سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

هولوکاستی که انکار می شود
و سکوت آنان که حقیقت را می دانند


جان پیلجر - مترجم: محمدعلی اصفهانی


• آنچه در غزه می گذرد، یک نقطه ی عطف در تاریخ جهان معاصر است. ما، یا با سکوت خودمان، و با رهاکردن اخلاقیات و شعور خودمان در شیب سقوط و انحطاط، همراهی و توافق خودمان را با بی کیفر گذاشتن جنیاتکاران جنگی اعلام می کنیم، و یا آن نیرو را در خود می یابیم که بی پرده، زبان به اعتراض بگشاییم ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ۲ بهمن ۱٣٨۷ -  ۲۱ ژانويه ۲۰۰۹


جان پیلجر، روزنامه نگار، مستند ساز، و نویسنده ی بی نیاز از معرفی و توصیف، با تکیه بر چهل سال سابقه ی حضور در قلب وقایع خاورمیانه، در مقاله ی تازه اش، ناگفته های بسیار قابل توجهی در باره ی آنچه در پس تهاجم برنامه ریزی شده ی اسراییل به غزه نهفته است را با همه در میان می گذارد، تا به تعبیر پر معنای خود، «دروغ سکوت» را در هم فرو بشکند.
با خواندن این مقاله خواهیم دید که آیا آنطور که ادعا شده است، «راکت پرانی های حماس» بود که باعث تهاجم اخیر اسراییل به غزه شد؟ یا این، اسراییل بود که با توسّل به انواع و اقسام شیوه های تحریک، از جمله با قتل ۶ فلسطینی در غزه به هنگامی که هنوز یک ماه و نیم به پایان آتش بس باقی مانده بود، قتل عام اسیران «اردوگاه مرگ» خود را، به عنوان یک بخش کوچک از پروژه یی بزرگ و در حال تکمیل به نام «پروژه ی داگان»، سازمان دهی کرد؟

نمی توان با بلند کردن چماق «حمایت از بنیادگران»، آنان را که بر «دروغ سکوت» می شورند، وادار ساخت که جای دوستاقبان و زندانی، و جای قاتل و مقتول را با همدیگر عوض کنند، و یا این دو را همسنگِ هم بدانند...

۲ بهمن ۱۳۸۷
۲۱ ژانویه ۲۰۰۹

هنگامی که حقیقت، با سکوت، جایگزین می شود، سکوت یعنی دروغ. این را Yevgeny Yevtushenko معترض روسی گفته است.
به ظاهر می تواند اینگونه به نظر بیاید که سکوت در مورد غزه، در هم شکسته شده است:
کودکان کشته شده، پیچیده در پارچه یی سبز، جعبه هایی که پدران و مادران تکه پاره شده ی آن ها را در خود جاداده است، وضجه ها و زاری ها و فریاد های خشم کسانی که در آن اردوگاه مرگ (۱)، در ساحل دریا زندانی شده اند...
این ها را می توان در تلویزیون الجزیره، و در یو تیوب، و حتی تصادفاً به صورت لحظه یی و گذرا در بی بی سی، دید و شنید.
اما آن شاعر رام ناشدنی روس، منظورش از شکستن سکوت، این چیزی نبود که ما نام «خبر های روز» بر آن گذاشته ایم.
او می پرسید که «چرا» آن ها که می دانند، هرگز سخن نمی گویند، و بدینسان با سکوت خود، آنچه می دانند را حاشا می کنند.
و ما، این سکوت حاشا کننده را، در میان انتلکتوئل های انگلیسی ـ آمریکایی، به صورت چشمگیر تری حس می کنیم.
این ها هستند که کلید های مخازن بزرگ منابع و اسناد تاریخی و آرشیو هایی را در دست دارند که می تواند ما را به سوی پاسخ این «چرا؟» رهنمون باشد.
این ها می دانند که فاجعه و دهشتی که اینک بر سرزمین غزه می بارد، ارتباط بسیار ناچیزی با حماس دارد. همانطور که ارتباطی بسیار ناچیز با حربه ی متداول شده یی موسوم به «حق حیات اسراییل».
این ها آنسوی واقعیت را می دانند. و آنسوی واقعیت، حق حیات فلسطینیان است. حقی که از ۶۱ سال پیش تا به امروز، برآن خط بطلان کشیده شده است.
این ها بیرون راندن و اخراج، و هروقت که لازم شده است قتل و کشتار فلسطینیان به وسیله ی بنیانگذاران اسراییل را می دانند.
این ها ـ به عنوان مثال ـ به خوبی از «پروژه ی دالِت» خبر دارند. پروژه یی که قتل عام فلسطینیان، و تهی کردن ۳۶۹ شهر و شهرک فلسطینی به وسیله ی «هاگانا» (در زبان عبری به معنی «ارتش یهود») جزیی از آن بود. (۲)
این ها، از کشتار هایی مثل کشتار دیر یاسین، الدوایمه، عیلبون، الجش، الرمله، اَلْلُد ... باخبرند؛ و می دانند که در گزارش های رسمی، از این جنایات، به عنوان «پاکسازی نژادی» یاد شده است.

ژنرال ایگال، از دیوید بن گوریون، اولین نخست وزیر اسراییل، پرسید که: «ما با عرب ها چه باید بکنیم؟»
و تاریخ نویس اسراییلی بنی موریس، گزارش می دهد که بن گوریون، در حالی که دستش را با انرژی و حرارت زیاد، به صورت علامت پرتاب کردن، تکان می داد، در پاسخ به ژنرالِ خود گفت: «اخراج. باید آن ها را بیرون بیاندازیم.».

اسحاق رابین (نخست وزیر آینده ی دیگر اسراییل) نیز، فرمانی اینچنین امضاء و ابلاغ کرد: «اخراج همه ی عرب ها، بدون توجه به سن آن ها.».
و او همان کسی است که دستگاه های تبلیغاتی، اورا در نظر جهانیان، یک بنا کننده ی صلح، جلوه داده اند.

طنز تلخ در این است که به نوشته ی یکی از رهبران حزب اسراییلی «ماپان»، این فرمان های اخراج، بسیار طبیعی و منطقی دانسته شده است. و رهبران اسراییل، به آسانی و بدون دغدغه ی خاطر، می گفتند که چه قدر خوب، می توان این کار را انجام داد. راحت می شود کودکان وزنان و کهنسالان فلسطینی را توی جاده ها ریخت و روی همدیگر تل انبارشان کرد. این، یک استراتژی ضروری است... مگر در جنگ جهانی دوّم، آلمانی ها با ما چنین نکردند؟

پس از آن نیز، هر جنگی که اسراییل به راه انداخت، همان هدف ثابت را داشت:
ـ هرچه بیشتر و بیشتر و بیشتر، بیرون راندن مردم فلسطین از سرزمین هاشان، و هرچه بیشتر و بیشتر و بیشتر، ازخانه و زندگی آواره کردن این مردم، و هرچه بیشتر و بیشتر و بیشتر، سرقت زمین های فلسطین.

دروغگویی های «داوید» و «مگولیاس» ـ این قربانیان ابدی و ازلی ـ در سال ۱۹۶۷ به اوج ریاکاری خود رسید. آن ها ادعا کردند که عرب ها بودند که به یهودیان حمله ور شدند!
اما یهودیان صادق و شرافتمند، این یاوه، و اینگونه یاوه ها را رسوا کرده اند و مردود شمرده اند و مردمان را به سنت های انسانی یهودی ارجاع داده اند، و این سنت ها را از میلیتاریسم یاغی و توسعه طلب و راسیستی یی که صهیونیزم نامیده می شود، جدا ساخته اند.
چهره های برجسته یی را می گویم همچون:
Avi Schlaim - Noam Chomsky - Tanya Reinhart - Neve Gordon - Tom Segev - Yuri Avnery - Ilan Pappe- Norman Finklestein…
مثلاً یکی از اینان، «ایلان پاپ»، می نویسد:
«چنین به نظر می آید که حتی مهیب ترین جنایات اسراییل، مثل همین نسل کشی در غزه، به عنوان اموری در نظر گرفته می شوند منتزع و جدا از همه چیز، و بی ارتباط با یک سیستم، و یک ایده ئولوژی مشخص. این سیستم، و این ایده ئولوژی، به تمام دولت های اسراییل، همیشه، در گذشته و حال، اجازه داده است و می دهد که فلسطینی ها را، در هرکجا که هستند، موجوداتی غیر انسان و غیر آدمیزاد، معرفی کند، و بکوشد تا آن ها را محو و نابود سازد.»
«در هر مرحله یی، و به تناسب آن مرحله، و با هر اصطلاحی، به تناسب زمان، این دنائت و پستی و قساوت و رذالت و شناعت، نام خود را عوض می کند. امّا مضمون و محتوایش، همیشه، یکی است؛ و در همه ی احوال، آشکارا پیرو یک الگو: ژنوسید.».

در غزه: مجبور کردن مردم به تحمل گرسنگی. مانع کمک های انسانی به آن ها شدن. دزدی آشکار منابع ملی و طبیعی آن ها. مثل حتی آب. محروم کردن این مردم از دارو و درمان. ویران کردن سیستماتیک و مستمر و بی وقفه ی شالوده ها و زیر بنا ها. کشتن و لت و پار کردن مردمان عادی. در حالی که پنجاه درصد ساکنان غزه را کودکان تشکیل می دهند.
و این، هیچ معنایی ندارد به جز آنچه در کنوانسیون ژنو، به عنوان «ژنوسید»، تعریف شده است.

نماینده ی مخصوص سازمان ملل در مورد حقوق بشر در سرزمین های اشغال شده ی فلسطین، و مرجع حقوق بین المللی در دانشگاه پرینسون، ریچارد فالک، سئوال می کند:
ـ آیا این که ما آنچه را اسراییل، در سرزمین های اشغالی، با فلسطینیان می کند، با رکورد تاریخی سبعیّت و شقاوت نازی ها مقایسه کنیم، یک اغراق است؟
و خود او پاسخ می دهد:
ـ نه! من فکر نمی کنم که اینطور باشد.

ریچارد فالک، از یک «هولوکاستِ در حال اجرای دائمی در سرزمین های اشغال شده ی فلسطین» سخن می گوید، و آن را با رفتار نازی ها در برخورد با یهودیان در لهستان، همسنگ می داند.
فالک، در این سخن خود، به تشکیل «گتو» های یهودی در لهستان به وسیله ی نازی ها اشاره دارد. در سال ۱۹۴۳ به مدت یک ماه، یهودیانِ گرفتار شده و دربند، به رهبری Mordechaj Anielewiz با ارتش نازی و اس اس ها جنگیدند. اما مقاومتشان سرانجام در هم شکست؛ و نازی ها به انتقام کشی پرداختند.
فراموش نکنیم که فالک، خودش یک یهودی است...

هولوکاستِ امروز ـ هولو کاستی که همین حالا در حال انجام پذیرفتن است ـ و با بن گوریون و «پروژه ی دالِت» شروع شد، دیگر وارد مرحله ی نهایی تحقق خود شده است. تفاوت، فقط در این است که این پروژه، از این پس، پروژه یی است مشترک میان آمریکا و اسراییل.
تحویل هواپیما های اف ۱۶ و بمب های موسوم به «جی یو ۳۹» با بمب های «هوشمند» ۲۵۰ تُنی به اسراییل، در آستانه ی جنگ اسراییل علیه غزه ، با موافقت کنگره ی آمریکا که اکثریت اعضای آن را دموکرات ها تشکیل می دهند انجام گرفت.
بیش از ۲۴ میلیارد دلار کمک سالانه ی آمریکا به اسراییل، با توافق همین کنگره، برای تقویت توان جنگی اسراییل علیه اعراب هم که جای خود دارد.
خود این موضوع، نشانه یی است از دروغ بودن این دعا که گویا باراک اوباما در جریان قضایا نیست.
وقتی که اوباما در مورد جنگ اخیر گرجستان، و در مورد عملیات تروریستی اخیر در هندوستان، عکس العمل نشان می دهد و موضعگیری می کند، سکوت او در مورد آنچه در فلسطین می گذرد، نشان موافقت و پذیرش و رضایت اوست.
و این، اصلاً غیر منتظره نیست. از یک طرف به دلیل چاپلوسی های او در برابر رژیم تل آویو و لابیست های آن، در جریان کارزار انتخاباتی، و از طرف دیگر به دلیل انتصاب چند صهیونیست در پست هایی مثل وزارت امور خارجه (۳) و یا به عنوان رییس دفتر، و اصلی ترین مشاوران امور خاورمیانه.

من اینطور در ذهن و رؤیای خودم ترسیم می کنم که در ۲۱ ژانویه، در مراسم تفویض قدرت به اوباما، هنگامی که آریتا فرانکلین، سرود پرشکوه آزادی در سال های دهه ی ۶۰ ـ Think ـ را سر می دهد، انسان دلاوری از تبار منتظر الزیدی، که لنگه کفش خود را به سوی بوش پرتاب کرد، فریاد خواهد کشید: غزه!

این روشن است که دو مفهوم «اشغال» و «ترور»، متقارن یکدیگر، و هجنس و همسنگ یکدیگر نیستند.
پروژه یی که دیروز، «پروژه ی دالت» نامیده می شد، امروز اسمش را عوض کرده است و «سرب گداخته» گذاشته است. [ نام عملیات جاری اسراییل در غزه که به خوبی همچون نام های عملیات متفاوت دیگر اسراییل، چون «خوشه های خشم»، ماهیت وحشی و کین توز و سفاک طراحان آن را، در خود سمبلیزه می کند ـ م ].
و این، به عملیات اسراییلی دیگری شبیه است به نام عملیات «انتقام مشروع»، که پرونده اش هنوز باز است.
عملیات «انتقام مشروع»، در سال ۲۰۰۱ به وسیله ی شارون، نخست وزیر وقت اسراییل، به اجرا در آمد. وقتی که او با موافقت جرج بوش، برای اولین بار از جنگنده های اف ۱۶ برای بمباران کردن شهر ها و شهرک های فلسطینی استفاده کرد.
در همان سال، Jane’s Foreign Report یا «جِی اِف آر» که یک رفرانس معتبر جهانی در زمینه ی امور دفاعی است، افشا کرد که تونی بلر در حالی که پیشاپیش از طرح های سرّی اسراییل برای قتل عام فلسطینیان در حمله به کرانه ی رود اردن آگاهی داشته است، به اسراییل، برای انجام حمله، چراغ سبز، نشان داده است.
این، دلیلی است بر همدستی رذیلانه ی همیشگی New Labour [ جریانی که در حزب کارگر انگلستان، از اوایل دهه ی ۹۰ میلادی شکل گرفته است، و تونی بلر یکی از افراد شاخص آن است ـ م ] با اسراییل در رنج و مرگ فلسطینیان.
مطابق گزارش «جی اف آر» به راه انداختن و کلید زدن عملیات « انتقام مشروع» در سال ۲۰۰۱ نیازمند بهانه یی بود:
یک عملیات انتحاری که تعداد زیادی قربانی به جا بگذارد تا بتوان سربازان اسراییلی را به خُرد و خاکشیر کردن مردم فلسطین تشویق کرد.
آنچه شارون، و شائول موفاذ، رییس ستاد مشترک، را نگران می ساخت، این بود که میان حماس و یاسر عرفات، قراردادی پنهانی بسته شده بود که برمبنای آن، حماس از انجام عملیات انتحاری اجتناب می کرد.
بنابر این، در ۲۳ نوامبر سال ۲۰۰۱ عوامل سرویس مخفی اسراییل، یکی از رهبران حماس، به نام محمود ابوهندو را به قتل رسانیدند تا اینچنین، حماس را ، به انجام عملیات انتحاری، در پاسخ به این قتل، تحریک کنند.

و یک حادثه ی مشابه، به صورت بسیار شگفت آور، در پنجم نوامبر گذشته [ هنگامی که هنوز تقریباً یک ماه و نیم به پایان آتش بس باقی مانده بود ـ م ] اتفاق افتاد:
نیرو های مخصوص اسراییل، به غزه حمله کردند و ۶ فلسطینی را کشتند!
و این، یعنی: اسراییل، یک بار دیگر، ماشه ی آنچه را که برای آماده سازی تبلیغاتی حمله به غزه، به آن نیازمند بود چکانید. چرا که آتش بسی به پیشنهاد و پیشگامی دولت حماس برقرار شده بود و حماس آن را رعایت می کرد، و حتی فلسطینیانی را که قصد تجاوز از آن را داشتند زندانی کرده بود. و اسراییل می خواست اینگونه با قتل ۶ فلسطینی در غزه، آن را درهم فرو بریزد و باعث شود که راکت هایی ابتدایی و دستساز، به سمت محلی پرتاب شود که قبل از آن که اسراییل، آن را از اعراب، پاکسازی نژادی کند، جزیی از فلسطین بود.

در ۲۳ دسامبر [ که تازه فقط سه روز از اتمام دوره ی شش ماهه ی آتش بس، گذشته بود ـ م ] حماس، باز هم دوباره، پیشنهاد تمدید آتش بس داد. اما اسراییل نیرنگ باز، نپذیرفت. چرا که هدفی به جز این ندشت که به غزه حمله کند. و مطابق نوشته ی روزنامه ی اسراییلی «هاآرتص»، از شش ماه پیش، برای این حمله، برنامه ریزی کرده بود.

در پس این بازی هرزه و پست، چیز دیگری نهفته است. چیزی به نام «طرح داگان» که نام خود را از ژنرال اسراییلی، «مایر داگان» گرفته است. مایر داگان، تحت امر شارون، در اشغال خونین لبنان در سال ۱۹۸۲ شرکت داشت، و در حال حاضر هم در رأس موساد قرار دارد.
و این «داگان»، علاوه بر این طرح، طرّاح یک «راه حل» به مرحله ی اجرا درآمده هم هست:
زندانی کردن فلسطینیان، در پشت دیوار های یک «گتو» که مارپیچ وار، از کرانه ی رود اردن، وارد غزه شده است، و از غزه، یک «اردوگاه مرگ» ساخته است.

بر پا شدن یک دولت دست نشانده در رام الله به مسئولیت محمود عباس نیز دستپخت همین داگان بوده است. (۴)
همزمان با برپایی این دولت، کارزار تبلیغاتی بزرگی به راه افتاد که مطابق آن، رسانه های غربی غالباً تحت الامر، و همچنین رسانه های غربی مرعوب، مخصوصاً در آمریکا، می بایست این حرف را رله کنند که حماس، یک سازمان تروریستی است که خواهان نابود کردن اسراییل است و باید آن را مسئول قتل عام و محاصره ی مردمان سرزمین خودش، از بیش از دو نسل پیش از آن که اصلاً تأسیس شده باشد دانست.
سخنگوی وزیر خارجه ی اسراییل، در سال ۲۰۰۶، در باره ی «هاسبارا»[معادل عبری کلمه ی «توضیح دادن»، که عملاً چیزی به جز پروپاگاند نیست ـ م ) چنین گفت:
ـ ما هرگز «هاسبارا» را چنین پرتوان ندیده بودیم. این، ماشینی است که خیلی خوب، روغنکاری شده است.

خطر واقعی یی که دولت حماس دارد این است که تنها نمونه ی یک دولت انتخاب شده از طریق دموکراتیک در میان اعراب است، و محبوبیت مردمی خود را از مقاومت در برابر دشمن ستمکار و شکنجه گر فلسطینیان کسب کرده است.
ما نمونه ی این محبوبیت را در هنگامی دیدیم که حماس، یک کودتای سازماندهی شده به وسیله ی سی آی ای در سال ۲۰۰۷ را ناکام گذاشت. (۵) واقعه یی که رسانه های غربی، آن را «قبضه ی قدرت به وسیله ی حماس» می نامند. همانطور که هرگز حماس را به عنوان یک دولت انتخاب شده در یک انتخابات دموکراتیک، معرفی نکرده اند. و همانطور که به این نکته اشاره نمی کنند که:
حماس، هم، پیشنهاد یک آتش بس ده ساله را به اسراییل داده است، و هم، فراتر از این: اعلام آمادگی کرده است که دو دولت اسراییلی و فلسطینی در کنار یکدیگر مستقر شوند. فقط به یک شرط ساده: اسراییل، قوانین بین المللی را بپذیرد، و از ادامه ی اشغال سرزمین هایی که فراتر از مرز های ۱۹۶۷ هستند دست بردارد.
و هر رأی گیری سالانه ی مجمع عمومی سازمان ملل هم نشان می دهد که نود و نه درصد اعضاء، این راه حل را تأیید می کنند.
در چهارم ژانویه ی امسال، «میگل دسکاتو»، رییس مجمع عمومی سازمان ملل، حمله ی اسراییل به غزه را، عملی شریرانه و اهریمنی نامید.

در طرح در حال اجرای داگان [ که پیلجر کمی بالا تر به آن اشاره کرده است و توضیح داده است که در پس این بازی هرزه و پست که ما شاهد آنیم، چیز دیگری به نام «طرح داگان» نهفته است ـ م ] پیش بینی و زمینه سازی شده است که سرانجام، وقتی که این شرارت اهریمنی در غزه به نتیجه ی مطلوب رسید، و مردمان غزه، بیشتر از پیش، محنت زده و درهم کوبیده شدند، آنچه شارون آن را «راه حل، بر مبنای الگوی ۱۹۴۸» نامیده است، به مرحله ی اجرا گذاشته شود. یعنی نابود کردن همه ی قدرت ها ی فلسطینی، و همه ی رهبران فلسطینی. و در پی آن: اخراج وسیع فلسطینیان به سمت اردوگاه های هرچه کوچکتر و کوچکتر. و نهایتاً شاید به اردن.
ویران کردن زندگی و شالوده های حیاتی، و نهاد های زیربنایی، و مراکز آموزشی در غزه، به هدفی انجام می گیرد که خانم «نابلوسی»، بانوی فلسطینی تبعیدی در انگلستان، چشم اندازش را چنین ترسیم می کند:
«آنچه توماس هابز در باره ی مشخصات یک جامعه ی فرو رفته در هرج و مرج می نویسد: ابتر، خشن، ناتوان، منهدم شده، و روحیه باخته... به عراق امروز نگاه کنید: این، آن چیزی است که شارون، در انبار خود، برای ما مهیا کرده بود، و تقریباً به هدف خود دست یافت.».

خانم دکتر Dahlia Wasfi یک نویسنده ی آمریکایی است زاده ی یک مادر یهودی، و یک پدر مسلمان عراقی. او در ۳۱ دسامبر چنین نوشت:
«انکار هولوکاست، یهودستیزی است. اما من در اینجا، از جنگ جهانی دوم، یا از احمدی نژاد، حرف نمی زنم. آنچه من دارم از آن سخن می گویم، یهودیان اشکنازی [ یهودیان مرکز و شرق اروپا، و فرزندان و نوادگانشان ـ م ] هم نیست. آنچه من دارم از آن حرف می زنم، هولوکاستی است که در همین الآن، در زیر نگاه ما، دارد در غزه انجام می پذیرد، و طی این ۶۰ سال اخیر، در تمام فلسطین انجام پذیرفته است... [ آنچه در فارسی، به «یهودستیزی» ترجمه می شود، کلمه ی «آنتی سمیتیزم» است که به معنای دشمنی با فرزندان سام، یعنی سامی هاست ـ م ] عرب ها هم سامی هستند. و [ اگر ما بخواهیم کلمه ی آنتی سمیتیزم را همانطور که در واقعیت خود هست، و نه به صورت گزینشی، معنا کنیم ـ م ] سیاست آمریکا ـ اسراییل، آنتی سمیتیک ترین سیاست قابل تصور است.».
این بانوی نویسنده، آنگاه به زن جوان آمریکایی، «راشل کُری» اشاره می کند که از آمریکا به منظور دفاع از فلسطینیان، به فلسطین رفت، و زیر یک بولدوزر اسراییلی له شد.
او اضافه می کند:
«من خودم را در میان یک فضای نسل کشی می بینم. نسل کشی یی که خود من به صورت غیر مستقیم در آن شرکت دارم، و دولت آمریکا، به گونه یی وسیع، در آن مسئولیت دارد.».

خواندن نوشته های این دو بانو، اصطلاح «احساس مسئولیت» را بر تمام پیکر من کوبید. شکستن دروغ سکوت، یک تجرید نیست. یک انتزاع رازگونه و رمزآلود نیست. یک مسئولیت است. یک مسئولیت فوری برای کسانی که شانس این را دارند که تریبونی در اختیار داشته باشند.
بی بی سی مرعوب نیز مثل اکثر رسانه های ارتباط جمعی دیگر، از بیم متهم شدن به آنتی سمیتیزم، اجازه ی یک بحث جاندار و زنده را در این مورد نمی دهد.

آنچه طی این ایام جنگ غزه گفته نشده است این است که [ بنا به مقیاس ریاضی ـ م ] تعداد فلسطینیان کشته شده در تهاجم اسراییل به غزه [ تا هنگام نوشته شدن مقاله، یعنی حداکثر فقط تا هفتم یا هشتم ژانویه ـ م] معادل است با هژده هزار نفر در انگلستان.
اگر در خود، توان به تصویر درآوردن چنین فاجعه یی را می یابید، در ذهن خود، و در برابر دیدگان خود، مجسم کنیدش.

چیز های دیگری هم هست:
دانشگاهیان، رؤسای مراکز آموزشی، معلمان، و پژوهشگران. چرا این ها ساکتند؟ وقتی که می بییند که یک دانشگاه، بمباران شده است. و وقتی که فریادهای کمک خواهی کانون استادان دانشگاه غزه را می شنوند.
آیا دانشگاه های انگلستان، امروز همان نیستند که Terry Eagleton گفته است؟:
سوپرمارکت های فرهنگ، که در آن ها به جای میوه و سبزی، دیپلم، فروخته می شود!

و از این گذشته:
نویسندگان هم هستند. طی سال سیاه ۱۹۳۹ کنگره ی سوّم نویسندگان آمریکا، در سالن «کارنِگی» نیویورک، تشکیل جلسه داد، و شخصیت هایی همچون توماس مان [نویسنده ی برجسته ی آلمانی و برنده ی جایزه ی ادبیات نوبل ـ م ] و آلبرت انیشتن، به آن کنگره، نامه هایی فرستادند تا با صدای بلند، دروغ سکوت را درهم بشکنند. بنا به پاره یی گزارش ها، در سالن کنفرانس، بیش از ۳۵۰۰ نفر، در هم فشرده بودند.

امروز، بسیج و تحرک، که معیار رآلیسم و اخلاقیات است، منسوخ و مهجور شده است. صفحات ادبی مطبوعات را ابتذال و مسخرگی پر کرده است. دیگر چیزی به جز یک سمبلیزم قلّابی، بها و ارج و قرب ندارد.
و تا آنجا که به خوانندگان بر می گردد، روحیه ی اخلاقی، و توان اندیشیدن، و درک سیاسی، در آن ها به جای آن که بارآور شود، می پژمرد.

آنچه در غزه می گذرد، یک نقطه ی عطف در تاریخ جهان معاصر است. ما، یا با سکوت خودمان، و با رهاکردن اخلاقیات و شعور خودمان در شیب سقوط و انحطاط، همراهی و توافق خودمان را با بی کیفر گذاشتن جنیاتکاران جنگی اعلام می کنیم، و یا آن نیرو را در خود می یابیم که بی پرده، زبان به اعتراض بگشاییم.

در این لحظه اما، من ترجیح می دهم که خاطره ی شخصیم از غزه را در حافظه ی خودم نگاه دارم:
شهامت، و مقاومت یک ملت، در تمامیت آن. و «انسانیت فروزان» این ملت، به تعبیر خانم «نابلوسی».
آخرین باری که من به غزه رفته بودم، به عنوان یک جایزه، به عنوان یک پاداش، به عنوان یک سعادت، شاهد در اهتزاز بودن پرچم فلسطین در مکان هایی بودم که کمتر احتمال می رفت که بتوان در آن ها این پرچم را در اهتزاز دید.
هنگام غروب بود و شروع تاریکی شب. و کودکان، اجرا کنندگان این نمایش بودند. هیچکس از آن ها نخواسته بود که چنین کنند. اما آن ها خود، با سر هم کردن چوب های باریک، میله ی پرچم خودشان را ساخته بودند. آن وقت، چندتاشان از دیوار، بالا رفته بودند و پرچم فلسطین را در میان دستان خود، برافراشته نگاه داشته بودند. بعضی هاشان آرام مانده بودند. و بعضی هاشان هم فریاد برآورده بودند.
آن ها می دانند که بیگانگان، سرانجام، سرزمینشان را ترک می کنند. آن ها هر روز، این کار خود را پی می گیرند. آن ها ایمان دارند که جهان فراموششان نخواهد کرد.


------------------------------------------------------------
عنوان اصلی، و لینک مقاله:
Holocaust denied: the lying silence of those who know
www.johnpilger.com/page.asp?partid=519
برای آشنایی بیشتر با جان پیلجر، و مطالعه ی چند ترجمه از او به همین قلم :
www.ghoghnoos.org
۱ ـ جان پیلجر در اینجا مخصوصاً از death camp که در مورد «اردوگاه های مرگِ» برپاشده به وسیله ی نازی ها بسیار به کار می رود استفاده کرده است تا بر وجه تشابه غزه با آن اردوگاه ها تأکید کند: غزه به عنوان اردوگاه کوچکی فقط به طول تقریبی ۳۵ کیلومتر، و عرض ۱۰ کیلومتر، با یک میلیون و نیم انسان گرسنگی کشیده، بی دارو درمان مانده، داغدیده، نحیف و نیمکش شده در طول ۱۸ ماه محاصره ی همه جانبه، که هر لحظه نگران تمام کش شدن در زیر بمباران ها و گلوله باران ها و تانک های دوستاقبانشان بودند که امروز یا فردا به سراغشان خواهد آمد. و... آمد.
۲ ـ Plan D یا «طرح دالِت» که نام آن از حرف عبری «دالت» معادل «دال» در فارسی و عربی گرفته شده است، طرحی است که در فاصله ی پاییز ۱۹۴۷ تا بهار ۱۹۴۸ به وسیله ی یک گروه شبه نظامی یهودی برای منطقه ی فلسطین، مطالعه و بررسی شد. با هدفِ تصرّف هرچه بیشتر زمین های مردم ساکن فلسطین (مسیحی، یهودی، مسلمان، و ...) به نفع دولتی که قرار بود بر مبنای اصالت برتری نژاد و قوم و مذهب یهود در انتگریست ترین و بنیادگرا ترین تعریف آن، در دل خاورمیانه تشکیل شود.
برای اطلاع بیشتر از این طرح، و نیز از اندکی از آنچه قبل از تشکیل دولت اسراییل بر مردم فلسطین رفت، می توان به عنوان نمونه مراجعه کرد به نامه ی سال گذشته ی بیش از صد تن از برجسته ترین چهره های یهودی دانشگاهی، فرهنگی، ادبی، هنری، و سیاسی انگلستان، به گاردین، در توضیح مختصر دلایل مخالفت خود با جشن گرفتن شصتمین سالگرد تأسیس دولت اسراییل:
www.ghoghnoos.org
و به هرحال، و در هر صورت، و به هر شکل، سرانجام، چنین پیش آمد که کشوری به نام کشور اسراییل، تشکیل شد، و مرزهای آن را هم سازمان ملل متحد، مشخص کرد.
بنابر این: آنچه در حال حاضر، با در نظر گرفتن عینیت موجود، می تواند مبنای حرکت قرار گیرد، جدا از هر نوع قضاوتی که در باره ی کم و کیف و چون و چرای تشکیل کشور اسراییل داشته باشیم یا نداشته باشیم، به نظر می رسد که بیشتر از دو راه حل نباشد:
ـ یکی: راه حلی که بخشی از صاحبنظران غیر اسراییلی و اسراییلی، مثلاً میشل وارشاوسکی، پیشنهاد می کنند، مبنی بر تشکیل یک دولت واحد غیر مذهبی و غیر قومی، به عنوان نماینده ی تمام مذاهب و اقوام و مردم فلسطین تاریخی، از یهودی و مسیحی و مسلمان و عرب و... به جای دو دولت فلسطینی و اسراییلی، در سراسر منطقه یی که اینک اسراییل و فلسطین نامیده می شود.
ـ و دیگری: حضور دو دولت کاملاً ـ و در تمام ابعاد ـ متساوی الحقوق فلسطینی و اسراییلی، با پذیرش مرزها و محدوده ی جغرافیایی یی که خارج از اراده ی ما و توافق یا عدم توافق ما، به وسیله ی سازمان ملل متحد برای کشوری به نام اسراییل تعیین شده است، از سوی هر دو طرف اسراییلی و فلسطینی.
طرف اسراییلی، حتی همین راه حل دوم را نیز، هرگز، و هیچ وقت، و به هیچ عنوان، نپذیرفته است؛ و در هر زمان هم که به اصطلاح، تن به «مذاکرات صلح» داده است، بر مخالفت خود با پذیرش چنین راه حلی تأکید کرده است، و موضوع را اساساً غیر قابل مذاکره دانسته است.
اما همانطور که قبلاً هم نوشته ام، طرف فلسطینی، در حال حاضر هیچگونه مخالفتی با این راه حل دوم نشان نمی دهد. و حتی حماس، همانطور که در گزارش خانم امیره هس، روزنامه نگار یهودی هاآرتص نیز آمده است، به وسیله ی رسمی ترین مقام خود، یعنی رییس دولت حماس، اسماعیل هنیه، اعلام داشته است که اسراییل را در مرزهای ۱۹۶۷ قبول دارد. و البته اسراییل، به دلایلی که از جمله در همین مقاله ی جان پیلجر می خوانیم، چند هفته بعد از گسترده شدن و عمومی شدن این نقطه نظر حماس، و انعکاس نسبی آن در جهان، به غزه حمله ور شد. به همین صورتی که همگان می دانند.
www.ghoghnoos.org
پاسخ کسانی را که به جای در نظر گرفتن مواضع عینی و رسماً اعلام شده ی کنونی حماس، به اساسنامه ی نوشته شده در حدود ۲۰ سال پیش حماس استناد می کنند، یوری آونری، روزنامه نگار یهودی صلح طلب و مورد قبول و احترام «میانه رو» های اسراییلی و عرب، که نویسنده ی ثابت روزنامه ی بزرگ اسراییلی ها آرتص است، و ابداً طرفدار حماس هم نیست داده است:
اصطلاح «به رسمیت شناختن»، اصلاً احمقانه است؛ و فقط بهانه یی است برای اجتناب از دیالوگ با حماس. ما نیازی نداریم که به این که کسی ـ هر کسی ـ ما را به «رسمیت» بشناسد...
اگر «آ» یک توافقنامه با «ب» امضاء کند، این یعنی که «آ»، «ب» را به رسمیت شناخته است. مابقی، همه چرند است و جفنگ.
این های و هوی امروز بر سر منشور حماس، های و هوی دیروز را به یاد می آورد که بر سر منشور سازمان آزادی فلسطین به راه انداخته شده بود.
و آن، در واقع، سندی بی اهمیت بود که سال ها به وسیله ی نمایندگان اسراییل مورد استفاده ی ابزاری قرار می گرفت تا توجیه و بهانه تراشی یی باشد برای رد کردن گفتگو با سازمان آزادی فلسطین.
زمین و آسمان را به هم دوختند تا سازمان آزادی فلسطین، آن را لغو کند. امروز چه کسی از آن منشور، حتی یادی هم می کند؟
کار ها و رفتار های عینی امروز و فردا هستند که اهمیت دارند؛ نه کاغذ های دیروز!
www.ghoghnoos.org
۳ـ وزیر خارجه ی انتصابی باراک اوباما، هیلاری کلینتون، در ایام کارزار انتخاباتی خود، در یک برنامه ی تلویزیون «اِی بی سی» به نام «صبح به خیر، آمریکا» چنین گفته است:
«من می خواهم که ایرانی ها این را بدانند. اگر من رییس جمهوری شوم [در صورت عدم توجه به خواست های ما ـ م ] ما به ایران حمله می کنیم. و من می خواهم به ایرانی ها بفهمانم که باید با دقت بسیار به جامعه ی خود نگاه کنند. زیرا برنامه ی اتمی آن ها در هر مرحله یی از رشد خود باشد، احتمال این هست که آن ها در ده سال آینده، امکان یک حمله ی احمقانه به اسراییل را مورد بررسی قرار دهند.» [«استدلال» این خانم، طبعاً بسیار «محکم» است و جای کوچکترین اعتراضی وجود ندارد؛ و معترضین قطعاً سوء نیت دارند ـ م] ما، آنچنان موقعیت و توانی داریم که آن ها را به طور کامل، و به تمامی، از عالم هستی بزداییم.
Obliterate کلمه یی است که خانم کلینتون در مورد محو ونابود کردن ایران و مردمان و جغرافیای آن به کار برده است:
«کلینتون: صهیونیست های آمریکا! به من رأی بدهید تا ایران را از تاریخ و جغرافیا حذف کنم»:
www.ghoghnoos.org
۴و ۵ ـ در مورد ماجرای دوپاره شدن حکومت در فلسطین، و همچنین چند مورد مختلف دیگر که در مقاله ی جان پیلجر به آن اشاره شده است، برای سهولت کار، و اجتناب از طولانی شدن این نوشته: متن ها و پاورقی ها و لینک های دو مقاله ی زیر به همین قلم:
غزه، و هفت پرسش و پاسخ در باب راست و دروغ مدعیان!
www.ghoghnoos.org
استریپ تیز مکتب «انسان دوستان» در تهاجم اسراییل به غزه!
www.ghoghnoos.org


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۷)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست