سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

بحران معنا در هویت یابی چپ لیبرال
نگاهی انتقادی به مقاله «سکولاریسم نمی تواند بیانگر هویت چپ ایران باشد»


سهند شایان



اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ۲۴ مهر ۱٣٨۷ -  ۱۵ اکتبر ۲۰۰٨


یکی از سوالاتی که بعد از خواندن مقاله ی ِ"سکولاریسم نمی تواند بیانگر هویت چپ ایران باشد" با امضای سپیده صلح جو برایم مطرح شده، چگونگی امکان ِ تعیین ِ حدود ِ عدول از بدیهی ترین اصول سوسیالیسم آنهم با توسل به خواست و بهتر بگویم آرزوی قلبی چپ یعنی امکان عضو گیری و قدرتمند شدن (در عرصه مبارزات اجتماعی) است. سوالاتی که نویسنده و احیانا" نویسندگان مقاله در ابتدا طرح کرده و بلافاصله با رندی خاصی به آنها پاسخ داده اند، پیشاپیش همه ی ِ مکنونات قلبی و ذهنی تنظیم کنندگان مقاله را آشکار کرده است : آیا به لحاظ عقیدتی مردم پذیرای جنبشی از جنس چپ خواهند بود؟ اگر به این سوال اینگونه پاسخ دهیم که: به نظر می رسد مردم امکان و احتمال (زیادی) برای سازش عقاید مذهبی و تفکر و عمل سوسیالیستی می بینند، مجموعه صلح جو چگونه می توانند این ادعا را رد کنند. آنها چاره ای ندارند جز اینکه پاسخ دهنده را به دوری از واقعیت، خیالپردازی، خواب زدگی و... متهم کنند. یعنی دقیقا" چیزهایی که من قصد دارم به مجموعه ی ِ ایشان نسبت دهم و ضمنا" اضافه نمایم که صحنه ی ِ سیاست تثبیت شده چنان است که امکان حضور جدید الورودها در ارگانهای تصمیم گیری و اجرایی حکومتی بسیار بعید است و کسانی که بخواهند با جنگولک بازی و چشم بندی خود را در صف از هم گسسته ی ِ اصلاح طلبان جا بزنند، قبل از هر چیز، لازم است به خاطر داشته باشند پیشینیان ِ شان بسیار بی پرده تر از اینها خود را به دامان همین حاکمیت انداختند که مع الاسف طرفی نبردند و سودی نکردند و حرمان و خسران نصیب ِ شان شد. علاوه بر اینها، زمان چندانی از آن وقایع سپری نشده که خانم صلح جو را به این گمان ِ بی پایه بیاندازد که لابد راست می گویند مردم حافظه ی ِ تاریخی ندارند! اینک نسل جوان امکان این را دارد که بطور مستقیم و بی واسطه به اسناد تاریخی در رابطه با موضعگیری جریانات سیاسی در تاریک ترین روزهای میهن دسترسی داشته باشد. این اسناد به روشنی نشان می دهند کسانی که در آن دوران به مجیز گویی جناح راست سنتی برخاسته و از هیچگونه حمایت و همراهی دریغ نکرده بودند اینک با برگشتن ورق از این سر بام می افتند و بدون جمع بندی صادقانه گذشته و پرداختن به ریشه های انحرافات تنها می خواهند برای خالی نبودن عریضه حرفی زده باشند. برای تدوین یک تئوری مبارزاتی (گیرم نه ضرورتا" انقلابی) و تعیین اهداف استراتژیکی و عملیاتی کردن تاکتیک های پشتیبانی کننده شناخت دقیق از نیازهای جامعه ضرورت دارد. دوستان باید توجه کنند بحران سوسیالیسم در حال حاضر اساسا" بحران در معنای سوسیالیسم است. سوسیالیسم علی العموم در ذهن دوستان سلبی است تا ایجابی. آنها سوسیالیسم را به معنای ضدکاپیتالیسم می شناسند. و از این روست که از سابق تاکنون هر جریانی که برعلیه امپریالیسم شعار بدهد قند در دل اینها آب می کند. در صورتیکه باید سوسیالیسم را پوزیتیو و ایجابی دید.
برگردیم به ادامه بررسی مقاله. آیا واقعا" اینکه جریانهای چپ خواستار جدایی دین لااقل از دولت و تلقی مذهب به عنوان امری خصوصی باشند تا این اندازه تعجب آور است که که صلح جو گمان کرده است. آیا واقعا" این اعتقاد در حوزه ی ِ کلی گویی باقی می ماند و نمی تواند راه حل سیاسی مشخصی ارائه کند؟ آیا اینکه بگوییم در گزینش های استخدامی، در ثبت نام در مراکز آموزشی، در قانونگذاری، در دادگاهها، در قانون ارث، طلاق و حضانت، نحوه ی ِ پوشش و آرایش جوانان و بطور خلاصه در همه ی ِ عرصه های اجتماعی نباید قرائت خاصی از مذهب را دخالت داد و در باورها و اعتقادات مردم تفتیش کرد، کلی گویی است؟
ادامه مقاله چیزی نیست جز سرهم بندی کردن تعاریف دیگران! ازجمله اینکه سکولاریزم چیست و جامعه سکولار چگونه جامعه ای است و تاریخ اندیشه چه سرگذشتی داشته، اما نکته جالب در این میان، نتیجه گیری هایی است که اساسا" ربطی به مقدمات چیده شده ندارند. توجه کنید: «سرعت و سهولت پذیرش مدرنیسم و سکولاریسم در بعضی از کشور های توسعه نیافته، عده ای رادچار توهم کرده است که چنین سرعتی را می توان در ایران هم انتظار داشت. در این مورد توضیحی لازم به نظر می رسد. بعضی از مذاهب نظیر بودیسم یا مذاهب کنفسیوسی معتقد به خدایی واحد و انسان وار و مداخله گر در زندگی زمینی نیستند. فقه و دستورات شرعی این مذاهب بسیار محدودتر از مذاهب ابراهیمی است. از این رو نمی توان به عنوان مثال برخورد مردم ژاپن، چین یا تایلند با مدرنیسم، و مقاومت مذهبی مردم این کشور ها در مقابل سکولاریسم را با رفتار مردم مصر، ایران و یا پاکستان مقایسه کرد.»

اولا" باید مشخص شود که این متوهمان چه کسانی هستند؟ ثانیا" چرا در مقام مقایسه به ترکیه، مالزی، آذربایجان و حتی اردن اشاره نشده است؟ (من فعلا" به تایید یا رد نظامهای حاکم بر این کشورها کاری ندارم و قضیه را صرفا" از زاویه دوری یا نزدیکی مذهب با حکومت نگاه می کنم). به نظر می رسد همه ی ِ این صغرا کبرا چیدنها به خاطر پنهان کردن خروسی باشد که دمش پیداست.

تردستی تنظیم کنندگان مقاله در اینجاست که از مثالهای متناقض نتایج کاملا" دلخواه می گیرند، بی آنکه نمونه های عرضه شده ربطی به موضوع داشته باشند. اگر همین دوستان در ماه رمضان سری به ترکیه زده باشند و یا اطلاعی از اوضاع مالزی داشته باشند از میزان نفوذ این مناسک در بین مردم شوکه خواهند شد و در عین حال خواهند دید که عملا" حکم اعدام برای جرایمی که اسلام برای آنها قتل در نظر گرفته است تعطیل شده و کسی را در ملاء عام به دار نمی کشند و سنگسار نمی کنند وآفتابه به گردن نمی اندازند و هیچ متشرعی جرات نمی کند لایحه ی ِ مجازاتهای اسلامی را تقدیم مجلس ِ نمایندگان اش نماید.

من واقعا" متعجبم چطور کسانی که مثالهایشان حاکی از عرفی تر شدن جامعه است وبنا به ادعای خودشان مردم تنها در ظواهر به آئینها و مناسک مذهبی احترام می گذارند و قلبا" اعتقادی به آنها ندارند به این نتیجه می رسند که اولا" مردم دارای اعتقادات جدی مذهبی هستند و ثانیا": «نمی توان انتظار داشت در کشوری که افراد آن دارای اعتقادات جدی مذهبی هستند، انتخاب و کارکرد دولت سکولار باشد».

من برای اینکه تناقض در نوشته های این دوستان را نشان دهم واقعا" چاره ای جز رجوع به نوشته ی ِ خودشان ندارم. تنظیم کنندگان مقاله بعد از صدور حکم اولیه چند سطر بعدتر حکم جدیدی صادر می کنند، دقت کنید: «در ظاهر امر، گسترگی نفوذ مذهب در ایران بسیار زیاد است.... ولی اگر در ایمان مردم و میزان خلوص اعتقادات دینی مردم تعمق و دقت شود این موضوع روشن خواهد شد که مومنین واقعی در ایران اندکند.»

و باز همچون خواب زدگان فراموشکار در چند سطر بعد به نقض ادعاهای قبلی اقدام می کنند:
«اکثریت بزرگی از مردم مذهبی در ایران قضاوت و مجازات اسلامی را قبول ندارند و قطع انگشتان دزدان و یا سنگسار و شلاق زدن را وحشیگری می دانند. اکثریت مردم در اذهان خود مخالف ربا هستند ولی حاضر نیستند از سود تضمین شده ی بانکی بگذرند. اکثریت زنان مسلمان در ایران مخالف قوانین مذهبی تبعیض آمیز بر علیه زنان هستند. برای اکثریت مردم ایران این امر قابل قبول نیست که فقط شیعیان شانس رفتن به بهشت موعود را دارند و میلیاردها انسان دیگر به هر صورت گرفتار دوزخ خواهند شد.»

از همه جالبتر درصدهایی است که عرضه می کنند. معلوم نیست این آمارها محصول کدام نظرسنجی هستند. لابد اینها هم همچون احمدی نژاد ما را به کاسبکارهای سر کوچه حوالت خواهند داد.
در خاتمه به دوستانی که بسیار دیر به صحنه مبارزات اجتماعی و طبقاتی برگشته اند صمیمانه می گویم که بدون پرداختن به ریشه های انحرافات سابق و بدون نقد نظری اشتباهات امکان اتخاذ سیاستی صحیح و مبتنی بر واقعیات اجتماعی ناممکن است. در بهترین حالت ممکن است تنهابه سطح سوسیال لیبرالیسم سقوط کنید و اینبار جاده صاف کن نئولیبرالیسم جهانی باشید. با کمال تاسف باید گفت شما هنوز هم علیرغم همه ادعاهایتان،از چنبره دخیل بستن به امامزاده های قلابی رها نشده اید. چنان سوسیالیسم سوسیالیسم می کنید که انگار از یک موجود هپروتی و ترس آور صحبت می کنید. نه خیر! سوسیالیسم همین امور روتین مبارزاتی است. مبارزه برای عادلانه تر کردن شرایط کار، کسب حقوق پایمال شده ی ِ کارگران، الغای قوانین ضد زن و مبارزه برای احقاق حقوق اقلیتهای قومی و مذهبی بخشی از مبارزه ی ِ سوسیالیستی است. اما هدف شما چیز دیگری است. شما می خواهید با کوتاه آمدن و حذف گام به گام آرمانهای سوسیالیستی دکانی دو نبشه در تقاطع ملی مذهبی ها و راستهای محافظه کار باز کنید تا اگر ممکن شد از ته مانده خوان گسترده ی ِ غارت منابع میهن چیزی عایدتان بشود. این حرف که بخواهید در ذیل حاکمیت جمهوری اسلامی با تابلوی چریک های فدایی اکثریت به عضوگیری علنی و مبارزه ی قانونی علنی بپردازید جز خیالپروری و نادیده گرفتن واقعیات چیز دیگری نمی تواند باشد.اوضاع کنونی قابل قیاس با نخستین سالهای بعد از انقلاب بهمن نیست که حاکمیت هنوز چندان قلدر نشده بود که بتواند جریانات سیاسی را تارو مار کند و از کشته ها پشته سازد. در آن سالها به خاطر شرایط خاص امکان فعالیت نیمه علنی موجود بود اما بعد از آنهمه خوش خدمتی چه بر سرتان آورد؟ الان می خواهید همان راه رفته را دوباره بروید؟ شما هر چقدر هم کوتاه بیایید قادر به جلوس به جایگاه ملی مذهبی ها نخواهید بود. بهتر است نگاهی به اوضاع و احوال و امکانات آنها برای فعالیت علنی و عضوگیری شان بیاندازید. اگر این حرف را از من قبول ندارید می توانید از ریش سفیدهای خود بپرسید.
نمی دانم در جریان مبارزات بطور فیزیکی و عینی حضور داشته اید یا نه؟ اما از فحوای کلام شما مباحثات بی ثمر در اتاقهای در بسته تداعی می شود. در جریان اعتصابات کارگری و کلا" در میدان عمل کسی از اصول دین و اینکه شخص نماز می خواند یا نه سوال نمی کند. اما در مباحثات و مغازلات روشنفکرانه و باری به هر جهت، چرا! من احتمال می دهم شما در مغازله با دوستان مشارکتی و یا کسانی در این مایه ها کم آورده اید و گمان کرده اید هر چه می کشید از دست همین سکولاریسم لعنتی است و اگر دور آن را خط بکشید _ مثل بسیاری چیزهای دیگر _ و اگر شد مثل آن مرادِ درگذشته تان سری به نماز جمعه هم بزنید و دورکعت نماز بخوانید، به جایی برنمی خورد که هیچ ، در عوض دل دوستان مذهبی تان به دست می آید و ممکن است در آینده ان جی اویی چیزی نصیب تان شود. به صحنه مبارزه واقعی برگردید تا متوجه شوید همه ی ِ مباحثات روشنفکری در برابر متشکل کردن کارگران یک کارخانه برای پیشبرد امر مبارزه دود می شود و به هوا می رود. چیزی که کارگر مسلمان، مسیحی، لائیک و سوسیالیست را به هم پیوند می دهد، پرنسیب های تصنعی نیستند بلکه ستم وارده از حاکمیت سیستم سرمایه داری است و هیچ مانع و رادعی برای عمل مشترک اینها علیرغم اعتقادات مختلف وجود ندارد.

حالا می خواهم از این مباحث نتیجه بگیرم که:
۱- چاره ای ندارید جز اینکه جایگاه خود را در مبارزه مشخص کنید... هر طبقه و قشری نیازهای خاص خود را دارد. برای گروهی از آنها نان و مسکن و شغل و تهدید بیکاری و قراردادهای موقت و هزار معضل دیگر مطرح است، در صورتیکه برای جمعی دیگر آزادی و دمکراسی و برای عده ای دیگر بازگشایی کاباره و میخانه و الی آخر... با پشتک و وارو زدن قادر به ایفای نقش نخواهید بود و از اینجا رانده و از آنجا مانده خواهید شد. باور ندارید؟ از ریش سفیدهایتان بپرسید.
۲- ضمنا" مثلی در ترکی داریم: آت آلمامیش آخورون چکیر! (قبل از خریدن اسب آخور درست می کند). حال حکایت شماست: «باید ملاک ورود افراد به احزاب و گروه های چپ را صرفاً قبول برنامه ی اقتصادی و سیاسی چپ دانست و در عمل پایبند به آن بود.»
واقعا مخاطب شما چه کسانی هستند؟ خارج از کشوری ها یا داخلی ها؟ اگر خارج از کشوری ها باشند که خیلی دیگر بله!!! و اگر داخل کشوری ها باشند، باید گفت برو اول اسب ِ تو بخر بعدا" !!!
٣- عزیزان جدید الورود! تشکیل جبهه نیاز به مقدمات و ملاحظات متعدد دارد که یکی از آنها اثبات صداقت در حرف و عمل است. اینکه توصیه می کنید چپ های سکولار دست از خواست خود بردارند نشان از عدم صداقت شما دارد چون آنوقت چه تفاوتی با چپ های مذهبی خواهند داشت. نگویید خواستهای سوسیالیستی که اصلا" باور نمی کنیم. نشان به این نشان که ریش سفیدان تان از مدتها پیش برای جلب قلوب سلطنت طلبان و باقی قضایا دور این یکی را خط کشیده اند.
۴- قدیما در ایام نوروز بازار تخم مرغ بازی گرم می شد. اگر طرف مقابل حس می کرد ممکن است حریف اش از این مبارزه راضی نباشد می گفت: هانسی برکدی آلا دوش!!(هر کدام را که فکر میکنی سخت تر است تو بردار) . حال اگر به همین قیاس این پیشنهاد اصحاب صلح دوست را که: «به نظر می رسد وجود جبهه ای از افراد و گروه های سیاسی که چپ های سکولار و چپ های مذهبی بتوانند در آن حضور داشته باشند، عامل و کاتالیزور مهمی برای قبول برنامه های چپ از جانب بخش بزرگی از مردم خواهد بود. مردمی که در صورت قبول سوسیالیسم نگران برهم خوردن تعادل در باور های التقاطیشان هستند»
به خود آنها عرضه کنند که: برنامه های چپ مذهبی را قبول کنید و نگران سوسیالیسم ِ تان نباشید!
چه خواهند گفت؟؟.
با توجه به روحیه ای که از اینها بروز می کند، بی شک بله را خواهند گفت!!


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست