سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

جیمز جویس ِشاعر
و آخرین شعرش


پیرایه یغمایی


• نام جیمز جویس همواره در تاریخ ادبیات جهان به عنوان یک نویسنده به ثبت رسیده و کمتر کسی است که او را به نام شاعر بشناسد. اما نثر آهنگین او نشان می دهد که جویس زبان و بیان شاعرانه دارد و زندگی نامه ی او هم گواه بر این است که جویس آفرینش های ادبی خود را اصلا ً با شعر آغاز نموده. ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ۱۱ اسفند ۱٣٨۷ -  ۱ مارس ۲۰۰۹


 
 
نام جیمز جویس همواره در تاریخ ادبیات جهان به عنوان یک نویسنده به ثبت رسیده و کمتر کسی است که او را به نام شاعر بشناسد. اما نثر آهنگین او نشان می دهد که جویس زبان و بیان شاعرانه دارد و زندگی نامه ی او هم گواه بر این است که جویس آفرینش های ادبی خود را اصلا ً با شعر آغاز نموده.
نخستین مجموعه ی اشعار جویس«موسیقی مجلسی( Chamber Music )» (1) نام دارد. این مجموعه شامل سی و شش شعر به هم پیوسته است که با گویشی تغزلی احساسات گوناگونی را که از یک عشق آرمانی بی فرجام برمی خیزد، بیان می کند. احساسات گوناگونی که از طریق عبور طبیعت از قبیل دگرگونی فصل ها، گذر روز و شب، حضور نافرجام ماه، پرواز یک خفاش، تصویرپردازی آب و پرندگان، آمیزش رنگ، صدا، زمان، مکان حاصل می شود و با نمادگرایی های برانگیخته پر شاخ و برگ می آمیزد و با فضای معلقی که جویس در آن آهنگ خلق می کند، همراه می گردد.
اشعار موسیقی مجلسی   بعدها ریشه ی بسیاری از کارهای جویس می شود و زمینه های موضوعی از قبیل وسوسه ها و سرخوردگی های عاشقانه، تلخکامی ها و جدایی های حاصل از خیانت، احساسات برانگیخته شده حاصل از طرد شدگی ها و تنهایی ها و سرزنش های اجتماعی را توأم با کارکرد پیچیده ی هنر در کار های او   پی می ریزد.
این اشعار درونمایه ی احساسی خود را از رویدادهایی می گیرند که بین سال های 1901 تا 1904 موجب شکل گیری روحیه ی جویس شده اند، اما چاپ آنها در سال 1907 اتفاق افتاده است.
از محتوای نامه هایی که از جویس به دست آمده، چنین بر می آید که جویس بر آن بوده که این اشعار را در دوبخش – ظهور و سقوط عشق- ارائه دهد و نیز امیدوار بوده که به روی این اشعار، موسیقی مجلسی گذاشته شود و حتا در همان سال ها هم آهنگسازی به نام «جی.ام.پالمر ( G.M.Palmer )» نامه ای به جویس می نویسد و از او اجازه می خواهد تا برای تعدادی از اشعارش آهنگ بسازد. جویس با اشتیاق پیشنهاد او را می پذیرد و پالمر در سال 1909 نسخه هایی از آهنگ هایی را که ساخته، برای جویس می فرستد و جویس نیز در پاسخ، در ژوییه ی همان سال نامه ای به پالمر می نویسد و   ضمن اصرار به او برای ادامه ی کار اضافه می کند که:
«امیدوارم که بتوانی برای همه ی این شعرها آهنگ بسازی. من خودم در زمان نوشتن این شعرها، به جدّ می اندیشیدم که این کتاب در اصل یک سلسله آهنگ است و اگر خودم موسیقیدان بودم، آنها را به موسیقی در می آوردم. قطعه ی مرکزی آنها هم شعر شماره ی 14 است.»
ولی با وجود اینکه پالمر اولین کسی است که روی این اشعار آهنگ می گذارد، برای نخستین بار وقتی که «آدولف مان Adolf Mann » در سال 1910 به روی قطعه ی شماره ی 31 «دانی کارنی Donnycarney » موسیقی می گذارد، شنوندگان عمومی می یابد.
اما به نظر می رسد که بهترین قطعه ی مجموعه ی« موسیقی مجلسی»، شعر شماره ی 36 باشد که «من سپاهی را می شنوم   I Hear an Army » نام دارد. (2). این شعر در سال 1914 به نام «ایماژگران» در جُنگ انتخابی «ازرا پاوند» و به وسیله ی وی دوباره به چاپ رسید و طنین شگفت انگیزش آن را از سایر شعر ها جدا کرد و همین باعث آشنایی عمیق جویس و پاوند گردید تا در دهه های بعد موجب تبلیغ ها و شناساندن های پر تلاش پاوند در مورد آثار جویس بویژه جویس ِ «دوبلینی ها» و «چهره ی هنرمند درجوانی» باشد.
 
مجموعه ی دیگر اشعار جویس« penyeach » نام دارد(3) که شامل سیزده شعر مستقل است و با اینکه این شعرها در زمان های متفاوت سروده شده. مثلا ً شعر «تیلی Tilly » تاریخ 1903را دارد و شعر
« نیایشگر A Prayer » در بهار 1924 و در پاریس سروده شده، اما   بیشترشان مربوط به سال های 1913 تا 1915 است، یعنی زمانی است که جویس در تریست زندگی می کرده و درگیرو دار به پایان بردن کتاب «چهره ی هنرمند درجوانی» بوده   و باقی آنها مربوط به سال های 1915 تا 1919 در «زوریخ» است.
این مجموعه که درسال 1926 به چاپ می رسد و شعرهای آن بیشتر بر پایه ی احساسات شخصی و نیز بازتاب رویداد های ویژه ای است که در زمان های ویژه در زندگی شخصی و هنری جویس اتفاق افتاده است.   برای نمونه می توان به شعر «گلی پیشکش به دخترم= A Flower Given to My Daughter »   اشاره کرد که تصویر زنی جوان در آن مصور است که به لوچیا- دختر جویس-   مهربانی نموده. یا مثلا ً
شعر « او بر راهون می گرید= She Weeps over Rahoon »، که توصیف جوان عاشقی است به نام « مایکل» که دیوانه وار دلباخته ی «نورا بارنکل»، همسر جیمزجویس- بوده است (4) . و همچنین شعر « بر ساحل فونتانا= On the Beach at Fontana » که احساس پدری را در حالت آب تنی با پسرش نشان می دهد.
قابل توجه اینجاست که مغایرت شعر های مجموعه ی penyeach و نثر «بیداری فینیگان» که در آن دوره همزمان با هم در نشریات به چاپ می رسید، بینش ارزشمندی از آگاهی هنری جویس به خواننده
می بخشید و خواننده به وسعت خلاقیت او بیش از پیش پی می برد زیرا در می یافت که جویس در حالی که می تواند اساس سنتی رمان نویسی را دگرگون کند، در همان حال هم می تواند شعری بسراید که شکلی کاملا ً سنتی دارد و این دو هیچکدام شان هم به یکدیگر آسیب نزنند و یکدیگر را بی اعتبار و نابود نکنند.
 
اینک پسر! «! Ecce Puer »( 5) ، آخرین شعرجیمز جویس :
در مجموعه ی اشعار «جیمزجویس» (که این مجموعه « The Works of James Joyce نام دارد و   در سال 1995 به چاپ رسیده)(6)،در پایان کتاب، به شعری به نام« Ecce Pue r » برمی خوریم که از نظر زمانی با شعرهای دیگر جویس فاصله ای بسیار دارد و تاریخ 1933 را بر پیشانی خود دارد و   چنان که به نظر می رسد آخرین شعرجیمز جویس است.
این شعر پیچیده است و درک آن دشوار به نظر می رسد، مگر آنکه حقایقی در مورد علت و چگونگی سرودنش دانسته شود.
آنچه از مضمون و نیز تاریخ شعر بر می آید، این است که جیمز جویس این شعر را در پنجاه سالگی و هنگامی سروده که بادو احساس متفاوت اندوه و شادی دست به گریبان بوده است:
احساس اندوه از مرگ پدر که در 29 دسامبر 1931 اتفاق می افتد و احساس شادمانی بسیار از تولد نخستین نوه ی خود (پسر جورجو) که چند ماه بعد از مرگ پدر، یعنی 15 فوریه 1932 حادث می شود.
نام این شعر   جمله ای به لاتین است و   « اِ چه پو اِر» تلفظ می شود و «بنگر پسر را» یا«اینک پسر!» معنی می دهد و این نامگذاری گو اینکه توجه خاص جویس را به   موضوعی نشان می دهد، اما بگونه ای نامریی به جمله ی معروف
« Ecce Homo =بنگر انسان را» یا «اینک انسان!» اشاره دارد که این جمله در شرح آلام مسیح و هنگام کشاندن مسیح به نزد یهودیان، توسط فرمانده رومی گفته شده است.(7)
باید گفت که شعر« Ecce Puer » هم مانند کارهای دیگر جویس دارای اشاره های رازآمیز است و در
هاله ای از نکات مبهم تلخ و شیرین پیچیده شده. چنان که حتا خود جویس هم گفته است که ابهامات و معماهائی که در این شعر گنجانیده شده، باعث خواهد شد که استادان و معلمان برای دریافت منظور او، قرن های متمادی سرگرم بحث و گفتگو شوند و به باور جویس این تنها راهی است که جاودانگی شاعر را تضمین می کند.(8)
 
ساختار بیرونی شعر « Ecce Puer » بسیار ساده و به صورت چهارپاره موزون و مقفاست که از چهار بند بوجود آمده و در هر بند مصراع های دوم و چهارم با هم هم قافیه اند: در بند اول کلمات( born و torn )، در بند دوم کلمات( lies و eyes )، در بند سوم کلمات( glass و pass ) و در بندچهارم کلمات( gone و son ).
 
اما درونمایه شعر متفاوت عمل می کند، چنانکه دو بند اول با اینکه نوید دهنده ی تولد کودکی است و به طبع باید دارای فضایی شادمانه باشد، نه تنها این فضا را ایجاد نمی کند، بلکه سرشار از اندوهی است که پشت شعر پنهان است و این اندوه حضور خود را از همان خط نخستین شعر با عبارت « از گذشته ی تاریک» اعلام می کند.   چرا که روح شفاف کودک که متعلق به آینده ای روشن است، از همان آغاز کار به
گذشته ای تاریک گره می خورد: «از گذشته ی تاریک کودکی زاده شد.» و مسلما ً اشاره ی جویس
در باره ی استحاله ی دو زمان- آینده و گذشته- چه در نوشته ها و چه در شعر هایش – بی هدف و بی نشانه نیست. شاید او از همان دو خط اول می خواهد فلسفه ی خود را در مورد«زمان»، با ایما و اشاره با خواننده در میان بگذارد و از این روست که سعی دارد خواننده   را در همان جمله ی اول وادار به درنگ و اندیشه کند.
جمله ای که بعد از آن می آید، تأکیدی است بر جمله ی قبلی. زیرا اگرچه تولد یک کودک که یک هستی تازه است، شادی آور است، اما از طرفی باعث شده   که خلوص اندوه شاعر بر هم بریزد و در احساس او دو گانگی ایجاد کند،   زیرا اکنون قلب شاعر نه به تمامی به اندوه تعلق دارد و نه به شادی و در حقیقت احساس شاعر دو شقه شده و این دوگانگی در روح شعر هم شکافتگی ایجاد کرده و شعر را میان دو قطب اندوه و شادی سرگردان نموده است و بی گمان   خواننده را هم که همراه شعر از این قطب به آن قطب می رود، سرگردان می کند و این یکی از شگرد های جویس است که شعر آسان نباشد و احساس شاعر هم در دسترس نباشد و خواننده را زود به مقصد نرساند.
بند دوم حالت نیایش دارد، اما این نیایش با واژگان« may » و « unclose » حالت قاطعانه ی خود را را از دست می دهد و هر چند هم که شاعر می خواهد این امیدواری را به خواننده القا کند که:«که چشمانش به روی عشق و گذشت باز شود»، اما خواننده در پشت این معنی چهره ی دیگری را در می یابد که بدین قاطعیت نیست و آن این است: «مگر اینکه عشق و گذشت چشمان بسته اش را بگشاید.» و بدیهی است که حالت مردد این نیایش هر چند هم که خفیف باشد، بر ذهن خواننده اثر می گذارد و واژه ( living = زنده ) که تأکیدی است برای آن که در گهواره دراز کشیده زنده است و نه یک مُرده ، این تردید را محکم تر می کند و این شک را در او بوجود می آورد که گویی جویس آن دو تن( یعنی پدر و نوه اش) را یگانه دیده است و از این روست که می خواهد با واژگانی از این دست حتا به خودش هم تأکید کند که آنکه در گهواره خوابیده زنده است و نوه ی اوست.
 
کلمه ی کلیدی بند سوم، کلمه ی « glass » است که در اینجا در حُکم« hourglass » به کار رفته و به معنای «ساعت شنی» است. ساعت شنی که در فارسی به آن «ساعت ماسه» ای هم می گویند، ابزاری است که در قدیم با آن «وقت» را اندازه می گرفتند و آن عبارت از دو شیشه ی گلابی شکل(=مخروطی) چسبیده به هم بود که میان آن دو راه باریکی وجود داشت. دریکی از شیشه ها ریگ یا ماسه می ریختند که در مدت زمان معینی ریگ ها ازشیشه ی بالایی به شیشه ی پایینی می ریخت و خالی می شد. آنگاه شیشه را وارونه می کردند و دوباره عمل تکرار می گردید. این ساعت در قرون وسطی در یونان و رم قدیم بسیار معمول بود و گاهی از آن برای تعیین زمان سخنرانی ناطقان استفاده می کردند.(9)
در این بند جیمز جویس کُل زمان را در قالب بسیار کوچکی آورده و این قالب همان یک ساعتی است که شن از مخروط بالایی به مخروط پایینی سرازیر می شود. در این تصویر شنی که در پایین قرار می گیرد نمودار زمان «گذشته» و شنی که در بالای ساعت است ، نمودار زمان «آینده»   است. یا به عبارت دیگر شنی که در پایین قرار دارد، نمودار پدر اوست که در گذشته است و شنی که در مخروط بالایی است، نمودار نوه ی اوست که در آینده است و این دو اگر چه جدا از هم زندگی می کنند اما زندگی شان به یکدیگر متصل است و «زمان» ، وجودشان را در هم مستحیل می کند.
بدیهی است وقتی که ساعت وارونه می شود، شن ِ درون آن عوض نمی شود، شن همان شن است فقط موقعیت ساعت تغییر می کند و این بدان معناست که زمان همیشه همان زمان است، آنچه هم که در زمان است، همان است که بوده، فقط تغییر کرده و به صورتی دیگر خود را عرضه می کند. در اینجا یادآوری این نکته بسیار ضروری است که جیمز جویس زمانی در اندیشه های فلسفی
«جوردانو برونو / Giordano Bruno 1600- 1548» (10)فیلسوف و اندیشمند ایتالیایی غرق بوده و این اندیشه اول بار توسط «جوردانو برونو» طرح شده. چنانکه او (جوردانو برونو) در جایی می گوید:
«زمان هر چیزی رامی گیرد و باز پس می دهد. همه چیز تغییر می کند، اما هیچ چیز ار بین نمی رود.
Time   takes and gives back all things, everything changes, nothing is destroyed" "
 
بند پایانی شعر، «آه پدر، رها کن، پسرت را ببخش!» (11) انعکاس بخشی از آخرین کلماتی است که مسیح بر روی صلیب ادا کرده و ارتباط شعر را با کتاب مقدس تأکید می کند. و نیز به روایتی گفته شده که جویس در آخرین ماه هایی که پدرش زنده بوده، به او بی اعتنایی بسیار کرده و حتا خواهش پدرش را مبنی بر اینکه به دیدارش برود، نادیده گرفته است (12). بنابراین در این حالت هیجان زدگی، به خاطرشادمانی از تولد نوه اش که در عین حال همزمان و مترادف با غم مرگ پدرش نیز هست، بی توجهی های قبلی و کم گرفتن خواهش های عاطفی پدرش را به یادش می آورد و بدین صورت از پدر خود طلب بخشش می کند.
 
 
پانویس ها:
1 - در کتاب موسیقی ایران از آغاز تا امروز در باره ی موسیقی مجلسی آمده است که
«امانوع دیگری از موسیقی بنام مجلسی نیز در آن روزگار مرسوم بوده است. موسیقی مجلسی یا همان بزمی از دیر باز در تمدن ایران وجود داشته است. آوازهای فراغت، سرودهای شادی و سرور، در جلسات بزم به کار می رفت و سازهای ویژه و شیوه اجرای خاص خود را داشت. گزنوفون و هرودوت هر دو از این نوع موسیقی نام برده اند و دیگر مورخ یونانی «آتنه»در این باره نوشته است که «در جشن مهرگان که در حضور شاهنشاه هخامنشی برگزار می شد، نوازندگان و خوانندگان با اجرای برنامه هایی در مجلس شرکت می کردند و خوانندگان و نوازندگان در آن جشن ها سهم اساسی داشتند.» (موسیقی ایران از آغاز تا امروز - جلد اول ، غلامرضا جوادی)برگرفته از سایت   گفتگوی هارمونیک/موسیقی در دوران هخامنشی پنجشنبه/ اول دیماه 1384)
 
2 – I hear an Army
I hear an army charging upon the land,
And the thunder of horses plunging; foam about their knees:
Arrogant, in black armour,behind them stand,
Disdaining the reins, with fluttering whips, the Charioteers.
 
They cry into the night their battle name:
I moan in sleep when I hear afar their whirling laughter.
They cleave the gloom of dreams, a blinding flame,
Clanging, clanging upon the heart as upon an anvil.
 
They come shaking in triumph their long grey hair:
They come out of the sea and run shouting by the shore.
My heart, have you no wisdom thus to despair?
My love, my love, my love, why have you left me alone?
 
 
3 – این کلمه به معنی شعر های یک پولی یا شعرهای یکی یک پنی یایکی یک شاهی است. باید توجه داشت که penyeach از دو کلمه ی peny و each بوجود آمده که بخاطر شیرینکاری های جویس بی فاصله به هم چسبیده است. این مجموعه در نیمه های سال 1927 توسط Sylvia Beach ، انتشارات Shakespeare and Company به چاپ رسید.
4 - رد پای «مایکل Michael Bodkin » را با وضوح بیشتر می توان در داستان مردگان در مجموعه ی «دوبلینی ها» یافت.
 
5 - « Ecce Pue r » که در لاتین «اِچه پو اِر» تلفظ می شود می تواند به صورت های: «ببین پسر را!»، «بنگر پسر را!»، یا به زبان فاخرتر «اینک پسر!» معنی شود. «اِچه» در لاتین اصلا ًمعنای «بفرما» و تلویحا ًبه معنای «ببین!»، «توجه کن!» یا «نگاه کن!» است. در مورد نامگذاری این شعر دو نظریه داده شده . عده ای براین باورند که این نام از روی انجیل برداشته شده و اشاره به جمله ی معروف « Ecce Homo = ببینید، انسان است!/ اینک انسان!» دارد و اشاره به آلام مسیح توسط فرمانده رومی و به هنگام کشاندن او به نزد یهودیان دارد. چنانکه در انجیل یوحنا باب نوزدهم آمده:   پس پیلاطس عیسی را گرفته تازیانه زد/و لشکریان تاجی از خار بافته بر سرش گذاردند و جامه ی ارغوانی بدو پوشاندند/و می گفتندسلام ای پادشاه یهود و تپانچه بدو می زدند/پیلاطس بیرون آمده به ایشان گفت اینک او را نزد شما بیرون آوردم تا بدانید که در او هیچ عیبی نیافتم/آنگاه عیسی با تاجی از خار و لباس ارغوانی بیرون آمد/ پیلاطس بدیشان گفت: اینک پسر انسان!  
اما عده ای دیگر این جمله را به معجزه ی الیاس پیامبر نسبت می دهند که کودک مرده ای را زنده گردانید و آنگاه به مادر طفل گفت:« Ecce Pue =ببین پسر را!».
بنا به روایتی جمله ی Ecce puer   در کتاب انجیل قدیم (= Old Testament The ) کتاب دوم پادشاهان (= 2 Kings ) فصل چهارم بخش 35 – 32 ،اشاره به یکی از معجزات الیاس ( Elisha / Eliseus ) دارد. در این داستان بر اثر معجزه ی الیاس زن نازایی از اهالی سونم یا شونم ( sunem/shunem ) باردار می شود وبعداز چندی چون کودک می میرد، الیاس او را از مرگ باز می گرداند.
داستان بطور خلاصه از این قرار است که الیاس – پیامبر مقرر بر آب ها – هرگاه که از دهکده ی سونم می گذشته، زنی به رسم مهمان نوازی و مهربانی به او طعام می داده، بطوریکه هرگاه الیاس را اتفاق می افتاده که در سونم اقامت کند، به خانه ی این زن وارد می شده است. چون چندی می گذرد زن، همسرش را بر آن می دارد که اتاقکی برای الیاس در گوشه ای از خانه بنا کند. الیاس برای سپاسگزاری از زن، از او خواهش می کن دکه حاجتی بخواهد تا آرزویش را بر آورد. زن که نازا بوده، طلب فرزند می کند. پس زن به نیایش الیاس بارور می گردد و فرزند پسری می آورد که بعد از چند سالی می میرد. زن گریه کنان در جستجوی الیاس بر می آید و او را به بالین فرزند مرده می خواند. در آن دم که الیاس بر بالین کودک مرده می رسد روی به مادر کرده و می گوید: بنگر نوباوه را!   . Ecce puer
آنگاه دهان بر دهان ، چشم بر چشم و دست بر دست او می گذارد و با نفس گرم خود در او می دمد پس کودک مرده از جای بر می خیزد. لازم به ذکر است که آخرین کار روسو مداردو ( Medardo Rosso ) مجسمه ساز و نقاش ایتالیایی، مجسمه ای است به نام Ecce puer   ( Behold the child = بنگر نوباوه را ) که بر اساس همین داستان ساخته شده. (با استفاده از ترجمه ی جمیله وام بخش/سایت اینترنتی واژه)
6 - مجموعه ی شعرهای جیمز جویس« The Works of James Joyce »/با مقدمه ی Patrick Gillespie / انتشارات /Wordsworth سال 1995
7 - "I've put in so many enigmas and puzzles that it will keep the professors busy for centuries arguing over what I meant, and that's the only way of insuring one's immortality."
8 -   Diictionary Of symbols jack Tresidder says:
  Hourglass: Mortality and the relentless passing of time The hourglass often appears in devotional still lifes to illustrate the brevity of human life, and is an attribute of Father Time and some times of Death.It can also borrow the symbolism of two triangles, one inverted, symbolizing the cycles of creation and destruction ( the shape of Shiva’s drum in Indian art).
ترکیب «ساعت شیشه ای» به صورت نمادین در شعر و ادب فارسی هم راه یافته که برای   می توان به بیت های زیر استناد کرد:
کاین جهان همچو شیشه ی ساعت
ساعتی زیر و ساعتی زبر است (تذکره ی گلشن صبح/ص56)
مشتی ز خاک پای تو یابند اگر دو چشم
به هم چو شیشه ی ساعت به هم دهند (یحیی کاشی)
10- جوردانو برونو در 1548 در شهر «نولا Nola » در نزدیکی ناپل ایتالیا زاده شد. وی که یکی از نمایندگان بزرگ نواندیشی است، از همان جوانی اندیشه ای بی باک داشت و از این رو همواره هدف انتقاد و سرزنش و دشمنی کشیشان قرار می گرفت چنانکه به هر جاکه می رفت ،پس از چندی به الحاد متهم می شد از این رو این«فیلسوف سرگردان» - نامی که بر او نهاده بودند-  تقریباً همه ی زندگانی خود را به دربه دری گذرانید.سر انجام کلیسا که نمی توانست نواندیشی های او را دوام بیاورد، وی را به مرگ محکوم کرد و بدینسان روز 19 فوریه 1600 او را که هرگزاز عقایدش توبه نکرد، زنده زنده در آتش سوزاندند . به گونه ای می توان برونو را نخستین کسی دانست که به قانون نسبیت اشاره کرده است. (با استفاده از مقاله ی سارا کرمی/دانشگاه آزاد اسلامی/واحد پیشوا)
11 -   Father Why have you forsaken me? Father, forgive them because they don’t know what they
do .
12 -   He was guilt ridden for not having responded to his father’s request for him to visit Ireland before the old man died. (The poems of James Joyce – IRISHOP.com)
با سپاس از رهنمود های معلمم Heather و از مهسا تاجتخش برای پانویس شماره ی 12
 
مأخذ:
موسیقی ناآشنا ، نگاهی گذرا به اشعار جیمز جویس،روزنامه ی همشهری/شماره 13/جمعه 5 اردیبهشت 1382
The Works of Jams Joyce with an Introduction and Bibliography, The Wordsworth Poetry Library ,1995
CMS Teams at James Joyce at New England 10K Championships, April 29, 2001 , by Gary Bridgman
 
 
اینک کودک!  
برگردان شعر
 
از افق های رفته ی تاریک
کودکی زاده می شود این دم
قلبم از شادمانی و اندوه
می شود پاره ، می دَرَد از هم
 
در دل گاهواره اش آرام
کودک ، آن جان زنده ، خوابیده
مگر عشق و محبت و ایثار
بگشاید به روی او دیده
 
در نفس های تازه و زنده
شیشه ی عمر او پدید شود
او نبوده ست و آه ... اکنون هست
تا زمانی که ناپدید شود
 
پدری پیر   رفته از دنیا
کودکی نو غنوده بر جایش
ای پدر آخرین سخن این است :
شادی ام را به من ببخش ... ببخش
 
 
 
 
 
 
          Ecce Puer
 
               Of the dark past
               A child is born;
               With joy and grief
               My heart is torn.
 
               Calm in his cradle
               The living lies.
               May love and mercy
               Unclose his eyes!
 
               Young life is breathed
               On the glass;
               The world that was not
               Comes to pass.
 
               A child is sleeping:
               An old man gone.
               O, father forsaken,
               Forgive your son!  
 
 
                                                                                   Pirayeh163@hotmail.com
 


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۹)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست