سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

قبله عالم ۳


رضا اغنمی


• سبعیتِ عریانِ بابی کشی به زمانه ی ناصرالدین شاه و مشارکت مردم در آن خون ریزی ها، نهادی بودن فرهنگ خشونت و دشمنی با دگراندیشان را برای چندمین بار یادآور شد که در حکومت اسلامی، به ویژه در کشتارها و قتل عام زندانیان سیاسی به کمال رسید. ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۲۷ آبان ۱٣٨۷ -  ۱۷ نوامبر ۲۰۰٨


 
ناصرالدین شاه قاجار و پادشاهی ایران
عباس امانت . ترجمه حسن کامشاد
نشر کارنامه. مهرگان ۱٣٨٣ . ۷۰۷   ص
 
 
باب و ارباب شرع
بدترین کار در دوران حکومت ناصرالدین میرزا در آذربایجان، محاکمه و قتل وحشیانه‍ی سیدمحمدعلی باب است که نویسنده با بازگشایی تاریخ درتبیین محاکمه ی آن دادگاهِ   فرمایشیِ منتسب به شرعِ   مبین، گوشه هایی از پیامدها و درگیری های خونینی که درگوشه و کنارکشور رخ میدهد یادآورمیشود. و خواننده درسیرحوادث،   از بی عدالتی و توحٌش قانونی که   درپوشش اجرای حکم شریعت جاری میشود، رنج میبرد.  
بازداشت سید به زمان پادشاهی محمد شاه و صدارت حاج میرزا آقاسی رخ میدهد.
«سیدعلیمحمد باب که درآن هنگام در قلعه ی چهریق (درنزدیکی سلماس در جنوب غربی آذربایجان و مرز عثمانی) در حبس انفرادی به سر میبرد به فرمان حاج میرزا آقاسی به تبریز آورده شد تا تحت محاکمه و تفتیش عقاید قرار گیرد».   باب در تبریزمورد استقبال قرار میگیرد. « ... اگر درآن مجلس آثار غلبه او ظاهر شود یا امر مجلس به اشتباه بگذرد عارف و عامی و غریب و بومی حتا عساکر نظامیه بی تآمل دست بیعت به او داده و اطاعت او را به هرچه حکم رود واجب شمارند. باالجمله حالت غریبی در شهر حادث شد که جای حیرت عقول اولی الالباب.   ...   مجلس محاکمه ی باب درحضور ناصرالدین میرزا صورت گرفت. درمیان هیئتِ قضات افرادی چون ملاباشی شاهزاده، ملامحمدتقی ممقانی پیشوای شیخیه تبریز، جمعی از علمای دیگر و نیز پاره ای از مقامات دولتی و ملازمان ولیعهد دیده میشدند    ...   واهمه از نتایج هرگونه محکوم شناختن باب نیز بسیاری از علما را از معرکه دور نگه میداشت ...    وقتی باب را به مجلس آوردند هیچیک از حاضران که تنگ کنار یکدیگر دور اتاق نشسته بودند جایی برای نشستن به او واگذار نکردند. پس از اندکی مکث، ناصرالدین میرزا، که لابد از این بی ادبی پرمعنا درحق مدعی مذکور مکدر شده بود. جایی حتا مقدم برجای خود در اتاق به او تعارف نمود و ازاین راه در حق بابِ برآشفته توجه التفات نمود.   ...   ملاباشی   ...   به پرسش درباره ماهیت دقیق دعوی و اصالت نوشته هایی که به نام باب پخش شده بود پرداخت. باب با اذعان صریح به منشاء الهی رسالت خویش و صحه گذاشتن براصالت نوشته هایش، ملاباشی را واداشت تا موضع دفاعی به خود گرفته و مباحثه را به مسیر نیمه شوخی   بیندازد    ...     ملاباشی و همقطارانش باب را   به رگبار تفاسیر فقهی و مدرسی   و پرس و جوهای تفتیشی و استنطاقی بستند.    ...   از صرف و نحو عربی گرفته شآن نزول آیات قرآنی،   ...   تا همخوابگی شنیع دو جنس بازان، طب بقراطی و ... سیلابی از پرسش های گوناگون برسر پیام آور آزرده خاطر سرازیر شد ... و ناصرالدین از معلمش خواست جرو بحث کلامی درباره ماهیت وجود الهی را کنار بگذارد. ملاباشی باز اجازه نمی داد باب دعوی خارق العاده خودرا باز گوید مگر آنکه به ناشایستگی   خود درزمینه ی حکمت و علوم متعارف اقرار کند.          ...     .... فشار مجتهدین سختگیر برای اعدام باب به جرم بدعت،   ولیعهد را بر سر دوراهی خطیری قرار داد   ...    در تلاش یافتن راه حلی، مشاوران هشیارش به او قبولاندند تا پزشکان   شخصی خود، از جمله دکترویلیام کورمیک، را بفرستد تا باب را معاینه کنند و ببینند آیا وی از سلامت عقل برخوردار است. ...     تصمیم بالمآل   که تنبیه بدنی به   عمل آید تا شاید باب توبه کند. اقبال عمومی نداشت ... حتا فراشان دربار ولیعهد بنا بر حسن عقیدت دراین کارتقدیم نکردند.   تکلیف چوب زدن به گردن قاضی شرع ارشد شهر، میرزاعلی اصغر شیخ الاسلام افتاد و این مجتهد داوطلبانه باب را خواست و مجازاتی را به اجرا گذاشت که خود حکم کرده بود. پس از این تحقیر درملاء عام باب را به زندان قلعه ی چهریق باز گرداندند» ص٣٨ - ۱۴٣
سید در زندان است که محمد شاه فوت میکند. ناصرالدین میرزا همراه میرزاتقی خان به تهران میرود. شورش طرفداران باب در اکثر نقاط ایران قوت گرفته و شاه و دربار و دولت را متوجه مبارزه با بابیان کرده است که برعلیه کیان شیعه قیام کرده اند. و مهمتر بهم ریختن قدرت پیشوایان مذهبی که ستون اصلی حافظ سلطنت است. شک و تردید بین عوام رسوخ کرده و نفوذ معنوی و به ویژه نوآوریهای باب بر سر زبانهاست. ناصرالدین میرزا بر تخت سلطنت نشسته و میزرا تقی خان با لقب امیرکبیر عهده دار مقام صدراعظم ایران میشود. ادامه ی شورشهای مسلحانه‍ی بابیان به اعدام باب منتهی میشود.   امانت مینویسد:
« شورش بابیه برضد نیروی مشترک علما و دولت درخلال دوسال بعد سرانجام منجر به تیرباران باب در شعبان سال ۱۲۶۶ در تبریز شد.» ص ۱۴٣
فضای آن دادگاه یکطرفه، با فشارملاباشی ها   لکه ننگین و شرم آوری بر دامن شاه و امیرکبیر زد که آوازه ترقی خواهی کاذب ش صفحات تاریخ را پرکرده است. امیر کبیر نه تنها بر داوری عادلانه آن دادگاه فرمایشی تآکیدی نکرد، بلکه بعد از اعدام باب، در جلب رضایت و همدلی با ملایان تا آنجا پیش رفت که فرمان داد طرفداران و حامیان باب را هرکجا که پیدا کردند بکشند. ادامه این کار به وارثش میرزاآقاخان نوری رسید وهمو در کشتار وحشیانه بابیان سنگ تمام گذاشت. به دستور نوری صدراعظم وقت، بابیان را بین مردم واوباش وسادات محلات تقسیم کردند. « ...   برادران و پسران صدراعظم ازاین معرکه نرستند و ناچارشدند به انتخاب خویش   چند تنی بابی را بکشند.   به علاوه امرای دربار و خوانین والاتبار خاندان قاجار، پیشخدمتان پادشاه، پیشکاران، خدمه‍ی خاص اندرون، قراولان،   ...    "معلم و متعلم"   دارالفنون هم از نقش اجباری جلادی معافیت نیافتند ...   حتا تجار   ...   آقا مهدی ملک التجار تهران، در کشتن تاجر وقایع نگار مشهور بابی، حاجی میرزا جانی کاشانی پیشگام شد. ابتدا وی را از حرم حضرت عبدالعظیم که درآن تحصن جسته بود بیرون کشیدند و هریک جراحتی کردند تا سرانجام جان باخت.»
امانت به هردلیلی درباره باب و تآثیرات روانی آن درجامعه بسته‍ی آن روزی ایران کمی نه، بیش ازکمی، کوتاه آمده است. جاداشت با آن   قدرت و توانی که درتحلیل مسائل و امور اجتماعی – سیاسی – تاریخی   دارد و نمونه های درخشانی را   در همین اثر نشان داده، موضوع باب را گسترده تر میکرد که متآسفانه   نکرده است.   من، دراین بررسی، البته گذرا به جریان خیزش باب که به زمانه ی خود و درآن سکوت و سکون قاجاریه، ایران را تکان داد، باز میگردم.
سبعیتِ عریانِ بابی کشی به زمانه‍ی ناصرالدین شاه و مشارکت مردم در آن خون ریزیها، نهادی بودن فرهنگ خشونت و دشمنی با دگراندیشان را برای چندمین بار یادآور شد که در حکومت اسلامی، به ویژه در کشتارها و قتل عام زندانیان سیاسی به کمال رسید. با این حال نمیتوان منکر برخی ویژگیهای قاجاریان شد که در همان حکومت عشیرتی، بدون کمترین رعایت، حتا مُلا   را هم سر میزدند. درصفحه ۲۵۹ تصویری ست   که مُلائی با لباده ودستار، باانبوهی ریش، در بین دو جلاد با سر خمیده آماده شده تا گردنش را بزنند.   توضیح زیر تصویر میگوید «محکوم مُلای دون رتبه ایست در شیراز که به شاگرد خردسالش زهرخورانیده بود چون پسربچه تجاوزات جنسی اورا فاش ساخته بود.»
 
ناصرالدین شاه برای جانشینی پدر از تبریز عازم تهران میشود. اما هزینه راه   ندارد. «سیاست عمدی آقاسی که پول به آذربایجان نرساند، ثروتمند ترین ایالت ایران را به روزی انداخته بود که محتاج پنجاه هزارتومان بود.   ناصرالدین از ناچاری به کنسول های خارجی توسل جست. استیونس، کنسول بریتانیا با زحمت زیاد توانست تجار ایرانی را راضی کند و ده هزارتومان از آن ها قرض بگیرد که موجب شرمندگی حکومت شد. به یاری آنیچکف، کنسول روس، بازرگانان یونانی هم ده هزارتومان دیگر فراهم آوردند. نه تنها استیونس بلکه فرانت نیز شخصا ضامن این وام ها شدند ...    میزرا تقی خان وزیرنظام ( امیرکبیرآینده)   سی هزارتومان دیگر وام گرفت که لدی الورود به تهران باز پرداخته شود. »   ص ٨ – ۱۴۷
در فاصله مرگ محمدشاه و به سلطنت رسیدن ناصرالدین، به تدبیر حاج میرزا آقاسی، «مجلس امرای جمهور» تشکیل میشود. مجلس فوق «خود را نماینده همه جناح های حکومت میخواند». امانت که اهمیت و نوآوری موضوع را دریافته با لحنی نقادانه مینویسد «   با این حال آوردن لفظ شگفتِ جمهوری در عنوان مجلس،   با این مفهوم تلویحی که این مجلسی است به نمایندگی از عامه مردم، امری بیسابقه بود ولی به هرصورت از لفظ جمهوری معنای بعدیِ این واژه یعنی الغای سلطنت قطعا در نطر نبوده. ص ۱۵٣.  
این مجلس نوپا با استقرار صدراعظم جدید، تعطیل میشود.   امانت مینویسد:
«امیرکبیر، پس از ورود به پایتخت، فورا صدرالممالک اردبیلی، رئیس مجلس را به قم تبعید کرد. اندیشه‍ی تشکیل یک مجلس مشورتی، که حتا پیش از آمدن ناصرالدین هم آماجِ حمله ی مخالفان بود،   ...   براثر اقدام بی درنگ   امیر کبیر دیگر کسی در ده سال آینده از "مشورت خانه"   چیزی نشنید و تحقیق واقعی رویای به وجود آوردن یک مجلس مشورتیِ موثر میبایست نیم قرن دیگر، یعنی تا انقلاب مشروطه دربوته اجمال بماند. پیشوایان "مجلس جمهورِ" نافرجام نیز بی سر و صدا از صفحات تمامی مکاتبات و تاریخچه ها ناپدید شدند.» ص ۱۶۴
نگاه انتقادی   امانت به تاریخ،   بت ها را میشکند. با عریان کردن تقدس های جهل آمیز ریشه های گندآلودِ و استبداد تاریخی را که با خونریزیها درآمیخته،   برای معاصران معرفی میکند. سعی براین دارد که با گسترش سایه های گذشته‍ی تاریخ،   نور تازه ای بر تاریکیها بتاباند و روشن و روشن تر کند و گزافه های تاریخنویسان را   که با تمجید و ستایش وغلوهای اغراق آمیز درباره تجدد خواهی امیر کبیر شده و همچنان ادامه دارد، یادآورمیشود؛ از لغزش ها و اثرات خودخواهی های استبدادی امیر پرده برمیدارد. بستن آن مجلس مشورتی ولو با منتخبین درباری و اعیان و دستچین شده از خودی ها،   که طلیعه ای از آشنائی مردم با احکام و قوانین جدید و بریدن تدریجی ازسنتهای پوسیده را نوید میداد، کار ناشایسته ای بوده که در نهایت   برآمدن مشروطیت را پنجاه سال به عقب میاندازد. این خبط و خطا توسط کسی صورت گرفته است که اقدام به خدماتش را نمیتوان نادیده گرفت. امانت،   درنگاه به سیاست خارجی امیرکبیر نیز از اشتباه او چشم پوشی نمیکند. مینویسد:  
«قطع رابطه نهایی با فرانسته در ۱٨۵۰میلادی (۱۲۶۶ هجری قمری)   یکی از خبط های مسلم امیرکبیر در زمینه سیاست خارجی بود، و این خطا بدون آنکه او بخواهد باعث افزایش رقابت روس و انگلیس درایران شد.» ص۱۶۵
با ورود شاه   به تهران اختلافات بالا میگیرد. حاج میرزاآقاسی با احساس خطر که با توطئه مهدعلیا روبه رو شده سرانجام میدان را خالی میکند.
رقابت نمایندگان روس و انگلیس از طریق دربار و به ویژه شخص مهد علیا (مادر ناصرالدین شاه) شروع میشود.
مداخله نمایندگان روس و انگلیس، که ناظر و گرداننده‍ی اصلی   سیاستهای داخلی و خارجی ایران هستند، کاملا چشمگیر است. همه چیز را زیر نظر دارند حتا وظیفه ی ارشاد شاه و صدراعظم را. خواننده در صفحات پیشین خوانده که :
« شیل – وزیرمختار انگلیس -   صدراعظم را تشویق کرد که به شاهزاده «ناصرالدین میرزا» امکان دهد که خود را بنمایاند.» ص۹۹
نفوذ در اندرونی دربار و رجال و سرشناسان و دولتمردان و به ویژه ملایان و یا به قول مترجم«آیات عظام»، که درمجموع منبع خبرهای داخلی بودند، تصویر اجتماعی و سیاسی   روزگارانی ست که امانت جلو چشم مخاطبین ش میگشاید.
« فرانت از "احساسات" و   "حسن نیت"   این مجتهدان «عظام» درحق بریتانیا بسیارخوشنود بود. اندکی بعد، مهد علیا هم به فرانت اطمینان داد که به پسرش تآکید میورزد به نصایحِ بریتانیا گوش دهد.» صص ۷ - ۱۵۶
  مراسم تاجگذاری   "درساعت فرخنده ای که منجم باشی معین کرده بود" انجام میگیرد. شاه با جواهرات خودی و غارتی خود را میآراید و برتخت جلوس میکند.
«دوبازوبندِ مزین به دو قطعه برلیان مشهور به دریای نور و تاج   ماه (ازغنایمی که نادرشاه درلشگرکشی سال ۱۱۵۲ هجری قمری خود به هندوستان به ایران آورد ...» ص۱۵۹
«همان شب بیست و دوم ذیقعده (۱۲۶۴ در تاجگذاری ناصرالدین شاه، میرزاتقی خان) امیر نظام، که جبّه فاخر مطرز به مروارید خاص صدراعظمی پوشیده بود،   به مقام شخص اول و منصب صدارت منصوب شد و لقبِ اتابک اعظم گرفت   ...    شاه در هنگام تاجگذاری اش، یا اندک زمانی بعد، عنوان امیرکبیر را به صدراعظم اعطا کرد.    » ۱ – ۱۶۰.
  ناصرالدین شاه   برای جلوگیری ازتوطئه های دشمنان و به ویژه دسیسه های دربار، با تدبیر دیگری، موقعیت امیر را محکمتر کرد. « حدود چهارماه پس از جلوس به تخت، فرمان داد ملک زاده (بعدها عزت الدوله) سیزده ساله، تنها خواهر تنی اش، به ازدواج امیرکبیر پنجاه و چندساله درآید.» ص ۱۶۷
مهد علیا با این ازدواج مخالف است.   خود امیرهم درنامه ای به شاه نوشته : « ...   نمیخواستم دراین شهر صاحب خانه و عیال شوم. بعد به حکم همایون و برای پیشرفت خدمتِ   شما این عمل را اقدام کردم.» ص ۱۶٨  
کارشکنی ها و توطئه ها موثر افتاده و شخص برجسته ای که روز و روزگاری در نظرناصرالدین شاه   دارای چنین امتیازاتی بود : « ... بی رحمی یک فرمانده نظامی، دقت یک مستوفی دیوانی، و مهارت سیاسی یک سیاست مدار را در شخص امیرکبیر جمع میدید ...» ص ۱۶۹، برکنار و به کاشان تبعید میشود.
«دوماه بعد،       ...       امیرکبیر به فرمان ناصرالدین شاه درحمام فین درنزدیکی کاشان، تبعیدگاه واپسین روزهای عمرش کشته شد.» ص ۱٨٣
  آنچه   در این رهگذر خواننده را متآثر میکند، شخصیت دوگانه و سیمای پرسر و صدا و آوازه ی میرزا تقی خان امیرکبیر است با آن همه کاردانی و لیاقت هایی که به او نسبت داده شده،   شهامت ش ستودنی ست به شاه مینویسد:
« به این طفره ها و امروز و فردا کردن و ازکارگریختن درایران به این هرزگی حکماًً نمیتوان سلطنت کرد ...» ص ۱٨۵ . آن وقت   همین صدراعظم مقتدر رعایت عدل و انصاف   نمیکند ودر واقعه‍ی گرفتاری سید باب، کوچکترین توجهی به افکار و سخنانش نمیکند و همدل وهماواز با ملایان وسایل مرگ ذلت بار او را فراهم میآورد.   همچنان در مورد تسلیم به مرگ خودش ولو فرمان شاه، او که به فراست پایان سرنوشت ش را میدانست،   حداقل میتوانست خود کشی کند تا بار ننگینِ عجز و زبونی ِ برّّه وار امیرکبیری را به یادگار نگذارد .
درگیر وداررقابت گزینش نوری وامیر کبیر برای پست صدراعظمی،   و طرفداری نمایندگان سیاسی روس و انگلیس از نظرکرده های خود، موضوع   مصونیت سیاسی یعنی تحت الحمایگی دولتمردان و پناه گرفتن زیرپرچم بیگانگان، بار دیگر مطرح میشود، حضورسنگینِ خفقان و فضای سیاه استبداد حاکم، بیپناهی رجال کشور را به نمایش میگذارد   ولو اینکه بنا به اظهار نویسنده :
«تقاضای میرزاآقاخان نوری برای کسب تحت الحمایگی ازدولت بریتانیا بی شک ازفرصت طلبی مآلوف او ناشی شده بود...» ص ۱۵۷ .
امیر، که ازمدتی قبل مورد بی مهری و غضب شاه واقع شده، هنوزامیدواراست که   اختلافات فیمابین را باشاه حل خواهدکرد. وقتی مآیوس میشود به فکرنجات جان ومال خود میافتد.   وتنها راه نجات ازاین گرفتاری پناهندگی به سفارت روس وانگلیس است. خود او قبلا، رسم بست نشینی را ازبین برده بود:
«... اماکن سنتی برای تحصن – مزارهای مذهبی، دروازه قصرها و اصطبل های پادشاهی، وخانه های مجتهدین – بارها به دستور خود اومورد تجاوز قرارگرفته بود.» ۲۲۰
با این ترتیب، سفارت خانه های خارجی تنها جای امن برای حفظ جانش بود.
امانت، که مقوله پناهندگی امیرکبیررابه دقت بررسی کرده، اشاره هائی دارد که قابل توجه است. مینویسد:
« ... دیگر امیدی به نجات خود ندارد   باری معلوم است   مقدر آسمانی این غلام است   زیرا: "زمنجنیق فلک سنگ فتنه میبارد." ... ... از خدا مرگ میخواهم که این روزهای زیادتی را نبینم   ...   مصرع دوم بیت بالا که درنامه امیرکبیر نیامده، با درنظرگرفتن تلاش بیهوده اش برای پناهندگی به سفارت خانه های خارجی، به اندازه مصراع اول گویا و پرمصداق است."من ابلهانه گریزم درآبگینه حصار"»
صص۲۲- ۲۲۱ بگذریم ازاینکه وزن عروضی این دو مصرع با هم نمیخواند.
«تضمین ایمنی نخست وزیران معزول – معمولا با مساعی مشترک سفرای دول اروپائی – پدیده‍ی تازه ای درایران عهد قاجار نبود. میرزاعبدالله امین الدوله آخرین صدراعظم فتحعلیشاه و حاج میرزاآقاسی هر دو متوسل به   دولت های اروپائی شدند و بی خطر به تبعید درعراق عرب رفتند.» ص   ۲۲۲  
امیرکبیر نیز قصد تحت الحمایگی انگلیس را داشت. و برای این مقصود « ... پسربزرگ وبرادر خود را نیز فرستاد که در سفارت انگلیس بمانند.»   ص ۲۲٣.   و طی نامه کتبی به شیل وزیر مختاربریتانیا مینویسد:
«   ...   علیهذا من و خویشان و برادرم خود را به دامن حمایت دولت بریتانیا میاندازیم ...»   ص ۲۲۹
و جالب،   بیم و هراس ناصرالدین شاه   از پناهندگی امیر به سفارت خانه ی روسیه است.
« برای شاه شکی باقی نماند که اگر امیرکبیر را به حال خود گذارد وی به سفارت روسیه میگریزد.»   ص ۲۲۹
به گواهی اسناد، امیرکبیر، درانتخاب بین روس و انگلیس دچار دودلی میشود وموقعیت را از دست میدهد.   امانت،   از قول مری شیل، همسر وزیر مختار بریتانیا مینویسد :
«امیر فریب منابع دیگررا خورد. در واپسین ساعت حمایت انگلستان را ترک گفت و از عزیمت درموعد مقرر و به مکان معهود سرباز زد. کسانی که به آنها اتکا کرد به هنگام نیاز قصور ورزیدند، و اورا در وضعی بدترازقبل رها کردند.» ص ۲۲۶ .
بی تردید، امیرآمال ترقیخواهانه ای برای پیشرفت کشورداشت. ولی تفرعن و غرور شاهانه ای که درسال های قدرت براو چیره شده بود را نیز نباید فراموش کرد. دراکثروقایع سالهای قدرت امیر، دستش تا مرفق درخون بیگناهان بسیاری   آلوده بوده است.
 


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست