سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

تأملی در نامه ی آقای امیر انتظام به آقای «بان کی مون»


دکتر محمد علی مهرآسا


• گویا جناب امیر انتظام براین باورند که دبیرکل سازمان ملل که روزانه هزاران نامه ی شکوائیه به دفترش می رسد، به این گونه نامه ها رسیدگی خواهد کرد و پاسخ لازم را خواهد نوشت و برای نویسنده خواهد فرستاد؛ و بالاتر ازهمه درخواستها را اجابت خواهد کرد؛ که تصوری خوشباورانه است ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۲۶ شهريور ۱٣٨۷ -  ۱۶ سپتامبر ۲۰۰٨


نامه ی آقای عبای امیر انتظام به «بان کی مون» دبیر کل سازمان ملل، بین ایرانیان درون و برون کشور همچون سنگی درون برکه آبی آرام، امواجی برانگیخته و واکنشهای مثبت و منفی ایجاد کرده و چندین مقاله در تأیید و یا رد آن نوشته شده است که اگر به دقت بررسی شود، در هریک ازاین نوشتارها رگه هائی از واقعیت و حقیقت وجود دارد. نگارنده به احترام آقای امیرانتظام، و اجابت تقاضای یکی از دوستان که از من خواسته بود، این نامه را تأیید کردم و برتأییدش امضا گذاشتم، اما میدانم علیرغم صداقت آقای امیرانتظام، این نامه ره به جائی نمی برد.
گویا جناب امیر انتظام براین باورند که دبیرکل سازمان ملل که روزانه هزاران نامه ی شکوائیه به دفترش می رسد، به این گونه نامه ها رسیدگی خواهد کرد و پاسخ لازم را خواهد نوشت و برای نویسنده خواهد فرستاد؛ و بالاتر ازهمه درخواستها را اجابت خواهد کرد؛ که تصوری خوشباورانه است.

ماحصل نامه ی آقای امیر انتظام این است: «... حکومت ایران از حصر اقتصادی زیانی نمی بیند و این ملت است که از محاصره ی اقتصادی متضرر میشود... پس به جای حصر اقتصادی که مردم را به رنج انداخته، سازمان ملل و شخص آقای «بان کی مون» بکوشند که سران حکومت اسلامی را به رعایت حقوق بشر و اجرای تمام جوانب و میثاقهای آن ملزم کنند تا حکومتگران ایران، به آزادی و دموکراسی درکشور تن دردهند، زندانیان سیاسی را آزاد کنند و دگر اندیشان را دربیان عقایدشان آزاد گذارند... و ازهمین راه، معضل اتمی را نیز حل کنند...» نقل به مضمون؛ بقیه نامه تفسیر و تبیین همین مفهوم است.
پرسش این است:
۱- آیا حکومتی که فلسفه ی وجودیش بر ستمگری و استبداد دین بنا شده است، می تواند برخلاف آرمانش، پذیرای آزادی و مردمسالای به شیوه ی غربی باشد؟ اصولاً حکومت فقیهان در این ۲۹ سال به کدام یک از مصوبات سازمان ملل وقعی نهاده است تا به فرض خواندن نامه و عطف توجه جناب دبیر کل به خواسته های آقای امیرانتظام، مقام ولایت توصیه و یا دستورها را بپذیرد و اجراکننده ی چنین توصیه هائی باشد؟ مگر شورای امنیت در مسئله ی اشغال سفارت امریکا و گروگانگیری دیپلوماتها به اتفاق آرای هر ۱۵ عضو، رأی به آزادکردن فوری گروگانها نداد؟ آیا حکومت اسلامی به این قطعنامه که یک رأی مخالف هم نداشت، ترتیب اثرداد؟ حاکمان ایران به اعتقاد و گفته ی خود زیر فرمان دین و به دستور شریعت حکومت میکنند و برای قوانین و ضوابط جهانی ارزشی قائل نیستند. بنا ی دین نیز بر تعبد و تقبل بی چون و چراست و حکومت ایران نیز تمام مشروعیت خود را از دین گرفته است. تا زمانی که به جای قانون و مقررات انسانی و متمدنانه، آرمان- ازهر نوعش- درساختار حاکمیت نفوذ دارد، مسیر فرمانروائی برهمین روال است.
۲- محاصره ی اقتصادی ایران که مورد اشاره در این نامه است، اصولاً دراین ۲۹ سال در هیچ مقطع زمانی اجرا نشده و حکومت اسلامی هیچگاه در تنگنای محاصره ی اقتصادی نبوده است؛ حتا درزمان جنگ ٨ ساله ی ایران و عراق. دولتهای اروپائی به دلیل بالابودن نرخ بیکاری و اوضاع بد اقتصادی در کشورشان، هرآنچه را ایالات متحده از ایران دریغ داشته است، با گشاده روئی و سخاوت به ایران فروخته و بهایش را دولاپهنا گرفته اند.
٣- چین و روسیه هرچه درتوان داشته اند، در کمک و مساعدت به این حکومت کوتاهی نکرده و اگر در جائی رأی منفی داده باشند، درمعاملات تجاری و گرفتن پولهای نفتی آن را جبران کرده و سنگ تمام گذاشته و از «رب گوجه فرنگی» تا سیستم های کامپیوتری را در اختیار فقیهان گذاشته اند.
۴- امارات عربی و به ویژه «دوبی» مخزن و انباری است برای دسترسی ایران به اجناس امریکائی، و مرکزی است برای سرمایه گذاران طماع ایرانی تا اجناس تولیدی ایران را به هر نقطه ی جهان بفرستند و برثروت خود بیفزایند.
۵- بسیاری از کالاها به صورت قاچاق و با بهای ارزانتر از چهار سوی کشور به درون میریزد، به گونه ای که سبب اعتراض تجار و اربابان کارخانه ها شده است.
به این جهات، می بینیم و می شنویم در ایران علیرغم گرانی ی کمرشکن، کمبود وجود ندارد و برعکس، وفور نعمت است. آنگونه که از هر ایرانی بپرسید، پاسخ خواهد داد همه چیز به فراوانی موجود است. وضع چنان خوب و فروشگاه ها چنان پر و پیمان اند که وقتی ایرانیان مقیم خارج به مسافرت درون میهن می روند، اجناس سوقاتیشان که با هزاران امید برای فامیل تهیه کرده اند، هیچ نمودی دربرابر هرآنچه خود ایرانیان دارند و در ایران خریده اند ندارد. اتفاقاً درحضور این همه جنس و کالا و پول، جای حصر اقتصادی خالی است.
فزون براین، اگر جهان می خواست حکومت اسلامی را محاصره ی اقتصادی کند، بهترین راه تحریم و نخریدن کالای دولت ایران یعنی نفت و مس بود. اما می بینیم در این مدت مرتب برمیزان تولید نفت حکومت اسلامی افزوده شده است؛ چون خریدار دست به نقد دارد. حکومت ولایت فقیه ایران تا نفتش مشتری دارد و نفت فروش است، همچنان نیرومند و تزلزل ناپذیر - درمقابل ملت- خواهد ماند و در محاصره ی اقتصادی نیست.
آقای امیرانتظام از کدام محاصره اقتصادی سخن می گوید؟ باز تکرار میکنم، حکومت ایران با پول فراوان فروش نفت هر کالائی و هر گونه خوراکی را که نیازمند باشد می خرد و هیچگاه در مضیقه نبوده است؛ مگر در مورد قطعات صنعت هواپیمائی که آنهم بسیارش را از بازار سیاه خریده است، چون پول دارد. آری در بازار ایران وفور نعمت است؛ و این مطلب را هرکس که به ایران سفر کرده است، شهادت میدهد؛ به طوری که در فروشگاه ها از واژه ی نداریم خبری نیست.
این نیز بدیهی است که گرانی هست و بیداد میکند. اما دلیلش حصر اقتصادی نیست. علت گرانی در بالابودن مقدار نقدینگی، چاپ بی رویه ی اسکناس برای پرداختهای داخلی، هدیه ی بی دریغ دلارهای نفتی به دوستان حکومت در سراسر جهان از چاوز و مورالس گرفته تا حزب الله و حماس و... و بالاخره دزدی و ارتشا و مال اندوزی درمیان حکومتگران، که ناچار صاحبان کالا و کاسبها و حتا کارگر را وادار میکند که مواظب خود باشند و از قافله ی چپاولگران عقب نیفتند.

جدا ازاین مسائل، آقای امیرانتظام توقع دارد معجزه شود و دبیرکل سازمان ملل درمانده و ناتوان، حکومت ایران را به رعایت حقوق بشر که درنهایت به آزادی و دموکراسی می انجامد، ملزم کند.
رعایت تمام میثاقهای منشور حقوق بشر، دقیقاً یعنی ترویج و گسترش یک نظام کاملاً سکولار با تمام آزادیهای ممکن در همه ی شئون زندگی ی مردم. باور کنید این تصوری محال است و سازمان ملل ناتوان، و دبیرکلش از همه بیچاره تر است.
بدبختانه هم اکنون و هنوز، در پهنه ی گیتی اکثریت قاطع مردم در زیر یوغ حکومتهای خودکامه قراردارند؛ و حتا رژیمهائی هستند که حکومت کنونی اسلامی ایران در برابرشان، معصوم و دموکرات جلوه میکند؛ و آقای «بان کی مون» هم مرتب نمایندگان این حکومتها را در دفترش به حضور می پذیرد و بر رأی هایشان در همان سازمان صحه میگذارد... مگر درچین استبدادی حقوق بشر مراعات میشود؛ و در روسیه دموکراسی برقراراست؟ آیا در تمام قاره افریقا یک حکومت دموکرات سراغ دارید؟ در قاره ی پهناور آسیا حد اکثر سه یا چهار کشور از نعمت دموکراسی برخوردارند. در خبری آمده بود که در«زیمبابوه» هم استبداد کشنده است و هم سه میلیارد دلار(واحد پولشان را) باید داد تا پنج عدد تخم مرغ خرید! حال می پرسم اگر الاهم و فی الاهم را درنظر گیریم و سازمان ملل نیز قادر به معجزه باشد، آقای بان کی مون باید نخست آن مردم را نجات دهد یا ملت ایران را؟ بی پرده بگویم از چنین سازمان مللی توقع وادارکردن حکومت اسلامی به رعایت حقوق بشر و دموکراسی، توقعی بیجاست.
امیدوارم من در اشتباه باشم؛ ولی با دقت و تأمل در میزان تعصب عوام، هرروز که میگذرد، من دراین باور راسختر میشوم که ایران دوباره گرفتار سلسله ی صفوی شده است که «اشرف افغان»ش معلوم نیست چه کس و چه قدرتی خواهد بود؛ و به همان ترتیب، نادرش نیز ناپیداست... فنای این حکومت به صورت فوری و عاجل جز به این ترتیب ممکن نیست. وگرنه باید منتظر بود تا گذشت زمان و ناخوشنودی عامه سبب استحاله و تغییر ساختاری حکومت شود و زمانه پندی و درسی به مستبدان و خودکامگان بدهد.

راه دیگر و ساده تر مرگ این رژیم در تحریم خرید نفت است؛ و حکومت آخوندی را تنها تحریم خرید نفتش از پا در می آورد. تا زمانی که پول حاصل از فروش نفت به کشور سرازیر میشود و حکومت ثروتمند است و نیازی به مردم ندارد، ملت زبون و گرفتار و بیچاره خواهد ماند. ثروت قدرت می آورد؛ و قدرت حکومت ولایت فقیه نیز ناشی از همین ثروت است. این الیگارشی تنها زمانی فرومیریزد که ضعیف و ناتوان شود؛ و زمانی ضعیف می شود که پول نداشته باشد. «هرقوی اول ضعیف شد و سپس مرد» به یاد داشته باشیم حکومت صفویه نیز در زمان ضعف شاه سلطان حسین سقوط کرد.
این را هم گفته باشم. اگر زمان دفع افغانها از ایران، جز پادشاهی در روی زمین نوعی دیگر از حکومت نبود و مردم ایران به جبر باید «نادر» را پادشاه میکردند، امروز مطمئن باشیم که نادر شاه و رضا شاه نخواهیم داشت.
آقای امیر انتظام باهمه احترامی که میان ما دارد، با همه شهرتشان در پایداری و ایستادگی در برابر حاکمان مستبد، و با همه رنجی که از زجر دژخیمان کشیدند، متاسفانه نه درمیان عامه ی ایران شخصیتی کاریزماست و نه در جامعه ی روشنفکری جهان به عنوان راهبر مطرح است. و این نامه نویسی نیز نخستین اقدام جنجالی علیه حکومت ولایت فقیه ازسوی ایشان نیست؛ ایشان مبارزند و خستگی ناپذیر؛ و چند سال پیش نیز موضوع رفراندم و بعد کنگره ملی را مطرح کردند که واکنشهای سریع و نسبتاً پهناوری در میان ایرانیان برون مرز یافت و سپس خاموش شد؛ درحالی که درون ایران انعکاسی نداشت. آقای امیر انتظام در همان زمان با اعلام کنگره و رفراندم، و بعدها نیز با تکروی و جهتگیری در برابر جمهوریخواهی و تعیین نوع رژیم و حواله اش به آراء مردم - تا بین سلطنت و جمهوری یکی را برگزینند - خود را ازجامعه ی روشنفکری جداکرده است؛ به گونه ای که هم اکنون باطرز تفکری شبیه آقای «داریوش همایون»، درردیف کسانی که گوشه ی چشمی به خاندان پهلوی دارند ارزیابی میشوند. در همین راستاست که آقای امیر انتظام رسماً اعلام کرده است: «به هیچ حزب و گروه و جبهه ای وابسته نیست». زیرا منشور جبهه ملی ایران بر روی جمهوریخواهی نوشته شده است.

من از مطرح کردن سلطنت و سخن گفتن از رژیم گذشته بسیار نا خوشنودم؛ و هیچ تمایلی به نوشتن دراین مورد ندارم. زیرا این کارها را اتلاف وقت میدانم. اما چون طرفهای ما از طرح موضوع ابائی ندارند و می خواهند سلطنت برافتاده و مرده را دوباره احیا کنند؛ و حتا روزانه ده ها «ای میل» فحش و دشنام از سوی شیفتگان خاندان پهلوی را دریافت می کنیم، به عنوان فردی مبارز در این زمینه، ناچارم بگویم که: بگذارید اگر روزگاری ملت ایران نجات یافت، همراه با زمان پیش رود و به اعماق تاریخ برنگردد.   
هموطنانی که درپی رأی مردم برای نوع رژیم در فردای ایران هستند، مصرند که ما درک نکنیم و پی به مقصود و مقصد نبریم که منظورشان از رأی مردم انتخاب بین جمهوری و سلطنت خاندان پهلوی است؛ غافل از اینکه آنان از تعیین نوع رژیم در رفراندم سخن می گویند. درست است که رسماً اقرار به سلطنت طلبی نمیکنند؛ و با گذاشتن امیال خویش به جای ملت، می فرمایند:«ما باید بفهمیم ملت چه می خواهد...». اما سد البته منظور ازملت نیز همان قشر هماندیش آنهاست. بی شبهه ما هم میدانیم، تمام کسانی که نوع رژیم آینده را به نظر مردم محول میکنند، هوادار خاندان پهلوی اند و در روز موعود، ورقه ی رأیشان را به سود آقای رضا پهلوی به صندوق خواهند انداخت.

به عنوان فردی از اعضای جبهه ملی ایران، نمی توانم عداوت و خصومت محمد رضا شاه و خاندان پهلوی را نسبت به زنده نام دکتر مصدق و جبهه ی ملی ایران که تا آخرین لحظات حیات شاه سابق درغربت ادامه داشت، فراموش کنم. من آخرین کتاب شاه را چند بار خوانده ام و از میزان نفرتش از مصدق که یک فصل از کتاب را با سرتیتر«مصدق، عوامفریبی در رأس قدرت» به ناسزا گوئی به او اختصاص داده است، آگاهم. علاوه براین فصل، درجای جای کتاب به مصدق اهانت کرده و در خاطرات علم نیز ده ها بار اشاره به نفرت شاه و فحاشی به مصدق شده است. دقت شود این نفرت و کینه، نسبت به کسی است که می گفت: «اعلیحضرت در کشور بمان و پادشاه مشروطه باش...» اما خمینی او را به بیرون انداخت و آواره کرد!
فزون براین، در کدام تاریخ و در کدام کشور نمونه ای می توان یافت که سلطنت با رآی مردم به وجود آمده باشد. این بازی تنها برای برگرداندن خاندان پهلوی به قدرت است. همین و همین... در روزگاری که مرتب از تعداد رژیمهای برجا مانده از قرون و اعصار کم و کمتر میشود؛ در زمانی که ملت نپال با رأی پارلمانش سلطنت را بر می اندازد، با چه انگیزه ای باید پادشاهی به ایران برگردد؟!
حکومت فقیهان گرچه جمهوری واقعی نیست، اما نامش جمهوری است با پسوند اسلامی. آنچه این حکومت را از ریخت جمهوری انداخته است، بافت دینی ی آن است که با پسوند اسلامی و مفاهیم دین اسلام چنین بی مهار و بی زینهار شده است. باوجود این، هنوز این حکومت از بسیاری از جمهوریهای اسمی مانند سوریه و لیبی و کره شمالی و... بازتر است. همچنین وضع جراید و چاپ کتاب به مراتب از رژیم گذشته بهتر است.
اکنون می توان این پرسش را درمیان نهاد: آیا تغییر و تبدیل جمهوری اسلامی به جمهوری لائیک و دموکرات برای ملت و سازمانهای بین المللی آسانتر است یا برگرداندن سلطنت ساقط شده ای که دستکم تا این تاریخ نیمی از ایرانیان از آن بی خبر و با آن بیگانه اند؛ و نیز برپائی ی دربار و هزینه های هنگفتش؟


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۴)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست