سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

مصاف های جهانی شدن - ۲
نقش آسیای مرکزی در سیستم خراجی دنیای باستان


سمیر امین - مترجم: محمدتقی برومند (ب. کیوان)


• کتاب «مصاف های جهانی شدن سرمایه داری» نوشته سمیر امین شامل ۱۲ بخش است که ۹ بخش عمده آن ترجمه شده و در این جا بخش دوم آن در اختیار خوانندگان اخبار روز قرار می گیرد ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ٣ اسفند ۱٣٨۷ -  ۲۱ فوريه ۲۰۰۹


    در فصل I، بررسی جامعه های دنیای باستان را برای تمام دوران ۲۰ قرن مورد نظر به عنوان مجموعه ای از جامعه ها که نمایشگر مشخصّه های مشترک اند، پیشنهاد کرده ام و آن ها را شکل های مرکزی و پیرامونی شیوه تولید خراجی نامیده ام. این جامعه ها در یک سیستم بر پایه مبادله های فشرده از هر نوع با هم پیوند دارند. من آن جا خوانندگان را به آن چه که سیستم های مفهومی پیشنهادی برای تحلیل شیوه تولید خراجی است، بازگشت می دهم و نتیجه گیری هایم را در یک شکلواره و دو جدول خلاصه کرده ام. حجم های مبادله ها بین مرکزها و پیرامون ها در این شکلواره را نشان داده ام. این شکلواره تزانزیت از راه آسیای مرکزی («جاده های ابریشم») برای هر یک از جاده های مهم مورد استفاده ارزش یابی و توسط ۱۱ پیکان شکلواره مشخص شده است.
    دوره ترسیم شده نزدیک به ۲۰ قرن را در بر می گیرد که در جریان آن آشکارا وزنه نسبی هر یک از منطقه ها (مرکزهای A، B و C، پیرامون ها) مشخص شده و بنابراین، همان طور مبادله های خارجی شان تحول یافته است. شاخص های حفظ شده هم برای حجم مازادهای تولید شده در منطقه ها و مبادله ها و هم برای توزیع این مبادله ها بنا بر پیکان های نشان داده شده در شکلواره در طی زمان تغییر یافته است. بنابراین، در برابر آن چه که در پی توجیه معیارهای میانگین است، من شرح این زمان دراز تاریخی را بیان می کنم.
    I – چین به وسعت و فراخی این ۲۰ قرن به یقین نه فقط مرکز بسیار مهم، بل که هنوز مرکزی را نشان می دهد که به رغم بی نظمی هایی که در دوره های درون دودمانی بازتولید می شود، توسعه آن بیشتر پیوسته بوده است.
    جمعیت چین ۷۰ میلیون نفر در هنگام عصر مسیحی (۲٨% جمعیت کلی آن دوره، یعنی ۲۵۰ میلیون نفر) بود. این جمعیت برای رسیدن به ۲۰۰ میلیون نفر در سال ۱۷۰۰ (همواره ۲٨% جمعیت جهان که تا ۶٨۰ میلیون نفر ارزش یابی شده) به طور منظم افزایش یافت. بین ۱۷۰۰ و ۱٨۰۰ حرکت جمعیت آن را شتاب بخشید؛ آنگاه جمعیت چین به ٣٣۰ میلیون نفر رسید که ٣۵% جمعیت جهان را تشکیل می داد که در آن وقت ۹۵۰ میلیون نفر برآورد شده بود.
    چین به فراخی این تاریخ دراز، منطقه ای بسیار پیشرفته در همه زمینه ها بود و به طور متوسط از قوی ترین بهره وری کشاورزی سرانه و شمار بسیار زیادی از شهرها که در آن جمعیت اداری آموزش دیده و پیشه های کارشناسانه جا داشتند، برخوردار بود. و این به تقریب برای همه به عنوان مثال ارزیابی شده بود. اروپایی ها، هنگامی که در قرن ۱٨، قرن بسیار باشکوه شان چین را کشف کردند، کوشیدند از آن الهام گیرند (بنگرید به Etiemble، اروپای چینی). خیلی پیش تر خلق های خاورمیانه به ثروت و قدرت آن پی بردند (بنگرید به حدیث محمد پیامبر اسلام: بروید علم را در چین جستجو کنید).
    من به این دلیل شاخص ۱۰۰ را برای نشان دادن حجم مبادله های خارجی چین به فراخی این دوره انتخاب کرده ام. در فرضیه ای که در آن این مبادله ها روی ۱۰% مازاد تولید شده در چین تکیه کرده اند، این مازاد می تواند تا شاخص ۱۰۰۰ (برای جمعیتی که به طور منظم از ۵۰ تا ٣٣۰ میلیون نفر افزایش می یابد) برآورد شود.

    ۲- چین به گستردگی این دوره، رابطه های تنگاتنگ پیوسته و فشرده ای را با مرکز خاورمیانه (یونانی، سپس بیزانسی و اسلامی- عرب، ایران، تُرک) حفظ کرده است. من این حجم از مبادله ها را تا دوسوّم (۶۵%) مجموع مبادله های چین برای تمام دوره، در برابر ۲۰% برای مبادله ها با ژاپن، ۵% با جنوب شرقی آسیا و ۱۰% با اروپا برآورد کرده ام. شاخص هایی که من این برآوردها را بر پایه آن ها بنا نهاده ام، کدام اند؟
    مرکزی که نمایشگر خاورمیانه است با تحول تاریخی بسیار متفاوت با تحول چین روبرو بوده است. این مرکز در ۲۰۰ سال پیش از عیسی مسیح جمعیتی برابر با جمعیت چین (۵۰ میلیون نفر) و به احتمال، سطح کلی توسعه دست کم برابر داشته است. البته، در هنگام عصر مسیحیت جمعیت آن ٣۵ میلیون نفر (در بر ابر ۷۰ میلیون نفر جمعیت چین) بوده است و این در صورتی است که تعریف محدود منطقه (یونانی، آناتولی، مصر، سوریه، عراق، ایران) مدّ نظر باشد. امّا اگر ایتالیا و مراکش را به آن اضافه کنیم که امتداد آن را به سمت غرب تشکیل می دهد، با ساخت امپراتوری رُم، یک جمعیت ۵۰ میلیون نفری را در بر می گیرد. برای قرن هایی که در پی می آیند، جمعیت مرکز خاورمیانه (بیزانس به علاوه خلافت) به نسبت راکد ماند. جمعیت وارثان امپراتوری عثمانی از سال ۱۵۰۰، امپراتوری پارس و امیرنشین ها و خان نشین های آسیای مرکزی تُرک از ۵۰ میلیون نفر در برابر بیش از ۲۰۰ میلیون نفر چین و به همان اندازه نسبت به هند در سال ۱۷۰۰ فراتر نمی رود. افول وضع نسبی خاورمیانه در عمل از عصر مسیحی، به رغم جنبه های درخشان- اما کوتاه- کوشش های بازگشت (عصر ژوستی نین، دو قرن نخستین عباسی) ادامه یافته است.
    در مقابل وضع نسبی خاورمیانه در زمان های بسیار قدیم در مقیاس جهانی فرمانروا بوده است. در طی دو هزاره ای که مقدم بر عصر مسیحیت بوده است، شاید جمعیت آن نمایشگر ٣۰% جمعیت جهانی در برابر ۱٨% در عصر مسیحیت و ۷% در سال ۱۷۰۰ است (که به آهستگی از ۱۰۰ تا ۲۵۰ میلیون نفر در این دوره افزایش یافت. مصر باستانی جمعیتی داشت که از مرز ده ها میلیون گذشت. با این همه، جمعیت این کشور به ۲ میلیون نفر در سال ۱٨۰۰ پایین آمد و تنها در عصر معاصر به سطح دوره فرعونی خود در قرن ۲۰ رسید. این جا جای بحث درباره دلیل های احتمالی این افول زودرس و پابرجا نیست. امّا نمی توان از ذکر شدت آن بر اثر ویرانی عظیم در آسیای مرکزی، ایران و عراق که تاخت و تازهای تُرک و مغول موجب شد ایران و بین النهرین، یکی از گهواره های تمدن جهانی به یک استپ بیابانی تبدیل شود، شانه خالی کرد. روسیه و شرق اسلامی قربانیان اصلی این تاخت و تازها بوده اند. چین بی اندازه شایسته آن بود که در چنین وضعیتی تاب بیاورد. همواره از عصر مسیحیت مرکز میانه شرقی هرگز گواه پویایی مقایسه پذیر با پویایی چین نبوده است.
    بنابراین واقعیت، مبادله های چین- خاورمیانه به نسبت در دوره های باستان که سرانجام در دوره های مربوط افول می کند، بسیار شدید بوده است. مرحله ای که- برای چین- بنا بر افزایش رابطه های اش با کُره و ژاپن، ویتنام و جنوب شرقی آسیا و سرانجام اروپا نخست از راه جاده مغولی (قرن ۱٣) سپس از راه های دریایی (در دوره های مدرن) پا گرفت.
    رکود نسبی خاورمیانه به این معنی است که اگر مازاد تولید شده در این منطقه مقایسه پذیر با منطقه چین در آغاز دوره مورد نظر (از ۵۰ سال پیش از عیسی مسیح) بود، این مازاد بیش از یک سوّم آن را در حدد ۱۵۰۰ - ۱٣۰۰ نشان نمی دهد، تحول نسبت رقم های جمعیت مربوط در نظر گرفته شده است. میانه این دو سر شاخص- ۱۰۰۰ و ۱۵۰ - پیرامون سال ۷۰۰ در رقم شاخص حفظ شده در شکلواره ما برای تمام دوره (سال ٨۰۰) اندکی پایین است.
    با این همه، وضع رو به زوال خاورمیانه که تا اندازه ای بنا بر وضع جغرافیایی اش که وضع پلاک چرخان را دارد، جبران می شود، خود را چونان میانجی اجباری برای تقریباً همه مبادله های فراقاره ای دوره های پیش مدرن تحمیل می کند. این امر بر پایه درجه ای از تجاری شدن اقتصاد و حجمی از مبادله های خارجی به نسبت آشکارتر نمودار می گردد. شاید سطح ۲۰% در برار ۱۰% برای چین. این تناسب- از ساده تا دوبرابر- به هم پیوسته با ارزش یابی های مقایسه ای مبادله ها بین منطقه خاورنزدیک از یک سو، و سایر منطقه های جهان پیش مدرن از سوی دیگر است (به جلوتر بنگرید).
    اهمیت مبادله های چین- خاور نزدیک، هر چند در دوره های مربوط رو به زوال واقعیتی مهم باقی می ماند که سیستم ارتباط ها بین منطقه های دنیای پیش مدرن را مشخص می سازند. این انتقال های کالاهای خاورنزدیک به انتشار علم و فن های چینی پیشرفته تر- به ویژه به سوی اروپا- امکان داده است. راه برگزیده دایمی، آوازه مند به نام «جاده ابریشم» از راه دالان گانسو از چین خارج می شود و در جنوب از رشته کوه های تیان شان که در امتداد بیابان تاکلاماتان کشیده شده می گذرد، خواه از راه شمال (حامی، آکسو، کاشغر) خواه از راه جنوب (کوکاند- کاشغر) سپس از راه جنوب آسیای مرکزی شوروی سابق (سمرقند- بخارا- خیوه) به سمت پارس راه می سپرد.
    دوام این جاده حیاتی بسیاری از پدیدارهای اندک توضیح پذیر به نحو دیگر را بیان می کنند: مانند نفوذ زودرس و عمیق مذهب های برآمده از خاورنزدیک: نستوری گرایی مسیحی، مانی گرایی پس از زرتشت گرایی (اغلب فراموش می کنند که آسیای مرکزی پیش از قبیله های ژرمنی مسیحی بوده است)، بعد اسلام (که بی درنگ پایه های محکمی را در این منطقه- در خوارزم بنیان می نهد) یا هند (بوداگرایی). این نفوذ با یکجانشینی زودرس جمعیت های محلی همراه بوده است: از قرن نهم ترکستان شرقی (اویغورستان) به کلی یکجانشین شده است. از مرزهای خاص چین تا مرز پارس، جاده پوشیده از شهرهای بزرگ تجاری، مرکزهای فعالیت فکری است و از منطقه های کشاورزی آبیاری متمرکز احاطه شده است.
    در این صورت درک می کنیم که کشمکش عمده در زمینه جغرافیای راهبردی دوره های پیش مدرن روی نظارت بر این راه تکیه داشته است. در این باره، به این تأیید رسیده ایم که مرز نظامی بین منطقه زیر نظارت چین و منطقه زیرنظارت خاورمیانه (خلافت و پارس) با ثبات چشمگیری باقی می ماند که به تقریب ثبات مرزهای کنونی چین است. هم چنین به این واقعیت رسیده ایم که ترکستان شرقی به رغم اسلامی شدن همواره زیر نظارت سیاسی و نظامی چین و غربی آن زیر نظارت خاورمیانه پیش از فتح آن توسط روس ها بود.

    ٣- افول نسبی مبادله های چین - خاورمیانه با پیشرفت دیررس امّا نیرومند رابطه ها با کُره و ژاپن، ویتنام و جنوب شرقی آسیا جا به جا می شود. در سپیده دم عصر مسیحیت این منطقه ها هنوز خیلی کم جمعیت اند (یک میلیون کُره و ژاپن، ۶ میلیون جنوب شرقی آسیا در مجموع کم تر از ۱۰% جمعیت آن دوره)؛ برای تشکیل دولت های متمرکز در آن ها با الهام از مدل چین، می بایست تا نیمه دوّم هزاره نخست انتظار کشید. امّا این جا پیشرفت ها شتابان اند. حتی اگر رشد جمعیت پایین تر از رشد جمعیت چین باقی بماند اگر فرضیه حجم مبادله های رشد یابنده را موازی با رقم های جمعیت های مربوط حفظ کنیم در پایان دوره (که این جا از فراسوی سال ۱۵۰۰ تا نزدیک ۱٨۵۰ ادامه می یابد) به شاخصی برابر با شاخص مبادله های چین- خاورمیانه می رسیم. از سوی دیگر، یادآور می شویم که این رابطه های واپسین طی ۲۰ قرن مورد نظر گسترش می یابد (به تدریج در رابطه های مربوط افول می کند). در حالی که رابطه های نخستین طی ۶ قرن واپسین دوره خراجی توسعه می یابد. بنابراین، شاخص متوسط شان از درجه ثلث شاخص متأثر از رابطه های نخستین ۲۵ (در برابر ۶۵) می باشد که به طور عمده به سود ژاپن (۲۰)، به طور فرعی به سود جنوب شرقی آسیا تقسیم شده است.
    شاخص برای مبادله های چین- اروپا (بدون عبور از راه خاور نزدیک)- ۱۰ می باشد- که جلوتر توجیه می شود.

    ۴- پس از چین، هند دومین کانون تمرکز انسان و تمدن را تشکیل می دهد. هند خیلی زود در جریان سوّمین هزاره پیش از عیسی مسیح، یعنی در همان دوره مصر و بین النهرین که شاید تمدن های هندوها با آن ها در ارتباط اند، در راه تمدن به حرک در آمد.
    هند، مانند چین و هم زمان با خاورمیانه از آغاز تا نزدیک سال ۷۰۰ پویایی پیوسته ای آزمون کرد و ۴۵ میلیون نفر جمعیت در سپیده دم عصر مسیحیت، ۲۰۰ میلیون نفر در سال ۱۷۰۰ (در آن وقت به اندازه چین) را در بر می گرفت، امّا از این دوره وارد بحران شد. در سال ۱٨۰۰ پیرامون ۲۰۰ میلیون نفر جمعیت درجا زد و دیرتر یعنی در قرن ۱۹ آن را از سر گرفت. قاره هند هنوز امروز منطقه تمرکز بسیار زیاد انسان پس از چین است.
    بنابراین، برای دوره مورد نظر (از ۵۰۰ پیش از عیسی مسیح، دوره ای که بودا ظهور کرد، تا قرن شانزده، هنگامی که کنترل نیروی دریایی اروپا از اقیانوس هند شروع شد) می توان فرضیه مازاد تولید شده در منطقه را هم ارز با مازاد تولید شده در چین (همان شاخص ۱۰۰۰) بنا بر واقعیت بهره وری زیاد کشاورزی و موقعیت شکوفایی شهرهای آن پذیرفت.
    با این همه، نمی توان انکار کرد که تاریخ هند آشفته تر از تاریخ چین است. هند اغلب زیر تصرف (همواره از سوی غرب) (نه چندان متحد بجز در دوره پیشین موریا (Maurya) در سپیده دم دوره ما) به دشواری متحده شده است. به عقیده تاریخ دانان بنظر می رسد که هند بجز چین کم تر به روی مبادله های خارجی گشوده بوده است. وانگهی، این مبادله ها اغلب با خاورمیانه، بخشی از راه زمینی ایران و افغانستان و بخشی از راه دریایی انجام می گرفت. درباره مبادله ها با جنوب شرقی آسیا باید گفت که این مبادله ها در دوره هندویی کردن این منطقه بین سال ۶۰۰ و سال ۱۰۰۰ اهمیت یافت و سپس اسلامی شدن اندونزی – مالزی و تشدید نفوذ چین جانشین آن شد.
    در سپیده دم عصر مسیحیت، جمعیت اروپا از جمله ایتالیا در سطح ۲۰ میلیون نفر (٨% جمعیت جهان، کمتر از ٣۰% جمعیت چین و نیمی از جمعیت خاورمیانه) بود که نیمی از آن در ایتالیا و در گل ها (سرزمین های این سو و آن سوی کوه های آلپ) قرار داشت: حرکت اروپا بسیار آهسته بود، چون در سال ۱۰۰۰ اروپا از جمله ایتالیا هنوز ٣۰ میلیون جمعیت داشت. با این همه، این حرکت بین سال ۱۰۰۰ و ۱٣۵۰ انجام گرفت. آنگاه جمعیت آن به ٨۰ میلیون نفر می رسد (۱٨% جمعیت جهان که ۴۴۰ میلیون نفر ارزش یابی شده است)، در مقابل در ۱۴۰۰ (در نتیجه طاعون سیاه) شمار جمعیت به ۶۰ میلیون نفر کاهش یافت؛ ولی در سال ۱۷۰۰ این جمعیت به ۱۲۰ میلیون نفر افزایش می یابد ( ۱٨% جمعیت جهان: ۶٨۰ میلیون نفر)، در ۱٨۰۰ جمعیت به ۱٨۰ میلیون نفر بالغ گردید (۱۹% جمعیت جهان؛ ۹۵۰ میلیون نفر). بدین ترتیب، اوج گیری جمعیت اروپا آغاز می گردد و در قرن ۱۹ فوران می کند.
    تا سال ۱۰۰۰ باروری کشاورزی اروپا به وسعت پایین تر از بهره وری منطقه ای چین، هند و خاورمیانه بوده است ولی قاره هنوز تهی از شهرها است. با این همه، شتابان از سال ۱۰۰۰ از جا کنده می شود و دو قرن بعد می بینیم که اروپا پوشیده از شهرهای فعال و بناهایی است که بر دامنه رشد مازادی که از کشاورزی مایه می گیرد، گواهی می دهد. اروپا برای دو یا سه قرن واپسین دوره مورد نظر که در ۱۴۹۲ با آغاز هژمونی جهانی اروپای مدرن و سرمایه داری خاتمه می یابد، مرکز جدید زایش وزنه ای برابر با نیمی از وزنه چین، و هم اکنون دو یا سه برابر وزنه خاورمیانه را به نمایش می گذارد و این در صورتی است که فرضیه نزدیک به حقیقت باروری های کشاورزی و درجه های شهرسازی هم ارز را بپذیریم. در مقابل، طی نزدیک به ۱۵ قرن پیش از آن اروپا به تقریب چیزی را در سیستم جهانی آن دوره نشان نمی دهد. زیرا بهره وری ناچیز کار مانع از کسب مازاد گویا از کارها است: شاخص این مازاد نزدیک به صفر به زحمت موجود است. حال آن که در قرن های ۱۵۰۰- ۱۲۰۰ با شتاب تا شاخص ٣۵۰ (یک سوّم چین) بالا می رود. میانگین (یا میانگین متعادل) که در شکلواره برای مجموع دوره بلند حفظ شده، می تواند این جا تقریباً برای ژاپن و جنوب شرقی آسیا فریبنده و حتی بیشتر برای جنوب شرقی آسیا چونان پیشرفت شتابان امّا دیررس باشد.
    حجم مبادله های خارجی اروپا که بنابر شاخص ۲۰ ارزش یابی شده، در واقع به دوره چهار قرن ۱۵۰۰ – ۱۱۰۰ مربوط است. مبادله هایی که به دوره های پیشین مربوط اند، ناچیزند. در این دوره جمعیت اروپا بین ثلث و نیمی از جمعیت چین را نشان می دهد. امّا در مقابل، یقین بسیار است که به آن پربهاء داده می شود و آن در صورتی است که مجموع دوره دراز سال ٣۰۰ پیش از عیسی مسیح تا ۱۵۰۰ پس از عیسی مسیح را در نظر گیریم.
    نکته اساسی این که این تجارت از راه خاورمیانه جریان می یابد. هر چند بسیاری از فرآورده ها توسط اروپا وارد می شوند، امّا از جاهای بسیار دور یعنی چین و هند به دست آمده اند و از راه خاورمیانه ترانزیت می شوند. در مقابل در قرن ۱٣، برای نخستین بار تماس مستقیم بین اروپا و چین از راه مبادله زمینی مغولستان برقرار می گردد و از خاورمیانه دوری می گزیند. با این همه، تأثیر پیروزی های چنگیزخان به طور مشخص در هنگامی رونما می شود که اروپا از چارچوب خود بیرون می آید و با شتاب به منطقه های بسیار پیشرفته که از سه مرکز شرقی تشکیل شده، ملحق می شود. بنابراین واقعیت، هر چند دوره ای که طی آن از جاده مغولستان خیلی کوتاه یعنی کم تر از یک قرن استفاده شده، مبادله های اروپا- چین بسیار شدید بوده است. رویهم رفته از ۱۵۰۰، راه دریایی جانشین جاده های قدیمی زمینی می گردد. البته، به شاخص حفظ شده برای مبادله ها (۱۰) در صورتی پربها داده می شود که ناگزیر شویم حجم آن را در مجموع دوره دراز مورد نظر نشان دهیم. بنابراین واقعیت ارزش یابی که استوار بر پیروزی های چنگیزخان است در نزد اروپایی هایی که موجودیت چین را کشف کردند، تغییر شکل یافته است. از این رو، گفتمان فرمانروا، اروپا مرکزانگاری مانند همیشه به امپراتوری مغول نقش مثبت در برقراری ارتباط شرق و غرب نسبت داده شده که در واقع تا دیرزمان وجود داشت. در صورتی که اروپایی ها [از واقعیت آن] بی خبر بودند. در مقابل در چشم انداز اروپا مرکزانگاری به تأثیر منفی پیروزی های تُرک و مغول که شریکان مبادله های عمده قدیمی: چین از شمال، آسیای مرکزی از جنوب غربی، ایران و عراق و همان طور روسیه را با ویرانگری های عظیم برانگیخته ضعیف کرد، همواره کم بهاء داده شده است. سرانجام پیروزی های مغول ها در آن چه مربوط به مبادله های شرق و غرب در مجموع آن است، بیش از مثبت بودن منفی است.
    حتی طی قرن های واپسین دوره دراز مورد نظر عقب ماندگی اروپا، پیرامونی در سیستم قدیم، بر جا ماند. این واقعیت گواهی می دهد که موازنه تجاری اروپا همواره با کسری شدید روبرو بوده است. این منطقه چیز زیادی برای عرضه نداشت، در حالی که فرآورده های لوکس و تکنولوژی های شرق را وارد می کرد، ناگزیر به تنظیم کسری خود از راه صادرات فلز بود.
    ۶- ارزش یابی پیشنهادی برای شاخص های حجم های مازاد تولید شده در پیرامون های جنوب صحرای آفریقا و جنوب شرقی آسیا، استوار بر ارزش های رقم های جمعیت های این منطقه ها است: به تقریب نیمی از جمعیت اروپا در سپید دم عصر مسیحیت نمودار جمعیتی اندک پویا و یک کشاورزی ناچیز و همان طور نبود شهرنشینی شایسته این نام در اروپا تا سال ۱۰۰۰ است.
    همان طور در مورد اروپا ملاحظه می کنیم که باروری ناچیز به این معنا است که مازاد تولید شده نسبت به منطقه های پیشرفته تر کم تر نسبی در رقم های جمعیت است. در مقابل به دقت به خاطر این که مازاد ناچیز برخلاف فرآورده های لوکس خارجی با تولید محلی مبادله شده و درجه تجاری شدن بسیار زیاد این مازاد خیلی بالا رفته است: مبادله های دوردست به طور نسبی مهم تر از مبادله ها با مسافت کوتاه است. از این رو، این درجه این جا پیرامون ۲۰% (در برابر ۱۰% برای چین و ۶% برای هند) برای اروپا (مازاد: ۱۰۰، مبادله های خارجی: ۲۰) جنوب صحرای آفریقا (مازاد: ۵۰، مبادله های خارجی: ۲۰)، و حتی ٣۰% برای جنوب شرقی آسیا (مازاد، ۶۰، مبادله های خارجی: ۲۰) دور می زند.
    جنوب صحرای آفریقا، آن گونه که نوشته های عرب گواهی می دهند، یک پیرامونی فقیرتر از اروپا در پیش از قرن ۱۱ نبود. عقب ماندگی آفریقا خیلی بعد در مقایسه با اروپا هنگامی آشکار می شود که اروپا از چارچوب خود بیرون می آید. این عقب ماندگی با شتاب از راه ویرانگری های عظیم که موجب برده فروشی اتلانتیک نه فقط بنا بر تأثیرهای ویرانگر روی جمعیت قاره، بل که بنا بر خرابی های سیاسی که با آن در پیوند است، گردید (ویرانی دولت های بزرگ در حال شکل بندی و جانشین کردن دولت های غارتگر نظامی بجای آن).
    جنوب شرقی آسیا در عزیمت از دوره بلند ما از وضع پیرامونی مقایسه پذیر با وضع اروپا و جنوب صحرای آفریقا آغاز می کند. این منطقه زودتر از اروپا پیشرفتی را از آغاز قرن هفتم با هندویی شدن اش (که اسلامی شدن جانشین آن می شود) شروع می کند که همراه مبادله های شدید با هند نسبت به چین و خاورمیانه بسیار محقر بود. این پیشرفت از قرن ۱۶ هنگامی که نیروی دریایی اروپا رابطه های پیشین را در هم شکست با خشونت متوقف شد. با این همه، شاید به خاطر این که مانند آفریقا دستخوش صدمه ها و زیان های بندگی نشد و به موقعیت آن مانند موقعیت قاره سیاه آسیب نرسید.
    ۷- حال می توانیم به خاورمیانه این لوح گردان مبادله های پیش مدرن بازگردیم و به شرح دادوستدهای آن بپردازیم: شاخص های مربوط به این منطقه در آن زمان از این قرارند: مبادله ها با چین (۶۵)، هند (۵۰)، آفریقای سیاه (۱۰)، اروپا (۱۰) و جنوب شرقی آسیا (۵). مبلغ کلی این داد و ستد ها – ۱۴۰- ۲۰% مازاد تولید شده محلی را نشان می دهند، در صورتی که شاخص سال ٨۰۰ حفظ شده باشد. این شاخص بسیار زیاد است؛ اگر رکود نسبی منطقه در برابر پویایی دایمی چین و هند و پیشرفت دیررس، امّا نشان دار در نظر گرفته شود، پورسانتاژ مازاد تجاری شدن در مبادله ها با خارج هنوز بسیار بالا است. در واقع، این رابطه اجتناب ناپذیر است، زیرا بخشی از مبادله ها نشانگر ترانزیت است. دوره های قدیم هنگامی که خاورمیانه بنا بر اهمیت اش مرکز مقایسه پذیر با چین و هند را نشان می دهد. موضوع اساسی مبادله ها سرشت تجارت ترانزیتی ندارد (در این صورت موضوع اساسی عبارت از مبادله ها در مقیاس جهانی است) در عوض هنگامی که اروپا بیرون آمدن از چارچوب اش را در سال ۱۰۰۰ می آغازد، به یقین بخش مناسبی از مبادله های اش از چین و هند سرچشمه می گیرد و کاری جز ترانزیت از راه خاورمیانه انجام نمی دهد.
      ٨- آن چه در بالا درباره خاورمیانه گفتیم در مقیاس باز هم زیاتر در صورتی درست است که منطقه «آسیای مرکزی» را در نظر گیریم که موقعیت آن نه موقعیت یک مرکز و نه یک موقعیت پیرامونی است.
    آسیای مرکزی، منطقه گذرگاه اجباری بین مرکزهای عمده پیش مدرن که به ویژه چین را به خاورمیانه پیوند می دهد، پیوسته کم جمعیت بوده است. بنابراین، این منطقه در نفس خود بر پایه این واقعیت، بدون شک مازادی ناچیز تولید می نمود. به این ترتیب، به احتمال به شاخص ۶۰ ما، که این جا تنها جنبه نمودگارانه دارد. کم بهاء داده شده، در صورتی که در دوره معینی منطقه ترکستان جنوب غربی، پیرامون راه های آبی سیر Syr و آمودریا، با توسعه درخشان روبرو بوده است. با این همه، جریان های مبادله ای که توسط منطقه ترانزیت می شوند، چشمگیرند. چنان که مجموع شاخص هایی که به آن ها مربوط اند، (۱۰۰)، آن را نشان می دهد. آسیای مرکزی بیش از هر منطقه دیگر جهان از این ترانزیت، که بخشی از ارزش آن بدون شک ناممکن در ارزش یابی، امّا چشم نپوشیدنی در مکان باز ستانده می شود، سود می برد.
    با این همه، پرهیز از تعمیم های بسیار نادرست در ارتباط با این منطقه که هرگز همگون و کاهش پذیر به چادرنشینی نبود، اهمیت دارد. آسیای مرکزی در مجموع به وسیله سلسله جبال تیان شان در منطقه جنوبی- جاده واقعی ابریشم- و منطقه شمالی که حاشیه ای در ارتباط های شرق و غرب دست کم از قرن ۶ پیش از مسیحیت بود، تقسیم شده است.
    بخش جنوبی منطقه آشکارا از سه خرده منطقه متمایز ترکیب شده است: ترکستان شرقی (ایالت سین کیانگ)، ترکستان غربی در جنوب کازاخستان کنونی، افغانستان.
    دوسوّم جریان های مبادله که از آسیای مرکزی ترانزیت می شوند و با مبادله های چین- خاورمیانه شرقی در ارتباط اند، همواره همان جاده را در پیش گرفته اند که از سین کیانگ و دره های سیر Syrو آمودریا می گذرد. شکل های متفاوت این جاده که از بیابان تاکلاماتان از شمال یا جنوب دوری می کند و جاده سونگاری یا گردنه هایی را می گزیند که به فرغانه می روند، همه در شعاع منطقه ای مورد نظر قرار دارند.
    بخش شرقی آسیای مرکزی جنوبی (سین کیانگ) به ویژه خشک و پراکنده در واحه ها است که مانع از سکونت مهم، بجز شهری است. زیرا شهرهای واحه های مورد بحث توانستند هم زمان توسط منطقه های کوچک آبیاری ممکن در مجاورت بی میانجی خود و ترانزیت تجارت با فاصله دراز را تدارک کنند. بنابراین، مسئله در این منطقه هرگز شکل بندی اجتماعی با مشخصه چادرنشین نبوده است. مشخصه در این شکل بندی شهری- سوداگری است. البته، در این صورت، آشکار است که این شکل بندی محلی در خارج از رابطه شرق- غرب که با آن گره خورده باشد، وجود ندارد. اگر قدرت های محلی در این هنگام از خودگردانی نزدیک به «استقلال» سود برده اند یا در هنگام دیگر آن ها به طور تنگاتنگ پیرو دولت چین بوده اند، در واقع، هیچ چیز را در صورتی که شکل بندی اجتماعی تنها یک خرده سیستم پیوستگی بین شکل بندی های خراجی چین و خاورمیانه باشد، تغییر نمی دهد. این وابستگی عینی به هیچ وجه اهمیت منطقه و درخشش تمدن را که نمودار یکجانشینی کلی زودرس (که بعد در قرن ۱۹ اوج می گیرد) و بنا بر زندگی فکری مرکزهای گشوده شهری (که، بنابراین واقعیت، به راحتی شکل های مذهبی پیشرفته را با رسالت جهان روایانه مانند نستوری گرایی، مانی گرایی، بوداگرایی یا اسلام می پذیرند) کاهش نمی دهد.
    در غرب سد کوهستانی که سین کیانگ را از ترکستان غربی جدا می کند. شرایط جغرافیایی وجود جمعیت چادرنشین استپ های بسیار شمارمند و پدید آمدن کشاورزی آبیاری شده پیرامون شط های سیر (Syr) و آمودریا را ممکن می سازد. می توان گفت که امتداد فلات ایران و ارتفاع های افغان، منطقه به حد کمال منطقه مشخص یکجانشین (کشاورزان و شهری ها) / چادرنشین بود. بنا بر رویدادهای تاریخ، برتری در شکل بندی های اجتماعی منطقه، شهری- سوداگری (با پشتوانه کشاورزی برخوردار از آبیاری) و چادرنشینی بوده است. بدیهی است که تجارت شرق- غرب بیشتر در حالت نخستین برانگیخته شده و در حالت دوّم با مانع روبرو بوده است. تاخت و تازهای ترک و مغول برخلاف پیشداوری رایج هرگز عامل مساعدی برای این تجارت نبوده است.
    افغانستان جای ویژه ای در این سیستم منطقه ای بدست آورد. هند همواره رابطه های تنگاتنگی را با خاورمیانه حفظ کرد و علاوه بر راه دریایی، از جاده ای که از شمال ارتفاع های افغانستان می گذرد و بدین ترتیب به وسیله آمودریا به راه چین- خاورمیانه می پیوندد، استفاده کرده است. در این جایگاه تماس سه بخشی (خاورمیانه- هند- چین) تمدن های مرکب به ویژه جالب (مانند دولت کوشان) شکوفا می شود. هم چنین مبادله ها بین هند و چین از این نقطه می گذرند و مانع عبور ناپذیر هیمالیا و تبت را که از طرف غرب احاطه شده، دور می زنند. راه وام گرفته از بودیسم چنین بوده است.
    در مجموع، نیمه شمالی آسیای داخلی به مغولستان کنونی (در شمال تیان شان) و استپ های قزاقستان (در شمال دریای اورال و سیر دریا) مربوط اند و با گذر از شمال دریای خزر و دریای سیاه تا مرکز اروپا امتداد می یابند. این منطقه نقش کم اهمیت تری در رابطه های شرق- غرب، دست کم به دو دلیل ایفا کرده است: عقب ماندگی اروپا تا سال ۱۰۰۰ و برتری جمعیت چادرنشین های فتنه انگیز استپ ها. همان طور که دیده ایم از این جاده شمالی تنها طی دوره کوتاه استفاده شده است که پیشرفت اروپا از قرن ۱۲ فتح دریاها و از قرن ۱۶ را از زمانی جدا می کند که به پیروزی تمام منطقه توسط چنگیزخان مربوط بود.
    شکل بندی اجتماعی فرمانروا در منطقه با شکل بندی هایی که در نیمه جنوبی آن برتری دارد، متفاوت است. این جا چادرنشینی، غالب از حیث کمی، با رابطه های تجاری ناچیز، بدون مقایسه با شدت این رابطه ها در کنار «جاده ابریشم» واقعی پیوند می یافت. مغولستان تهی از اثرهای شهرهای مهم باقی ماند و حتی در عصر چنگیزخان پایتخت قره قوروم یک قصبه (با ۵۰۰۰ جمعیت) بوده است. هیچ چیز مقایسه پذیر با شهرهای آسیای مرکزی جنوبی نیست، زیرا مبادله های عمده شرق- غرب از آن جا عبور نمی کردند. وانگهی، مبادله ها بین چین و منطقه واقع در شمال تیان شان- مغولستان و سیبری- در نهایت محدود ماند و در عمل به واردات اسب ها و پوست های خز محدود بود. با این همه نمی توان انکار کرد که کنترل این مبادله ها توسط چین کینگ ها، پس از فروپاشی مغولستان چنگیزخان پیوستگی جدید چادرنشنی- فئودالیسم- بوداگرا- مرکانتی لیسم چینی- فرمانروا از قرن ۱۶ تا قرن ۲۰ برقرار می گردد. هم زمان توسعه روسیه در سیبری موجب کشمکش جدید کنترل جغرافیای سیاسی، رویارویی روسیه و چین گردید. با این همه، روسیه در این دوره- یعنی در زمان های مدرن- خود را نه کانون اروپای سرمایه داری، بل که نیمه پیرامونی فقیر نشان می دهد. مبادله های خارجی اش بنابراین واقعیت فرعی بودند.
    اشاره ای که این جا به جایگاه بودیسم در شکل بندی مغول شد، ناشی از مسئله ای است که شایسته بررسی فراخ تر است. در واقع، ناکامی بودیسم در مرکزهای تمدن های آسیایی منعکس گردید: در هند، کشور خاستگاه آن و در چین، که در آن هندوئیسم و کنفوسیانیسم با شتاب برتری یافت و در کناره جاده های ابریشم که اسلام چیره شد. در مقابل، بودیسم قاطعانه در دو منطقه حاشیه ای سیستم آسیای مرکزی در تبت و مغولستان مستقر گردید.
    همان طور که اشاره شد، در غرب مغولستان، منطقه آسیای داخلی شمالی که بدون حدود مشخص باقی ماند، کازاخستان و روسیه جنوبی را در بر می گیرد. در این منطقه است که به طور مستقیم اشغالگران چادرنشین همه- یا به تقریب همه- به تدریج اسلامی شدند (البته بی آن که دین گردانی، دیررس تأثیرهای فرهنگی عمیق نداشته باشد) و نه کمتر اشغالگران روس.
    ۹- ساختار کلی سیستم خراجی طی ۲۰ قرن مورد نظر مشخصه های ثبات چشمگیر را به رخ می کشد. این چیزی است که به عنوان تصویر این ثبات مشروعیت اش را به شکلواره می دهد. به این دلیل، اهمیت نسبی هر یک از گروه های مذهبی- در جمعیت و ثروت- موضوع تحول هایی بوده است که به تدریج رابطه های بین این گروه ها را زیر رو کردند و ساختار جدید مشخصّه سرمایه داری مدرن را ساخته اند. بنابراین، به رغم خطر تکرار یادآور می شوم که رقم ها- شاخص هایی که من بنا بر آن ها جریان های مبادله های فهرست شده را توصیف کرده ام، میانگین هایی برای دوره دراز مورد نظرند. بنابراین، به طور قطع با هیچ یک از خرده دوره های تشکیل دهنده این دوره مطابقت ندارند. برای هر یک از این خرده دوره ها ما سیستمی از رقم های شاخص های ویژه خواهیم داشت که اهمیت نسبی منطقه های این دوره را تصویر می کند.
    اینک مشخصه های بسیار گویای این تحول را از نظر می گذرانم:
    الف- در طی ۲۰ قرن مورد نظر پیشرفت چین پایدار و مداوم بوده است. بنابراین، این کشور قاره ای موقعیت برجسته (امّا نه فرمانروا- بنگرید به پایین) و ثابت در سیستم دنیای قدیم خراجی را حفظ می کند. موقعیت هند دومین کشور قاره ای سیستم البته با درجه کم تر به همین ترتیب است.
    ب- هم زمان رکود خاورمیانه در تمام درازای این دوره به ناچار حامل پس رفت نمایان موقعیت اش در سیستم است.
    پ- تحول بسیار برجسته به اروپا اختصاص دارد. اروپا به عنوان یک پیرامونی حاشیه ای در طی ۱۵ قرن در جریان ۵ قرنی که مقدم بر انقلاب سرمایه داری است با پیشرفت عظیمی در ارتباط با آهنگ آن روبرو بوده است.
    ت- این زیرورویی هنوز بیشتر در دو قرنی که در دوره مورد بررسی با کشورگشایی و ساختن آمریکا توسط اروپا دنبال می شود، آغازگر دگرگونی سیستمی است که تا آن جا مربوط به دنیای قدیم در یک سیستم سیاره ای کامل بوده است.
    ث- تحول هایی که مربوط به دیگر منطقه ها (ژاپن، جنوب شرقی آسیا، آفریقا) است به شیوه خود تشکیل سیستم سرمایه داری و سیاره ای را فراهم می آورند.
    ج- سیستم سرمایه داری که از ۱۵۰۰ میلادی برقرار می گردد به طور کیفی با سیستم پیشین تفاوت دارد. مسئله تنها عبارت از زیرورویی در موقعیت های منطقه های مربوط به سود اروپا نیست. اروپا در مرکز فرمانروایی در مقیاس سیاره تشکیل شد، مرکزی که بر پایه توسعه اروپا در آمریکای شمالی و ظهور ژاپن گسترش یافت. مفهوم فرمانروایی که از این پس سیستم جدید جهانی را توصیف می کند در سیستم خراجی پیشین وجود نداشت. در پیوند با این دگرگونی، من اهمیت دگرگونی نه کم ترکیفی را تصریح کرده ام: یعنی انتقال برتری دستگاه سیاسی- ایدئولوژیک در سیستم اجتماعی به اقتصاد.
    ج- آسیای مرکزی یک منطقه در سیستم پیشین، منطقه گذرگاه اجباری بوده است که منطقه های پیشرفته تر دوره های پیشین (چین، هند، خاورمیانه که دیرتر اروپا به آن ها افزوده می شود) را پیوند می دهد. بررسی های مربوط به این منطقه اهمیت واقعی تأثیرهای متقابل و مبادله های تجاری، علمی، فن شناسی را که توسط این منطقه کلیدی ترانزیت شده اند، برجسته کرده اند. آسیای مرکزی این کارکردها را در سیستم سرمایه داری جهانی از دست می دهد و بنابراین واقعیت، به طور قطع در آن حاشیه ای شده است.


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست