سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

یکبار هم مهربانی بجای اوقات تلخی ..


عبدالرضا سالک


• آن زناشوئی که مرد بتواند بدون دغدغه هر ساعتی از بولینگ و زن بدون ِ دغدغه هر ساعتی از سینما به خانه بیایند، مگر می شود زناشوئی ِ کامیابی نباشد! مرد ِ با هوشی زمانی گفته بود: " نقطهء مقابل ِ عشق، نفرت نیست بلکه بی مهری ست." ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۲۶ شهريور ۱٣٨۴ -  ۱۷ سپتامبر ۲۰۰۵


پيتر بم
 
شوهران هر قدر هم که عاقل باشند، هفته ای يکبار، در گير ِ اين نياز فوری می شوند که به بولينگ بروند. گوي، غرش کنان روی سطح ِ مسيرش می غلتد و گُرُمبی در پس ِ پرده ناپديد می شود.
پس، بولينگ در عين حال هم روی سطح و هم در پس ِ پرده صورت می گيرد. در اين که بولينگ را بايستی عيب يا حُسنی شمرد، از زمان سقراط دو جبهه بشدت در حال درگيری اند. يکی از دو جبهه، جبههء سقراط معتقد است که بولينگ حُسن است. جبههء ديگر، يعنی جبههء زانتيپ (١)، آنرا عيب می داند. شوهران بر اين نظرند که بولينگ سرگرمی فوق العاده ای ست. زنان معتقدند که بولينگ، کار ِ پوچ ِ ابلهانه ای ست.
اين پرسش فلسفی که بولينگ حُسن است يا عيب مثل تقريباٌ همهء پرسش های فلسفي، اشتباه مطرح شده. موضوع اين نيست که بولينگ حُسن است يا عيب بلکه اين است که برای زناشوئی کار ِ مفيدی ست يا نه. عيب های کوچک و قابل ِ تحمل غالباً برای زناشوئی بر محاسن ِ بزرگ و تحمل ناپذير برتری دارند.
تنها لازم هم نيست بولينگ باشد. مردان به شکار، ماهيگيري، انجمن ِ حمايت از حيوانات، جمعيت ِ جمع کنندگان ِ تمبر، جامعهء داوطلبان ِ آتش نشاني، دستهء نوازندگان ِ ترومپت و گردهمائی های حزبی می روند. اما همهء اين ها سرانجام به بولينگ ختم می شود. بولينگ علاوه بر اين، دارای اين مزيت ِ ظريف هم هست که به نتايج ِ شادی بخشی می رسد که کاملاً بی فايده اند. هر نُه تا گوی افتادند! بفرمائيد!
مرد از بولينگ با کمی وجدان معذب به خانه می آيد. ممکن است با خود ميمونی همراه بياورد -  ميمون کوچولوی بامزه ای يا شمپانزهء سنگين وزني، تا يار که را خواهد و ميلش به که باشد. زيرا آنچه که زائد است همانقدر عطش ايجاد می کند که آنچه که ضروری ست. زن در اين فاصله به وصله کردن ِ جوراب ها سرگرم بوده، کاری فوق العاده ملال انگيز. بسبب سر رفتن حوصله اش اوقاتش تلخ است.
اين يکی از وضعيت های بنيادين ِ زناشوئی ست. مَرد، کاملاً محق است که سر ِ حال باشد. وقت و مقداری از پولش را بشيوهء دلپذيری تلف کرده. زن، محق است که اوقاتش تلخ باشد. از وقتش استفادهء مفيدی کرده، پول ِ لازم برای خريد جوراب های نو را صرفه جوئی کرده و با اين اوصاف، حوصله اش سر رفته. بگومگوی سختی بر سر ِ اين موضوع بپا می شود که حق با کيست. و اين درست همان طرح نادرست ِ مسأله است. و پرسش هائی که غلط طرح شوند بدنبال خود بجای پاسخ، درگيری می آورند.
مشکل ِ حقيقی جای ديگری ست. چون، ببينيد، وضعيت ِ معکوسش هم بهمان فراوانی پيش می آيد.
مَرد، يکساعت زودتر از اداره بر می گردد تا با زنش به سينما بروند. فکر کرده که همسرش را غافلگير می کند. اما، چنانکه افتد و داني، غالباً در اينگونه غافلگير کردن ها خيطی بالا می آيد. وقتی مَرد به خانه می آيد، زن خانه نيست. پيش از آمدن ِ او رفته سينما. سر ِ حال و خوشحال از سينما بر می گردد – باز هم گاری کوپر گُل کاشته بود! – و مَرد که يکدفعه گرسنه اش شده، اوقاتش تلخ است.
مشکل حقيقی در اين است که اين دو در دو زمان مختلف اوقاتشان تلخ می شود. همزمان با هم سر ِ حال بودن يعنی خوشبختی ِ واقعي. و اوقات تلخی ِ همزمان هم بطور قطع شکلی از هماهنگی ست. اگر می شد سر ِ حالی ِ ناشی از بولينگ را با شادابی حاصل از سينما پيوند زد و همينطور اوقات تلخی ِ ناشی از وصله کردن ِ جوراب را با اوقات تلخی ِ محصول ِ گرسنگي، در اين صورت، خوب باز  اين اساساً زناشوئی ِ کاميابی می بود. ظاهراٌ ممکن نيست که سر ِ حال بودن ِ سه شنبه شب های بولينگ را با سر ِ حال بودن ِ جمعه شب های سينما از نظر زمانی با هم تطبيق داد. اما اين تنها ظاهر قضيه است. منتقل کردن ِ شادابی -  اينست مسأله!
بسياری از مشکلاتی که هيچ فلسفه ای قادر به حلشان نيست را می توان با استفاده از ترفندی حل کرد. وقتی آدم پول نداشته باشد – يعنی مشکلی که هيچ فلسفه ای قادر به حل ِ آن نيست-  از اين ترفند استفاده می کند که چکی می نويسد. با اين کار، ثروت ِ آينده را به فقر ِ موجود منتقل می سازد. در مورد ِ سر ِ حال بودن، اين ثروت ِ موجود است که به فقر ِ آينده منتقل می شود. اين ترفند را من بدينوسيله بخاطر ِ رفاه ِ همنوعانم افشا می کنم.
شما، خانم ِ زيبای من، چون بالاخره صاحب ِ قلبی هستيد، البته که صبح چهارشنبه از اين که شادمانی ِ شوهرتان را که اينقدر بخاطر ِ شما کار می کند خراب کرديد کمی احساس ِ پشيمانی می کرديد. دلتان می خواست که آن خُلق ِ خوشی را که امروز يعنی جمعه شب از سينما با خود آورده ايد، سه شنبه شب می داشتيد. اين کار امکانپذير است!
شما هم از سينما به خانه می آئيد و او با اوقات ِ تلخ و گرسنه در آشپزخانه نشسته و روزنامه می خواند.  فقط همين يک بار با آرامش و در سکوت به گِلِه گذاری هايش گوش کنيد. يک تکه کاغذ برداريد و روی آن بنويسيد :
"سند!
يکبار هم مهربانی بجای اوقات تلخي! – اُلگا."
 
اين يادداشت را به عزيرتان بدهيد. با ترديد نگاهتان خواهد کرد. اما بعد آن را جائی قايم می کند.  از قديم و نديم سه شنبه ها زود به زود فرا می رسيدند. اگر سه شنبه شب ِ بعد، سر ِ حال از بولينگ وارد ِ خُلق ِ بد ِ ناشی از وصله کاری ِ جوراب ِ شما شد و درست همان لحظه ای که می خواهيد شروع کنيد سند ِ " يکبار هم مهربانی بجای اوقات تلخي" را در دستتان گذارد، اُلگای عزيز ِ صاحب ِ قلب، چه می کني؟ البته که مجبوری فوراً از زيادی ِ شادابی ِ ناشی از بولينگ برای خود چکی بنويسی که:
 
"سند!
يکبار هم مهربانی بجای اوقات تلخي! – پُل."
 
بهترين کار اين ست که اين سند را طوری تنظيم کنيد که پُل تنها نياز به امضای آن داشته باشد. مردان از امضا کردن خوششان می آيد.
يک دفترچهء کوچک ِ چک "يکبار هم مهربانی بجای اوقات تلخي" هديهء تولد زيبائی ست در نرخ ِ تبادل خوشبختی با ارزش ِ ثابت، که اُلگا و پُل می توانند با آن يکديگر را خوشحال کنند. آن زناشوئی که مرد بتواند بدون دغدغه هر ساعتی از بولينگ و زن بدون ِ دغدغه هر ساعتی از سينما به خانه بيايند، مگر می شود زناشوئی ِ کاميابی نباشد!
مرد ِ با هوشی زمانی گفته بود: " نقطهء مقابل ِ عشق، نفرت نيست بلکه بی مهری ست."
 
 
(١) Die Xanthippe
همسر ِ سقراط. نماد ِ ترشروئی و بداخلاقي.


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست