سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

انتخاب اوباما: پیروزی امید بر ترس


علی کشتگر


• پس از تصویب قانون اساسی آمریکا به همت توماس جفرسون و جورج واشنگتن و لغو برده داری به فرمان ابراهام لینکن، انتخاب نخستین رئیس جمهور سیاه پوست سومین نقطه عطف در تاریخ تحول دموکراسی و حقوق بشر در این کشور است. بحران فراگیر مالی و پیروزی اوباما نشانه شکست اقتصادی و سیاسی نئولیبرالیسم نیز هست ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ۱۵ آبان ۱٣٨۷ -  ۵ نوامبر ۲۰۰٨


دو تحول مهم در نیمه دوم سال دوهزار و هشت نوید بخش پایان یک دوران و آغاز دوره نوینی در تاریخ جهان معاصر است. آن چه به پایان می رسد، دوران یکه تازی نولیبرالیسم لگام گسیخته ای است که در سالهای زمامداری رونالدریگان در آمریکا و مارگارت تاچر در بریتانیا در نظام اقتصادی و سیاسی کشورهای پیشرفته سرمایه داری رونق گرفت و با پیروزی سئوال برانگیز جورج بوش به ریاست جمهوری آمریکا به اوج قدرت و یکه تازی رسید.
مقررات زدائی از همه شئون اقتصاد بازار، کاهش مالیات بر سود سرمایه های بزرگ، رساندن دخالت دولت به حداقل، زیرپا گذاشتن مصالح زیست محیطی و صلح و ثبات جهانی و یکه تازی سرمایه و بنگاههای مالی و بورس بازان درهمه اقتصادهای پیشرفته و بزرگ جهان که در حکومت رونالد ریگان ابعاد بی سابقه ای پیدا کرد، در دوره چهارساله بوش پدر و ٨ ساله کلینتون هم ادامه یافت.با یکه تاز شدن این ایدئولوژی تصور آن که جهان سرمایه داری با چرخیدن به سوی نئولیبرالیسم راه رستگاری را یافته و همه جهان ناچار باید به همان مسیری قدم بگذارند که آمریکای دوران ریگان آغاز کرده و هر نیروئی هم که با آن به مخالفت برخیزد سرنوشت محتوم اش نابودی است، دم به دم ایدئولوژی نومحافظه کار (نئوکان) را در آمریکا و برخی از کشورهای سرمایه داری میدان دارکرد. اما نتیجه این اندیشگی چه در اقتصاد و چه در سیاست برای جهان و خود آمریکا فاجعه بار بود.
این یادداشت فقط به اهمیت پیروزی اوباما و پیامدهای آن در آمریکا و جهان اشاره دارد. اما پیش از پرداختن به این تحول بی سابقه لازم بود اشاره کنم که بحران بزرگ مالی که اینک همه موسسات اعتباری و بانکی جهان را در برگرفته و حکومت های آمریکا و اروپا را به مداخله در بازارهای مالی و بورس ناچار ساخته، امری که قبلا توسط سران همین حکومت ها مردود "و سوسیالیستی" قلمداد می شد، اعلام ورشکستگی به تقصیر   نئولیبرالیسم لگام گسیخته درعرصه اقتصاد بازار است. در حالی که گشایش درهای کاخ سفید به روی نخستین رئیس جمهور سیاه پوست آمریکا اعلام ورشکستگی این ایدئولوژی در دنیای سیاست است.
نومحافظه کاران که پس از تلاشی بلوک شرق بر این پندار بودند که جهانی تک قطبی به سروری و رهبری ایالات متحده و آنهم با ایدئولوژی آنها در حال شکل گیری است در دوره هشت ساله تسلط بر کاخ سفید با نخوتی باورنکردنی به مقابله با افکار عمومی جهان و حتی دولت های اروپائی متحد خود شتافتند.آنها نه فقط با فجایعی که در خاورمیانه و جهان آفریدند چهره زشتی از آمریکا را در اذهان جهانیان ترسیم کردند بلکه با تجاوز نظامی به عراق و زیرپا گذاشتن ابتدائی ترین مبانی حقوق بشر به میثاق های سازمان ملل و نیز به قوانین اساسی خود آمریکا تجاوز کردند و سرمشق دموکراسی را در اذهان میلیون ها مشتاق آزادی و دموکراسی در سرزمین های استبداد زده از جمله در ایران لکه دار کردند. کارنامه ٨ ساله حکومت جورج بوش چه در سیاست خارجی، چه در عرصه سیاست داخلی آمریکا چنان است که احتمالا مورخان وی را بدترین رئیس جمهور تاریخ آمریکا معرفی کنند.
نتیجه حکومت ٨ ساله نومحافظه کاران گسترش بی سابقه بنیادگرائی دینی نه فقط در جهان اسلام که در همه جهان و در میان پیروان ادیان مسیحی و یهودی نیز هست. اگر ساموئل هانتیگتون در گمانه خود مدعی شد که جهان قرن بیست و یکم شاهد جنگ تمدن ها و مذاهب خواهد بود، نو محافظه کاران پیاده کننده این پنداربودند و این جنگ را آغاز کردند.
هر رئیس جمهور آمریکا به خودی خود رهبر قوی ترین اقتصاد جهان و فرمانده بزرگترین قدرت نظامی جهان است. بوش در عمل این قدرت عظیم را در جهت تشدید تضادهای جهانی، بخطر انداختن صلح، تخریب چهره دموکراسی و ایجاد دشمنی میان آمریکا و دیگر ملتها به حرکت درآورد. زخمهای عمیقی که حکومت ٨ ساله نومحافظه کاران بر پیکر بشریت و در قلب و روح اکثر مردمان جهان ایجاد کرد، بسیارعمیق است. به عراق ویران شده، افغانستان جنگ زده، پاکستان تبدیل شده به بمب ساعت شمار، به فلسطین نومید از صلح و به رشد روز افزون تعصب و بنیادگرائی که از شمال آفریقا تا اندونزی را در برگرفته و حتی حومه شهرهای بزرگ جهان هم چون پاریس و لندن را آلوده کرده است و به میلیونها آمریکائی بی خانمان شده از بحران مالی و ۵۰ میلیون آمریکائی بدون بیمه درمانی بنگرید تا پیامدهای حکومت نومحافظه کاران را واضح تر ببینید! ادامه این مسیر برای آمریکا و جهان مرگباربود. انتخاب اوباما قاعدتا باید آغاز خروج ایالات متحده از این کژراهه خطرناک باشد!
پیروزی باراک اوباما نه فقط اعلام ورشکستگی ایدئولوژی و سیاست نو محافظه کاران است بلکه رنگ پوست رئیس جمهور جدید آمریکا نشانه گام بلندی است که آمریکائیان در راه زدودن فرهنگ تبعیض نژادی از جامعه خود برداشته اند. امری که چهره دیگری از آمریکا را در انظار جهانیان به تماشا می گذارد. چهره ای که با آنچه تا به امروز دیده ایم تفاوت دارد.
این که باراک اوباما کدام دگرگونی در بنیادهای حکومت آمریکا و نهادهای رسمی واشنگتن و در مناسبات میان دولت و موسسات مالی و اربابان بورس در صحنه اقتصادی ایجاد می کند و مبانی سیاست خارجی حکومت او کدام خواهند بود، فعلا همه را به آینده موکول می کنیم، اما لازم می دانم به این مهم اشاره کنم که رئیس جمهور برگزیده آمریکا اکر بر خلاف بسیاری از سلف خود- کارتر در این مورد استثناء است- بی درنگ مساله استقرارصلح عادلانه میان فلسطین و اسرائیل را در دستور کار خود قرار ندهد، اگر دفاع از حقوق بشر را برمنافع لحظه ای و مقطعی ملی و حزبی برتر نداند و در این راه گام های عملی و محسوس و موثر برندارد و اگر تنش زدائی درسیاست خارجی از جمله درمناسبات ایران و آمریکا را در دستور کار خود قرار ندهد سیاست ایالات متحده در قبال خاورمیانه و سرزمین های استبداد زده دچار دگرگونی نخواهد شد.
استراتژی جورج بوش که مناسبات خود را با این گونه حکومت ها بر اساس تهدید، مداخله گری و رد مذاکره مستقیم قرار داده بود نه فقط به نفع صلح و ثبات در خاورمیانه تمام نشد و نه فقط به منافع ملی آمریکا نیز کمک نکرد، بلکه مستقیما در خدمت نفوذ جریانات افراطی در نظام جمهوری اسلامی و در کشورهای همسایه ایران بویژه عراق بود.
برای نومحافظه کاران فاجعه یازده سپتامبر فرصتی طلائی بود تا با دامن زدن به ترس مردم آمریکا از تروریسم و بنیادگرائی اسلامی، سیاست نظامی گری و لشکر کشی به خاورمیانه را توجیه کنند. برای بنیادگرایان جمهوری اسلامی نیز حمله آمریکا به عراق یک "نعمت الهی" بود که از یکسو نفوذ خود را در میان شیعیان عراق، لبنان و سایر کشورهای منطقه گسترش دهند و از سوی دیگر به بهانه خطر دشمن خارجی فضای داخلی را هرچه مسدودتر نگهدارند، مخالفان را آسان تر سرکوب کنند و فساد و بی لیاقتی خود را در عرصه اقتصادی و اجتماعی به گردن فشارها، تهدیدها و تحریم های خارجی بیندازند.
مک کین نیز در مبارزات انتخاباتی خود مدام می کوشید ترس از تروریسم و بنیادگرائی را در میان آمریکائیان دامن بزند و از نام هائی چون بن لادن و احمدی نژاد برای نشان دادن خطر بنیادگرائی بهره برداری کند. اوباما برعکس به لزوم تنش زدایی و تقویت مبانی صلح در جهان تاکید داشت.
٣۰ سال تجربه حکومت جمهوری اسلامی نشان می دهد که تنش فزایی میان ایران و دولت های خارجی بویژه آمریکا همواره زمینه ساز محدودتر کردن آزادی ها ، سرکوب حقوق بشر و توجیه فقر و نابسامانی های اجتماعی بوده است. این پندار که سیاست های خصمانه و براندازنه آمریکا در قبال جمهوری اسلامی به سود مخالفان نظام تمام می شود توهمی بود که طرفداران مداخله آمریکا در ایران به آن دامن زدند و دربوته آزمایش سالهای دهه گذشته نادرستی خود را به اثبات رساند. می توان به خوبی نشان داد که تنش فزایی میان ایران و جهان خارج بویژه آمریکا همواره در جهت تقویت بنیادگرایان در نظام اسلامی، سرکوب داخلی و تفرقه و تضعیف اپوزیسیون عمل کرده است. اگر حکومت آمریکا در عصر زمامداری باراک اوباما به طرفداران مقابله با ایران گوش فرا ندهد و به تنش زدایی میان ایران و آمریکا و عادی کردن مناسبات دو کشور و در عین حال دفاع از حقوق بشر بعنوان یکی از اصول سیاست خارجی آمریکا روی آورد، قطع مسلم چنین رویکردی به سود منافع ملی ایران وآمریکا و به صلاح همه کسانی است که می خواهند از طریق شکل دادن به جنبش دموکراسی خواهی ملی و نیرومند با خودکامگی و استبداد حاکم بر ایران به مخالفت برخیزند. حکومت بوش با عمده کردن مساله هسته ای ایران و لزوم صرفنظر کردن جمهوری اسلامی از آن به عنوان یکی از شرایط عادی شدن رابطه ایران و آمریکا و اختصاص بودجه به آن دسته از مخالفان جمهوری اسلامی که استعداد دنباله روی از واشنگتن از خود نشان می دادند از یکسو بی اعتمادی و شکاف میان اپوزیسیون ایران را تشدید کرد و از سوی دیگربه بنیادگرایان جمهوری اسلامی فرصت داد تا ناسیونالیسم و غرور ملی را به خدمت خود درآورند. آیا حکومت باراک اوباما به این حقیقت ساده توجه خواهد داشت که مشکل اصلی حکومت های استبدادی و خودکامه چه با مردم خود و چه با دنیای خارج دشمنی با حقوق بشر و دموکراسی است؟
به گمانم پیروزی باراک اوباما در انتخابات ریاست جمهوری ایالات متحده، مهمترین رویداد قرن بیست و یکم تا لحظه کنونی است. برای نخستین بار در تاریخ آمریکا یک سیاهپوست با رای اکثریت مردم این کشور در راس بزرگترین قدرت اقتصادی و نظامی جهان قرار می گیرد.
پس از تصویب قانون اساسی آمریکا به همت توماس جفرسون و جورج واشنگتن و لغو برده داری به فرمان ابراهام لینکن، پیروزی اوباما در انتخابات آمریکا سومین نقطه عطف در تاریخ تحول دموکراسی و حقوق بشر در این کشور است که تاثیرات و پیامدهای بزرگی در جهان خواهد داشت.
مارتین لوتر کینگ رهبر جنبش مسالمت آمیز سیاهان آمریکا که خواستار برابری کامل سیاه و سفید و رفع تبعیض نژادی از همه شئوون زندگی آمریکائیان بود می گفت رویای من این است که روزی در آمریکا فرزندان برده داران و بردگان همگی آزاد و برابر بتوانند در هرکجای آمریکا در کنار هم بنشینند. پیروزی اوباما اعلام به واقعیت پیوستن رویای این رهبر برجسته جنبش سیاهان که به دست نژاد پرستان متعصب کشته شد نیز هست.
ممکن است اوباما نتواند و چه می دانم حتی نخواهد بسیاری از خواسته های رای دهندگان و شعارهای خود را در دوره زمامداری خود عملی کند، چه بسا او نتواند به شعار "تغییر" و دگرگونی در کانون های سیاسی و نهادهای واشتنگتن جامه عمل بپوشاند و رای دهندگان امروز بعدها از او سرخورده شوند. اما فعلا ورود این سیاستمدار جوان و هوشمند سیاه پوست به کاخ سفید برای آمریکا و جهان دو نتیجه فوری به همراه دارد:
۱- دیوار نژاد پرستی که هنوز در هر پنج قاره جهان بلند است کوتاه تر و سست تر می شود.
به گمانم تصورآن که روزی یک سیاهپوست آفریقائی تبار و یا یک فرانسوی عرب تبار با رای اکثریت مردم در فرانسه ای که من زندگی می کنم به ریاست جمهوری برسد تا به امروز به ذهن مردم این کشورخطور نکرده بود. اما از این پس این فکر طبعا در اذهان فرانسوی ها و بریتانیائی ها هم رسوخ می کند که ممکن است در این کشورها نیز زمانی یکی از اعضای اقلیت های قومی و مذهبی و نژادی با رای اکثریت مردم درراس کشور قرار گیرد! و این فکر خود به خود دیوار نژاد پرستی، که سرچشمه بسیاری از تبعیض ها و خشونت ها است را فرسایش می دهد و احساس برابری و دوستی را میان نژادها و مذاهب دامن می زند. به این اعتبار پیروزی باراک اوباما در آمریکا چه برای خود آمریکائیان و چه برای جهانیان یک انقلاب است که روح و روان مردم جهان را پالایش می دهد و خوره آزاردهنده تبعیض نژادی را بیش از پیش درهمه جهان به حاشیه می راند.
۲- اعاده حیثیت از دموکراسی
گفتیم که سیاستها و اقدامات حکومت جورج بوش الگوی دموکراسی را در انظار مردم سرزمین های استبداد زده لکه دار کرد. حالا پیروزی باراک اوباما ثابت می کند که دموکراسی آمریکا زنده است. که مردم آمریکا طی دهه های اخیر گام های بلندی به جلو برداشته اند و حالا نه جورج بوش که باراک اوباما ملت آمریکا را نمایندگی می کند. مردم آمریکا با انتخاب اوباما امید را بر ترس و خشونت پیروز گردانیدند و به اعتبار جهانی خود افزودند.


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۹)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست