سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

ملت، دولت و کشور سه عنصر یگانه


علی کشگر



اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۲٣ مهر ۱٣٨۷ -  ۱۴ اکتبر ۲۰۰٨


برای بسیاری از ما ایرانیان شناخت، درک و تعریف درست مفاهیم از جایگاه درخوری برخوردار نمی‌باشند. مفاهیم بسیاری را بدون توجه به مضمون و تحول معنائی آنها و با تعابیر دلخواه بکار می‌گیریم و به عواقب بدفهمی‌ها و به مشکلات اجتماعی که موجب می‌شویم، توجه نداریم. روزی دمکرات و دمکراسی را با پرولتر و دیکتاتوری پرولتاریا تعریف می‌کنیم، روز دیگر انسانها را طبقه بندی و لایه لایه کرده و بر مبنای آن عدالت را تعریف می‌کنیم. خود را مدرن می‌خوانیم اما الگویمان را ابوذر قرار می‌دهیم و سوسیالیسم را از امام علی به یادگار داریم. با رویکرد لیبرالی به پیشواز خمینی و ولایت فقیه پرواز می‌کنیم. می‌خواهیم ایران را به دروازه‌های تمدن برسانیم اما در سراسر حیات خود دعای آیت‌الکرسی را بازوبند می‌کنیم. امروز هم جامعه مدنی می‌خواهیم و آنرا با مدینته‌النبی توضیح می‌دهیم. هم «ملت تاریخی» هستیم هم امت اسلامی، هم انقلاب مشروطه را سامان و ملت ـ دولت مدرن را پایه گذاری می‌کنیم و هم انقلاب «شکوهمند» اسلامی را. امروز هم از برکت «روشنفکران»مان از ملت به ملل، ملیتها، بهرملت، پاره ملت، پاره پاره گشته و «گنگ و گیج» مانده‌ایم که بالاخره «واگن‌چی» هستیم یا «ساربان»؟

و در این دریای فلاکت و فساد و رفتن به قهقرای کنونی به جای مبارزه ریشه‌ای با عوامل و ابنای آن تیغ بر هستی خود می‌کشیم. اگر تالی اندیشه‌های جامعه سیاسی ـ فکری در سالهای انقلاب اسلامی به زیر کشیدن قدرت سیاسی و نشاندن جمهوری اسلامی بجای آن بود، پیامد رویکردهای امروز برخی از نیروها و سازمانهای سیاسی، دانسته یا ندانسته، تجزیه ایران خواهد بود. اگر فضای فکری ـ فرهنگی سرآمدان جامعه ما در سه دهه گذشته قدرت سیاسی وقت و ارزشهای جاری در جامعه را به چالش می‌کشید، متاسفانه سرگشتگی‌ها و آشفته فکری‌های امروز بسیاری از آنان، هستی ایران و موجودیت ملت را به چالش گرفته است.

طرح شعارهایی چون کثیرالملله بودن ایران، ستم ملی، حق تعیین سرنوشت و فدرالیسم قومی ـ زبانی که امروز از سوی برخی از سازمانهای سیاسی مخالف جمهوری اسلامی برای برانگیختن و بسیج نیرو، تبلیغ و ترویج شده و پیرامون آن سازماندهی صورت می‌گیرد، چه این نیروها بخواهند یا نه، در صف یکپارچه و همسوی مبارزه با جمهوری اسلامی شکاف انداخته و هدف اصلی تلاش یعنی رسیدن به دمکراسی و آزادی را از کانون مبارزه خارج و بجای آن یکپارچگی ملی و هستی ایران را موضوع مبارزه و به محور آن تبدیل می‌کند.

سازمانها و احزاب قومگرای امروز در غفلت ـ و یا خود را به غفلت زدن ـ
در باره نفوذ و تأثیر مفاهیم و شعارها بر اذهان مردم ناراضی و برانگیخته از شرایط سخت سیاسی، اقتصادی و فرهنگی و با چشم برهم گذارن بر نتایجی که فعال شدن این ذهنیت‌ها درپی خواهند داشت، دست بکار انباشتن بازار سیاست خود از تعابیر نادرست و تعاریف غلط از مفاهیم مهمی چون ملت، حاکمیت ملی، ستم ملی و... شده‌اند و تدارک مقدمات تفرقه و دشمنی میان آحاد ملت در ایران را پیشه سیاستبازی‌های خود کرده‌اند. آنها اما در این کارزار انحرافی در تخمین حساسیت این ملت نسبت به اولویت حفظ ایران دراشتباهند و در این محاسبات نابجا جز بر رنج خود و بر زحمت نیروهای آزادیخواه و دمکرات و میهن دوست نمی‌افزایند. آزادیخواهان و تلاشگران دمکراسی برای ایران، اگر نخواهند گذشته تکرار شود، باید تا زمانی که سلاح‌ها خاموشند و میدان نبرد را طرح مفاهیم و شعارها و مطالبات زیر سلطه خود دارد، از پای ننشینند و در تلاشهای خود از رفتن به ژرفای موضوعات و مفاهیم و نشاندنشان در جایگاهی که دارند و اعتباری که رسمیت آن شناخته شده است، کوتاهی نکنند.

آنچه در میان همه بحثهای سازمانهای قومگرا هسته اصلی اهداف آنان را می‌نماید، طرح چند ملیتی یا چند ملتی بودن ایران و تلاش برای پر کردن ذهنها از این ادعاست. در این طرح آنها برای اثبات وجود ملت‌های قومی ـ زبانی به هر فاکتور و مولفه‌ای دست می‌یازند، مگر معتبرترین و جدیدترین عنصر تشکیل دهنده تعریف یک ملت. اما ابتدا باید دید که مولفه‌های مورد استناد آنها در ملت سازی که پیشه کرده‌اند، کدامند و چرا عناصر معتبر و جدید پیش فرضهای استواری برای مقصود آنها نیستند.
در بحثهای جاری در میان نیروهای سیاسی ایران ملت در وجه غالب بر مبنای مولفه‌هایی چون فرهنگ، زبان، نژاد، دین، تاریخ مشترک، تعریف می‌گردد. از میان آنها گروه‌های ملت ساز بیشتر از همه بر فرهنگ و زبان تکیه دارند. از نظر این گروه‌ها هرملت دارای سنتها، باورها، احساسات، نمادها، ارزشهای ویژه و خاصی است که از طریق زبان مشترک آن ملت قابل انتقال بوده و ادامه آن با زبان دیگری هرگز امکان پذیر نخواهد شد. براساس این رویکرد، زبان حامل خصلتهای ویژه ملت و بستر لازم برای رشد و شکوفائی ذات و سرشت ملت است تا حدی که تنها عامل در تاسیس ملت شنار می‌رود.

هر چند زبان مشترک در تفاهم و امر انسجام و همبستگی یک ملت و پیدایش احساس ملی از اهمیت بسیاری برخوردار است، اما این عنصر در تعریف ملت و تشخیص بنیان‌های شکل‌گیری ملت نمی‌تواند کافی باشد، چرا که هستند گروه‌های زبانی مشترک مانند اقوام انگلیسی زبان، عرب زبان؛ اسپانیایی زبان، علی‌رغم زبان واحد، ملت واحدی را تشکیل نمی‌دهند و یا ملتهایی که جامعه بین‌الملل آنها را بعنوان ملت به رسمیت شناخته اما ملتهای چند زبانه هستند، مانند سوئیس، کانادا، هندوستان. چنین دیدگاههائی در اصل بی‌ریشه خواندن این ملت‌های چند زبانه است و مقدم بر همه بی‌ریشه دانستن ملت ایران است که حتا اگر تاریخ پیدایش، قوام و دوام زبان فارسی به عنوان زبان مشترک این ملت را مورد اغماض قرار دهیم، چشمها را بر زیست هزاره‌های آن در سرزمینی با مرزهای معین نمی‌توان بست.

صرف نظر از مغایرت ایده زبان به عنوان پایه شکل‌گیری ملت با این واقعیت‌ها، کسانی که به این ایده چسبیده‌اند، حتا از عهده توضیح زبانی که خود امروز به آن تکلم می‌کنند و سخن می‌پراکنند، یعنی فارسی برنمی‌آیند که قرنهاست کانون و ظرف مشترک گردآوری حاصل تأثیر زبانهای ایرانی بر هم بوده است. از همه این واقعیت‌های تاریخی و عینیت‌های امروزی که بگذریم، زبان نباید مانع آزادی آدمی و به بند کشیدن انسان خردمند در محدوه گروهی گردد. این کشف اساسی امروزین جوامع مدرن است و به طرق گوناگون و در جهت هرچه آزادتر کردن فرد ـ به معنای آحاد انسانی ـ و هر چه بهره‌مندتر کردنش از نعمات و امکانات، حتا فراتر از مرزهای سرزمینی خود، پاسداری می‌شود. ملت سازان لازم است در این زمینه نیز اندکی بیشتر بیاندیشند؛ در مقایسه‌ای میان فرزندان ایرانی که می‌خواهند آنها را تنها ترک زبان یا کرد زبان و... تربیت کنند و آموزش فارسی را ستمی در حق آنها تلقی می‌کنند و آنها که به فارسی مسلطند، کدام یک در محدوده امکانات سراسر کشورمان بهره‌مندترند؟ و یا در مقیاس جهانی آیا فرزندان فارسی زبانمان از امکانات مادی و معنوی بهره‌مندترند یا فرزندان چند زبانه انگلیسی، آلمانی، ژاپنی، فرانسوی؟ کدام یک از اینها قادرند آزادانه‌تر زندگی و آینده خود را بنا کنند و توانمندتر در سرنوشت کشور و پیرامون خود مداخله کنند؟

یکی دیگر از راههای باز کردن بند اسارت فرد، گشودن فرهنگ و ناگزیر زبان بر روی فرهنگهای دیگر است. تفکیک و بستن خود برمبنای زبان تنها به زیست ابتدائی و به قول دکتر جمشید بهنام زیست نباتی می‌انجامد. در جوامع پیشرفته امروزی در کنار چند زبانه کردن نسل‌های جدید از طریق آموزش و پرورش، یکی دیگر از این روش‌ها بازکردن زبان به روی فرهنگهای دیگر و زبانهای زنده و پویاتر است. در جهان‌بینی مدرن و از نظر ایرانیان دمکرات که بر حفظ رنگارنگی و گوناگونی فرهنگی در هر نقطه از جهان تکیه دارند هیچ کس مخالف حفظ و زنده نگاه داشتن و پرورش زبانهای موجود در سرزمین ایران نیست، یک فرهنگ تنومند چرا باید ریشه‌ها و شاخه‌های خود را بزند؟ اما این تفاوت دارد با ایده کسانی که زبانهای قومی و تک زبانی را اصل قرار می‌دهند و آن را تا مدتها موضوع تفکیک خود از فارسی زبانان و دارندگان زبانهای دیگر اقوام ایرانی قرار داده و برپایه آن بسیج و مبارزه می‌کنند. ایده آنها در حقیقت موجب تعصب قومی و زبانی و اجبار خود و فرزندان خویش ـ حداقل تا مدتها ـ به گزینش همان زیست نباتی و ابتدائی است.

فرهنگ و هویت فرهنگی که باز هم ملت سازان برآن این همه تکیه دارند، همانند زبان پاسخگوی تعریف ملت نیست. دوام و بقای فرهنگ در تغییر و تحول است. ملت مفهومی پایدار است و بنیاد آن نمی‌تواند از مفهومی که حیاتش وابسته به تحول و تغییر است برآید. اگر فهم از فرهنگ حفظ گذشته و ارزشهای آن، در اصل جدا کردن خود از دیگران و بستن خویش باشد، در انقلاب اسلامی یکبار آن را به عالیترین شکل پیاده کردیم و نتایج آنرا امروز در کشورمان شاهدیم. اما اگر از فرهنگ، جهان‌بینی مدرن و ارزشهای آن را می‌فهمیم، اگر مرادمان از فرهنگ دست یافتن به بالاترین ارزشهای بشری، به حقوق بشر و حقوق شهروندی، آزادی است، چرا باید خود را در فرهنگ قوم و قبیله حبس کنیم و از تحول و تغییر و درهم‌آمیزی و جایگزینی هراسناک باشیم؟

علاوه بر این، کسانی که در تعریف ملت سهم عنصر فرهنگ را به میزان هویت بالا می‌برند، توجه نمی‌کنند که هویت و فرهنگ از یک سرشت نیستند و ماهیتا متفاوتند. حیات فرهنگ وابسته به قدرت زایندگی ریشه‌ها و تغییر و پویایی و گشادگی آن در برابر فرهنگهای دیگر است. حال آنکه هویت پایدار و ثابت می‌ماند. عنصری که حیاتش تابعی از تحول و تغییر است چگونه قادر است ماهیت بزرگتر و ثابت ملت را تعریف کند؟

عده‌ای دیگرملت را با نژاد و گروه‌های قومی اشتباه می‌گیرند و عنصر نژاد در هر قوم را عنصری استوار و دائمی قلمداد کرده و بر مبنای آن حقی مشروع برای قوم در ایجاد حاکمیت قومی استنتاج می‌کنند. در چنین رویکردی، از حقوق فردی و حق شهروندی خبری نیست. به زبانی دیگر این حق تابعی از اصل خون و نژاد است، اصلی که آن را امروز ملت سازان شرمگینانه پشت زبان و فرهنگ و هویت فرهنگی پنهان می‌کنند. در تعریف ملت بر مبنای نژاد، این فرد نیست که تصمیم به عضویت در ملت خویش می‌گیرد بلکه وجود ملت از نژاد خاص به فرد آگاهی می‌دهد و چون هر ملتی دارای خصلت‌های ویژه‌ی خود می‌باشد که با ملتهای دیگر تفاوت دارد لذا فرد نباید با دیگر ملتها در هم آمیزد و موجب سقوط سرشت خویش شود. در مورد عقیم بودن بنیاد ملت بر پایه نژاد و فاجعه‌بار بودن چنین رویکردی نیاز به استدلال چندان نیست. نمونه نژادپرستی اوائل قرن
بیستم در جهان پیشرفته برای روشن‌تر فکر کردن کافی است.

تعریف ملت بر پایه دین هم جز یک سوتفاهم تاریخی و رویای سپری شده سده‌های قرون وسطائی حکومت کلیسا یا دستگاه خلافت و حکومت جهانی بر امت اسلامی نیست. پای استدلال کسانی که ملت و دولت را که پدیده‌ایست خودمختار و زمینی، بر دین مشترک بنا می‌کنند، بر هواست. چرا که می‌توان کاتولیک، پروتستان و لادین بود در عین‌حال آلمانی یا فرانسوی یا آمریکایی. در جهان مدرن و پیشرفته امروزی دین امری خصوصی و فردی شده و از حوزه عمومی جامعه خارج شده است و نمی‌تواند مبنای تعریف ملت باشد. در همین ایران کنونی زیر سلطه حکومت اسلامی شیعه، مبارزه برای آزادی مذهب و غیردولتی و غیررسمی کردن دین، از ارکان مهم مبارزه برای آزادی و دمکراسی است. به سرانجام رسیدن این مبارزه و رسمیت یافتن و قانونی شدن آزادی دین و اعتقادات، مسلماً موجب نخواهد شد که ملت ایران از اعتبار وجودی ساقط شود و ما با چند ملت دینی روبرو گردیم.

و اما فاکتور تاریخ مشترک و سرنوشت مشترک پایه استدلال بخش دیگری از نیروهای سیاسی جامعه ما در بنیاد و تاسیس ملت می‌باشد. طبعا گنجینه‌های مشترک از خاطره‌ها موجب همدلی و همبستگی و فهم مشترک خواهد بود و یکی از عناصر بسیار مهم و پایه‌ای و استوار در بنیاد ملت می‌باشد و این امر در مورد ملت ایران که قدمت چند هزاره‌ای دارد از اهمیت بسیاری برخوردار است. تاریخ ایران با تمام فراز و فرودش، و با تمام قوت و ضعف‌اش تاریخ و سرنوشت مشترک همه ماست و ما میراث‌دار این تاریخ هستیم، هر چند این سرنوشت و تاریخ مشترک، ساده و بسیط نیست و به گفته دکتر جواد طباطبائی؛ تاریخی است بافته از سنت‌های گوناگون هزاره‌ای و سده‌ای. سنت‌هایی بعضا متضاد و در جدال و کشاکش با هم اما در عین حال تنیده درهم و پیوسته با هم، بویژه آنجائی که موجودیت ایرانزمین در خطر قرار می گرفت، همه ساکنان این سرزمین خارج از علقه‌های سنتی و وابستگی بدانها و تفاوتها، در دفاع از سرزمین ایران دوشا دوش و در کنار هم برای دفع دشمن تا آخرین قطره توان خود جنگیده‌اند و از آن روندی جاری به درازای تاریخ ایران زمین بوجود آورده‌اند. روندی که نسل حاضر نیز آنرا در جنگ هشت ساله با صدام و ارتش عراق به اثبات رساند و نشان داد که هر ایرانی در هر گوشه‌ای از این آب و خاک خود را مالک این سرزمین و میراث‌های آن می‌داند و از آن با جان و دل دفاع خواهد کرد.

به تمامی این موضوعات تا وقتی در حوزه بحث و پژوهش پیرامون ملت در حوزه دانشگاهی و آکادمیک در گردش باشد، می‌توان و باید از هر زاویه و منظری پرداخت و عناصر موثر در تعریف آنها را از مقام نمادین و برانگیزاننده احساسات و عواطف پائین کشید و با تجزیه و تحلیل آنها و نشاندنشان در جایگاه واقعی آبی بر آتش احساسات ریخت. اما برای پرداختن به آنها به عنوان مواد خام تدوین برنامه و اهداف سیاسی و وارد نمودن آنها به حوزه سیاست و برنامه سازمانها و گروههای سیاسی باید در نهایت تابع آن تعابیری شد که در سطح جهان مدرن و پیشرفته و از نظر نهادهای آن از احترام و اعتبار برخوردارند. در این حوزه سخن و ادعای بی ربط داشتن و بر بسیج احساسات برانگیخته و سرمایه‌گذاری برخی محافل مداخله‌گر خارجی حساب باز کردن جز عاقبتی فاجعه بار و خونین ببار نخواهد آورد.

آنچه در جهان کنونی به عنوان یک دستاورد معتبر پابرجاست تعبیری است که با پیدایش مفهوم جدید ملت ـ دولت و با امضاء عهدنامه وستفالی پدیدار شد. نقطه عطفی که در تاریخ اروپا ـ که مرکز ثقل جهان آن روز بود ـ و برای جهان بوجود آمد. پس از امضای این عهدنامه، تشخیص منافع ملی و مفهوم دولت ـ ملت در حقوق سیاسی و روابط بین‌الملل وارد شد و روابط بین‌المللی بر پایه آن شکل گرفت و از آن پس پی‌گیری احترام به مرزهای سرزمینی و حفظ آنها، اساس روابط وکوششهای بین‌المللی را تشکیل داد. و پس از امضای این عهدنامه در سال ۱۶۴٨ میلادی ملت، دولت و کشور بعنوان سه جزء بهم پیوسته یک ماهیت واحد در روابط بین‌المللی شناخته شد و منافع ملی که دفاع از ملت و دفاع از سرزمین عنصر موثر و تعیین کننده آنست در حقوق بین‌الملل وارد و هنوز هم شالوده و بنیان روابط بین‌الملل، بر این مبنا متکی است. در این رابطه حتا بزرگترین بحرانهای بین‌المللی در طول دو جنگ جهانی، پروسه ملت و کشور سازی‌های برخاسته از اعلامیه ۱۴ ماده‌ای ویلسون پس از فروپاشی امپراتوری عثمانی که متن پایه‌ای معاهده ورسای قرار گرفت، نیز نتوانست در استحکام اصل فوق خللی وارد سازد. از همین‌رو و خارج از اینکه ما ملت را در عرصه نظر چگونه و بر مبنای کدام عنصر تعریف کنیم، با اتکا به روابط بین‌الملل و بنا بر حقوق بین‌الملل هر ملت حق دارد برای دفاع ازخود و سرزمین خود دولت خود را بنا کند.

بنابراین ملت در بعد سیاسی و حقوقی همراه با دو رکن اساسی پایدار و ثابت دیگر یعنی دولت و کشور پایه‌های بهم‌پیوسته یک ماهیت واحد سیاسی و حقوقی هستند و به گفته دکتر داریوش آشوری «سه رأس یک مثلث را تشکیل می‌دهند و موجودیت هریک وابسته به دیگری است». و از نظر حقوق بین‌الملل نیز هر یک از این سه مفهوم می‌تواند جانشین و بجای دو مفهوم دیگر بکار گرفته شود.

امروز سازمانها و نیروهای ملت ساز در ایران با سوء استفاده از وضعیت بحرانی و خطرناک کشورمان و با یاری و کمک دشمنان رژیم اسلامی در جهان و منطقه که متاسفانه در سه دهه گذشته بدلیل سیاستهای بغایت مخرب و ویرانگر رژیم در سیاست خارجی بر اعدادشان در جهان و پیرامون ایران افزوده شده و میهنمان را در شرایط خطیر ومحاصره خطرهای بسیار قرار داده است، با طرح شعار کثیرالملله بودن و با علم به اصل پذیرفته شده فوق یعنی هرملت یک دولت و یک کشور، مقدمات هدف بلندمدت‌تری را در دستور کار خود قرار داده‌اند و به این ترتیب تمامیت ارضی ایران و یکپارچگی ملت ایران را به چالش گرفته و در پی نابودی آن گام بر می‌دارند.
این سازمانها می‌دانند در شرایط امروز جهان و منطقه و فاکتورهای بین‌المللی امکان دستیابی یکباره به هدف نهایی‌شان یعنی ایجاد ملت ـ دولت و کشورهای مستقل در مناطق قومی ایران موجود نیست زیرا طبق عرف و مقررات بین‌المللی «حق جدائی یک ناحیه و یا منطقه که بر حسب سابقه قسمتی از خاک یک کشور مستقل بوده، غیر قابل قبول است.» آنها می‌دانند برای رسیدن به هدف نهایی بایستی گام به گام و مرحله به مرحله و با آماده کردن بسترهای سیاسی و حقوقی و آماده کردن شرایط ذهنی جامعه ایران و بین‌الملل پیش رفت و اگر لازم شد، دست به تحریف تاریخ زد. از همین‌رو با طرح شعار ایران کشوری است «کثیرالملله»، ابتدا در پی پاره پاره کردن ملت ایران و بیرون بردن آن از صحنه و سپس در زمان مناسب با تکیه بر حقوق بین‌الملل و میثاق‌های الحاقی حقوق بشر به تعداد ملتهای گوناگون دولتها و کشورهای مورد نظر خود را سامان دهند و
ادعای ارضی و سرزمینی نمایند.

امروز اگر از ملت سازان نمی‌توان انتظار داشت؛ آنچه را که در برنامه سیاسی و اهداف گروهی خود دنبال و تبلیغ می‌کنند، به صراحت و روشنی بیان نمایند و پیامدهای آن و سهم مسئولیت خود را در این پیامدها بپذیرند، اما از بخشهای دیگر جامعه سیاسی و فکری ایرانی می‌توان و باید انتظار داشت که ازتعریف و تعبیر مفاهیم کلیدی که فردای ایران را رقم می‌زنند، به سهولت و سهل‌انگاری عبور نکنند و نسبت به آن برنامه و اهداف سیاسی مواضعی روشن و هشیارانه اتخاذ نمایند. سکوت و چشم برهم گذاردن بر خطراتی که ایران را تهدید می‌کنند و یا مصلحت‌جوئی در مبارزه با رژیم اسلامی و سخنان و مواضع چند پهلو، هیچ یک رفع مسئولیت نمی‌کند.


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست