سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

و قایق عشق بر صخره ی روزمرگی درهم شکست


وحید ولی زاده


• فراروی از نظم خشن سرمایه، شور جمعی انسانی را نیاز دارد. اجتماعی از انسانها که از آنرو سوسیالیست نام دارند که کلیت جامعه را نجات خواهند داد. این جامعه ی غرق در کثافت و گندیدگی را ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ۱ خرداد ۱٣٨۷ -  ۲۱ می ۲۰۰٨


دوره ای از سرمایه داری سپری شده است و عصر نوین سرمایه بر سر ما آوار شده است. عصر کارخانه های بزرگ، تجمع های انبوه مردمان در قلعه های صنعتی، عصر خطوط عظیم مونتاژ، عصر انضباط در اصطلاح فوکویی آن، می رود تا در غبارهای تاریخ گم شود. محیط های کارگری عظیم و به دقت طراحی شده که خیل عظیمی از کارگران را در طول ساعات معینی در خود می بلعیدند و تفاله های آنان را در ساعات نیمه شب به کافه ها و قهوه خانه ها قی می کردند، عصر تفکیک کار از زندگی، کار یکنواخت و مبتنی بر دستورالعمل های از پیش تعیین شده و نظایر آن، همه دچار تحول شده اند. قلب جهان امروز کارخانه فورد نیست. بلکه "Intel Inside" است.
کارخانه ها باقی مانده اند، اما دیگر موتور محرکه تاریخ نیستند. دیری است که حصارها فروریخته اند و شاغلین از حصارهای مکانی و زمانی رها شده اند. اگر در مرحله پیشین کلیت کار دو قسمت شده بود و به گفته هری بریورمن « پروراندن ایده » از «اجرای کار» گسسته بود و سپس به ریزترین فرآیندهای کار تجزیه شده بود، در این مرحله ی متأخر وحدت زمان و مکان کار که تبلور آن کارخانه بود نیز متلاشی شده و به ذره ترین اجزای پراکنده ی ممکن تقسیم شده است. در جهان اتصالات الکترونیکی، بخشی از کار در کالیفرنیا انجام می شود، بخشی دیگر در سنگاپور و افغانستان. کار تیمی و تشویق ابداع و نو آوری، جایگزین کار تکراری و یکنواختِ تعیین شده توسط مدیریت های تیلوری شده است. کار از چنگال مدت زمان معین رها شده است و سایه خود را بر تمام زندگی انسان افکنده است. تمایز کار از بقیه زمان روز رنگ باخته.
حالا دیگر قرار نیست خیل مردان را نظاره کنی که در ساعتی معین به مکان محصوری وارد می شوند و در ساعتی معین نیز به بیرون سرازیر می شوند. عصر اتحادیه های کارگری، همدلی های محیط کار، گریز موقت از چنگال سرمایه در سرگرمی ها و فراغت ها، عصری سپری شده است.
اکنون سرمایه داری کار را به خانه ها و تفرجگاه ها کشانده است. دیروقتِ شب و بسیار دور از چشم هر کنترل کننده و مراقبی، با کمک از خلاقیت، کار را پیش می بری. فرقی نمی کند مرد باشی یا زن، پیر یا جوان، ایرانی یا ترک یا فرانسوی، در کجای جهان، در چه وقت روز یا شب، خوش احوال یا بد احوال، کار یقه ی تو را چسبیده است و اگر می خواهی قسط آن ٣/۴۷ متر مربعی که در حواشی کرج در ارتفاعی سرگیجه آور خریده ای پرداخت کنی، اگر می خواهی اتومبیلی تندرو دست و پا کنی تا بلکه قسمت کوچکی از زمانی که چنین سراسیمه آور از چنگ تو می گریزد بازیابی، اگر شهریه دوره تحصیلات تکمیلی خود را باید به فلان حساب بانکی واریز کنی، اگر نیازهایت پاسخی می طلبند، باید بجنبی و بدوی. باید کمی بیشتر بیدار بمانی. باید کامپیوتر همراه داشته باشی. تلفن همراه. محیط کار همراه. کارخانه ها دیریست منفجر شده اند و هر تکه اش حالا از خیابان رد می شود، در آسانسور است، از آپارتمانش خارج خارج شده است ...
حصارها فروریخته اند اما حصاری سراسر جهان را فرا گرفته است. دیگر چشم مراقبی ضرورت ندارد. آن برج دیده بانی معروف فوکو اکنون با گوشت و پوست ما ممزوج شده است. ما خود-مراقب شده ایم.
به قول دلوز از نظمی حیوانی به نظم حیوانی دیگر گذر کرده ایم. نظام جدیدی که ناب ترین مرحله ی سرمایه داری است. استثمار با کلیت زندگی آمیخته شده است. توهم رهایی از اجبار، مزه ی جعلی لذت را در زیر دندان هایمان آورده. اما حتی در عشق بازی نیز سهمی از ما غارت می شود، سهمی از ما دزدیده می شود و ما با معاملاتمان کمی از عشق را با کمی از توهم ثروت تاخت می زنیم، درست در رختخواب.
این ها همه به این دلیل است که در پس نمای این تحولات واقعی ولی گمراه کننده، ثبات سخت و استوار هسته ی تلخ سرمایه داری پابرجاست. تقسیم مردمان، نه به لحاظ کار ( که با مراجعه به دورکیم می توان تأثیر آن را بر دفن کردن وجدان جمعی دروغینِ سنتی و سر بر آوردن همبستگی نوینی مبتنی بر تفاوت، حقوق مدنی، مجازات ترمیمی و ... ببینیم )، بلکه تقسیم مردمان به لحاظ مالکیت، به دو گروه مالکین وسایل تولید و فاقدین آن باید جستجو کرد. پس همانگونه که مارکس اشاره کرده بود ما اکثریتی هستیم که جز فروش نیروی کار خود چیزی را برای زنده ماندن نداریم، سهممان نه غریزه زندگی، که رویا باختگی، فقر درونی و بیرونی، نه ارضاء بلکه حسرت و از دست دادگی است. آری به طور قطع همانطور که فردریک جیمسن نشان داده است ما از دوره ای به دوره ای دیگر گذر کرده ایم. دوره ای که ارنست مندل به درستی ناب ترین مرحله ی سرمایه داری نامیده است. عصر ICT ، عصر جهانی شدن، عصر شبکه، عصر شرکت های چندملیتی، عصر واقعی مجازی های غول آسا و عصر کوچک تر شدن انسان تا حد ریزترین ذرات.
ما جهانی غنی ساخته ایم، اما به بهای تهی تر شدن جان هایمان. شبکه پیچیده ای تنیده ایم اما به هزینه ساده تر شدنمان، و حالا بی پناه تر، تنهاتر، پراکنده تر و بی تکیه گاه تر از همیشه ایستاده ایم، در مقابل روابطی که همچون غیریتی مستقل در برابر ما ایستاده است، دریده تر و درنده تر از همیشه که حال دندانهایش را به ما نشان می دهد.
اما برای رهایی آیا راهی نیست؟ آن برج سازِ نیاوران نشین و یا آن معاونت محترم آن دستگاه عریض و طویل، با چهره ای اندوهگین می گوید «آری، نیست»، اما از او در مورد مبالغ سودش از وضع موجود چیزی نخواهید شنید. «آری نیست» او پاسخ خود را می دهد و غرق می شود، دوباره در خوشی ها، اتومبیل ها، fun ها، اعتبارها، کاغذها، مهرها ... و لجن ها.
اما به این سئوال انسان هایی که در حاشیه ای ترین مکان های این سیستم قرار دارند، انسان هایی که با داشتن نقش اصلی در تولید ثروت جامعه جز در فقر و محنت نصیبی ندارند، یعنی طبقه کارگر و انسان های دیگری که بر اثر کار مزدی به قعر از خودبیگانگی و ماشینیسم افتاده اند، پاسخی دیگر خواهند داد. «آری رهایی ممکن است» اما تنها با عمل جمعی و آگاهانه ی افراد در شکل مبارزه طبقاتی حول محور طبقه کارگر و با مبارزه ای پیگیر.
شرایط موجود جز در فرآیندی تاریخی و نقش استثمارگر عده ای از انسان های «طبقه حاکم» به وجود نیامده است و این نکته ای است که همه ی ضرورت های زندگی روزمره را افشا می کند، و این شروع طغیان است.
سوسیالیسم یک ضرورت فوری است، قهری و کنونی. با برآمدن عصر جدید سرمایه، عصر پیکار برای خود رهایی سوسیالیستی انسان ها، تازه تاریخ خود را می آغازد. ما ذراتی منفرد و پراکنده نیستیم. ما در جهانی کوچک شده توسط ارتباطات نوین الکترونیکی، با یکدیگر پیوند داریم. از حال و روز یکدیگر خبر می گیریم. قدرت ابداع و دانش زندگی بهتری را کسب کرده ایم. سوسیالیزم، نه مفهومی اسیر چارچوب تنگ کارخانه و عصر صنعتی شدن، بلکه بدیل واقعی آگاهی عملی انسان های زنده و فعال عصر حاضر برای غلبه بر بیگانگی از روابط ساخته خود است. اتحاد جمهوری های شورایی آتی، احاد انسان های رها از بردگی است که بر شیء شدگی غلبه خواهند کرد و تاریخی یکسر نوین را آغاز می کنند. رهایی از نظمی حیوانی و پا نهادن به قلمروی آزاد انسانی.
فراروی از نظم خشن سرمایه، شور جمعی انسانی را نیاز دارد. اجتماعی از انسانها که از آنرو سوسیالیست نام دارند که کلیت جامعه را نجات خواهند داد. این جامعه ی غرق در کثافت و گندیدگی را.

* این مقاله نخستین بار در شماره ۹ نشریه دانشجویی خاک منتشر شد:


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست