سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

هر لحظه در این مملکت ما را به یاد مرگ می اندازند


فریبا امینی


• این روزها از ایران خبرهای بدی می رسد. من سعی و کوشش زیادی کرده ام و حتی با تمام کسانی که می شناسم، صحبت کرده ام اما تاکنون نتوانسته ام کاری کنم و شرمنده شده ام. متاسفانه سازمان های غیرانتفاعی اینجا که مدیران امریکایی آن را می چرخانند نه درک درستی راجع به ایران دارند و نه تاریخ آنجا را می دانند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ٣۰ آبان ۱٣٨۷ -  ۲۰ نوامبر ۲۰۰٨


"ما هزار بار خواسته ایم زندگی کنیم اما هر لحظه در این مملکت ما را به یاد مرگ می اندازند."
از نامه ی یک روزنامه نگار در ایران


وقتی سی سال پیش پدرم استعفانامه ی خود را به آیت الله خمینی تقدیم کرد، به ایشان گفت "شما همه اش از مستکبر و مستضعف صحبت می کنید ولی همه را مستاصل کرده اید"! و اتفاقا اینگونه هم شد.

این روزها از ایران خبرهای بدی می رسد. بطور مداوم از داخل ایران ایمیل هایی می رسد و از کسانی چون ما که در خارج هستیم، کمک می خواهند. من سعی و کوشش زیادی کرده ام و حتی با تمام کسانی که می شناسم، صحبت کرده ام اما تاکنون نتوانسته ام کاری کنم و شرمنده شده ام. متاسفانه سازمان های غیرانتفاعی اینجا که مدیران امریکایی آن را می چرخانند نه درک درستی راجع به ایران دارند و نه تاریخ آنجا را می دانند؛ آنها حتی با فرهنگ ایرانی نیز آشنایی ندارند. در گذشته وضع اینگونه نبود. کارشناسان آمریکایی گه در مورد ایران کار می کردند، اطلاعات درستی را در مورد ایران جمع آوری می کردند. آنها حتی با فرهنگ و زبان فارسی نیز آشنا بودند اما امروز اکثر این مدیران آمریکایی در حالی بر پروژه های آمریکایی گمارده شده اند که فقط به دنبال هدف شخصی خودشان هستند. آنها اینقدر به کار خود مشغول هستند که حتی به پیشنهادهای معقول نیز توجه نمی کنند. شاید بهتر باشد بگویم که آنها هدف شان با ما یکی نیست.

و اما برگردیم به مسائل ایران: روزنامه نگاران و خفقان مطبوعات. نشریه "شهروند" نیز بسته شد و باز آنانی که مشغول بکار بودند، بیکار شدند. در عرض این چند سال چه تعداد روزنامه بسته شده و چه تعداد افراد برجسته از جمله سردبیرآن، روزنامه نگاران و سایر کارمندان این رسانه ها اخراج شده اند؟ گویی خیل بیکاران مطبوعاتی از هزاران نیز گذشته است.
نکته جالب در این میان، سخنان رهبر ایران است که در رابطه با بسته شدن شهروند، جناب رهبر می فرمایند:
"این فضای بی بند و باری در حرف زدن و اظهارنظر علیه دولت، مسائلی نیست که ‏خداوند به آسانی از آنها بگذرد. تفضلات و رحمت الهی تا زمانی است که ما مراقب گفتار، ‏رفتار، و عملکرد خود باشیم زیرا خداوند با ما خویشاوندی ندارد."‏!

نکته جالب اینجاست که نماینده همین رهبر؛ این اقای رئیس جمهور وقتی به شهر و مقر شیطان بزرگ می رسد به خود اجازه می دهد که از بلندگوهای آن استفاده کند؛ با همه مصاحبه می کند و می گوید که "در ایران آزادی کامل وجود دارد".
این سخن در زمانی بیان شده که که صدها سایت بسته شده، روزنامه ها یکی پس از دیگری توقیف شده است.
به جراید دستور می دهند که نمی توانید از کلمه مذاکره با امریکا استفاده کنید بلکه باید بگویید گفتگو با امریکا! چرا؟ چون در اذهان مردم مذاکره با شیطان بزرگ چیز جالبی نیست! از کلمه جنبش نمی توان استفاده کرد چرا که ممکن است تاثیر بدی داشته باشد!

این رئیس جمهور، تحفه آقای خامنه ای برای مردم ایران است که در دوران کوتاه ریاستش باعث وضع نابسامان اقتصادی، فشار روز افزون سیاسی و اعدام های بی رویه بوده است. او کسانی را در کابینه خود انتخاب کرده که همه بی آبرو هستند. از کسانی مانند "کردان" و دیگران دفاع می کند. رییس و در این میان رییس پلیسش که قرار است مسوول نظم و امنیت باشد در خانه ای با زنان هنگام اعمال منافی عفت دستگیر می شود و دادگاه او را تبرئه می کند.

اینها منتظر امام زمان هستند که همه ما مفسدین را به جهنم خود ببرد، ولی همان امام زمان نمی داند که مفسدین فی الاارض در راس این حکومت الهی قرار گرفته اند و هر روز مردم را تحت فشار قرار داده و در اینراه از هیچ عمل غیر انسانی دریغ نمی کنند.

جوانان با شعور، تحصیل کرده و عاشق قلم را "ممنوع القلم" می کنند و راه آینده را برروی آنان می بندند. بسیاری از آنان چاره ای جز ترک وطن ندارند و برای رفتن به خارج به هر دری می زنند. زنانی را که می خواهند حق خود را بگیرند، دستگیر می کنند و وقتی قصد خروج از کشور را دارند پاسپورتشان را می گیرند.تا آنان اجازه سفر نداشته باشند. این است داستان ایران در سه سال ریاست جمهوری محمود احمدی نژاد که خود را از جنس مردم می دانست!

سه سال پیش همین آقای رئیس جمهور در جواب من در نیویورک که گفتم مملکت مرا خراب کردید گفت، "بیایید مملکت را دوباره بسازیم!"

این جواب نشان دهنده ماهیت عوام فریب این آقایان است؛ چرا که آنانی را که می خواستند و می خواهند در سازندگی شرکت کنند، دستگیر کرده اید، به انان لقب جاسوس داده اید. همه آنانی را که در انقلاب بودند و جاده را برای شما صاف کردند، اعدام کردید و هنوز دارید صدای حق را در نطقه خفه می کنید. زنان، جوانان و روزنامه نگاران هر کدام از بند ۲۰۹ سر در می آورند. هرچند برخی هنوز امید به آینده دارند اما آنان که در زیر این فشار ها تحمل از کف داده اند، دیگر رمقی برای ادامه ندارند.

در همین آمریکا، یعنی در قلب "شیطان بزرگ"، دیدیم مردمی که از مشکلات به ستوه آمده بودند، گریستند. نه، این گریه برای بدبختی نبود، این گریه شوف بود چون آنها امیدوارانه انتخابی جدید انجام دادند تا بتوانند سرنوشت خودشان را تغییر بدهند. آنها رئیس جمهور جدیدی را انتخاب کردند تا شاید بتوانند به کمک او وضع فعلی آمریکا و جهان را بهبود ببخشند. با این حال، هنوز در ایران می خواهند احمدی نژاد را به ملت ایران تحمیل کنند و به دیگران اجازه شرکت در انتخابات را نمی دهند. این هم دموکراسی از نوع جمهوری اسلامی و به شیوه آقای خامنه ای.

چند روز دیگر مصادف است با دهمین سالگرد قتل های زنجیره ای. پوینده، مختاری، داریوش و پروانه فروهر رفتند تا این آقایان بمانند و به زورگویی و خفه کردن ایران ادامه دهند.

داریوش فروهر کسی بود که نمازش ترک نمی شد. اعتقادات او صد مرتبه بیشتر و بالاتر از این سرداران و این دکتر- مهندس های قلابی بود. بیشتر نوجوانی خود را در زندان شاه و سپس در سنین بالا در زندان آقایان گذرانده بود. او را جلوی قبله گذاشتند و قطعه قطعه کردند و پس از ده سال هنوز پرونده قتل های زنجیره ای باز است و حتی به خانواد های آنان اجازه برگزاری مراسم بزرگداشت برای عزیزان از دست رفته شان را نمی دهند. همه را کشتند و همه چیز را بردند و هنور دارند می برند.

پس از سی سال که ملت را مستاصل کرده اید، دست از این کارها بدارید. عاقبت خوشی ندارد. بالاخره پایان هر ستمی، تباهی است.


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۱)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست