سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

اتحادیههای کارگری و استقلال


علیرضا ثقفی


• امروزه خدمت به جنبش کارگری در آن است تا این جنبش آنقدر توانمند شود که کادرهای مورد نیاز خود را به وجود آورد و این کادرها بتوانند با استقلال از احزاب سیاسی و اهرمهای دولتی و کارفرمایی، وظایف اتحادیه ای خود را در سطوح مختلف به پیش برند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۱۹ شهريور ۱٣٨۷ -  ۹ سپتامبر ۲۰۰٨


“اتحادیه کارگری متعلق به همه کارگران است” (آنتونیو گرامشی)


رابطه ی مسایل صنفی، سیاسی و خواستههای عمومی یک صنف یا جمعی از کارگران یک بخش همواره مورد بحث بوده است و شاید بتوان گفت قدمت این بحث به تشکیل اولین اتحادیههای کارگری برمیگردد. این پرسش همیشه مطرح بوده است که دامنه ی خواستههای یک اتحادیه یا جمع صنفی تا کجاست؟ آیا این دامنه به اضافه حقوق و بهبود شرائط کار محدود میشود یا میتواند از آن فراتر رفته و به خواستههای اجتماعی همان صنف و در نتیجه خواستههای اجتماعی کل کارگران نیز بپردازد؟
میدانیم که خواستههای کارگران در یک جامعه ی طبقاتی تنها به اضافه دستمزد محدود نمیشود، زیرا با وجود تورم، سقوط دائمی ارزش نیروی کار، عدم امنیت شغلی در جامعه سرمایهداری و در یک کلام سودطلبی دائمی سرمایهداری، این خواستهها میتواند مسکن، بهداشت، آموزش وپرورش و آزادیهای سیاسی و اجتماعی را در برگیرد ..
کارگران یک کارخانه هرچند متشکل باشند، نمیتوانند از کارفرمای خود بخواهند که جامعه و روابط سرمایهداری حاکم بر آن را تغییر دهد، یا مثلا جلو گرانی مسکن یا خصوصی شدن آموزش و پرورش را بگیرد. زیرا در توان یک کارفرما نیست که بخواهد مشکلات اجتماعی را حل کند. علاوه بر آن اگر خواست کارگران تغییر روابط حاکم بر جامعه در یک کارگاه یا کارخانه کوچک باشد، مانند آن است که بخواهیم آن موسسه را از کل جامعه جدا کرده و قوانین خاصی را بر آن حاکم کنیم. به این معنی که کارگران آن بخش تافتههای جدا بافتهای از کل جامعه باشند و روابط حاکم در یک کارگاه کوچک مثلا مالکیت جمعی باشد. در این صورت عدم همآهنگی میان روابط آن بخش کوچک و سایر بخشها، تداوم حرکت آن بخش را غیرممکن میکند، مسالهای که بارها ثابت شده است. پس در نتیجه خواستههایی که به تغییر کل جامعه و روابط حاکم بر آن مربوط میشود، از عهده یک بخش کوچک برنمیآید و رابطه ی منطقی و عقلانی آنها باید در نظر گرفته شود.
اگر از یک عده کارگر در یک واحد صنعتی در یک شهرستان بخواهیم که روابط تولید را تغییر دهند، خواستی غیرمنطقی و غیرقابل اجراست. پس کارگران آن واحد کوچک چه چیزی را میتوانند بخواهند و چه امری را میتوانند اجرا کنند؟
اصل مساله آن است که ما باید تفاوت کارکردهای یک اتحادیه ی کارگری را با سازمان تولید یا شورای کارخانه بدانیم و وظایف آنها را تفکیک کنیم. هم چنین تفاوت میان یک اتحادیه با یک فدراسیون باید تشخیص داده شود و وظایف هرکدام مشخص باشد.
مسلما فدراسیون سراسری کارگران یک جامعه میتواند تغییرات اساسیتر را در روابط اجتماعی کار میان کارگران و کارفرمایان بخواهد. یا ممکن است یک بخش کلیدی از صنعت یا اقتصاد (همانند صنعت نفت در ایران) بتواند دستمزد بیشتر یا امکانات رفاهی بیشتری نسبت به سایر بخشها دریافت کند، اما تغییر اساسی در روابط تولید یا حق مالکیت و گردش آزاد سرمایه امری مربوط به کل جامعه است.
برخی اوقات دیده میشود که برای برخی از فعالان کارگری تفاوت میان تشکلهای مختلف کارگری روشن نیست، مثلا وظایف شورای کارگری را با وظایف اتحادیه یا فدراسیون مخلوط میکنند یا وظایف یک سازمان طبقه کارگر, (حزب) را با شورای کارگری تفکیک نمیکنند. از یک اتحادیه کوچک میخواهند، آن چیزی را انجام دهد که وظیفه ی یک فدراسیون سراسری کارگران است.
به عنوان مثال قراردادهای موقت امری است که لغو اساسی آن از عهده ی یک اتحادیه کوچک و منطقه ای برنمیآید، بلکه حل اساسی آن به کل جامعه کارگری یک کشور، و از آن هم بالاتر، به کل نظام سرمایهداری مربوط میشود و میتواند خواست درازمدت و سراسری همه کارگران باشد. زیرا قراردادهای موقت امری است که در این دوره از جهانیسازی سرمایه بوجود آمده و اجرا میشود و مربوط به جامعه خاصی نیست. تنها با قراردادهای موقت کار است که سرمایههای سیال در سطح جهانی و در مناطق آزاد تجاری میتوانند به ثروتهای کلان دست یابند. چون کوچ سرمایه از یک بخش به بخش دیگر امری عادی است و برای جلوگیری از ورشکستگی سرمایه در یک منطقه صورت میگیرد. برای لغو کامل قراردادهای موقت، باید کل روابط تولید که مبنای آن سودهای بادآورده در دوره جهانیسازی است، مورد سوال قرارگیرد. یک اتحادیه تنها میتواند بخشی از قراردادهای موقت را تعدیل کرده یا کارفرما را وادار کند که بخشی از قراردادهای موقت را به دائمی تبدیل کند.
به این ترتیب میتوان خواسته ی کارگران در یک اتحادیه را از خواستههای کارگران مربوط به یک صنف (در یک معنی فدراسیونی از چند اتحادیه) تفکیک کرد. همچنین خواست سراسری کارگران در یک کنفدراسیون سراسری را میتوان به صورت گستردهتر و سراسری متعلق به خواستههای عمومی کارگران درنظر گرفت. به عنوان مثال آزادیهای سیاسی و اجتماعی، آزادی اندیشه و بیان حق مسلم همه ی کارگران است اما چنین خواستهای میتواند در برنامه ی عمومی یک کنفدراسیون سراسری کارگران قرار گیرد و امکان گنجاندن چنین برنامهای در خواستههای یک اتحادیه ی منطقهای یا یک موسسه ی اقتصادی سرمایه داری وجود ندارد، زیرا امکان تحقق آن به وسیله ی بخش کوچکی از کارگران میسر نیست.
خودگردانی موسساتی که کارفرما از گرداندن آن ناتوان است، نیز به همین منوال است و تنها میتواند در یک برنامه سراسری و هماهنگ با سایر برنامههای اجتماعی مطرح شود. تصرف یک کارگاه کوچک که در محاصره ی روابط پیچ در پیچ سرمایهدارانه، زدوبندها، رانتخواریها و دزدیهای سرمایه داران است، نه تنها مشکلی از کارگران را حل نمیکند، بلکه پس از مدتی موجب یاس و سرخوردگی کارگران خواهد شد، به آن خاطر که کارگران یک بخش کوچک در حل مشکلات به وجودآمده توسط سرمایهداران ناتوان خواهند بود. مشکلاتی که حل آن از عهده ی بخش کوچکی از کارگران بدون برنامهریزی سراسری و کمک سایر بخشهای اجتماعی برنمیآید.
در دوره های تشدید بحران ها، هرچه سرمایهداری بیشتر به بن بست میخورد، نظامیتر میشود. ادارات دولتی و بوروکراسی آن توانایی خود را از دست میدهند، دستگاه ایدئولوژیک آن ناکارآمدتر میشود و شکل عریان سرمایهداری که نظامیگری است آشکارتر میشود. در این صورت پایگاههای تسلط سرمایهداری روزبه روز ضعیفتر میشوند. در چنین شرایطی، 'سازمان تولید' بیسرپرست میماند و زمینه برای رشد شوراهای کارگری فراهم میشود، که در حقیقت همان سازمانهای تولید بدون دخالت دستگاه اداری سرمایهداری است. شوراهای کارگری جایگزین دولت و دستگاه اداری سرمایهداری در تولید هستند، و وظایف آنها با اتحادیه و فدراسیو ن.که سازمان های کارگری سرمایهداری است، کاملا متفاوت است.
تفکیک نکردن این مسایل میتواند منجر به سردرگمی و ندانمکاری شود که ضرر آن تنها به منافع طبقه ی کارگر وارد میشود.
میتوان وظایف هرکدام از نهادهای سهگانه اتحادیه، فدراسیون و شورای کارگری را به صورت زیر خلاصه کرد:
۱- اتحادیه یا سندیکا (۱) وظیفه دارد منافع کارگران را در یک صنف یا یک موسسه خاص، در ارتباط با کارفرما یا دولت، صاحب یا صاحبان سرمایه نمایندگی کرده و خواسته های آنان را در محدوده کاری مطرح نماید
۲- فدراسیون کار و در سطح گسترده تر کنفدراسیون می تواند حقوق سراسری و اجتماعی نیروی کار را به طور کلی درخواست کند. حقوق نیروی کار اعم از حق اشتغال، برخورداری از تامین اجتماعی، آزادی های فردی و اجتماعی وحقوق عمومی نیروی کار را نمایندگی می کند (۲)
٣- شورای کارگری یک 'سازمان تولید' است که جایگزین دولت در یک موسسه یا محل کار است. شورا وظیفه دارد سیستم تولید را از ابتدا تا انتهای پروسه تولید، سازماندهی و مدیریت کند. شورا وظیفه ی برنامه ریزی تولید و ارتباط با سایر بخش های تولیدی را نیز بر عهده دارد. امری که از عهده ی یک اتحادیه، سندیکا و... ساخته نیست. معمولا شوراهای کارگری در برهه های زمانی خاصی، مثل شرایط انقلابی تشکیل می شوند. (٣)

استقلال اتحادیههای صنفی
در شرایطی که سرمایه داری دارای ثبات نسبی است، روزانه حقوق کارگران را پایمال می کند از هر فرصتی برای بالا بردن سود خود استفاده کرده و با اخراج های دسته جمعی، ارتش ذخیره کار را افزایش می دهد، کارگران چاره ای جز تشکیل اتحادیه ها و سندیکاهای خود برای محافظت از حقوق اولیه خود ندارند. تشکل های صنفی اولین پناهگاه کارگران برای حفظ ابتدایی ترین حقوق کاراست. اما شیوه تشکیل اتحادیه بسیار مهم است.
با توجه به مطالب گفته شده در بالا و مشخص بودن تمایز میان اتحادیه ی کارگران با سایر نهادهای کارگری، اکنون می توان گفت اولین گام آن است که بدانیم اتحادیه کارگری متعلق به همه کارگران شاغل در همان بخش است و باید سازمان خود را از میان کارگرانی انتخاب کند که دارای منافع مشترک با دیگران هستند و سپس می توان به رابطه ی اتحادیه با سایر نهادهای کارگری پرداخت.
استقلال اتحادیه ی صنفی و کارگری مفهومش آن است که این اتحادیه متعلق به اعضاء همان صنف است که دارای گرایشات مختلف سیاسی و اقتصادی هستند. درمیان کارگران یک کارخانه یا یک بخش، کارگران طرفدار سرمایه داری و یا مخالف آن در کنار هم قرار دارند. نمیتوانیم بگوییم مثلا کارگران طرفدار فلان حزب نباید وارد اتحادیه شوند یا این اتحادیه متعلق به آن گرایش خاص است. تنها کاری که میتوان انجام داد، محدودیتهای اساسنامهای است که به تصویب کارگران برسد. مسائلی از قبیل عدم پذیرش اساسنامه یا اشتهار به فعالیتهای ضدکارگری و همکاری با محافل ضدکارگری میتواند افراد را از عضویت در اتحادیه محروم کند. اما هیچ کدام از گرایشهای درون طبقه کارگر و در نتیجه گرایشهای موجود در جامعه را نمیتوان از شرکت در اتحادیه منع کرد.
اتحادیه ی روزنامهنگاران میتواند افراد سانسورچی را درون خود راه ندهد، زیرا ضد آن صنف هستند و مساله ی مهم صنفی در میان روزنامهنگاران، همانا آزادی بیان است. اما کارگران صنایع اتومبیلسازی تنها میتوانند جاسوسان کارفرما یا حراستیها را آن هم با ترفندهایی از درون خود اخراج کنند. آنها یک کارگر سلطنت طلب، کارگر حزبالهی ساده یا طرفدار یک حزب مذهبی فناتیک را در درون خود دارند و نمیتوانند آنها را کنار بگذارند. هم چنان که یک کارگر طرفدار سوسیالیسم را نمیتوانند کنار بگذارند. علاوه بر آن اتحادیه ی کارگری در شرایط عادی ضد نظام سرمایهداری نیست. زیرا وجود او به وجود نظام بستگی دارد. تنها در شرایط حاد و خاص بحرانهای اجتماعی میتواند در کنار سایر تشکلها و سازمانهای اجتماعی خواهان دگرگونی نظام اقتصادی شود. این که بگوییم کارگر به خودی خود ضد نظام سرمایهداری است، در حقیقت ذهنیت خود را به کارگر تحمیل کردهایم.
اتحادیههای کارگری بر طبق تعریف گرامشی که بهترین تعریفی است که تا کنون ارائه شده است، سازمانهای کارگری در درون نظام سرمایهداری هستند. بسیاری از کارگران جوان در آرزوی مال اندوزی و تبدیل شدن به یک سرمایهدار هستند و در این جهت تلاش میکنند. این که چه تعداد از آنها بتوانند خود را جایگزین سرمایهدار یا مدیر و سرپرست قبلی بکنند مسالهای است که مربوط به کل نظام سرمایهداری است. از نظر فکری، بخشی از کارگران تحت تاثیر ایدئولوژی حاکم تلاش میکنند تا فرد مثبتی در نظام حاکم باشند و مورد قبول رییس یا کارفرمای خود قرار گیرند و از این طریق به مدارج بالاتر دست پیدا کنند و موقعیت برتری بر دیگران داشته باشند. حتا آن زمان که عضو اتحادیه و سندیکا هم میشوند برای رسیدن به موقعیت برتر است که رنج عضویت در اتحادیه یا پرداخت حق عضویت و غیره را قبول میکنند. هیچ گاه همه ی کارگران آن دید آینده نگر را که نظام سرمایهداری نمیتواند منافع آنان را تامین کند، ندارند. اگر چنین دیدی بر همه ی کارگران مسلط شود، آن گاه دیگرنظام حاکم به سادگی توان تداوم وضع موجود را نخواهد داشت. این از وظایف اتحادیهها است که کارگران را جذب کرده و آنان را در روند مبارزه تحت آموزش قرار دهند تا به منافع طبقاتی خود آگاه شوند. بدون آگاهی از منافع طبقاتی کارگران تلاشی برای تغییر کلی شرائط نخواهند داشت. در اینجا باید دوباره تاکید کرد که:
سازمان تولید به طور کلی از سازمان کارگران و یا همان اتحادیه متفاوت است. سازمان کارگران مربوط به کارگران یک بنگاه یایک رشته ی خاص است. اما سازمان تولید شامل کلیه ی بخشهای تولیدی میشود از آن جمله شامل توزیع تدارکات، حفاظت و نگهداری، مدیریت و تقسیم کار، آموزش و سایر بخشهای مربوط به تولید می شود. به همین جهت است که می گوئیم شورا یک سازمان کلیدی است که به کل سازمان تولید مربوط می شود و جایگزین دولت در تولید هستند و کل تولید را دردست میگیرند و از آغاز تا انجام را رهبری می کنند.. هیچ گاه نباید سازمان کارگران را با سازمان تولید اشتباه گرفت.
همین اشتباه است که بعضی از سازمان کارگران، انتظار سازمان تولید را دارند در نتیجه گاه سازمانهای سیاسی این اشتباه را مرتکب میشوند که سازمان کارگران را به نوعی وابسته به خود میکنند. البته احزاب سرمایهداری تمام تلاش خود را در این زمینه به کار میبرند. اما طرفداران اندیشه کارگری باید از نفوذ احزاب بورژوایی جلوگیری کنند و خودشان نیز با درک درست از سازمان کارگران آن را درجایگاه واقعی خود ببیند.
تجربه ی دهه ۱٣۲۰ تا ۱٣٣۰ نشان داد که شورای متحده کارگران اساسا شورا نبود. یعنی هیچ گونه دخالتی در سازمان تولید نداشت. بلکه تنها یک فدراسیون کار در کنار سرمایهداری بود و احزاب سیاسی آن زمان سعی داشتند شورای متحده را به عنوان بازوی کارگری حزب مورد استفاده قرار دهند. در مقابل نیروهای ارتجاعی و وابسته به سرمایه داران بیشترین سوء استفاده را در ایجاد سازمانهای زرد کارگری کردند. آنها با سوء استفاده از گرایشات عقب مانده کارگران دست به تشکیل سندیکاها و اتحادیه های وابسته به خود زدند و برای مدتی توانستند مبارزات کارگران را به بی راهه بکشانند. این مساله بیشترین ضربه را به کارگران وارد کرد. زیرا با سرکوب حزب توده در سال ۱٣۲۷ کلیه ی رهبران شورای متحده تحت تعقیب قرار گرفته و عملا نتوانستند رابطه ی خود را با کارگران حفظ کنند و با کودتای ۲٨ مرداد بسیاری از فعالین کارگری وابسته به حزب یا دستگیر یا مجبور به ترک محل کار خود شدند. در نتیجه تمام آن سازمان کارگری از هم پاشید.
بهترین تعریف را از اتحادیههای کارگری تا کنون گرامشی کرده است. او که تمام زندگی خود را در ارتباط میان سازمانهای مختلف کارگری، اعم از اتحادیه ،شورا و حزب گذراند در این باره چنین میگوید:
«اتحادیههای صنفی بورسهای کار، فدراسیونهای صنعت و کنفدراسیون عمومی کار، انواع مختلف سازمانهای پرولتری ویژه، در دوره ی تاریخی حاکمیت سرمایه میباشند. میتوان به یک معنی گفت این سازمانها جزء لاینفک جامعه ی سرمایهداری هستند و عملکردشان در ذات رژیم مالکیت خصوصی است. ماهیت اساسی اتحادیهها رقابتی است نه کمونیستی. اتحادیهها نمی توانند به ابزاری برای تجدید حیات رادیکال جامعه تبدیل شوند. اتحادیهها میتوانند به طور کلی برای پرولتاریا بوروکراتهای زبردست و خبرگان فنی در مسائل صنعتی تربیت کنند ولی خود نمیتوانند به مبنای قدرت پرولتری تبدیل شوند ....عملکرد اتحادیهها تعیین ارزش کار گروهی از کارگران در یک بازار معین بورژوائی به منظور فروش آن به بهترین قیمت ممکن است... (ص ۴۹تا ۶۹ شوراهای کارگری)
در نتیجه به روشنی میتوان گفت هرگونه تلاش از جانب یک تشکل سیاسی و یا دولتی در جهت تصرف اتحادیهها عبث و بیهوده است زیرا تنها به معامله گران لطمه می زند. تلاش دولتها درجهت تصرف اتحادیه، همواره منجر به بی اعتمادی کارگران به اتحادیهها شده است زیرا دولت سرمایهداری همواره جانب کارفرما را می گیرد و این برای کارگران ثابت شده است. تلاش احزاب سیاسی در جهت در اختیار گرفتن اتحادیهها باعث می شود آنها نتوانند کالای خودرا در بازار به بهترین قیمت بفروشند. حضور یک حزب سیاسی در معاملات کالا همواره معادله خرید و فروش را بر هم میزند .عدم حضور احزاب سیاسی و ممنوعیت فعالیت آنان در یک جامعه ی تک صدایی، باعث میشود که گاه مرز این فعالیتها مخدوش شود. در حالیکه فعالان اجتماعی باید با هوشیاری تمام مرز این فعالیتها را رعایت کنند. در غیر این صورت هم به خود لطمه زده اند و هم به فعالیتهای اجتماعی. گاه فرصت طلبان و عوامل سرمایهداری از همین اشتباه استفاده کرده و اتحادیهها را به طرفداری از سیاستهای حاکم دعوت می کنند، که نمونههای آن را در میان گرایشات راست به کرات مشاهده کرده ایم. هر چند این راست گرایان همواره خواهان استفاده ابزاری از اتحادیهها برای چانه زنی با بالادستیها بوده اند. اما جریانات رادیکال با اشتباهاتشان نباید بهانه به دست فرصت طلبان سازشکار بدهند تا سندیکا و اتحادیه را از حالت یک سازمان پرولتری دوران بورژوازی خارج کنند و به زائده سرمایهداری تبدیل کنند.
تجربه دهه ۱٣۲۰-٣۰ و همچنین دوره کوتاه سال های ۵۷-۵٨ نشان داد که استقلال تشکل های اتحادیه ای از احزاب مطلقا ضروری است و آموزههای گرامشی را در این زمینه تایید می کند.
در سال ۱٣۲۰ همزمان با سقوط دولت رضاشاه، در ظرف دو ماه، ابتدا حزب توده و سپس شورای متحده مرکزی اتحادیههای کارگری شکل گرفت. ترکیب هیات مرکزی این دو نهاد بیانگر اشتراک اعضاء آن بود که نه از طریق انتخابات اتحادیههای کارگری بلکه با انتصاب از بالا آغاز شده بود. این نوع شکل گیری به دولتیها و نیروهای ارتجاعی امکان داد تا آنان نیز دست به کار اتحادیه ی دست ساز دیگری همانند اسکی (اتحاد سندیکای کارگران که به وسیله حزب دموکرات قوام السلطنه ساخته شده بود.) و امکا (اتحاد مجامع کارگری که به وسیله کارخانه داران اصفهان ساخته شده بود). بزنند و اتحادیه هایی به وجود آورند، که تنها دست آموز حکومتیان و سرمایه داران باشند.(۴)
اصرار نمایندگان شورای متحده مرکزی بر این مساله که نمایندگان کارگران میتوانند افرادی خارج از کارگران باشند، به معنای آن بود که اعضاء حزب به نمایندگی کارگران برگزیده شوند و این مساله بهانه ای شد برای آنکه دولت مردان و سرمایه داران به تعیین نماینده برای کارگران دست بزنند و با کودتای ۲٨ مرداد کلیه ی فعالان کارگری وابسته به اتحادیههای غیردولتی به اتهام وابستگی حزبی مورد تعقیب قرار گیرند و امکان هرگونه تداوم کاری از آنان گرفته شود.
امروزه خدمت به جنبش کارگری در آن است تا این جنبش آنقدر توانمند شود که کادرهای مورد نیاز خود را به وجود آورد و این کادرها بتوانند با استقلال از احزاب سیاسی و اهرمهای دولتی و کارفرمایی، وظایف اتحادیه ای خود را در سطوح مختلف به پیش برند.
شک نیست که جنبش اتحادیه ای به تنهائی نمیتواند دگرگونیهای اساسی را در ساختار جامعه به وجود آورد، بلکه عرصه ی فعالیت آن در سطوح مختلف اتحادیه، فدراسیون و کنفدراسیون باید شناخته شده و از آن طریق در ارتباط با سایر فعالیتهای اجتماعی قرار گیرد و نقش اصلی خود را که تربیت بوروکراتهای توانا و متخصصین صنعتی برای کارگران است به خوبی ایفا کند. در این زمینه فعالان اجتماعی میتوانند در آموزشهای اتحادیه ای و حقوق انسانی کارگران مشارکت کرده و از آن طریق به ارتقاء جنبش کارگری و پاک کردن سطوح آن از گرایشهای تسلیم طلبانه بپردازند.

سازمان های کارگری
درکنار سازمان های کارگری در درون سیستم سرمایهداری می تواند سازمان های کارگری برای برنامه ریزی جهانی متفاوت از نظام سرمایهداری مورد مطالعه قرار گیرد. ساختار چنین سازمان هایی که در گسترش خود می تواند حزب طبقه کارگر را در برگیرد با سازمان های اتحادیه و فدراسیون کاملا فرق دارد. هرچند نمیتواند بی ارتباط با سازمان های کارگری درون نظام بورژوائی باشد. اما شکل گیری و برنامه ریزی و اهداف آن مسیر خاص خود را دارد. مخلوط کردن این سازمان ها با یکدیگر و تفکیک نکردن وظایف آنان می تواند به ندانم کاری و سردرگمی بیانجامد که ضرر آن تنها متوجه طبقه ی کارگر می شود. در زمینه حزب طبقه کارگر و سازمان سیاسی متعلق به این طبقه بحث های مفصلی وجود دارد که باید درجایگاه خود به آن پرداخته شود.
بحث سازماندهی نیروی کار برای کسب حقوق از دست رفته در دوران جهانی سازی، امری پیچیده است که به همان پیچیدگی ابزار تولید است. امروزه اگر بخواهیم یک برنامه کامپیوتری را تنظیم کنیم باید صدها آیتم را در کنار هم بچینیم تا برنامه موردنظر بدست آید. اگر یکی از آیتم ها اشتباه باشد برنامه ی مورد نظر بدست نمیآید و برای بدست آوردن برنامه ی مورد نظر باید دوباره از اول آغاز کرد. یک ماشین پیچیده دارای هزاران قطعه است و باید به گونه ای این قطعات کنار هم قرار گیرند که هر یک دیگری را تکمیل کند و هیچکدام نمی تواند کار قطعه ی دیگر را انجام دهد. هر پیچ و مهره و هر قطعه باید درجایگاه خود قرار گیرد. در غیر این صورت سیستم پاسخ مناسب را نخواهد داد. و باید کلیه ی قطعات بار دیگر در کنار یکدیگر به گونه ای دقیق قرار گیرد. اما در امر سازمان دهی گاه بسیار ساده اندیشانه بر خورد می شود.
اتحادیه ی کارگری باید جایگاه خود را داشته باشد، همان گونه که حزب طبقه کارگر و سازمان کارگری جایگاه خود را دارد و هیچکدام را نمی توان به جای دیگری به کار برد. عدم شناخت هر یک باعث بلبشو و در هم ریختگی خواهد شد. یعنی همان که باید برنامه را از نو آغاز کنیم. همانند آن است که با کارد میوه خوری بخواهیم فلزی سخت را تراش دهیم که امکان پذیر نیست هرچند که مفهوم تیزی میان آن چاقوی میوه خوری و آن رنده تراشکاری یکسان است. اما همه ی مساله در این موضوع شناخت تفاوت ها است. زیرا که اساسا شناخت عرصه تفاوت ها و نایکسانی ها است و نه عرصه ی همانندی ها. اگر تنها به همانندی ها توجه کنیم و کاربرد هر سازمانی را در جایگاه خود نشناسیم، عملا خود را از مزایای آن سازمان محروم کرده ایم. اتحادیه، فدراسیون، شورا و حزب همه تشکل های کارگری هستند اما با وظایف و عملکردهای متفاوت در دوره های متفاوت. با شناخت دقیق تر آن ها است که می توانیم نتایج مناسب را از عملکرد آنها بدست آوریم.

--------------------------------------------------------------------------------
(۱) اتحادیه و سندیکا از نظر مفهوم تفاوتی ندارند و به هر موسسه صنفی که متشکل از عده ای افراد دارای منافع مشترک باشد میتوان اطلاق کرد امروزه در کشورهای آمریکائی بیشتر از لفظ یونیون یا همان اتحادیه استفاده می کنند و کشورهای اروپایی لفظ اتحادیه و سندیکا را مشترکا به کار می برند.
(۲) مراجعه شود به منشور و اساسنامه فدراسیون کار کره جنوبی مجله راه آینده شماره ۶
(۳) تشکیل شوراهای کارگری پس از انقلاب اکتبر، در دوره پس از جنگ جهانی اول در کشورهایی مانند ایتالیا، انگلستان و...
(۴) اتحادیه های کارگری و خود کامگی در ایران - حبیب لاجوردی صفحات ۵۲ به بعد.


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست