶٠ – ۷٠ سال اخير نوعي "تاريخ حزبي" يا "تاريخ ايدئولوژيگ" به عنصر عصبيت درفرهنگ سياسي ما جان تازه اي بخشيده است» ص ١٣٣.  در دنباله اين بحث، با اشاره به کودتاي ٢٨ مرداد، تذکر ميدهد: « هيچ لازم نيست که ما بخواهيم کودتاي ٢٨ مرداد را فراموش کنيم. بلکه  ...  با فاصله گرفتن از عصبيتها و عاطفه هاي سياسي، وقايع  آن دوران را  ...  ميتوانيم موضوع مطالعات منصفانه قرار دهيم.» صص ١٣۴. حرفهاي ميرفطروس واقعا منطقي ست. اما يک طرفه به قاضي ميرود. همو، وقتي درگسترۀ هزارساله به دنبال مجهولات ميگردد، هدفش کشف تجربه ها و انتقال آن به مخاطبين است؛ در اين رهگذر بار توهين و حقارت ملي آن چنان بر دوشش سنگيني ميکند که خواننده در منظر خيال، از عصبيت و لرزه هاي او متآثر ميشود. پس چنين انتظار بعيد به نظر ميرسد. آن هم مردمي که در وفاداري به دلبستگي ها از پايدارترين عاشقان جهان هستند. مثالي ميزنم: ما هرکدام بعد از فوت والدين، و گذراندن چهلم و سال، حتا تاريخ فوت شان را هم فراموش ميکنيم که طبيعي ست. رود هميشه جاري زندگي حکم ميکند که چنين باشد. آن وقت بنگريد به حادثه اي که نزديک به چهارده قرن پيش درگوشه جهان رخ داده که نه ربطي به اينها داشته و نه درزمان حادثه بُعد آشناني وسيع دربينشان بوده است؛  ناگهان پس از قرنها بيخبري چنان اخلاص و شيفتگي پيدا ميشود که:
«چشم باز و گوش باز و اين عمي/   حيرتم از چشم بندي خدا».
با چنين وفاداري چگونه ميتوان انتظار داشت که کودتا را که پيشدرآمدي براي انقلاب ۵۷ بود فراموش کنند. مگر حادثه سال ۴٢  هشدار آن طوفان نبود؟
نويسنده با انتقاد ازعملکرد مصدق، مينويسد: « ... مثلا او با همين "روح قانون اساسي" در ٢۵ مرداد ماه سال ٣٢ فرمان شاه(مبني برعزل او از نخست وزيري) را رد کرد و ضمن پنهان کردن متن اين فرمان از همکاران و وزراي کابينه اش و بازداشت حاملان فرمان شاه، دراقدامي شتابزده، ازطريق راديو، اين امر را "شکست کودتاي ٢۵ مرداد" ناميد». ص ١۴۶
فرمان عزل، در نيمه شب به درخانه نخست وزير فرستاده ميشود وهمان شب نظاميان، دکترفاطمي و چند وزير ديگررا نيمه شب از خانه هايشان بيرون کشيده به بازداشتگاه ميبرند هربچه مکتبي ميداند که اينگونه اقدامات از تدارکات کودتاست. 
 
ميرفطروس که با تيزبيني «محاکمه غيرقانوني و غيرعادلانه دکتر محمد مصدق دريک دادگاه نظامي (که بيشتر به يک نمايش مسخره شباهت داشت)  و خصوصا اعدام پيکر مجروح و تب دار جوان ترين و زيباترين چهره اين تراژدي، يعني دکتر حسين فاطمي ...» ص ١۴۹  را مطرح ميکند، چگونه همه ناکامي ها و انگيزه هاي شکست تاريخي را، زماني از حمله مهاجمان، زماني از سلطنت ترکان صفوي و زماني از نفوذ و رواج ايدئولوژيها ميبيند و يکسره چشم بر اهرمهاي قدرت مي بندد.
با اينکه ميرفطروس دراين کتاب، کمتر به بنيادهاي فکري و عوامل بازدارنده آن پرداخته و نيروي خود را بيشتر در حمله مهاجمان و تبعات آن: نزول زبان، سقوط قدرت فرهنگي "آنهم بيشتر" با تسلط ترکان ...  معطوف داشته است و به نيروهاي ويرانگر خانگي که دستي درقدرت داشتند، کمتر پرداخته، با اين حال تحليل هاي دقيق او را و به ويژه آن بخش  که شامل دوران کوتاهي از دهه هاي ٣٠ به بعد درگذشته است -  بايد با دقت مطالعه کرد و سود برد. مينويسد:
« درهياهوي روشنفکران و فلاسفه تجدد ستيزي ...    نه تنها نهال نورس تجدد  درايران بارور نگرديد بلکه عقايد و افکار اين دسته از "متفکرين"  ميخ هائي بودند برتابوت نوزاد نيمه جان تجدد درايران. بدين ترتيب: روح شيخ فضل الله نوري "همچون پرچمي"  نه تنها بربام "حوزه هاي علميه" بلکه بربلنداي دانشگاه ها . "حوزه هاي علمي: ما برافراشته شد. » 
ميرفطروس، سعي ميکند ازبرخي حوزه ها دوربماند. نزديک نشود ميداند اماازگفتنش پرهيزميکند. آنجا که اشاره هاي هوشمندانه اي دارد درصفحات ٣٢ – ٣٣.  جان مطلب را پيدا کرده، اما رهايش ميکند. و  ميخواهد، درتاريخ معاصر کليت بدبختي هاي ايران را در رواج ايدئولوژِيها، البته در حزب توده و مرام  کمونيستي و عمدتا در طيف چپ متمرکز کند. و از همين جاست که خواننده کتاب به سرگيجه ميافتد و ازخود ميپرسد: ايکاش همان اندازه تحليل که از دکتر مصدق  به دست داه، از حزب توده وکمونيست و ديگر ايد ئولوژيها هم مطرح ميکرد.  انکار خدمات فرهنگي حزب توده، پس از آن اختناق بيست ساله، که نسل بزرگي را براي کتاب خواني و مطالعه و فکر و انديشه به بار آورده، خلط تاريخ است.  نميتوان دستاوردهاي فرهنگي را زيرپوشش شايعه خيالي " ايجاد ايرانستان وابسته به شوروي" پنهان کرد.  هرمورخ و تحليل گر اجتماعي سياسي فرهنگي، بدون توجه به تحولات آن ١٢ سال، نه تنها در پژوهش خود موفق نيست بل که به يقين، آسيب پذيري و گمراهي تاريخ را براي داوري آيندگان فراهم ساخته است.
 
ميرفطروس در برخورد با عقايد برخي معترضان و مخالفان حکومت اسلامي که ازپايه گذاران فکري اوليه  بودند نظراتي دارد که به جز اکبر گنجي، به درستي همه شان را درگردونه قدرت ميبيند. و ازقول گنجي مينويسد که « دانه دموکراسي يا ليبرال دموکراسي را به دست هرمنوتيک درمزرعه دين نميتوان نشاند.» ص ١۷٢   و با اشاره به مانيفست جمهوريخواهي که گنجي سال١٣٨١ در زندان اوين نوشت جمله معروف اورا که تا به امروز بلاي جانش شده است آورده که:«  نگاه عقلاني به دين، چيز زيادي از دين باقي نميگذارد.» ص١۷٣
 
آخرين مقاله دراين دفتر، مصاحبه ميرفطروس با نيمروز است، با اظهارنطرنويسنده و انديشمند گرامي، دکتر صدرالدين الهي درباره افکار و عقايد ميرفطروس، که با برخوردي صميمانه، پيام پربار خودرا با  صداقت درتاييد و تشويق  سخنان و محتويات کتاب حاضر بيان ميکند.
دراين مصاحبه، دو طيف فکري مطرح ميشود. طيفي با تفکرايماني که منشاء ان احکام آسماني ست با قدمت چندين هزار ساله.  طيف مقابل با فکر و انديشه هاي روشنگري با تکيه به خرد انساني با تمام متعلقات زميني؛ که عمر مفيدش در جامعه ايران به صدسال نميرسد. بااين يادآوري که در صدمين سال برآمدن مشروطيت  باکشف «جمکران» واستقبال حيرت آورمردم، ذات تفکر اجتماعي ما عريان ميشود. در چنين فضا، شايسته است که نگاه انديشمندان ما از منظر واقعي جامعه، ژرفا را ترسيم کند نه لايه هايي بيرمق از ديدگاه روشنفکرانه را.
 دگرگوني انديشه هاي دين باوران يعني فاصله گرفتن آنها از تعصبات گذشته و نگاهي نو به دين را بايد به فال نيک گرفت. عقلائي ست که نبايد از  تئوريسينهاي اسلامي که ميرفطروس از آنها نام  برده، انتظار فرجي داشت . ولي، ازهمين دگرگوني هاي اندک، که افکار کهن آنها را تکان داده بايد استقبال کرد.  عبدالکريم سروش چندي پيش قرائت دوم اسلام را مطرح ميکرد. کاري که درتاريخ اسلام خيلي سرها را برباد داده است. اين گام ها جدي ست. رنسانس اسلامي با دست دينمداران در ايران  شروع شده است.
درباره «آرمان هاي دکتر شريعتي»  به نطر ميرسد که ميرفطروس کار بسيار بنيادي را طرح کرده است که بايد پيروانش پاسخگو باشند. ميرفطروس ميگويد:
« ...  اما متوليان و کليد داران "گنجينه انديشه هاي شريعتي" يک بار هم که شده توضيح دهند که فلسفه وجودي آن همه عقايد ضدآزادي و ضد تجدد و حتا فاشيستي درآثار شرعتي چيست؟»  در ادامه همين بحث ميپرسد: « دکتر شريعتي درآغاز کتاب "فاطمه فاطمه است"  مدعي است که با تکيه اساسي براسناد کهن تاريخي ...  و با خواندن و جمع آوري همه اسناد و اطلاعاتي که در طول ١۴ قرن به همه زبان ها و لهجه هاي محلي اسلامي درباره فاطمه وجود داشت، کتاب "فاطمه فاطمه است: را تآليف کرده  و ...» صص ١٨۴.
اين گزافه گوئيها فقط در جوامع عقب مانده رايج است. دکتر شريعتي هم با اطلاع ازماهيت فرهنگي، بدون حس کمترين مسئوليت، براي بزرگنمائي تا مرز دروغ ميتازد.
ميرفطروس، با انتقاد از عبدالکريم سروش،  يادآوري ميکتد: « ... مانند دکتر سيد حسين نصر، معتقد ميشود که :علم و تکنولوژِي نميتوانند براي ما عزت بياورند لذا بايد به دين تمسک جست.» ص ١٨٨
از نطرگاه آقاي نصرو همانديشان حوزوي شان، انگار مردم ايران در آن دوران بيدين و لامذهب شده بودند و سلطنت فقها، به دينداري جامعه ايران منجر ميشد.
 
در خاتمه اضافه کنم که بعد از مجلس اول، به علت جنگ جهاني اول و هجوم قواي نظامي بيگانه ها به کشور،  سرتاسر ايران را هرج ومرج فرا گرفت. مشروطيت تعطيل شد تا برآمدن رضاشاه. درآن ۵۷ سال سلطنت هم همانطوري که قبلا اشاره رفت، اصلاحات آمرانه، اين بخش از مشروطيت را به حاشيه راند. در چنين شرايط،  درطول سلطنت پهلوي ها، سياست کشور، براساس  ملغمه اي التقاطي ازانديشه هاي مشروطيت و مذهب و تجدد اداره ميشد و بنياد نظري منسجمي نداشت. به اضافۀ: ايدئولوژيهاي:  پان ايرانيست- سومکا – حزب توده – فدائيان اسلام – و بعداز کودتاي ٢٨ مرداد ٣٢ با انواع مرام هاي سياسي که از مرزهاي بي درو پيکر وارد کشور مي شد.
اما، آنکه امور کشوررا در يد قدرت داشت، شالودۀ فکري اش همان ملغمۀ التقاطي بود. به زمانۀ پهلوي دوم، توجه ويژه به مذهب، تعادل دوران رضاشاه را بهم زد. گسترش مدارس مذهبي و حضور فعال مدرسين فقه درمدارس، زمينه هاي کسب اختيارات گذشته فقها را فراهم آورد. آثار تجدد، زير چتر مذهب، دکتر شريعتي را با افکاري که مهندس بازرگان و آيت الله طالقاني و تني چند ازامراي ارتش طرفدارش بودند، وارد عرصۀ سياسي کرد.  مهم اين نبود که او چه ميگويد: مهم اين بود که در خلال سخنان تهييجي او، جواني که پاي منبرش نشسته  يا کتابش را ميخواند، رگه هائي از نابودي سيستم شاه و دولت اورا درمييافت و در خيال، با حکومت علي به آزادي و دموکراسي غربي نقب ميزد!
 
ميرفطروس با اشاره به کتاب «يادمانده ها، از برباد رفته ها» (خاطرات سياسي و اجتماعي دکتر محمد حسين موسوي)،  مطلب جالبي را از ملاقاتي که با ارتشبد حسين فردوست داشته ذکر ميکند.
«به روايت دکترموسوي: ارتشبد فردوست معروف به "چشم شاه" آن چنان قدرتي داشت که حتا سپهبد نصيري رئيس ساواک نيز بي اراده او آب نمي خورد. ...  در نخستين ملاقات دکتر موسوي با فردوست، دو چيز نظرش را جلب ميکند: يکي باقيمانده غذاي خشک شده برروي يقۀ کتش و ديگري تخت کفشش که کنده شده بود ... نويسنده با حيرت اين سئوال  اساسي را مطرح ميکند: آدمي که قدرت ديدن حتا لکۀ بزرگ روي کتش را هم ندارد، چگونه ميتواند "چشم شاه" باشد و بازرسي دقيق مسائل و حل مشکلات مملکتي را برعهده داشته باشد؟» ص ١۹۷
 
دربازنگري به تاريخ فروپاشي رژِيم گذشته، و برآمدن انقلاب ١٣۵۷ ميبايد به سراغ عوامل خانگي و به ويژه اندروني ها هم رفت. آنها که در دولت و دربار، با نقشي ويرانگر، زمينه را براي حکومت اسلامي آماده ميکردند و نارضائي هاي عمومي را دامن ميزدند. تکيه بر ايدئولوژيهاي نوظهور و گرايشهاي جنبي، با پايگاه ضعيف و مهمتر، غفلت روشنفکران؛ از نيروي متعين و پنهانِ مذهب، گريز از واقعيت هاست.
 
کتاب را مي بندم با اين اميد که تلاش ميرفطروس و ديگر اصحاب قلم به گشودن گره معضلات ديرينه ملي، در زمانه اي که انديشه ديني چيرگي پيدا کرده است، فائق آيد.
کتاب اخير ميرفطروس، کتابي ست براي انديشيدن و تفکر. مهم نيست که با  همه نظرات او موافق باشيم. مهم اينست که ميرفطروس مارا به تفکر و بازخواني تاريخ فکري ايران فرا ميخواند.
 
لندن - مارس ٢٠٠۶
 


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست