سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

چند پرسش از فعالین و نیروهای سیاسی مقیم اروپا


پیمان امین زاده



اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ۱۴ اسفند ۱٣٨۷ -  ۴ مارس ۲۰۰۹


بعد از ظهر روز شنبه (۲۲ فوریه) در خیابان های مرکزی یکی از شهرهای آلمان، تظاهراتی برپا بود که رفت و آمد وسایل نقلیه را برای مدتی به تعلیق در آورد و نگاههای مردم را متوجه خود ساخت. تظاهر کنندگان با تعدادی حدود ۷۰۰ تا ۱۰۰۰ نفر در صفی طولانی با همراهی پلیس خیابان های مرکزی شهر را پیمودند و ضمن حمل تعدادی پلاکارد و پارچه نوشته و توزیع بروشور میان مردم، شعارهایی به زبان آلمانی سر دادند.
اما تظاهر کنندگان آلمانی نبودند؛ و البته همان طور که انتظار می رفت ایرانی هم نبودند! آنها تعدادی از تامیل های سریلانکا بودند و برخی هم احتمالا از تامیل تبارهای هندوستان. راهپیمایی آنان در اعتراض به موج جدید و گسترده ی تهاجم ارتش سریلانکا برای سرکوب شورشیان جدایی طلب تامیل (ببرهای تامیل) و در اعتراض به سکوت جهانی نسبت به این سرکوب خشونت بار بود (که در طی آن همچون گذشته، غیر نظامیان زیادی هم جان خود را از دست داده اند). آنها در شعارهای خود دولت آلمان را به خاطر این بی تفاوتی سرزنش کرده و مردم را به قضاوت فرا خواندند.
برای من که در یکی دو سال اخیر برخی تجمعات اعتراضی ایرانیان را شاهد بوده ام، فارغ از ماهیت آن درگیری های نظامی در سریلانکا و نیز مطالبات این تظاهرکنندگان، تعداد انبوه حاضرین در این راهپیمایی حیرت انگیز بود و «مقایسه کردن» کاری اجتناب ناپذیر؛ اگرچه دردناک!
برای روشن تر شدن موضوع و پیش از طرح پرسش هایم، بگذارید خلاصه ای از اطلاعاتی که در اینترنت در مورد این موضوع یافته ام را در اینجا بازگو کنم:
تامیل ها حدود ۱۵ درصد جمعیت سریلانکا را تشکیل می دهند و علاوه بر آن تعداد زیادی از آنها نیز در هندوستان زندگی می کنند. گروه شبه نظامی «ببرهای تامیل» از سال ۱۹۷۵ با محوریت خواست های قومی اعلام موجودیت کرد و از سال ۱۹٨٣ با تصرف بخش هایی از کشور، جهت ایجاد کشوری مستقل برای اقلیت قومی تامیل با دولت مرکزی سریلانکا جنگیده است. تعداد تلفات انسانی این رویارویی نظامی از آن زمان تاکنون حدود ۶۰ تا ۷۰ هزار نفر برآورد می شود (در این مدت دو طرف در اعمال خشونت و کشتار از هیچ کاری دریغ نکرده اند و طبعا نیروهای دولتی بنا به توان نظامی و امکانات بیشتر خود دست بالا را داشته اند).

پرسش هایم را بسیار ساده و روشن طرح می کنم، به این امید که جواب هایی روشن (نه لزوما ساده) از مخاطبان این نوشتار بگیرم:
۱- چرا اعتراضات سیاسی ایرانیان مقیم اروپا دامنه ای به مراتب کمتر از این نمونه ی موردی ذکر شده دارد؟
- آیا ما برای مبارزات خود حقانیت کمتری از جدایی طلبان تامیل قایلیم؟
- آیا مردم ایران در طی این سی سال لطمات و تلفات کمتری دیده اند یا وضع عمومی حاضر و چشم انداز آتی برای مردم کشور ما بهتر از وضعیت تامیلی های سریلانکا است؟
- آیا تعداد ایرانی ها در اروپا کمتر از تامیلی های مقیم اروپا است؟
- آیا نیروها و فعالین سیاسی تامیل در اروپا به لحاظ مشی و بینش و سازماندهی سیاسی از فعالین و سازمان های سیاسی ما پیشروتر، با تجربه تر، حرفه ای تر یا جدی ترند؟ یا منابع و امکانات بیشتری دارند؟

۲- روند فجایع جاری در ایران از چه آستانه ای باید فراتر رود تا احتمالا پتانسیل های مبارزاتی نهفته در فعالین و سازمان های سیاسی ایران، فعلیت بیشتری یابد و به صورت حرکات اعتراضی موثر و لااقل غیرقابل نادیده گرفتن و لاپوشانی (از سوی اصحاب قدرت و رسانه ها) نمود یابد؟

- اگر تخریب خاوران کافی نبوده، آیا سرکوب وحشیانه ی دانشجویان در روزهای اخیر هم کافی نیست؟
- اگر این موج سرکوب کنونی، در روند رو به رشد خود به سرکوب های ۱٨ تیر پهلو بزند چه طور؟ امیدی هست؟! (چه تلخ است اگر بر پلشتی فاجعه امید بندیم)
- اگر روند رو به رشد اعدام ها در ایران، از مجرمین جرایم اجتماعی به زندانیان سیاسی کنونی و «زندانیان آتی» تعمیم یابد چه طور؟ (کما اینکه با اعدام «یعقوب میرنهاد» روزنامه نگار بلوچ، خواه ناخواه کلید این روند شوم زده شد، که با عملیاتی شدن آن «فرزاد کمانگر» و سایر سیاسی های محکوم به اعدام نخستین دسته ی قربانیان این «سلاخی رسمی» خواهند بود)
- آیا نامحتمل است که دولت های غربی بار دیگر به مصالحه ای پنهان . کثیف با حاکمیت ایران برسند و چشمان طماع و ریاکارشان را بر روی چنین سرکوب و تسویه حسابی ببندند تا دستان معتاد به جنایت «به قدر کفایت» بازبماند؟
(از قتل های میکونوس و سایر ترورهای سیاسی در اروپا، از کشتارهای دسته جمعی تابستان ۱٣۶۷ و از قتل های زنجیره ای دگراندیشان می توان چنین درسی آموخت؟)
و در نهایت:
٣- تا جایی که به ما (نیروها و سازمان های سیاسی ایرانی) و مسوولیت ها و توانایی های ما مربوط می شود، آیا کار ما ایرادی دارد؟ یا اینکه نه، اساسا ما را بیش از این توان دخالت گری در روند سرنوشت شوم و محتوم مان نیست؟
- اگر ایراداتی بر ما وارد است مهمترین و بنیانی ترین آنها چیست؟
- زمینه ها و دلایل حضور و غلبه ی این ایرادات چیست؟
- و راه برون رفت از آنها چیست؟ و آیا اساسا چنین برون رفتی قابل تصور و (با توجه به جمیع شرایط) دست یافتنی است؟
- اگر ایراداتی بنیادی بر ما وارد نیست و همه چیز برخاسته از محدودیت های بیرون از ماست، این محدودیت ها اساسا چه هستند و چه خاستگاه و ماهیتی دارند؟ آیا ما را به مصاف این محدودیت ها راهی و برای فراتر رفتن از آنها امیدی هست؟ چگونه و کی؟!


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۱)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست