سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

اصول‌گرایی در برابر اصلاح‌طلبی نیست
ابن‌الوقتی آفت اصول‌گرایی و اصلاح‌طلبی
محافظه‌کاری در اصل گرایش مذموم و رد شده‌ای نیست. به نظر من وجود حدی از این گرایش در افراد و جریانات سیاسی لازم است


عباس عبدی


• محافظه‌کاری یا حتی ارتجاعی بودن در برابر اصلاح‌طلبی و انقلابی‌گری قرار می‌گیرند اما اصولگرائی نه. اصول‌گرایی تا حدی در برابر عمل‌گرایی و به تعبیری بی‌پرنسیبی قرار می‌گیرد ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۲٨ آبان ۱٣٨۷ -  ۱٨ نوامبر ۲۰۰٨


ابتدا باید گفت که کلمات اصلاح‌طلبی و اصول‌گرایی و موارد مشابه به لحاظ مصداقی در ایران واجد معنای روشنی نیست. به یاد دارم که استاد کم‌سوادی داشتیم که بعداً هم از دانشگاه اخراجش کردند. نام وی حسن بود که طبعاً می‌نوشت دکتر حسن... یکی از دانشجویان محترمانه! از او پرسید که آیا مادر شما نامتان را «دکتر حسن» گذاشته است؟! در واقع می‌خواست بگوید که کلمه دکتر جزو اسم شماست و نه معرف رسم و دانش شما. در جامعه‌ای که کلمات چنان شناور هستند که نه تنها مرزی میان اصول‌گرایی و دروغگرایی نیست، حتی از موضع اصولی از دروغ هم دفاع می‌شود، چه جای بحث و تحلیل مصداقی برای چنین اصطلاحاتی باقی می‌ماند. در جامعه‌ای که پرچمداران اصلاح‌طلبی‌اش پس از ۱۲ سال به دوش کشیدن این پرچم، تازه درصدد تبیین اصول اصلاح‌طلبی شده‌اند، روشن است که تحلیل مصداقی از این اصطلاحات امری ناشدنی و غیر مفید است. بنابراین حتی‌المقدور باید به صورت انتزاعی‌تر و غیر مصداقی‌تر وارد بحث شد.

برخی اصطلاحات سیاسی به نوعی تعریف می‌شوند که از منظر تئوری، تلاقی مفهومی با یکدیگر ندارند. مثلاً کمونیسم و سرمایه‌داری یا فاشیسم و لیبرالیسم، در تعریف چنان هستند که نمی‌توان وضعیتی را برای آن تصور کرد که این دو بر مصداق واحدی منطبق شوند، به عبارت دیگر دو مقوله کاملاً جداگانه‌ای هستند. مثلاً زن و مرد، یا اروپایی و آفریقایی و... وضعیت مشابهی دارند، اما دو کلمه ایرانی و مسلمان، چنین نیستند، نه تمام ایرانیان مسلمان هستند و نه تمام مسلمانان ایرانی. یا کلمات ایرانی و آسیایی که وضعیت دیگری دارند، تمام ایرانی‌ها آسیایی محسوب می‌شوند، اما تمام آسیایی‌ها ایرانی نیستند. از منظر منطق هر کدام از این موارد را با اصطلاح خاصی معرفی می‌کنند که مورد بحث این یادداشت نیست. حال باید دید اصلاح‌طلبی با اصول‌گرایی کدامیک از صورتهای منطقی را دارد. توضیح این نکته بسیار مهم است. اصول‌گرایی در برابر اصلاح‌طلبی نیست، محافظه‌کاری یا حتی ارتجاعی بودن در برابر اصلاح‌طلبی و انقلابی‌گری قرار می‌گیرند اما اصولگرائی نه. اصول‌گرایی تا حدی در برابر عمل‌گرایی و به تعبیری بی‌پرنسیبی قرار می‌گیرد.
اصطلاح اول در طیفی شامل انقلابی‌گری، اصلاح‌طلبی، محافظه‌کاری و بالاخره ارتجاعی قرار دارد. اما اصطلاح دوم را می‌توان در طیفی از اصول‌گرایی، عمل‌گرایی و بی‌پرنسیبی یا نان به نرخ روز خوردن فهم و درک کرد. البته باید اذعان کرد که طیف اخیر چندان هم دقیق نیست، و چه بسا ممکن است تعابیر ناخوشایندی از آن صورت گیرد.

به نظر من در طیف اول انقلابی‌گری شیوه و منشی ناموفق در رسیدن به اهداف خود است. گرچه شاید در بلندمدت و در سطح کلان آثار مثبتی برجای بگذارد، اما طبیعی است که انقلابیون برای دستیابی به چنین آثاری که ده‌ها سال بعد برای نسل‌های دیگر به ثمر می‌نشیند، قیام و انقلاب نمی‌کنند. ضمن اینکه معلوم نیست همین دستاوردها نیز از خلال روش‌های دیگر حاصل نشود. این عدم موفقیت به دلیل فقدان خلوص انقلابیون نیست، که برعکس اخلاص و ایثار و از جان گذشتگی انقلابیون به گونه‌ای است که آنان را در جایگاه اسطوره‌ها و قدیسان می‌نشاند. عدم موفقیت در ذات این روش است که خواهان دگرگونی کلیت جامعه است، در حالی که ذهنیت انقلابیون از جامعه‌ی ایده‌آل مورد نظر خود در درون جامعه بسته و انسدادی شکل گرفته و از این رو خام و غیر واقعی و غیر عملی است. از سوی دیگر نقشه راه برای رسیدن به این طرح و ایده‌آن نیز غیر منطبق بر واقعیات و بسیار کلی و انتزاعی است، به همین دلیل چه بسا در جریان رسیدن به آن آرمان خسارت‌ها و مشکلات بیشتری نسبت به پیش نیز ایجاد شود.

محافظه‌کاری در اصل گرایش مذموم و رد شده‌ای نیست. به نظر من وجود حدی از این گرایش در افراد و جریانات سیاسی لازم است. ما باید نسبت به تغییر شرایط تا حدی محافظه‌کار باشیم، به لحاظ منطقی، می‌گویند، اصل بر استصحاب است. بدین معنا که اصل بر دفاع از وضع فعلی است، مگر آنکه خلاف آن ثابت شود اما روشن است ک بدون پذیرش اصلاح‌طلبی این دیدگاه به جمود و ارتجاع می‌انجامد.

ارتجاع شیوه حاد و منفی شده محافظه‌کاری است که نه تنها خواهان دفاع از وضع موجود، بلکه درپی بازسازی گذشته است، گذشته‌ای که حتی کوشش نمی‌شود بازسازی و نو گردد. در این میان اصلاح‌طلبی به عنوان یک شیوه سیاسی و اجتماعی تعریف مشخصی پیدا می‌کند. اصلاح‌طلبی در درجه اول با تغییرات کلان و یک باره موافق نیست، زیرا هم ذهنیت پذیرفته شده‌ و مورد اجماعی را نسبت به طرح بدیل و جایگزین قبول ندارد و آن را ممکن نمی‌داند و هم اینکه شیوه اجرا و بسیج مردم را برای آن به گونه‌ای می‌داند که نافی تحقق آن اهداف کلان و انقلابی است. با انقلابی‌گری از این منظر هم مخالفت می‌شود که اساس این شیوه بیش از آنکه بر عقلانیت و آگاهی و خرد جمعی و معطوف به گفتگوی آزاد باشد، انقلابی‌گری براساس شجاعت و ایثار و از جان گذشتن و اصالت عمل و پیکار استوار است و اصالت پیکار در عمل موجب تعطیلی فکر و تعامل آزاد می‌گردد و تجربه جریانات چریکی در همه دنیا از جمله ایران، موید این مدعاست.

اما اصلاح‌طلبی به همان اندازه هم با ارتجاع مخالف است. هدف ارتجاع، بازتولید گذشته‌ای مطرود در زمینه‌های مطلوب برای مردم است. اگر خرس سفید سیبری بتواند در کویر لوت زندگی کند، ارتجاع هم قادر است گذشته را بدون هیچ تغییری در امروز بازتولید و زنده کند. صاف کردن رشته کوه‌های هیمالیا تا چه حد ممکن است؟ البته که تا حدی ممکن است، مشروط بر اینکه کلیه بمب‌های اتمی موجود بر سر این کوه‌ها ریخته شود، شاید به نحو ملموسی از ارتفاع آنها کاسته شود. ارتجاع هم برای رسیدن به اهداف خود چاره‌ای جز این اقدام در عرصه اجتماعی ندارد. طالبان نمونه‌ای متأخر از آن در بعد مذهبی است، و خمرهای سرخ هم نمونه دیگرش بودند.

مفهوم و مصداق اصلاح‌طلبی برخلاف موارد دیگر کمی پیچیده‌تر و سیال است. در جامعه‌ای که عرف و فهم و درک عموم حکایت از اجماعی بودن بحران و ضرورت تن دادن به تغییر است، اصلاح‌طلبی باید خط‌مشی غالب باشد. در این صورت چند ویژگی برای اصلاح‌طلب وجود دارد.

۱ـ خواهان تغییرات و اصلاحات در حوزه‌هایی است که اجماع عمومی اهل فکر و نخبگان نسبت به مسأله داشتن در آن زمینه وجود دارد. این مشخصه و خواست یکی از مرزهای میان اصلاح‌طلبی و محافظه‌کاری است.

۲ـ تدریجی بودن اصلاحات و حتی در صورت نیاز تن دادن به سعی و خطا مشخصه دیگر اصلاح‌طلبی است، اما از تدریجی بودن نمی‌توان نتیجه گرفت که دیگران این مسیر (پیشرفت و آزادی) را ۷۰۰ ساله طی کردند، پس ما هم باید ۷۰۰ ساله یا مثلاً ۲۰۰ ساله طی کنیم. تدریجی بودن نیز امری عرفی است و مصداق آن را باید کمابیش به ذهنیت عمومی ارجاع داد. تدریجی بودن تا حدی باید باشد که به گسست عمل و برنامه اجتماعی منجر نشود.

٣ـ کوشش برای مشارکت عمومی و کم هزینه به نحوی که افراد بیشتری با مسیر اصلاح‌طلبی همراه شوند، و کم‌رنگ کردن عنصر شجاعت و بی‌باکی و در عوض پر رنگ‌کردن عنصر عقلانیت و خرد مشخصه دیگر اصلاح‌طلبی است.

۴ـ اصلاح‌طلبی به نحو پیشینی کسی را رد یا تأیید نمی‌کند، و دو قطبی‌های مرسوم در رفتار ارتجاعی و انقلابی را نمی‌پذیرد. خواهان حذف و نابودی کسی نیست، در نتیجه از خشونت پرهیز می‌کند، بجای حذف دیگران، کوشش دارد همه را متناسب با جایگاه اجتماعی آنان در اداره امور شریک و سهیم کند.

۵ـ اصلاح‌طلبی به لحاظ محتوا برنامه‌ای از پیش تعیین شده و دستوری از سوی عده‌ای معین نیست، بلکه برنامه‌ای برای افزایش مشارکت و بیرون آمدن برنامه‌های بعدی از دل این مشارکت عمومی است. طبعاً مشخصه‌های دیگری هم می‌توان برشمرد که اهمیت آنها متفاوت از موارد فوق است.

با این توضیحات، روشن است که اصول‌گرایی نه تنها در تقابل با اصلاح‌طلبی نیست، بلکه اصلاح‌طلب‌های موفق باید به اصول و ارزش‌های خود پایبند باشند. البته این بدان معنا نیست که مرغ سیاست یک پا دارد و هیچ تغییر و تحولی را در رفتارها و سیاست‌ها نمی‌پذیرد، بلکه در سیاست می‌توان اصول و ارزش‌ها را سلسله مراتبی کرد و اهم آنها را تعیین کرد که تحت شرایط عادی نقض نشوند. ترکیب اصول‌گرایی و اصلاح‌طلبی بدین صورت است که سیاستمدار اصلاح‌طلب از یک سو باید افق بسیار بلندمدت را از ذهنیت و عمل سیاسی خود حذف کند، ما وظیفه‌ای در برابر بلندمدتی که در آن زمان دیگر زنده نخواهیم بود، نداریم. از این رو که درک و دانش و افق دیدی که خداوند یا طبیعت به ما عطا کرده قادر به دیدن این افق بلندمدت نیست، از این رو مسئولیتی اخلاقی هم درباره آن نداریم و نمی‌توانیم سیاست خود را صرفاً با عنایت به نتایج چنین بلندمدتی توجیه و دفاع کنیم و اصول و ارزش‌هایی را تعریف کرده و به آن ملتزم باشیم که معرف این افق بسیار بلندمدت است. و برخی افراد هم امروز این دیدگاه را در لفافه و پوشش عمل به تکلیف و نه نتیجه تبیین می‌کنند. از سوی دیگر هم نباید آن قدر نقطه‌ای تصمیم گرفت که فکر کنیم همه چیز در رویدادهای حال و امروز خلاصه می‌شود و اگر این موقعیت را از دست بدهیم، آسمان و زمین به هم می‌رسند و دنیا به آخر می‌رسد. این نگاه نیز منجر به سقوط از اصول‌گرایی می‌شود، چنان که اصول‌گرایان مشهور ایران به چنین ورطه‌ای فرو افتاده‌اند. نگاه میان‌مدت به سیاست و حفظ آرامش نسبی، کمک شایانی به التزام داشتن به اصول و ارزش‌های پذیرفته شده می‌کند. از این منظر نان به نرخ روز خوردن و ابن‌الوقتی آفت اصول‌گرایی و در نتیجه اصلاح‌طلبی است.

۲۶ مهر ۱٣٨۷
منبع: آینده




اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۲)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست