سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

اشاراتی بر نظرگاه «تشکیل جنبش فراگیر جمهوریخواهی»


دکتر مهرداد مشایخی


• هرگونه پالایش فضای سیاسی – فرهنگی از «ارزش»های خودساخته‌ای که در درازای زمان ظاهر «اصول» و «ضوابط» عینی و غیر قابل تغییر به خود گرفته اند، گامی به پیش است! باید دید که با «غیرخودی‌ها» چه زمینه‌هائی، حتی در حد گفتگو، همکاری‌های مقطعی و حقوق بشری میسر است. در زمینه سیاسی مبحث «برگزاری انتخابات آزاد» موضوعی برای آغاز و ادامه گفتگوهائی در راستای همکاری و ائتلاف است ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ۲ بهمن ۱٣٨۷ -  ۲۱ ژانويه ۲۰۰۹


مدتهاست که به دنبال فرصتی بودم تا به چند مسئله که طیف جمهوری‌خواه اخیرا" درگیر آنها بوده است، بپردازم. گذشت زمان و انباشت این مسائل بر پیچیدگی هر یک افزود. لاجرم، امروز که در صدد پرداختن به این چند موضوع بودم، متوجه شدم که امکان بررسی همه آنها در یک نوشته ناممکن است و ناچار از آنم که یکی از آنها را محور قرار دهم و به دو دیگر، در فرصتی مناسب، بپردازم. سه موضوعی که ذهنیت مرا به خود مشغول کرده بودند به ترتیب عبارت بودند از: نگاه غالب در طیف جمهوری‌خواه نسبت به پدیده ائتلاف، اتحاد، همکاری و کاستی‌های آن از نظر من. دوم، تحول مثبت سیاسی – تشکیلاتی درون «جمهوری‌خواهان دموکراتیک و لائیک» در همایش بروکسل. سوم، مباحث گسترده درون اتحاد جمهوری خواهان ایرانی در مورد «برگزاری انتخابات آزاد» که به تدریج به پختگی رسیده و از یک شعار مقطعی می‌رود تا به یک طرح جامع راهبردی (استراتژیک) فرا روید. این دو مبحث آخر، هر یک محتاج تجزیه و تحلیل مکفی هستند و از حوصله این مقال بیرون. مقدمتا" با تبریک به دوستان جمهوری‌خواه دموکراتیک و لائیک که، علیرغم شرایط نابسامان تشکیلاتی، همت کرده و با شجاعت خود را از قلمرو ایدئولوژی سترون و حاشیه‌ای رها ساخته و وارد کوران سیاست‌ورزی مدرن، همگام با نیروهای دموکراتیک جامعه مدنی ایران شده‌اند، ادامه بحث را به نقد دیدگاه مسلط در مجموعه طیف جمهوری‌خواه در مورد مسئله ائتلاف، اتحاد، و همکاری اختصاص می‌دهم.

آیا «جمهوری‌خواهی» می‌تواند معیار اصلی ائتلاف و همکاری در جنبش دموکراتیک باشد؟
یکی از مسائلی که از همان اوان تشکیل دو سازمان جمهوری‌خواهی «ا ج ا» و «ج د ل» مورد نظر بود اقدام به ائتلاف و نزدیکی با سایر نیروهای جمهوری‌خواه بود. در اتحاد جمهوری‌خواهان، در اسناد مربوط به اتئلاف‌ها در وحله نخست، بر «اتحاد وسیع همه جمهوری‌خواهان» تأکید گذاشته شد، و در مرتبه دوم، بر ضرورت همکاری با تمامی نیروهائی اشاره شد که «خواهان تقویت عناصری از جمهوری و دموکراسی در نظام سیاسی کشورند». در میان جمهوری‌خواهان دموکراتیک و لائیک هم، مهرداد درویش‌پور، به ویژه، بر حرکت در راستای یک «جنبش بزرگ جمهوری‌خواهی» تأکید نمود: «تلاش برای گسترش پیوند بین جمهوری‌خواهان داخل و خارج. بخش مهمی از پروژه اجتماعی شدن گفتمان جمهوری‌خواهی در ایران است.» {پروژه اجتماعی شدن جمهوری‌خواهی در ایران در عصر تردید – سایت سکولاریسم نو – ژانویه ۲۰۰۸}.

* * * *

تجربه پنج سال اخیر نشان می‌دهد که نزدیکی میان نیروهای «جمهوری‌خواه» هم ظاهرا" به سرنوشت نزدیکی میان سایر طیف‌های اپوزیسیون جامعه برونمرزی دچار شده است.
در مورد زمینه‌های فرهنگی – تاریخی این معضل من پیشتر، طی ۱۵ مقاله زیر عنوان «زمینه‌های تاریخی ناامنی، بدگمانی، و عدم همکاری در میان ایرانیان» (آرشیو سیاست – سایت ایران امروز، نوامبر ۲۰۰۶ – مه ۲۰۰۷) اشاراتی داشته‌ام. ولی جدا از دلایل فرهنگی – تاریخی، نمود رفتاری این موضوع را در فرقه‌گرائی‌های رایج سیاسی می‌توان مشاهده کرد. نه تنها خانواده‌های اصلی سیاسی (ملیون، اسلام گرایان، مارکسیست‌ها، سلطنت‌طلبان، مجاهدین) به سرعت به فرقه شدن (با روانشناسی ایلی) گرایش پیدا می‌کردند و می‌کنند، افزون بر آن، در سال‌های پس از انقلاب بهمن، هر طیف سیاسی (منطقا" همگون!) نیز از درون به گرایش‌های متفاوت و معمولا" متضاد تقسیم شده‌اند. این پویش، به ویژه، در جامعه برونمرزی نمودی بارز یافته است. به تقسیم بندی‌های خصومت‌آمیز درون طرفداران سلطنت پهلوی، جبهه‌های ملی، حزب کمونیست کارگری، مجاهدین خلق (مناسبات با جدا شدگان)، تشکل‌های گوناگون زیر نام «فدائی»، حزب دموکرات دموکرستان و... بنگرید. درون طیف‌های جمهوری‌خواه نیز این «قاعده» عمومی برقرار بوده است؛ اگرچه، به طور نسبی چالش‌ها تا حدودی عقلانی‌تر و مسالمت‌آمیزتر انجام گرفته‌اند. با این وصف، در هر دو تشکل جمهوری‌خواه ایده تلاش در راستای ائنلاف، اتحاد و همکاری مطرح بوده است. تبلور عملی این تلاش جلساتی بود که میان «۹ تشکل جمهوری‌خواه» در بهار ۲۰۰۸ انجام گرفت. بعد از چند گفتگوی اولیه، این جلسات دیگر ادامه پیدا نکردند. ظاهرا" دو موضوع اصلی مورد مناقشه یکی، مخالفت سرسختانه برخی گروه‌ها با تشکل‌های قومی، به ویژه حزب دموکرات کردستان، بود؛ دیگری، همان مبحث تاریخی «چپ» و «راست» بود که از سوی گرایش‌های افراطی مارکسیستی بر علیه برخی گرایش‌های معتدل عنوان می‌شد. پرسشی که با مدافعان تز ایجاد «جنبش بزرگ جمهوری‌خواهی» دارم آن است که، اگر از واقعیات موجود مواضع سیاسی جریان‌های مدافع نظام جمهوری عرفی حرکت کنیم آیا آنها در مرحله کنونی جنبش، همچنان از این نقطه نظر برای ائتلاف دفاع می کنند؟ آیا این تجربه موید آن نبود که «جمهوری خواهی» به تنهائی، شالوده استواری برای اتحاد و همکاری نیست؟

ابهامات ائتلاف بر محور «جمهوری‌خواهی»
در ابتدا باید تأکید کنم که به باور من تشکیل، تقویت، و اشاعه ارزش‌ها و گفتمان جمهوری‌خواهی (دموکراتیک – سکولار) یک نیاز مبرم تاریخی برای ایران و جنبش‌های دموکراتیک است. اما، آیا این ضرورت ما را به راهکار بلاواسطه ائتلاف حول محور «جمهوری‌خواهی» رهنمون می‌سازد؟ برای ادامه گفتگو با مدافعان این تز من به طرح چند مشکل و ابهام در این زمینه می‌پردازم:
۱ – مفهوم «جمهوری خواهی»
«جمهوری خواهی» ایده تازه‌ای در فرهنگ سیاسی ایرانیان است. از آنجا که ما تجریه عملی و تاریخی از یک حکومت جمهوری در ایران نداریم، برای روشنفکران سیاسی (و به ویژه عامه مردم) تصویر واحد، مشخص، و ملموسی از یک جمهوری ایرانی موجود نیست. اگرچه حامیان تز «جنبش بزرگ جمهوری‌خواهی»، مسلما" از ایده یک جمهوری دموکراتیک، پارلمانی، و سکولار مدافعه می‌کنند ولی این فرضیه که دیگر «تشکل‌های جمهوری‌خواه» ایرانی، الزاما"، چنان هستند و یا همان نگاه را دنبال می‌کنند، موضوعی است که بحث و تحقیق بیشتری طلب می‌کند. در نتیجه، سه جریان مختلف جمهوری‌خواهی ایرانی می‌توانند، به طور مثال، اختلاف‌های جدی در تعریف و نگاه خود نسبت به نظام جمهوری مورد نظرشان داشته باشند. به طور مشخص، یکی می‌تواند بر حکومت بسیار متمرکز تأکید کند و دیگری بر حکومت فدرال غیر متمرکز؛ یکی بر جمهوری «شورائی» / سوسیالیستی و دیگری بر جمهوری پارلمانی رایج در اروپا؛ یکی مدل لائیک فرانسوی را بپذیرد، دیگری الگوی سکولار آمریکائی را و، سومی، تعریف «بومی» سکولاریسم مرتبط با اسلام‌گرایان سکولار را. دستکم، می باید پذیرفت مادام که بر سر این مختصات جمهوری آینده ایران مباحث و توافق‌های بیشتری صورت نگرفته باشد، بسیار دور از ذهن خواهد بود که مسئله ائتلاف‌ها را حول مفهوم شکافته نشده «جمهوری» به سرانجام رسانیم. درست مثل آن می‌ماند که فمینیست‌های ایرانی بخواهند با سایر جنبش‌های اجتماعی حول «فمینیسم» و یا گروه‌های قومی بخواهند حول حکومت «غیر متمرکز» با دیگران ائتلاف کنند!

۲ – مسئله سیاست‌ورزی و مشی سیاسی
حتی اگر نگاه عمومی و آرمانی چند گروه جمهوری‌خواه یکسان و همگون گردد، این الزاما" به سیاست‌ورزی و مشی سیاسی متشابهی نمی‌انجامد. جریان‌های مختلف جمهوری‌خواه عرفی می‌توانند در بزنگاه‌های تاریخی از سیاست‌های روز مسالمت‌آمیز / اصلاح‌طلبانه (مشابه جبهه مشارکت) پیروی کنند، یا، از سیاست‌های رادیکال‌تر مدنی / جنبشی و متکی بر مقاومت مدنی، و یا از سیاست‌های «براندازانه» خشن، ضربتی، و به اصطلاح، انقلابی. این رویکردها، در هر مقطع خود، موانعی جدی، بر سر ائتلاف و همکاری ایجاد کرده است و خواهد کرد. از جمله، برای جمهوری‌خواهان دو سوی طیف در برخورد به مسئله انتخابات غیر آزاد کنونی. برای ملموس‌تر کردن این بحث می‌باید به نمونه‌های افراطی‌تر اشاره کرد. به عنوان مثال، جریان‌هائی نظیر مجاهدین خلق، احزاب مارکسیستی انقلابی، حزب دموکرات کردستان و... را می‌باید به صرف «جمهوری‌خواه» بودنشان (حتی اگر به جدائی دین از حکومت نیز باور داشته باشند) مشمول سیاست تشکیل «قطب بزرگ جمهوری‌خواهی» کرد یا نه؟ اگر آری، چرا؟ و اگر خیر، چرا؟

۳ – وزن «جمهوریت» در هویت، برنامه، و گفتمان سیاسی
موضوع دیگر، آستانه «جمهوری‌خواه» دانستن یک جریان است. شما چگونه یک نیروی سیاسی را جمهوری‌خواه ارزیابی می‌کنید؟ آیا صرف حضور بدیل جمهوری به عنوان نظام سیاسی آینده در برنامه سیاسی آنها کفایت می‌کند؟ در غیر اینصورت، چه جایگاه و وزن (حداقلی) برای «جمهوریت» یک برنامه و گفتمان سیاسی قائل هستید؟ به عنوان مثال، در مورد جریان‌هائی مثل گروه‌های قومی طرفدار جدائی، خودمختاری، یا حکومت فدرال، که گفتمانشان سراسر بر مناسبات قومی / ملی استوار است، به راستی جمهوری‌خواهی چه وزنی در کلیت گفتمان و برنامه سیاسی آنها دارد؟ در مورد جبهه‌های ملی، که گفتمان مسلط‌شان معمولا" حول «راه مصدق» و ملی‌گرائی استوار است جمهوری‌خواهی چه جایگاهی را در برنامه و هویت آنها به خود اشغال می‌کند؟ آیا ۹ جریانی که در مباحث مربوط به نزدیکی سیاسی شرکت داشتند واقعا" به خاطر «جمهوری‌خواهی‌شان» از نزدیکی در آرمان‌ها و سیاست برخوردار بودند؟ اگر نبودند پس نقش جمهوریت چه بود؟

۴ – جمهوری‌خواهی جامعه درون مرزی؟!
از آنجا که تز تشکیل «قطب بزرگ جمهوری‌خواهی» جامعه درون مرزی را نیز مورد نظر دارد، طبعا" می‌باید پرسش کرد که نیروهای «جمهوری‌خواه» درون کشور کدام‌اند؟ تا آنجا که من مطلع هستم هیچ جریان سکولاری (به استثنای جبهه ملی) خود را رسما" جمهوری‌خواه نمی‌خواند. این از جنبه رسمی مسئله. از جنبه غیر رسمی هم، اگرچه اکثریت قریب به اتفاق اعضای تشکل‌های مدنی کشور قاعدتا" به نظام جمهوری باور دارند، ولی فعالیت‌های روزمره آنها در ایران در قالب فعالیت‌های غیر سیاسی صنفی – جنبشی صورت می‌گیرد: فعالیت‌های زنان، دانشجویان، معلمان، روزنامه‌نگاران، کارگران، اقوام، فعالان حقوق بشر، و، نظائر آن. بنابراین، با توجه به شرایط سیاسی کشور و محدودیت‌هائی که برای شکل فعالیت علنی در ایران وجود دارد، چگونه می‌توان مبحث تشکیل «قطب بزرگ جمهوری‌خواهی» را در شرایط کنونی به ایران نیز تعمیم داد؟
پرسش بنیادین آن است که اگر مرکز ثقل تحولات را جامعه درون مرزی می انگاریم، در آن صورت، چه نوع سیاستی برای ائتلاف و همکاری با آنها در اولویت است؟ ممکن است در پاسخ گفته شود که این یک بحث درازمدت و آرمانی است و ربطی به شرایط کنونی ندارد؛ و یا آقای درویش‌پور و نگارندگان سیاست‌های ائتلافی «ا ج ا» عنوان نمایند که سکوت آنها در مورد یک ائتلاف فراگیر دموکراتیک الزاما" بیان نفی آن نیست. بسیار خوب، پس لطفا" صریحا" قید نمایید که در شرایط حاضر چه سیاستی را برای نزدیکی و همکاری با سایر نیروهای اجتماعی و «داخل» پیشنهاد می‌کنید؟

در راستای یک سیاست ائتلافی / همکاری بدیل
آنچه که در زیر می‌آید صرفا" پیشنهاداتی است برای کمک به تدوین یک برنامه بدیل برای ائتلاف و همکاری. طبعا" نقد و پیشنهادهای دیگر علاقمندان می‌تواند به تدقیق این مباحث یاری رساند.
۱ – قلب تپنده تحولات سیاسی – فرهنگی ایران جامعه درون مرزی است. با درک محدودیت‌ها، امکانات، ظرفیت‌ها و روش‌هائی که کنشگران و انواع فعالیت‌های درون کشور با آن هویت می‌یابند، می‌باید سیاست‌هائی را اتخاذ کرد که امکان همکاری و همسوئی (در نهایت، ائتلاف) با جنبش‌ها و تشکل‌های دموکراتیک و مدنی داخل را افزایش دهد. جهانی شدن ارتباطات، فن‌آوری و ارزش‌های دموکراتیک، دیگر مبحث داخل/ خارج را (به شکل گذشته) از میان برده است. ما می‌توانیم، اگر دقیق عمل کنیم، به نسبت «داخلی» عمل کنیم و موثر باشیم. می‌باید در این مورد حساسیت بیشتری به خرج دهیم.
۲ – بزرگ‌ترین و شاخص‌ترین نقیصه جامعه سیاسی مخالف، فرقه‌گرائی مزمن و تاریخی آن است. این خصیصه، در جامعه برونمرزی، چیرگی و نمود فراوان دارد. هرچه در زمینه گفتگوی عقلانی/ متمدنانه، همسوئی، همکاری، و رقابت دموکراتیک بیشتر فعالیت کنیم باز هم کم کار کرده‌ایم. در یکی دو دهه اخیر، اگرچه در زمینه دیالوگ پیشرفت محسوس داشته‌ایم ولی در مورد زمینه‌های همکاری عملی راه بسیاری را می‌باید طی کنیم.
۳ – تا آنجا که به «جمهوری‌خواهان» بر می‌گردد، ابتدا باید از طریق مباحث نظری و گفتگوهای مقدماتی مشخص کنیم که کدام «جمهوری‌خواهی» می‌تواند مبنای همکاری و ائتلاف قرار گیرد. به باور نگارنده، این سیاست می‌باید در دو بُعد به امر نزدیکی توجه داشته باشد:

الف: بُعد ارزشی – آرمانی
جمهوری‌خواهی در ترکیب با دموکراسی‌خواهی، سکولاریسم، اعتدال، روش‌های متنوع غیرخشن، و نگاه مدنی می‌تواند مورد نظرباشد و نه، جمهوری‌خواهی، به تنهایی. این اصل، به خودی خود، بسیاری از نیروهای جمهوری خواه را از دایره همسوئی و ائتلاف کنار می گذارد.

ب: بُعد سیاسی – برنامه‌ای
جدا از ارزش‌های دموکراتیک و جمهوری‌خواهانه، ضروری است که مشی سیاسی و برنامه سیاسی جریان‌های جمهوری‌خواه نیز با یکدیگر تشابه داشته باشند. به باور من امروز نمی توان حول یک مشی متمرکز بر فعالیت‌های انتخاباتی (در همسوئی با اصلاح طلبان حکومتی) و، از دیگر سو، حول مشی‌های ضربتی، سوپر رادیکال، غیر مدنی و مارکسیستی جمهوری‌خواهان را به همکاری‌های دراز مدت وا داشت. در این صورت، جمهوری خواهانی که دارای تشابه ارزشی و برنامه ای باشند می توانند اقدام به تشکیل یک بلوک جمهوری خواهانه دموکراتیک نمایند.
۴ – نزدیکی و ائتلاف میان جمهوری‌خواهان، اگرچه یک نیاز مبرم است ولی جایگزین سیاست‌های کلان جنبش دموکراتیک ایران برای مقابله با اقتدارگرائی جمهوری اسلامی و زمینه‌سازی برای گذار دموکراتیک نمی‌شود. ظرفیت رنگین کمان جنبش فراگیر دموکراتیک ایران گسترده‌تر از آن است که آن را بتوان به طیفی از جمهوری‌خواهان محدود کرد. جمهوری‌خواهان، طبعا"، تلاش خواهند کرد که به موازات قدرت و تأثیر ارزشی – گفتمانی خود، در چنان جنبشی چیرگی سیاسی – فرهنگی (هژمونی) پیدا کنند. اما باید توجه داشت که ممکن است جنبش‌ها، تشکل‌ها، طیف‌ها و جریان‌های دموکراتیک یا نیمه دموکراتیکی موجود باشند که هویت خود را با ارزش‌های دیگری بجز جمهوری‌خواهی تعریف کنند: برابری جنسیتی، برابری قومی، عدالت طبقاتی، رفع تبعیض، راه مصدق، و نظائر آن. می‌باید قالبی پرانعطاف و فراگیرتر را مد نظر داشت. به باور نگارنده، شاید راهبردی متکی بر «برگزاری انتخابات آزاد» در ایران ب‌تواند کانون برنامه‌ای دموکراتیک را شکل دهد که در کنار ارزش‌ها و مشی سیاسی مسالمت‌آمیز، پویشی، مدنی و غیرمتمرکز زمینه‌ساز ائتلافی فراگیر باشد. در این مورد محتاج مباحث بیشتری هستیم.
۵ – در جامعه برون مرزی، جریان‌های جمهوری‌خواه دموکراتیک – سکولار، به موازات تلاش‌هائی که برای شکل بخشیدن به تفاهم نزدیکی میان خود دارند، می‌باید، برای تقویت گفتمان دموکراتیک و تضعیف فرقه‌گرائی مزمن، گفتگو و دیالوگ سازمان یافته با تمامی جریان‌هائی که نظام دموکراتیک و عرفی و روش‌های مدنی برای دگرگونی را پذیرا هستند (اعم از جمهوری‌خواه و غیر جمهوری‌خواه) را به طور جدی در دستور کار قرار دهد. احتیاج نیست که از دل چنین تلاش‌هائی «اتحاد» و «کنفرانس» برآید. هرگونه پالایش فضای سیاسی – فرهنگی از «ارزش»های خودساخته‌ای که در درازای زمان ظاهر «اصول» و «ضوابط» عینی و غیر قابل تغییر به خود گرفته اند، گامی به پیش است! در جامعه درونمرزی این فرایند با شتاب به مراتب بیشتری در جریان است. باید دید که با «غیرخودی‌ها» چه زمینه‌هائی، حتی در حد گفتگو، همکاری‌های مقطعی و حقوق بشری میسر است. در زمینه سیاسی مبحث «برگزاری انتخابات آزاد» موضوعی برای آغاز و ادامه گفتگوهائی در راستای همکاری و ائتلاف است.


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (٣۷)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست