سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

به مناسبت ۱۳ آذر روز مبارزه علیه سانسور
سانسور و کانون نویسندگان
بخش پایانی


مسعود نقره کار


• در اوج اختناق، متن "ما نویسنده ایم", که به امضای ۱۳۴ شاعر, نویسنده, مترجم و پژوهشگر رسیده بود (۲۳ مهر ماه ۱۳۷۳), به عنوان حرکتی ستودنی در مبارزه علیه سانسور, و دفاع از آزادی اندیشه و بیان و قلم انتشار یافت، متنی متین و نمونه وار, متنی که بیان حضور اجتماعی روشنفکران و روشنگران اهل قلم برای دستیابی به تشکلی صنفی و دموکراتیک و جامعه ای دموکراتیک بود ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۷ آذر ۱٣٨۷ -  ۲۷ نوامبر ۲۰۰٨


کانون نویسندگان و سانسور در حکومت اسلامی

آیت الله خمینی بنیانگذارحکومت اسلامی ایران چند ماه پیش از به قدرت رسیدن اش در سخنرانی ای در پاریس (۱۷ و ۲۹ مهرماه ۱٣۵۷) خطاب به رژیم شاه گفت: «... مرتب دم از آزادی می زنند. مردم آزادی قلم دارند؟ آزادی بیان دارند؟ مردم کجا آزادی دارند که ایشان دم از آزادی می زنند... از اساس دمکراسی این است که مردم آزاد باشند... کدام یک از این روزنامه هایی که ما داریم آزاد بوده است؟...."
زمستان سال ۱٣۵۷ تعدادی از اعضای کانون به دیدار آیت الله و امامی که وعده "آزادی" داده بود, رفتند تا به قول غلامحسین ساعدی به او بگویند "دایی ما هم هستیم ها", و بر ادامه مبارزه در راه آزادی اندیشه, بیان و قلم, و مبارزه با سانسور تاکید کنند. باقر پرهام, که سخنگوی جمع بود می نویسد:
"... پیام کانون این بودکه ما همواره در راه دفاع از آزادی اندیشه و بیان و مبارزه با سانسور کوشیده ایم و خیال داریم از این پس نیز بر سر تعهد خود بایستیم و با هر گونه سانسور مبارزه کنیم. امیدواریم حضرت عالی نیز با ما در این زمینه همراهی کنید" .
غلامحسین ساعدی نیز در باره این دیدار گفته است: "...یک متنی تهیه شد که به نظر من متن خوبی هم بود. توی این متن خیلی دقیق نوشته شد که ما همیشه با سانسور رو در رو ایستاده بودیم و الان هم هستیم و بعدآ" هم خواهیم بود..."
اما کمتر از یک سال پس از وعده های پاریس, خمینی در اریکه قدرت، وحشت زده از توان و برّایی قلم، شمشیرش را برای ذبح شرعی اهل قلم از رو بست. خمینی در پاسخ به بیانیه های اعتراضی کانون نویسندگان, و شاعران و نویسندگان غیرعضو کانون, به حمله به نشریات و تعطیل کردن آنها (آیندگان), و نیز کتاب سوزان ها و سانسور کتاب و شکنجه اهل قلم، در سخنرانی اش در ۲۷ مرداد ماه ۱٣۵٨ گفت: «... اگر ما از اول قلم تمام مطبوعات مزدور را شکسته بودیم و تمام مجلات فاسد و مطبوعات فاسد را تعطیل کرده بودیم و حزب های فاسد را ممنوع اعلام کرده بودیم و روسای آن ها را به جزای خودشان رسانده بودیم و چوب های دار در میدان های بزرگ برپا کرده بودیم و مفسدین و فاسدین را درو کرده بودیم، این زحمت ها پیش نمی آمد. من توبه می کنم از این اشتباهی که کرده ایم...»
و بدین ترتیب تیغ سانسور و حذف را سفاکانه تر از رژیم پهلوی با رهنمود ننگین: "... بشکنید این قلم ها را..." به جان کلام و سخن و تصویر, و نویسنده و شاعر و روزنامه نگار و هنرمند انداخت (ر.ک به لایحه مطبوعات وزرارت ارشاد ملی, خرداد ۱٣۵٨ و اطلاعیه دادستانی مرکز, و دستور احمد آذری قمی برای ضبط کتب و نشریات مضره حسب الامر دستور امام خمینی و....). در این میان کانون نویسندگان ایران در بیانیه های خود بی اعتنا به تهدیدهای خمینی و حکومتیان بر شدت اعتراض ها و طرح خواست های خود افزود, و بر مواضع خود - مواضع مصوب مجمع عمومی مورخ ٣۱ فروردین ماه سال ۱٣۵٨- که سند پر اهمیت کانون نویسندگان و بیانگر ماهیت حرکت های درونی و اجتماعی, و تبلور خرد جمعی اکثریت اعضای کانون نویسندگان ایران بود, پای فشرد.
در مهر ماه سال ۱٣۵٨ کانون نویسندگان ایران در بیانیه تدارک "برگزاری دومین شب های کانون نویسندگان ایران" خطاب به دولت وقت اعلام کرد:
"...باید صراحتا" بگوییم که فضای حاکم بر جامعه را خالی از بیم و اضطراب و پیش داوری نمی بینیم. با این حال, همچنان که دو سال پیش به رغم همه موانع و تهدید ها و سونظرها برنامه را اجرا کردیم این بار نیز به منظور حفظ پیوند زنده و سازنده با خلق, مصمم هستیم که برنامه خود را اجرا کنیم..."
اما این برنامه بدلیل مخالفت حکومت و اختلاف های درون کانون اجرا نشد.
از آن پس فشار حکومت بر کانونیان و کانون افزایش یافت, و این در حالی بود که حکومت اسلامی علاوه بر دستگیری اهل قلم, به حذف فیزیکی کانونیان و اهل قم و هنر نیز روی آورد.
سیمون فرزامی، سردبیر روزنامه فرانسوی زبان "ژورنال دو تهران"، که شاید بتوان او را اولین قربانی اهل قلم در حکومت اسلامی دانست، در آذر ماه ۱٣۵۹ در سن ۷۰ سالگی تیرباران شد. سیمون فرزامی یهودی بود و او را به جرم جاسوسی برای بیگانگان اعدام کردند.
علی اصغر امیرانی، مدیر و سردبیر مجله هفتگی "خواندنی ها" نیز به اتهام وابستگی به رژیم شاه در همین سال محاکمه و سرانجام در خرداد ماه سال ۶۰ تیرباران شد. امیرانی ۶۶ سال داشت و خواندنی ها را در سال ۱٣۱۹ تأسیس کرد و نزدیک به ۴۰ سال به انتشار بدون وقفه آن ادامه داد.
سعید سلطانپور از اعضای هییت دبیران کانون, جلال هاشمی تنگستانی، حمید رضوان و عطاءالله نوریان از دیگر نویسندگان و شاعرانی بودند که در این سال ها یا به جوخه ی اعدام سپرده شدند, و یا به شکل های دیگر به قتل رسیدند.
پس انتشار بیانیه خرداد ماه سال ۱٣۶۰ کانون نویسندگان با عنوان "خفقان, سرکوب و, استبداد" یورش به کانون و کانونیان افزایش یافت, و سرانجام در تیر ماه سال ۱٣۶۰ با یورش پاسداران اسلام به دفتر کانون, فعالیت علنی کانون متوقف شد.
کانون نویسندگان در مردادماه ۱٣۶۰ در بخشی از پیام اش به اهل قلم یاد آور شد: "... در این شرایط دشوار و بحرانی, کانون نویسندگان ایران, به مثابه ارگانی که سال هاست منادی و مدافع خواست ها و نظریات اهل قلم در زمینه آزادی قلم و اندیشه بوده و با توجه به خطرات عظیمی که اکنون همه آزادی های فردی و اجتماعی را تهدید می کند, وظیفه مبرم خود می داند که ضمن تجدید عهد بر سر اصول و هدف های خود, همه شما را مخاطب قرار دهد و اهمیت نقش و مسولیتی را که در این لحظات حساس در بربر تاریخ و مردم بر عهده دارید یاد آوری کند....سکوت و مماشات جایز نیست و هیچ غازه توجیه گرانه ای نمی تواند چهره پلید جنایات ضد بشری و ضد مردمی را توجیه کند و......"   
از سال ۱٣۶۰ تا سال ۱٣۶۷ بار دیگر شمشیری برنده تر, بر گلوگاه کانون نشاندند, سال هایی که سال های تشدید قلم شکنی, اختناق و کشتار دگراندیشان بود, در این سال ها عده ای از کانونیان تن به تبعید دادند و آنان که در ایران ماندند به اجبار به فعالیت های انجمنی, گروهی و محفلی روی آوردند. تنی چند از اهالی قلم نیز در کشتار بزرگ سال ۱٣۶۷ اعدام شدند, که حسین اقدامی (صدرایی) از اعضا کانون نویسندگان ایران یکی از آنان بود.
البته در طول سال های ۶۷-۶۰ تنها کانونیان و اهل قلم نبودند, تمامی فرهنگ سازان و فرهنگ ورزان با ارعاب و زندان و شکنجه و کشتار مواجه بودند, این یک نمونه از اطلاعیه هایی است که در سال ۱٣۶۱ صادر می شدند:
"بسمه تعالی, بدین وسیله به اطلاع کلیه مدیران تاترها و هنرپیشگان می رساند اگر چنانچه تاییدیه یا جواز از وزارت ارشاد اسلامی دارند مجاز به کار می باشند و در غیر این صورت دادگاه مبارزه با منکرات از کار آنان جلوگیری به عمل خواهد آورد..."
در این سالها خمینی نیز بارها چنگ و دندان نشان داد, او خطاب به منتقدین گفت: "...سرجای خودتان بنشینید والا به انجا خواهید رفت که منافقین رفتند....شما چند نفر چه می گویید؟ شما چند نفر روشنفکر به اصطلاح خودتان که می خواهید کمونیست را در ایران تقویت بکنید یا چند نفر دیگری که می خواهید به خیال خودتان امریکا باز برگردد, من به شما عرض می کنم تا شما زنده اید امریکا بر نمی گردد شوروی هم بر نمی گردد."
و این سال ها, سال های اختناق, شکنجه و کشتار مخالفین در کنار بحران های اجتماعی و اقتصادی و جنگ بود.

سال ۱٣۶۷ کانونیان بار دیگر جسورانه پا پیش گذاشتند و خواست های خود را مطرح کردند. طرح مسایل مربوط به کمبود کاغذ, برگزاری سالگرد نیما و.... گردهمایی ها, متن نویسی ها, اعتراض ها به سانسور و... سرانجام بحث فعال کردن کانون نویسندگان را به همراه داشت. اعلام همدردی و یاری رساندن جمعی از روشنفکران اهل قلم به زلزله زدگان کشور در سال ۱٣۶۹ بحث فعال کردن کانون نویسندگان را مطرح تر کرد, تا آن حد که این مساله به عرصه مطبوعات کشور کشانده شد. در تداوم همین تلاش ها اواخر سال ۱٣۶۹ در یک گرد همایی غیررسمی, تعدادی از شاعران, نویسندگان, مترجمان و پژوهشگران طرحی با عنوان "پیش نویس منشور کانون نویسندگان ایران" تدوین کردند... در این منشور بار دیگر مواضع کانون نویسندگان ایران در سطح جامعه مطرح شد, این پیش نویس را ۱۵۰ نفر از نویسندگان و شاعران و پژوهشگران امضا کردند. انتشار این پیش نویس جنب و جوشی در میان سانسورگران و دشمنان کانون براه انداحت. مقاله نویسان کیهان, کیهان هوایی و مجله سوره, آیت الله جنتی, مهدی جباری, شمس آل احمد, مهدی رستگار, مهدی نصیری, یوسفعلی میرشکاک, احمود عزیزی, عباس سلیمی نمین و... به تهاجم تبلیغی گسترده ای علیه کانون و کانونیان پرداختند که دروغپردازی, اتهام زنی و فحاشی بخشی از آن ها بود.
هییت ۵ نفره (محمود دولت ابادی, هوشنگ گلشیری, رضا براهنی, جواد مجابی و سیمین بهبهانی) نیز در کنار برنامه ریزی های فرهنگی و اجتماعی, در برابر این تهاجم گسترده سکوت اختیار نکردند, که اعلام جرم اینان علیه کیهان یک نمونه است.
این سال ها, سال های - به قول ناصر زرافشان- سانسورهای تراژدی- کمدی هم بود. سعید یوسف با اشاره به دیوان منتشر شده ی فروغ فزخزاد توسط اتشارات مروارید در سال ۱٣۷۱ در ایران به یک نمونه از این سانسور های تراژدی- کمدی می پردازد: "... و اما این هم چند نمونه ای از کلمات و عبارات سانسور شده ی فروغ که در این "دیوان" با نقطه چین مشخص شده اند (و در اینجا من پس از نقطه چین ها, بخش سانسور شده رادر میان پرانتز می آورم):
"من خوشه های نارس گندم را به زیر... (پستان) می گیرم.", "صورتش از صورت... (امام زمان) روشن تر" بود, "هر دو ... (پستانم) از احساسی سرسام آور تیر کشید" و....
در چنین شرایطی متن "ما نویسنده ایم", که به امضای ۱٣۴ شاعر, نویسنده, مترجم و پژوهشگر رسیده بود (۲٣ مهر ماه ۱٣۷٣), به عنوان حرکتی ستودنی در مبارزه علیه سانسور , و دفاع از آزادی اندیشه و بیان و قلم انتشار یافت متنی متین و نمونه وار, متنی که بیان حضور اجتماعی روشنفکران و روشنگران اهل قلم برای دستیابی به تشکلی صنفی و دموکراتیک و جامعه ای دموکراتیک بود:
"... ما نویسنده ایم, یعنی احساس و تخیل و اندیشه و تحقیق خود را به اشکال مختلف می نویسیم و منتشر می کنیم... ایجاد مانع در راه نشر این آثار, به هر بهانه ای, در صلاحیت هیچ کس و هیچ نهادی نیست... هنگامی که مقابله با موانع نوشتن و اندیشیدن از توان و امکان فردی ما فراتر می رود, ناچاریم به صورت جمعی – صنفی با آن روبرو شویم... تجسس در زندگی خصوصی نویسنده به بهانه نقد آثارش, تجاوز به حریم اوست و محکوم شناختن او به دستاویزهای اخلاقی و عقیدتی خلاف دموکراسی و شون نویسندگی و دموکراسی است..."
پس از انتشار متن "ما نویسنده ایم" توهین, تهدید, ارعاب, شلاق, زندان, شکنجه و کشتار پاسخ به نویسندگان این متن شد. دستگیری, بازجویی و آزار برخی از نویسندگان و روزنامه نگاران, نقشه کشتار دسته جمعی نویسندگان با پرتاب اتوبوس حامل آن ها به قعر دره (۱۷ مردادماه ۱٣۷۵), تداوم احضار و دستگیری فعالین کانون, قتل سعیدی سیرجانی و احمد میرعلایی واکنش به تلاش های آزادیخواهانه ی اهل قلم و متن "ما نویسنده ایم" بود.
کانونیان اما به تلاش خود ادامه دادند و با برگزاری جلسات متعدد و مشورتی سرانجام پیش نویس جدید منشور کانون نویسندگان ایران را "با توجه به روح عمومی و بیانیه اول کانون (اردیبهشت ۱٣۴۷) و موضع کانون نویسندگان ایران (مصوب فروردین ماه ۱٣۵٨) و با استناد به متن "ما نویسنده ایم" (۲٣ مهر ماه ۱٣۷٣) تصویب و منتشر ساختند (۱٨ شهریور ۱٣۷۵).
کانونیان در اصل نخست متن پیش نویس این منشور خواست خویش را تکرار کردند: "آزادی اندیشه و بیان و نشر در همه ی عرصه های حیات فردی و اجتماعی, بی هیچ حصر و استثنا حق همگان است... کانون نویسندگان ایران با هر گونه سانسور اندیشه و بیان مخالف است و خواستار امحای همه شیوه هایی است که, به صورت رسمی و غیررسمی, مانع نشر و چاپ. پخش آرا و آثار می شوند..." حکومت اما با دستگیری فرج سرکوهی, حمله به نشریات مستقل, و به قتل رساندن غفار حسینی, احمد تفضلی و ابراهیم زال زاده بر آن شد تا پاسخ این متن را هم بدهد و زهر چشم دیگری از کانونیان بگیرد.   
پس از "فراخوان کمیته برگزاری مجمع کانون نویسندگان ایران" (۲۰ مردادماه ۱٣۷۷), کشتار اهل قلم تسریع شد. حمید حاجی زاده شاعر و پسر ده ساله اش کارون, مجید شریف, پیروز دوانی, محمد مختاری و محمدجعفر پوینده به قتل رسیدند. کشتارها اما مانع ادامه ی تلاش های آزادیخواهانه کانونیان نشد. ۱٣ اسفند ماه سال ۱٣۷۷ نخستین نشست عمومی کانون نویسندگان ایران , پس از ۱۷ سال تلاش پیگیر و خونباربخشی از روشنفکران و روشنگران اهل قلم, با حضور ۷۰ تن از اعضای کانون نویسندگان ایران برگزار شد. "هییت دبیران موقت " برگزیده ی این نشست با اتکا به متن پیش نویس منشور کانون نویسندگان ایران (مصوبه ۱٨ شهریور ۱٣۷۵) وظایف خود را پیش برد.
در بحبوحه ای که قایم مقام سازمان تبلیعات اسلامی, علی سعیدی, مطبوعات غیرحکومتی را "گوساله های سامری زمان" می خواند و آیت الله یزدی, رییس قوه قضاییه, فریاد می زد که "...برخی قلم بدستان که گاهی قلم و کاغذ به دست شان می افتد بیش تر از دهن شان حرف می زنند", و بدینگونه بر شدت فضای رعب و وحشت می افزودند, کانون نویسندگان ایران در پنج شنبه ۴ آذر ماه ۱٣۷٨ نخستین مجمع عمومی دوره سوم فعالیت اش را با حضور ۱۲۰ شاعر, نویسنده, مترجم و پژوهشگر, و با پیام احمد شاملو و سیمین دانشور آغاز کرد.
احمد شاملو در پیام اش به "یاران اهل قلم" اش نوشت:
"... گر چه در این سال ها نتوانسته ام در میدان عمل هم گام تان باشم, آن چه را که بر شما رفته است لحظه به لحظه با دقت و نگرانی دنبال کرده ام: تلاش پی گیرتان را, از درون بهتان خوردن و از بیرون دشنام شنیدنتان را, تا لب دره مرگ رفتن تان را, در جوار مرگ زیستن تان را و مصیبت دیدن تان را, آن گاه که هم گامان شجاع مان میرعلایی و حسینی و مختاری و پوینده قربانی کینه سپاه اندیشان شدند.
اکنون از اینکه توانستید به رغم همه این دشواری های توان کاه به آرمان های دیرین اهل قلم دیارمان - آزادگی و ناوابستگی به قدرت – وفادار بمانید به خودم و شما تهنیت می گویم و به عنوان یکی از اعضای هییت دبیران پیشین کانون نویسندگان ایران امیدوارم گرد هم آمدن تان به توفیق کامل انجامد و..."
پس از انتخاب هییت دبیران, منشور و اساسنامه به تصویب مجمع عمومی رسید, و بدین ترتیب کانون نویسندگان ایران دوره سوم فعالیت علنی خود را با استناد به دو متن ادامه داد.
- متن پیش نویس منشورکانون نویسندگان ایران (مصوبه شهریورماه ۱٣۷۵ جمع مشورتی)
- اساسنامه کانون نویسندگان ایران, (مصوبه ۱۹ مردادماه ۱٣۷٨)
بربنیاد این دو متن, کانون نویسندگان ایران, علیرغم از دست دادن اعضا موثری چون احمد شاملو و هوشنگ گلشیری و کنار کشیدن بسیارانی دیگر, و نیز پاره ای لغزش ها, فعالیت های درون کانونی – با توجه به ارعاب و اختناق و سانسور در جامعه - و فعالیت های صنفی و دموکراتیک بیرونی اش را تا به امروز, هوشمندانه و جسورانه ادامه داده است. و این در حالی بود که بسیاری از اهالی قلم مسلمان نیز همگام و همیار با ارگان های حذف و سانسور به جان و جهان قلم کانونیان افتاده بودند. این ها گوشه هایی از "فرمایشات" و افاضات نویسنده حزب الهی و رییس "انجمن قلم" اهل قلم مسلمان, محمد رضا سرشار, در باره کانون به سال ۱٣٨۲ است:
"... کل فعالیت کانون در رژیم شاه به دو سه سال هم نکشید. از سال ۴۶ که جلال آل احمد پیشنهاد گردهمایی را داد و سیمین دانشور به‌عنوان رییس انتخاب شد، تا زمان مرگ آل احمد، تنها چند بیانیه صادر شد و فعالیت کانون نویسندگان هم ربطی به کنگره نویسندگان ایران ندارد و آنها نمی‌توانند خود را میراث‌دار حزب توده بدانند، چراکه اولین کنگره‌ی نویسندگان ایران توسط حزب توده و با پشتیبانی شوروی تشیکل شد که همه از جمله صادق هدایت، احسان طبری، فاطمه سیاح و پرویز ناتل خانلری در آن شرکت داشتند، اما عملکرد کانون هیچ ارتباطی با توده‌ای‌ها و آموزه‌های مارکسیست نداشت. کانون خود یک تشکل انفعالی بود و ابتکار عمل هم در دست رژیم پهلوی بود. یعنی وقتی قرار شد عده‌ای با همکاری فرح پهلوی دومین کنگره‌ی نویسندگان ایران را در آن سال‌ها برگزار کنند، آل احمد دید ابتکار عمل دارد به دست رژیم می‌افتد، درنتیجه به‌عنوان یک کار انفعالی و عکس‌العملی پیشنهاد صدور بیانیه‌ای را داد که در آن تصریح شده بود این کنگره‌ی فرمایشی از طرف رژیم برگزار می‌شود. همین بیانیه منجر به نشست‌های بعدی و تشکیل کانون نویسندگان ایران شد. اعضای این کانون دیداری هم با هویدا ـ نخست وزیر وقت ـ داشتند که اصلی‌ترین حرف‌ها را در آن نشست، آل احمد زد. بعد از آن هیچ فعالیت قابل ذکری از کانون دیده نشد؛ تا نیمه‌های سال ۵۶ که اولین طلایه‌های انقلاب آغاز شد. در این سال کانون مجددا مجوز فعالیت گرفت؛ تا سال ۵٨ که عمدتا تمام طیف‌ها مانند چریک‌های فدایی، مجاهدین خلق، توده‌یی‌ها، روشنفکران منفرد و غربگرا در آن حاضر بودند؛ به‌جز مذهبی‌ها. اما سال ۵٨ در پی اینکه توده‌ای‌ها می‌خواستند عهده‌دار امور شوند، اختلافات علنی شد.
وی با بیان اینکه تا سال ۶۰ کانون نویسندگان تنها به صدور چند بیانیه‌ی ضد انقلابی اکتفا کرد، متذکر شد: اینها نه در انقلاب شرکت داشتند، نه در جنگ‌های داخلی، نه در دفاع مقدس، و فقط به نفع تجزیه‌طلب‌ها بیانیه صادر می‌کردند تا سال ۶۰ که کانون رسما منحل شد. اما به بهانه‌ی زلزله‌ی رودبار و برای جمع‌آوری کمک، اعضا دوباره جمع شدند و مجلاتی چون گردون، دنیای سخن و آدینه به تبلیغ این جریان می‌پرداختند. مجددا نیز سال ۷٨ با حمایت‌های همه‌جانبه‌ی مهاجرانی - وزیر وقت فرهنگ و ارشاد اسلامی - به صورت غیررسمی وارد عرصه شدند و کشته شدن مشکوک دو عضو غیرموثر و ناشناس‌شان نیز وجه مظلومیتی برای آنها ایجاد کرد.
... این نیست که این‌ها مجوز رسمی ندارند، بلکه خودشان نمی‌خواهند مجوز داشته باشند، دلیلش هم این است که تا سال ۷٨ اصلا چیزی به نام اساس‌نامه نداشتند و حالا هم یکی از مفاد اساس‌نامه‌شان آزادی بی‌حد و حصر در بیان و قلم است که هیچ حکومتی این موضوع را تامین نمی‌کند و خودشان هم این را می‌دانند و تعمدا می‌خواهند همیشه در حوزه‌ی اپوزیسیون باقی بمانند. شخصا از زبان وزیر ارشاد شنیدم که کانون درخواست مجوزی نداده است و وزیر سابق هم تمام تلاشش را کرد که به اینها مجوز بدهد، اما خودشان بدقلقی کردند، چراکه می‌دانستند حیاتشان وابسته به ژست اپوزیسیون است و درغیر این صورت کمک‌های خارجی هم قطع خواهد شد. به علاوه، رفتار اینان با دوستان خودشان نشان می‌دهد که دیکتاتورترین افراد هستند ـ کتاب اخیر سپانلو هم این را نشان می‌دهد ـ منتها قدرت در دستشان نیست. تا امروز هم یک گام کوچک برای اهالی قلم برنداشته‌اند؛ تا سطح ادبیات را ارتقا دهند یا به جهانی شدن ادبیات کمک کنند، بلکه فقط بیانیه سیاسی صادر کرده‌اند که مطلقا علیه نظام بوده و بعضی کاملا به نفع آمریکا و رژیم‌های غربی. یعنی فقط در راستای محکوم کردن نظام در زمینه حقوق بشر گام برداشته‌اند..."
اواخر سال ۱۳۸۴ خورشیدی «کانون نویسندگان ایران» طی فراخوانی از مردم خواست تا «با سانسور و سرکوب به هر شکل ممکن مقابله کنند». این فراخوان با استقبال چند نهاد و سازمان مدنی و همچنین ۷۶۳ تن از فعالان و شخصیتها ی فرهنگی و سیاسی در ایران، منتشر شد.
علی اشرف درویشیان عضو «کانون نویسندگان ایران» در مصاحبه‌ای با صدای آلمان، با نگاهی به متن این فراخوان، نظرات خود را در خصوص تشدید سانسور از جمله در نمایشگاه کتاب تهران در آن سال چنین بیان کرد:
"...تازه وزیر ارشاد آمده بود، صحبت‌هایی می‌کرد راجع به نوع جدیدی از بینش که من در یکی از مصاحبه‌ها آن را یک نظر شخصی دانستم که می‌گفت‌ «ما کتابهایی را که نشود در بین خانواده‌ها خواند،‌ مجوز نمی‌دهیم»، و در ضمن زمزمه‌هایی بود که مجوز کتاب را به بعضی از موسسات خصوصی بدهند که ارشاد بدینوسیله مثلا بار مسئله‌ی سانسور را از روی دوش خودش به دوش دیگران بیندازد که ما باز هم در آنجا اعتراض کردیم و گفتیم که جوابگوی یک اثر باید خود نویسنده باشد، همانطور که الان مطبوعات ما به این صورت‌اند. الان می‌بینید که مدیر مسئول یا موسس روزنامه را به دادگاه ها می‌برند و محاکمه می‌کنند. ما می‌خواهیم که کتاب پیش از انتشار سانسور نشود و بعد از انتشار پاسخگویی با خود نویسنده باشد... آنزمان وزیر گفته بود که ما جلوی سلیقه‌های شخصی را در انتشار کتاب خواهیم گرفت، ولی خودش یک سلیقه من‌درآوردی ایجاد کرده بود..."
درویشیان با اشاره به «ندادن مجوز کتاب و لغو مجوز اولیه»، در این متن می گوید:
"...مجوزهای اولیه را به اینصورت لغو کرده‌اند، یعنی شما کتاب را می‌برید آنجا و می‌گویید که کتاب مجوز داشته. آنها می‌گویند، مجوز را بیاور تا کتابت را از چاپخانه ترخیص کنیم. وقتی که مجوز را می‌گیرند، یا مجوز را پاره می‌کنند یا کاری به سرش می‌آورند و می‌گویند، شما دیگر مجوز ندارید، ولی چون شما ۳ـ۲ هزار کتاب چاپ کردید، این یک چاپ را ببرید و اشکالی ندارد..."
او در پاسخ به این سوال که: "...آیا در نمایشگاه اخیر کتاب در تهران شما خودتان نشانه‌های بیشتری از فشار و کنترل فعالیت‌های فرهنگی را مشاهده کردید؟", می گوید:
"... بله، کاملا بود! به بهانه‌‌ی اینکه مثلا چون این کتاب قبل از سال ۸۲ چاپ شده، در یکی‌ دو تا از سالن‌ها این کتابها را جمع آوری کردند که مثل اینکه بعدا با اعتراضاتی روبرو شد و دست از اینکارشان برداشتند. بسیاری از عکس‌ها و تصاویری از شاعران نویسندگان بزرگ، مثل شاملو، صادق هدایت، فروغ فرخ‌زاد و... اینها را جمع‌آوری کردند. اگر نویسنده‌ای از غرفه‌ای دعوت می‌شد که بیاید بنشیند و کسانی که علاقمند به آن نویسنده هستند و می‌خواهند از وی امضا بگیرند، او را ببینند و صحبتی با وی بکنند،‌ برای اینکار امسال یک قانونی درست کردند که ناشر قبلا باید مجوز بگیرد و بعد،‌ کاملا خودی‌های خودشان معرفی می‌شدند. افرادی که مورداعتماد خودشان بودند، نویسنده‌هایی که در خدمت خودشان بودند، از طریق بلندگوها معرفی می‌شدند. اسامی افرادی مثل ما که غیرخودی بودیم یا به بهانه‌ی خراب شدن بلندگو خوانده نمی‌شد، یا اینکه اصلا می‌گفتند ما اسم این فرد را اعلام نمی‌کنیم. باید بدانیم که الان کتابهای زیادی در اداره‌ سانسور هست. کتابهای بسیاری که همانطور مانده‌اند، بطوریکه در نمایشگاه امسال ما کتاب تازه خیلی کم دیدیم..."

کانون نویسندگان ایران در ادامه فعالیت های اش در آبان ماه امسال نیز روز سیزدهم آذر را روز مبارزه با سانسور اعلام کرده است:
"... جامعه ایران و به‌ویژه نویسندگان و هنرمندانِ آن سال‌‌هاست که با پدیده‌ی سانسور دست به گریبان‌اند؛ اما ظرف دو سه سال اخیر این پدیده چنان دامنه‌ی گسترده‌ای یافته است که جز قلع و قمع فرهنگی نامی بر آن نمی‌توان نهاد. انبوه کتاب‌هایی که ماه‌ها و سال‌ها در انتظار اخذ مجوز در ساختمان ارشاد بر روی هم انباشته می‌شوند گواه این مدعاست،‌ و این در حالی‌ست که متولیان سانسور مطالب بسیاری از کتاب‌هایی را هم که اجازه انتشار می‌یابند دستکاری و در آن‌ها اعمال نظر می‌کنند. علاوه بر این، سینما،‌ تئاتر، موسیقی، وبلاگ‌نویسی، سایت‌های اینترنتی و دیگر عرصه‌های اندیشه و بیان نیز از این دست‌اندازی‌ها که هر روز شدیدتر می‌شود در امان نیستند. مجموع این شرایط معنایی جز سرکوب خلاقیت و ممانعت از ابراز وجود نویسندگان و هنرمندان ندارد. دستگاه سانسور در حقیقت نه کلمه و تصویر، بلکه خودانگیختگی و ابراز آن را که حق طبیعی هر انسانی‌ست سلاخی می‌کند و به این ترتیب حق جامعه را برای برخورداری از ادبیات و هنرِ غیرحکومتی و پیشرو لگدمال می‌سازد.
کانون نویسندگان ایران که دو تن از چهره‌های برجسته آن، محمد مختاری و محمدجعفر پوینده، در سال‌های اخیر در راه آزادی اندیشه و بیان جان باخته‌اند، به پیروی از اصول مندرج در منشور خود، در برابر این موج رو به گسترش سانسور که بسیاری از نویسندگان و هنرمندان را در عمل خانه‌نشین کرده و آثار آنان را در محاق فرو برده است، اعتراض و انزجار خود را اعلام می‌کند..."
وبدبن گونه کانونیان پس از چهل سال, باردیگر میثاق مستحکم تر و ماندگارتر خود را باآرمان های بنیان گذاران این تشکل, که به قول شاملو, آزادگی و ناوابستگی به قدرت است, اعلام کردند.


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست