سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

زشت کیشان دشمن اندیشه‌اند


مردو آناهید


• در سرتاسر تاریخ پس از اسلام می‌بینیم که همیشه در مردم مایه و انگیزه‌ی جنبش و پیشرفت وجود داشته است ولی کمتر زمانی جنبشی، با آرمان شناخته شده‌ای، از سوی خود مردم برخاسته است. ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۷ فروردين ۱٣٨۵ -  ۲۷ مارس ۲۰۰۶


درست است اين تنها بينش نيست که مردم را به سوي پديده‌اي مي‌کشاند يا از آن دور مي‌کند ولي در تنگنايي که انسان مجبور به برگزيدن يک راه از ميان راه‌هاي ديگر باشد او آن راه را بر اساس بينش خود برمي‌گزيند. مانند آنکه اگر مردمي در تنگناي اقتصادي گير کرده باشند از ميان آنها هم يابندگان راه رهايي و هم فريبندگان تبهکار پديدار مي‌شوند. ولي، کساني يابنده مي‌شوند که توانگري خود را در توانايي ديگران ببيند، آنکه دروغوند است توانايي خود را در تنگدستي ديگران مي‌بيند. براين اساس، مي‌توان گفت: در دوران بي‌چارگي، بيشترين زورآوران و ستمکاران در مردمي پديدار مي‌شوند که آنها بينش انسان ستيزي داشته باشند. زيرا هرکسي در تنگ‌دستي به هستي ديگران دست‌درازي نمي‌کند يا از زندگي خود چشم نمي‌پوشد مگر آنکه در جهان‌بيني او آن کردار پذيرفته شود.
ما در ايران مردمي را مي‌بينيم که آرزو يا خواسته‌هاي خود را مي‌نويسند و به چاهي مي‌اندازند تا کسي، که هزار سال در ذهن آنها پرورانده شده است، خواسته‌‌هاي آنها را برآورده کند. آنها را مي‌بينيم که بر گور مردگان گنبد زرين مي‌سازند، از آن مردگان هزارساله مي‌خواهند تا دردهاي آنها را درمان کنند، دارايي خود را به مردگان مي‌بخشند تا پس از مرگ در باغي به شير و عسل برسند. چنين کردارهايي که از اين مردم سرمي‌زند کم نيستند که انسان بتواند آنها را به گروه کوچکي از مردم نسبت بدهد. برآيند بينش مردم ايران در اين کردارها نمايان است، ما نمي‌توانيم پسماندگي و تاريکي بينش اين مردم را پنهان کنيم، هر چند که ما از روشنفکران بي‌همتا، کتابهاي پرارزش، دانشمندان و سخنوران سرشناش سخن بگوييم.
بينش اين مردم آيينه‌ي است که عقيده‌ي ديني آنها را نشان مي‌دهد. بر اساس قرآن، الله  انسان را نادان و ناتوان خلق کرده و بدون راهنمايي رسول و فرستاده‌هاي او درمانده و بي‌چاره است. مي‌بينيم که اين مردم ناداني و ناتواني خود را باور کرده‌اند و پيوسته به دنبال کسي مي‌گردند که براي آنها چاره سازي کند.
در سرتاسر تاريخ پس از اسلام مي‌بينيم که هميشه در مردم مايه و انگيزه‌ي جنبش و پيشرفت وجود داشته است ولي کمتر زماني جنبشي، با آرمان شناخته شده‌اي، از سوي خود مردم برخاسته است. پيوسته کساني از مردم براي رسيدن به آرماني که مردم آنرا نمي‌شناختند سود برده‌اند و هيچگاه اين مردم به ارزش‌هاي پايداري دست نيافته‌اند چون آنها هيچگاه ارزش‌ها اجتماعي را به درستي نمي‌شناخته‌اند. از جنبش مشروطه بسيار سخن گفته مي‌شود ولي اگر به درستي به گوشه و کنار آن نگاه کنيم مي‌بينيم که، در قانون اساسي مشروطه احکام اسلامي را جاسازي کرده‌اند که آنها با حقوق بشر در تضاد هستند، آخوندهاي مسلمان که پيشرونده‌ي اين جنبش شناخته شده‌اند از درک تضادهاي اسلام با مشروطه ناتوان بوده‌اند، از همه مهمتر نه يکسال حتا يکماه هم همان قانوهاي نيم‌بند  در ايران اجرا نشده‌اند. اگر اين جنبش از سوي مردم شناسايي شده بود که کسي نمي‌توانست آنرا به آساني زير پا بريزد و مردم را به اين سو و آن سو پرتاب کند.
اگر مردم ٣۰ تير ۱٣٣۱ آگاهانه خواهان مصدق بودند پس چگونه ممکن بود در يک روز، ۲٨ امرداد ۱٣٣۲، به آساني کودتا بشود آنهم تا سال ۵۷ دوام داشته باشد. اگر مردم به دلخواه به انقلاب سفيد محمد رضا شاه راي داده‌اند چرا ناگهان دنبال خميني را افتادند و فريادهاي جاويد شاه به خميني رهبر تبديل شدند.  اگر مردم حکومت اسلامي را مي‌خواستند چرا هزاران نفر از همين مردم را تيرباران کرده‌اند و چرا اين حکومت از مردم مي‌ترسد و پيوسته بر آنها يورش مي‌برد. از اين پرسش‌ها بسيار هستند که همگي يک پاسخ دارند: بينش مردم ايران با عقيده‌هاي اسلامي آلوده شده است بدين سبب آنها توانايي شناخت ارزش‌هاي اجتماعي را ندارند. آنها به اميد رسيدن به آزادي خود را گرفتار زنجيرهاي استبداد مي‌کنند چون ماهيت آزادي را نمي‌شناسند. با اينکه برآنها پيوسته ستم وارد مي‌شود از آنجا که با نيروي خرد انسان بيگانه هستند خود را ناتوان مي‌پندارند و به دنبال يک قهرمان مي‌گردند که آنها را نجات دهد.
آشفتگي ديدگاه تاريک اين مردم را مي‌توان در ساختار سازمان‌هاي آنها ديد. در اجتماع ما حتا يک سازمان يافت نمي‌شود که يک دست يا يک رنگ آلوده باشد. من تاکنون تنوانسته‌ام در اجتماع ايران يک برگ نوشته‌اي از تاريخي را پيدا کنم که در آن دروغ بکارنرفته باشد. بي‌شرمانه‌ترين دروغ‌هاي تاريخي را در همين زمان جلوي چشمان بيدار خودمان مي‌نويسند حتا نوشته‌هاي پيشين را با ديد اسلامي بازنويسي مي‌کنند و کسي در انديشه‌ي پيشگيري از اين تبهکاري‌هاي فرهنگي نيست چون ساختار اجتماع ما با دروغ پايه گذاري شده است. مگر اين مردم همه روزه نمي‌گويند " لا اله الا الله". کدام ايراني الله را مي‌شناخته که پيوسته به يگانگي او شهادت مي‌دهند و اگر همين گفته را هم به راستي شهادت مي‌دادند پس چرا غلامان اماماني شده‌اند که خود مخلوق الله هستند.
شتابان از ميان اين آشفته بازار مي‌گذريم و تنها به سردر اين کهنه فروشان اشاره مي‌کنم. اميدوارم خود خوانندگان گسترش اين نابساماني‌ها را به ياد بياورند.
بيشترين مردم ايران مسلمانند ولي نه مسلمان محمدي بلکه مسلمان " شيعه دوازده امامي" از همين سه کلمه پيداست که اين مسلمانان نه مفهوم توحيد را درک کرده‌اند و نه به نبوت محمد اهميت مي‌دهند. اولين امامشان ولي‌الله است يعني علي سرپرست الله است او ولايت الله را بر عهده دارد همان گونه که پدري ولي فرزند صغيرش است يا کسي ولايت يک نفر ناداني را بر عهده دارد به همين سان هم فقيه ولايت مردم صغير ايران را بر خود کشانده است.  از آنجا که يازدهمين امام اين بي خبران بي نسل بوده است و زمين بدون امام متلاشي مي‌شود، دوازدهمين امام را از نيست ساخته‌اند و زود غيب کرده‌اند تا هميشه زنده و پاينده باشد. اين مردم، که زماني انديشمندان جهان را از راستگويي خود به شگفت آورده بوده‌اند، پس از اسلام هر افسانه، داستان، اسطوره و دروغي را که مي‌شناختند و مي‌يافتند به دروغ بر تن اين امامان بافته‌اند و بدينسان کتاب‌هايي از حديث و رواياتي نوشته‌اند که مي‌توان گردآوري‌هاي آنها را باتلاق دروغ‌هاي جهان ناميد. نگاهي به چرندگان اين باتلاق بياندازيم.
يکي از اين شيعه‌ها که گويا از هند هم وارد ايران و در خمين بزرگ شده بوده خواهان اين مي‌شود که، براي زنده کردن اسلام و رساندن عربها به سرزمين بني اسراييل، ايران را از دست مستکبرين جهاني بيرون بياورد و در زير پاي عمامه سياهان قم فرش کند. نيازي نيست که به تضادهاي اين هدف فکر کنيم چون تضاد‌هاي بزرگ‌تري از اينجا آغاز مي‌شوند. زماني که خميني مي‌بيند مردم از افسون او مست و بي‌هوش شده‌اند بر سر آنها گام مي‌نهد و از کساني، که خود را مليون مي‌خواندند، مي‌خواهد که زمينه‌ي خلافت الله را در ايران فراهم کنند. بايد اشاره کنم که اسلام به ويژه شيعه ضد مليت و به ويژه ضد مليت ايراني هست ولي سردسته‌ي شيعه‌ها از مليون کمک مي‌خواهد. شايد فکر کنيد اين يک شوخي است چون مانند آنست که کسي از دشمن خود بخواهد که خانه‌اش را براي غارت بيگانگان فراهم سازد. ولي نه در آشفتگي بينش اين مردم هر تضادي فرو مي‌رود. اگر آن دشمن از خود بيگانه باشد، او هوش خودآگاهي ندارد، از نادني به خودش هم خيانت مي‌کند. به هر روي اين مليون هم از آشفتگي‌هاي همين مردم برخاسته‌اند، همه دوپهلو و دروغ‌پرور، آنها آزادي و استقلال ايران را در زير لواي اسلام مي‌دانند، آنها حتا عبد الله هم نبوده‌اند، حتا غلام علي و غلام حسين و غلام رضا هم نبوده‌اند بلکه آنها بردگي و خاکساري يک آخوند را سرفرازي خود مي‌پنداشته‌اند. مردمي که مليون‌هاي آنها عرب پرست باشند چه اميدي از عمامه سياهان آنها مي‌توان داشت.
بلاخره زماني که غلامان امام خميني ملت و مليت ايران را به خليفه‌ي و خلافت الله سپردند خميني صادقانه ناداني مليون را آشکار مي‌سازد او مي‌گويد: مليون مشرک هستند مشرکين هم نجس. ولي اين گفته نه به مليون که ريزه خواران عمامه‌دارن بوده‌اند برمي‌خورد نه آن ريزه خواران به گفته‌ي خميني برخورد مي‌کنند. اندکي پس از اين زمان جنگ گرگ‌هاي درنده بر سر شکار سربريده‌ي ايران آغاز مي‌شود. آنگاه امام نه تنها ايران را به عنوان ملکي از ممالک اسلامي مي‌پذيرد بلکه به امت مسلمان ايراني امر مي‌کند که برضد امت مسلمان عراقي بجنگد تا اسلام راستين پيروز شود. حتا اين اميرالمومنين به پاسداران اسلام فرمان مي‌دهد، ايرانيان کرد را که امت امام نشده بودند و سرکشي مي‌کردند بکشند و تار و مار سازند. البته آنها با مهروزي اسلامي اين جنايات را انجام مي‌دهند و ما امروز در شگفتيم که چرا برخي از کردها از ايراني بودن خود خسته شده‌اند. برگرديم به ادامه‌ي سخن.
مليون حکومت اسلامي را، براي اين مردم دروغ پرست، جمهوري اسلامي نام نهاده‌اند و مانند هميشه زهر را در پيمانه‌ي نوش به کام مردم ريختند. اينکه در جمهوري مردم تعيين کننده هستند و در اسلام شريعت، اينکه محمد فرستاده شده که مردم را به زور مسلمان کند اوست که براي مردم تکليف مي‌گذارد نه مردم براي او، اينکه اگر جمهوري باشد پس ولايت فقيه را به کجاي مردم مي‌توان فرو کرد، چنين پرسش‌هايي براي آخوند مشکل ساز نيستند چون آخوند در مردم فريبي تجربه‌ي هزاره‌اي دارد. البته اين پرسش‌ها براي مردمي پيش مي‌آيند که دستکم روشنفکران آنها بتوانند در مورد ارزش پديده‌ها انديشه کنند. در مردمي که، بيشترين آنها دنبال يک پيشواي ناب مي‌گردند، انديشيدن هم تنها در مورد شيوه‌ي‌هاي شباني پيشروي پيدا مي‌کند. مردمي که، پس از اين همه ستم کشي، از ميان آنها گروهي برمي‌خيزند که ملي مذهبي ناميده مي‌شوند بايد گفت، چشم اين مردم روشن، که هنوز نفهميده‌اند که مذهب آنها امت اسلام را مي‌شناسد و ميهن‌پروري شرک شمرده مي‌شود.  ملي مذهبي بودن مانند آن است که، انسان بپندارد مرداني آبستن شده‌اند، چون آنها با کساني آميزش کرده‌اند، اکنون او به دنبال ماما بگردد. شگفتي در اين است که برخي ديگر از کردار اين نازايندگان خشنود هستند و مي‌گويند: هرچي باشد بالاخره بهتر از هيچي است. ولي من که تا کنون تنوانستم بدانم: مردي که بيست درسد آبستن باشد چند درسد بچه مي‌زايد.
سامان اين حکومت اسلامي هم مانند بينش مردمش بي‌سامان است يعتي مجلس و وزات‌خانه هم دارد ولي پيوند قانوني ميان وزات‌خانه‌ها آشفته است. هر وزيري هر کاري که زورش برسد مي‌کند نه او کاري به قانون دارد و نه قانون کاري با او. در اين حکومت سازمان‌هايي هستند که کار آنها همسو و برضد يکديکر هست ولي بدون آنکه آنها با هم درگيري داشته باشند هر کدام از آنها به اندازه‌ي توانايي آخوندهاي پشتيبانش مردم را چپاول مي‌کنند. در اين حکومت شما ارتش مي‌بينيد که عسکر اسلام شده و در انتظا ر فرمان امام غايب نشسته است. پاسدارن را مي‌بينيد که مردم از ترس پاسداري آنها خواب خوش ندارند. گروه‌هاي مردم ستيزي مانند حزب‌الله ، سارالله، امر به معرف و نهي از منکر، کميته‌، چماقداران، چاقوکشان و گروه‌هاي فشار را مي‌بينيد که همه مانند بهترين ماشين کار مي‌کنند و نسبت به نياز حکومت و به خواست آخوندي فشار را بر مردم کم و زياد مي‌کنند. اين سازمانها مانند هر پديده‌ي ديگري در حکومت از دروغ ساختار پيدا کرده‌اند. آنها هم پيدا و هم پنهان، هم به وزارتي پيوند دارند هم خودکامه هستند، هم قانوني بشمار مي‌آيند هم هيچ قانوني آنها را بوچود نياورده، هم قاضي هستند هم مجري، هم حق ستمکاري بر مردم دارند هم مردم هيچ حقي به آنها نداده‌اند بالاخره اين سازمان‌هاي مردم‌ستيز از درون بينش همين مردم ستمکش رشد کرده‌اند و آبياري مي‌شوند.
مردمي که سالها با اين سازمانهاي پر زور و بي‌مهر برخورد داشته است و آموخته که آنها هيچ حقي ندارند و محکوم به فرمانبرداري هستند، ولي آن مردم با اميدواري بسيار در اين حکومت و براي همين حکومت يک عمامه سياهي را انتخاب مي‌کنند که براي آنها حقوق بشر وارد کند. مانند آنست که روباه آموزگار پرواز کبوتران بشود. اين مردم هنوز نفهميده‌اند که، آنها خودشان بشر هستند و حقوق آنها در بشر بودن آنهاست، کسيکه به داشتن عمامه‌ي سياه فخر مي‌فروشد با مفهوم بشر و بشريت بيگانه است، عمامه سياه او ننگ و خفت مردم ايران است.
برآيند اين انتخاب آن بود که آن سرکرده نه تنها چند سالي به ريش مردم خنديد بلکه همه‌ي سرکردگان جهان را فريب داد. چون اين سرکرده آخوند، گفتار و کردارش از دروغ سرشته شده است، پس کار کرد آخوند فريب دادن مردم است. نمونه‌ي از گفتار شيرين خانمي مي‌آورم که گويا حقوقدان هم است و جايزه‌ي نوبل گرفته است. اين خانم با هوش سرشاري که در حقوق شناسي دارد نه تنها فهميده که اسلام با حقوق بشر در تضاد نيست بلکه کشف کرده است: کساني که زنها را در"روز زن" کتک زده‌اند مجوز قانوني نداشته‌اند. شايد تنها حقوقدان‌هاي ايران مي‌پندارند که براي چماق زدن به مجوز قانوني نياز است. شايد اين خانم پيش امام زينب درس حقوق شناسي ياد گرفته است که نمي‌داند که در حکومت اسلامي براي کشتار دگرانديشان به فتواي فقيه‌ي نياز است نه به مجوز قانوني. او نمي‌داند که احکام اسلامي مشروعيت خود را از الله مي‌گيرند نه از مردم. در سال ۶۷ مجريان شريعت اسلامي ، که اسلام آنها از ديد اين خانم با حقوق بشر هيچ تضادي ندارد، ده‌ها هزار مردم را دسته دسته تيرباران کردند و به دارآويختند، به آنگونه که چشم جهانيان به اين جنايات خيره مانده است، آنها نيازي به مچوز قانوني نداشته‌اند چون آنها جهادگرند و اوامر خود را از الله مي‌گيرند نه از کميته‌ي حقوق بشر.
تنها آخوندها نيستند که هستي آنها به اسلام پيوند دارد بلکه بسيار کساني هستند که ايران و مردم ايران را، براي استوار ساختن اسلام، دوست دارند چون آنها در کشورهاي ديگر کسي به شمار نمي‌آيند. همه‌ي تلاش اين اسلامزدگان در اين است که در ذهن مردم ايران اسلامي را فرو کنند که مردم به خفت خود و حکومت عمامه‌دارن تن دردهند. اين بدکيشان برآن مي‌کوشند که ايمان را در مردم بپرورانند. آنها دشمن انديشه هستند چون هر ريزه انديشه‌اي که در مردم پرورانده شود از ايمان آنها کاسته مي‌شود. اندک اختلاف اين کسان با حکومت اسلامي از تفاوت ديدگاه آنها در شيوه‌ي گسترش دادن اسلام است نه از مردم دوستي يا ميهن‌پروري آنها. ايمان به اسلام همه‌ي وجود اسلامزدگان را آلوده کرده است. باور داشتن، به ناداني انسان و دانايي الله، از هر روشنفکري مسلمان با ايماني مي‌پروراند. يعني کسي که مسلمان است به کردار ايران و هر مردمي را فداي اسلام خواهد کرد.
بينش مردمي که در اينگونه آشوب‌هاي ذهني فرو رفته باشد توانايي آنرا ندارند که پديده‌اي را به درستي بشکافند و ارزش‌هايي را شناسايي کنند. آنها با اندک درخششي به شگفت مي‌آيند و آرمان‌هاي خود را در تاريکي‌ي پس از آن درخشش مي‌پندارند. هنگامي که انسان پديده‌اي را نمي‌شناسد پس نمي‌تواند خواهان آن باشد و نيازي هم ندارد که آن پديده را بجويد.  زماني که انسان، از يک بيماري که در تن او رخنه کرده است، درد مي‌کشد ولي بنمايه‌ي درد خود را نمي‌شناسد او نه تنها هر دارويي را براي مداوا دردش مي‌پذيرد بلکه پديده‌هاي گوناگوني را برانگيزنده‌ي بيماري خود مي‌پندارد.  چنين بيماري، بسان جامعه‌ي ايران، ممکن است از ناآگاهي  به جاي مداوا کردن بيماري، ساختار بيماري خود را پرورش دهد و آنگاه زماني فرامي‌رسد که ساختار پيکر بيمار را همان بيماري پر مي‌کند.    
بهتر است که روشنفکر ايراني بداند که معيارهاي سنجش خود را از اجتماعي گرفته که بينش آنها با احکامي پست آلوده شده است و او نمي‌تواند با آن معيارهاي آلوده راستي و درستي را بسنجد. تا زماني که در انسان زمينه‌ي خودانديشي فراهم نشده است او نمي‌تواند ارزش‌ها و پديده‌هاي جامعه را به درستي بررسي کند.
بهتر است روشنفکر بپذيرد که روشن‌انديش در اجتماع آلوده پرورش نمي‌يابد و هرکس بايد در نخست درستي بينش خود را بررسي کند. البته نه براساس معيارهاي آلوده‌اي که او از اجتماع برداشت کرده است بلکه بر پايه‌ي يک جهان‌بيني که براي آزادانديشي مرز و کرانه‌اي نداشته باشد. آنکس که با خردکارآي خود بينش مردم ايران را بررسي کند مي‌تواند بپذيرد که اين جامعه در زير حکومت عقيده‌ها توان خود بودن و خودانديشيدن را از دست داده است چون هر عقيده، دين، کيش و مذهبي به جاي پيروان خود مي‌انديشد آنها دشمن انديشيدن هستند. زماني که روشنفکر به راستي و روشني انديشه کند در بينش او عقيده خواهد مرد و تا زماني که عقيده‌ها بر بينش مردم حاکم هستند مردم غلام عقيد‌ي خود خواهند ماند، حتا اگر آنها بابک، آزاده، سمين و پرويز نام داشته باشند.
 
 مردو آناهيد
 
دريافت بازتاب از ديدگاه خوانند گان:
MarduAnahid@yahoo.de


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست