سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

مطبوعات مستقل درایران
شنا در عمق، با دست و پای بسته!!

به مناسبت آغاز دور جدید برخورد با مطبوعات مستقل


اسفندیار ذوالقدر


• در دولتهای قبلی، راه شکایت از نشریات و دادگاه را برای تعطیلی پیش می گرفتند ولی این دولت، راه آسان تری را در پیش گرفته و آن بستن راه تنفس مطبوعات از طریق ندادن آگهی و حمایت نکردن از آنها است ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۲۱ آبان ۱٣٨۷ -  ۱۱ نوامبر ۲۰۰٨


هر کس که اندکی آشنایی با مدیریت و نحوه گرداندن یک نشریه مستقل در کشور ما داشته باشد، می داند که، جدای از استرس های حرفه ای و مشکلاتی که در جریان تهیه محتوا و جمع آوری اخبار و گزارشها، بر گردانندگان نشریه وارد می شود، تامین هزینه ها و تامین منابع مالی مورد نیاز برای انتشار نشریه، کمر مدیر مسئول را می شکند. بالانس شدن در آمدها با هزینه ها، اتفاقی است که وقوع آن در نشریات مستقل در شرایط فعلی، بسیار نادر است. هزینه های سرسام آور تهیه ملزومات انتشار اعم از؛ کاغذ، خدمات فرایند چاپ، توزیع و غیره تا هزینه نیروی انسانی، اجاره دفتر کار، هزینه های جاری ریز و درشت، همه و همه به در آمدهای اندک و در حد صفرکه از لابه لای صفحات محدود یک نشریه عاید می شود، حواله می شود و متاسفانه هزینه ها با درآمدها چون دو خط موازی هرگز هم همدیگر را قطع نمی کنند و "هزینه"همیشه سواره است و "در آمد" با پای شکسته و لنگ، پیاده.
بسیار سراغ داریم از دوستان مطبوعاتی که همه پس اندازشان و یا با فروش منزل مسکونی و یا ماشین زیر پایشان، اقدام به انتشار نشریه کرده اند و نه تنها ریالی سود نبرده اند، بلکه میلیون ها تومان سرمایه خود را هم از دست داده اند که اگر با همان سرمایه مانند بسیاری دیگر در کار خرید و فروش ملک و یا بساز و فروشی که الان مد روز شده، سرمایه گذاری می کردند، میلیاردها تومان به جیب می زدند. نه آنکه کنج عزلت گزینند و خون دل خوردند و سرخورده شوند، که این افراد، خود سرمایه های جامعه اند. با این وضع رنج آور و مشقت بار که قلب هر اهل شنیدن از آن خراشیده می شود، یک نشریه با صرف همه پس اندازها و دارایی های یک عمر گرداننده آن، منتشر می شود و برای چندین نفر هم اشتغال ایجاد می کند، ولی ناگهان به دستور یک قاضی، یا هیات نظارت بر مطبوعات، نشریه، توقیف می شود و گذشته از بیکار شدن چندین نفر و دود شدن سرمایه گرداننده نشریه، یک ستاره روشنگری و آگاهی بخشی هم در محاق سقوط می افتد. این است وضعیت اقتصادی مطبوعات مستقل در کشور ما.
شاید این پرسش برای بسیاری پیش آمده است که چرا کار مطبوعاتی در ایران، اقتصادی نیست؟ اگر شما درصدد این باشید که نشریه ای راه اندازی کنید و به هر یک از مدیران نشریات مستقل مراجعه کنید، بدون استثناء شما را از این کار منع خواهند کرد. اگر کسی بخواهد با هدف درآمدزایی، نشریه ای مستقل و البته دارای سطح بالا (نه زرد و عامه پسند) در ایران منتشر کند، هرگز به هدفش نخواهد رسید و اگر خیلی زرنگ باشد تنها می تواند سرمایه اش را حفظ کند که آنهم در شرایط فعلی بعید است. البته مجلات بی محتوای خانواده و نشریات زرد که با آموزش جن گیری و فال گیری و انتشار عکس فلان هنرپیشه زن و فلان فوتبالیست، خود را بر مخاطبان عوام زده قالب می کنند، از نشریات مورد نظرمان جدا می کنیم، که آنها بسیار هم اقتصادی اند و حتی سودهای کلان هم می کنند. (ما تحصیلکرده گان رشته روزنامه نگاری، تعصب خاصی بر حرفه و تخصص خود داریم و همواره سعی می کنیم فاصله خودمان را با اینگونه نشریات زرد و مجلات بی محتوا به شدت حفظ کنیم و خطوط مان را از آنها جدا کنیم).
در حالی که در تمام دنیا نشریات به عنوان یک بنگاه تولیدی مطرح هستند و در بسیاری از کشورها، سهام این نشریات در بازار بورس خرید و فروش هم می شود و سرمایه گذاران در این نشریات به عنوان یک بنگاه اقتصادی سرمایه گذاری هم می کنند. اما چرا در ایران چنین نیست؟
۱-   کار مطبوعات، آگاهی بخش به جامعه و روشنگری است که در "دانا" شدن مردم نقش به سزایی ایفا می کنند. مطبوعات، افق های تازه ای از علم و معرفت و شناخت را در برابر دیدگان مردمان جامعه می گشایند و آنها را از آنچه که در دنیای پیرامون شان اتفاق می افتد، آگاه می کنند و آنها را در انتخاب مسیر درست و اتخاذ تدابیر و تصمیمات لازم، رهنمون می شوند. بنابراین مهمترین مشتریان و متقاضیان مطبوعات، افراد جامعه ای هستند که در آن جامعه، اگاهی، دانایی، معرفت و علم، "ارزش" محسوب می شود و هر کسی هم که به این صفات آراسته شود، در نزد جامعه دارای ارزش و جایگاه ویژه ای است. اما در جامعه ای که دانا شدن و آگاه شدن در نزد جوانان آن جامعه، به اندازه یک مد لباس یا ژل موی سر و یا فلان گوشی موبایل هم ارزشی ندارد، آیا مطبوعات مشتری و متقاضی خواهد داشت؟!
۲- در جامعه ای که مردم آن جامعه، علاقه ای به دانا شدن و آگاه شدن نداشته باشند، ابزار و وسایلی که کارشان آگاهی بخشی (مطبوعات) است هم بازارشان کساد است. مطبوعات در جامعه ای اقتصادی اند که، مردمانش برای دانستن از هم سبقت می گیرند و هر کس که داناتر است، با ارزش تر و دارای عزت اجتماعی بالاتری است. در جامعه ای که قشر جوان آن جامعه، که در هر جامعه ای پویاترین قشر جامعه اند، به اندازه ای که خرید لواشک آلو و چیپس را برای خودش ضروری می داند، خرید یک نشریه و مجله را ضروری و لازم نمی داند، آیا باید انتظار داشت مطبوعات اقتصادی باشند؟ در سبد هزینه خانوار ایرانی، خرید نشریه، به اندازه خرید سیگار و یا تنقلات بچه ها و جوان های خانواده هم جایگاهی ندارد. زیرا مردم این جامعه علاقه ای به دانا شدن و آگاه شدن ندارند، حال چرا این انگیزه وجود ندارد، خود بحث دیگری می طلبد که از حوصله ای مطلب خارج است. در مصرف تریاک در بین تمامی کشورهای جهان، مقام اول را کسب می کنیم، ولی در مطالعه و علاقه به دانایی، در رتبه آخر قرار می گیریم. دانش آموزان مدارس کشور، بیشتر از سایر اقشار جامعه، با مواد مخدر شیشه و کراک آشنایی دارند و آن را می شناسند. (خبری که در هفته نیروی انتظامی اعلام شد). ولی با کتاب و مجله چنان غریبه اند که گویی اینها ساکنان سرزمین فردوسی، سعدی، حافظ و خیام نیستند!! بنابر این وقتی برای مردمی، دانستن ضرورت نباشد ابزار دانستن هم ضروری نخواهد بود و اگر هم ابزار دانستن (مطبوعات) باشند، رنج خود می برند و زحمتشان را بیشتر می کنند. چون کسی حاضر نیست برای دانایی خود هزینه کند.
٣-   چنان که می نماید، دولت هم لازم نمی داند که مردم جامعه دانا و آگاه باشند. دولت در رفتارش با مطبوعات مستقل این را نشان داده است. مطبوعات مستقل، عامل اصلی آگاهی مردم از امور جاری هستند و این آگاهی آنها را نسبت به آنچه که وجود دارد روشن تر می کند و لذا حکومت کردن بر مردم روشن و دانا، بسیار سخت است و قطعا بسیاری از دولتمردان نه توان آن را دارند و علاقه ای که این سختی را تحمل کنند و بر مردم دانا حکم برانند. لذا راه آسان را در پیش می گیرند و آن فلج کردن همه ابزارها و وسایل آگاهی بخشی است. در دولت نهم بارها و بارها، وزیر محترم ارشاد و یا مشاوران مطبوعاتی رییس جمهور گفته اند که؛ این همه تکثر و تنوع در مطبوعات لازم نیست.
آن طور که معلوم می شود، این برادران علاقه دارند که در ایران فقط دو روزنامه صبح و عصر وجود داشته باشد و دو مجرای آگاهی بخشی که هر زمان لازم شد آن را تنگ و گشاد کنند که چون دو تا بیشتر نیست و به قول خودشان کمیت ندارد، این کار راحت تر انجام می شود؛
الف- پس از روی کار آمدن دولت نهم به بهانه این که می خواهند آگهی ها را عادلانه بین نشریات تقسیم شود سازمان ها را از دادن آگهی به نشریات مستقل به شدت منع کرده اند. مهمترین روزنه های ارتزاق روزی نشریات، همین آگهی است ولی دولت نهم این روزنه را به روی نشریات مستقل بست تا راحتتر جان بدهند.
ولی از طرف دیگر این روزنه را برای نشریات طرفدار خودشان چنان گشاد کرده که یک شبه ره صد ساله می پیمایند و درآمدهای میلیاردی کسب می کنند. متاسفانه هیچ نشریه مستقلی از این آگهی ها نصیبی نمی برند و این عمل دولت به نام عدالت، به کام نشریات دولتی مثل؛ کیهان، همشهری، جام جم و ایران شد و بر تعداد نشریات رو به احتضار افزوده شد. در دولتهای قبلی، راه شکایت از نشریات و دادگاه را برای تعطیلی پیش می گرفتند ولی این دولت، راه آسان تری را در پیش گرفته و آن بستن راه تنفس مطبوعات از طریق ندادن آگهی و حمایت نکردن از آنها است.
ب- در دولت نهم نشریات مستقل، مورد هجمه انواع و اقسام تهمت ها، اعم از؛ مفسد، اوباش، برانداز و غیره از سوی متولیان فرهنگ کشور قرار دارند. وقتی دولت به نشریات به چشم دشمن نگاه کند، مطمئنا هیچ سازمانی یا موسسه دولتی جرات نمی کند به آن نشریه آگهی بدهد، که اگر چنین کند در نزد دولتمردان، معاونت در جرم محسوب می شود و معلوم نیست که چه عاقبتی داشته باشد.به همین دلیل نشریات مستقل نمی توانند پا بگیرند که چون محل ارتزاق شان در اختیار دولت است.
ج- در سال ۱٣٨۶، ۶۱ میلیارد تومان در ردیف بودجه برای حمایت از مطبوعات گنجانده شد ولی هیچ وقت دولت بطور شفاف و صریح در خصوص نحوه اختصاص و توزیع این بودجه، اطلاع رسانی نکرد که مثلا فلان نشریه دولتی فلان مقدار و فلان نشریه مستقل فلان مقدار. اگر واقعا این توزیع عادلانه است چرا دولت این لیست را منتشر نمی کند؟؟ مگر از لیست دارایی های رییس جمهور محرمانه تر است که آن منتشر شد و این نمی شود؟!
۴- مطبوعات در جامعه ای که ساختار اقتصادی اش آزاد و بدون انحصار و بدون دخالت دولت است، رشد می کند. اقتصاد مطبوعات، رابطه مستقیم با اقتصاد کلان کشور دارد. در اقتصاد آزاد، شرایط لازم برای رقابت آزاد وجود دارد و مطبوعات به عنوان یکی از ابزارهای تبلیغی و اطلاع رسانی می توانند در این رقابت سالم، نقش مهمی ایفا کنند و لذا آگهی هایی که بنگاه های اقتصادی به مطبوعات سفارش می دهند، برای آنها ایجاد درآمد می کند و لذا مطبوعات هم مستقل از دولت حرکت می کنند. ولی وقتی اقتصاد در چنبره دولت باشد، مطبوعات هم برای کسب درآمد ناچار هستند در چارچوبی که دولت تعیین می کند باشند و این یعنی مرگ مطبوعات مستقل.
۵- درکشور ما، از زمانی که تقاضا برای گرفتن امتیاز نشریه داده می شود تا لحظه ای که نشریه با شکایت یک سازمان دولتی یا یک مدیر دولتی بسته می شود، سر و کار مطبوعات با دولت است. ز گهواره تا گور کار مطبوعات در ایران سر و کله زدن با دولت است. وقتی برای گرفتن امتیاز نشریه (که می خواهد تمام سرمایه ات را هم قورت بدهد) باید حداقل سه سال صبر کرد، مطمئنا وقتی مجوز گرفته شد، هیچ مدیر مسئولی جرات نمی کند مطالبی را منتشر کند که به کام دولتیان خوش نیاید و در نهایت درِ نشریه تخته شود. به همین دلیل عصا به دست راه می رود. وقتی هم که نشریه ای عصا به دست شد دو راه در پیش ندارد؛ ۱- به سمت نشریات زرد متمایل می شود تا کسی کاری به کارش نداشته باشد. ۲- در چارچوب تنگ و تاریک هنجارهای دولت قدم برمی دارد و از حمایت های بی دریغ دولت برخوردار می شود که تنها چیزی که برایش دغدغه نیست، اطلاع رسانی و آگاهی بخشی است. بنابراین اگر غیر از این دو راه را در پیش گیرد؛ یا مورد تحریم حمایت های دولت قرار می گیرد و آنقدر در نداری به سر می برد که خودش تعطیل می شود و یا اگر بخواهد از نظر اقتصادی مستقل باشد مورد غضب دولت قرار می گیرد و درش تخته می شود. بنابراین این فضای غبارآلود و بیم آلود مطبوعات کشور اجازه نمی دهد که کسی بخواهد در آن سرمایه گذاری کند. چون هیچ امید دوام و قوامی نیست و لذا هیچ سرمایه داری حاضر نمی شود همانطور که در یک گارگاه تولیدی سرمایه گذاری می کند، در یک نشریه سرمایه گذاری کند، چه تضمینی وجود دارد که فردای روزگار، نشریه به تیغ بلای خشم یک قاضی یا هیات نظارت گرفتار نشود و همه سرمایه برباد نرود و اموالش مصادره نگردد؟؟! این تزلزل و نبود امنیت، بزرگترین عامل عدم سرمایه گذاری در این حوزه است. الان دولت، آنقدر شان مطبوعات را پایین آورده و تشت شان را ازبام (نه از بام بلکه برج) پایین انداخته که عوام مردم هم فهمیده اند، کار مطبوعاتی، یعنی شنا کردن در عمق اقیانوس پر از کوسه با دستها و پاهای بسته. همین عوام الناس بارها و بارها به مطبوعاتی نصیحت می کنند که؛ اگر به جای انتشار مجله سیگار فروخته بودی الان حساب بانکی ات پر بود نه آنکه هر چه داشتید را هم در گلوی نشریه ریختید و هیچ چیز در نیامد. الان آنقدر شان مطبوعات را پایین آورده اند که دکه های روزنامه فروشی که وظیفه شان عرضه مطبوعات است با اکراه و منت مطبوعات را برای فروش قبول می کنند و ترجیح می دهند، آدامس، پفک و سیگار بفروشند ولی نشریه نفروشند. چرا؟؟!
برای اینکه جامعه فرقی بین آدم نادان و دانا نمی گذارد. می گویند؛ پول داشته باشد؛ می خواهد سیکل باشد یا دکتر، آگاه باشد یا نباشد. الان اگر نسل ما بخواهد به سرمایه های انسانی خود ببالد، به دونسل قبل خودمان می توانیم ببالیم که نامدارانی و عالمانی؛ چون دکتر زرین کوب، یاسمی، دکتر نفیسی، ملک الشعرا بهار، شهریار،دکتر آرام، دکتر معین، استاد دهخدا، دکتر مصدق، مهندس بازرگان، دکتر فاطمی، و .... داشته است، ولی دو نسل آینده ما به کدام یک از سرمایه های انسانی و کدام دانا و دانشمند و روشنفکر جامعه فعلی باید بنازد؟!!
زیرا که نامداران دو نسل پیش از ما، در جامعه ای زندگی می کردند که دانایی والاترین ارزش انسانی به شمار می رفت. اما الان چطور؟!


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست