سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

سرنوشت عبرت انگیز خانم و آقای "ش.."


بهمن شفیق



اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ۱٣ شهريور ۱٣٨۷ -  ٣ سپتامبر ۲۰۰٨


"وقتی در پارک می خوابی بعد از چند وقت وحشتت از خوابیدن در کنار بی خانمان ها و موش و گربه و سوسک به الفت با آن ها می رسد. در شب های گرم تابستان، می توانی به آسمان خیره شوی و برای هزارمین بار دنبال ستاره بختت بگردی و بازهم پیدایش نکنی. اما صبح که بیدار می شوی و می خواهی به دستشویی بروی، دردسرهایت تازه شروع می شود. همین کار عادی روزانه همه آدم های دنیا به مشکلی بزرگ تبدیل می شود. کجا بروم؟ چه کار بکنم؟ سا ک هایم را کجا بگذارم؟"

اینها اظهارات خانم "ش..." است. خانم "ش..." از لاله زار می آید. خانم "ش..." هنرپیشه بوده است و برای اولین بار نام او در تیتراژ فیلم قیصر ظاهر شده است. خانم "ش..." بعدها در فیلمهای زیادی بازی کرده است و در آنها نیز نقش زنان "بدکاره" را بر عهده گرفته است. خانم "ش..." امروز کارتن خواب است. مستمری ناچیزی از خانه سینما دریافت می کند و شبها در پارک به دنبال ستاره بخت خود در آسمان می گردد. خانم "ش..." الفت و مهربانی را نزد بی خانمانها یافته است. چه سرگذشتی.
سرنوشت خانم "ش..." را آقای "ش..." بر سر زبانها انداخته است. آقای "ش..." خانم "ش..." را بازیگر معروف سینمای ابتذال معرفی می کند. آقای "ش..." خوشحال است از این که خانم "ش..." بی خانمان شده است. آقای "ش..." میداند که خانم "ش..." شبها را کنار بی خانمانهای دیگر به سر می برد. لابد آن بی خانمانهای دیگر هم از دید آقای "ش..." لایق همان سرنوشت اند. آقای "ش..." سرنوشت خانم "ش..." را بیان میکند تا درس عبرتی باشد برای دیگران.
خانم "ش..." را زمانی همه سینما بروهای ایران می شناختند. خیلی ها از رقص او شاد می شدند و چه بسا اندام زیبای او وسوسه های مردان زیادی را دامن میزد، میل به عشق و لذت را در آنان برمی انگیخت و موردی هم برای نزاع خانوادگی می شد. آقای "ش..." را آن زمان کسی نمی شناخت، امروز همه می شناسند. آقای "ش..." مایه شادمانی هیچ زن و مردی نیست. آقای "ش..." را هیچ کس نمیخواهد بشناسد، همه مجبورند بشناسند. آقای "ش..." پیام آور آنسوی زندگی است. عربده می کشد، نعره میزند، تهدید می کند، زبان می برد، به زندان می اندازد، تعزیر می کند و سرانجام این که به قتل می رساند. خانم "ش..." زندگی میکرد و با زندگی خود مایه شادی دیگران بود، آقای "ش..." مرگ را می زید و با زندگی خود خوف را می گستراند. و امروز آقای "ش..." با رضایت خاطر پیروزی خود را بر خانم "ش..." جار می زند.
خانم "ش..." یک هنرپیشه ساده فیلم فارسی بود، آقای "ش..." سردبیر با نفوذترین روزنامه جمهوری اسلام است. این همان جمهوری است که بر پایه های انتقام بنا شده است. این جمهوری هزاران فرزند شریف مردم را به قتل رساند تا انتقام همه حقارتهای تاریخی خود را از آنان بگیرد، این جمهوری میلیونها مردم را به نکبت راند تا انتقام اساعه ادب آنان به ساحت الهی امام عج الی اله تعالی فرجه را از آنان بستاند. این جمهوری مردان لاهوتی است که از روز اول به انتقامگیری از زنان ناسوتی پرداخت. سرنوشت خانم "ش..." هم جزئی از این انتقام است. آقای "ش..." مرد است، خانم "ش..." زن. آقای "ش..." از انتقامی که از خانم "ش..." گرفته است لذت می برد. آقای "ش..." تجسم نکبت است، اما خانم "ش..."؟
آقای "ش..." حکایت خانم "ش..." را چنین نقل می کند که او در سال 64 راهی آلمان شد و بعد از هفت سال به ایران بازگشت. از این حکایت چنین بر می آید که خانم "ش..." چند سالی را در انزوای خود در ایران سر کرده است و احتمالا با آنچه در زمان "طاغوت" کناری گذاشته بود، چند صباحی را گذرانده است و بعدا تصمیم به ترک ایران گرفته است. به هر دلیلی، خانم "ش..." نتوانسته است در آلمان بماند و زندگی در ایران را ترجیح داده است و امروز به این سرنوشت دچار شده است. اما آقای "ش..." نمیگوید که این سرنوشت اجتناب ناپذیر خانم "ش..." نبود.
خانم "ش..." میتوانست در روز پیروزی سپاه اسلام بر طاغوت و بر منافقین و بر کمونیستها چادر به کمر ببندد، چماق به دست بگیرد و به جان زنان تظاهرات کننده بیفتد. اگر چنین میکرد امروز سرنوشت دیگری داشت. خانم "ش..." چنین نکرد.
خانم "ش..." می توانست پا بنداز آقایان علما و برادران سپاه شود و از میان روابط گسترده ای که در لاله زار داشت "مواد" لازم برای بساط عیش و عشرت برادران را فراهم کند. از مواد تسعیر گرفته تا "مواد" عشرت. او میتوانست برای آقایان نماز جماعتهای اروتیک سازمان دهد. اگر چنین میکرد، امروز نور چشمی آقای "ش..." بود. خانم "ش..." چنین نکرد.
خانم "ش..." می توانست عمن جزو به دست بگیرد، چاقچور به سر بیندازد، در محضر آقایان توبه کند و به عنوان نمونه ای از تهذیب اخلاقی در خدمت دستگاه تبلیغاتی آقای "ش..." قرار بگیرد. اگر چنین می کرد، امروز جای خانم "ش..." نه بر نیمکتهای پارکها و زیر پلها، بلکه در فستیوالهای فجر و زجر و در کنار آقایان انتظامی و کیمیایی و در معیت صفار هرندی و لاریجانی و قالیباف بود. خانم "ش..." چنین نکرد. و این یکی خصلت نمای رابطه مردم عادی کوچه و خیابان با رژیم الله و تفاوت این رابطه با رابطه بین "الیت روشنفکری" و این رژیم بود. خانم "ش..." ساده تر از آن بود که وارد بازی پیچیده ساخت و پاخت با رژیم ضد هنر و ضد شادی و ضد زن شود. برای این کار مهارتهای ویژه امثال آقایان کیمیایی لازم بود که در صفیر گلوله های پاسداران اسلام به کشف عناصر زیبایی شناسانه عرفانی بنشینند. این کار خانم "ش..." لاله زاری نبود.
سرنوشت خانم "ش..." از بسیاری جهات سرنوشت مردمان ساده کوچه و خیابان است که نان خود در کار خود می جویند و بس. میلیونها مردمی که نه سرمایه ای دارند که مایه کسب امتیازشان باشد و نه از دانش ویژه تحصیلکردگانی برخوردارند که راه خود به مراکز قدرت را با آن باز کنند. خانم "ش..." لیبرال و سوسیالیست و سوسیال دمکرات و چپی و مجاهد سابق نبود که با چرخش باد قدرت برای دریافت وامهای بلاعوض راهی وزارتخانه ها شود و سعادت دنیوی خود را در بوسه زدن بر دست سرکوبگران دیروزی خود بجوید، کارخانه ای دایر کند و در کانادا هم اقامتگاه تابستانی خود و خانواده اش را راه بیندازد. خانم "ش..." را راهی به قدرت و لذت بردن از نعمات آن نیست، همچنانکه میلیونها کارگر و زحمتکش را راهی به آن نیست. شانس بد خانم "ش..." و تفاوت او با مردمان ساده دیگر در این است که "کار" او در جمهوری خدا به عنوان "کار" به رسمیت شناخته نمی شود. خانم "ش..." که نمیتوانست استثمار کند، حتی از "سعادت" استثمار شدن هم برخوردار نیست.
و چنین شد که خانم "ش..." اکنون شبها ستاره بخت خود را در آسمان می جوید و به الفت بی خانمانهای دیگر پناه جسته است. خانم "ش..." انسانیت خود را حفظ کرده است. درود بر خانم "ش...".

12 شهریور 87 – 2 سپتامبر 2008


   روزنامه کیهان، 12 شهریور 87. نمیدانم به چه دلیلی این مطلب پس از چند ساعت از سایت این روزنامه حذف شده است. شاید خودشان هم فهمیده اند که سرنوشت خانم "ش..." بیش از آنکه عبرتی برای دیگران داشته باشد، مایه رسوایی خودشان است. اصل خبر هنوز در سایتهای دیگر موجود است. به عنوان نمونه
www.bazyab.ir


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست