سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

"سزار، هُپ!"


عبدالرضا سالک


• همانطوری که همهء آدم های ترن ِ سریع السیر به لزوم ِ تُند بودن ایمان دارند، صنف ِ پرورش دهندگان ِ سگ هم به لزوم ِ استواری در پرورش ایمان دارند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ۶ شهريور ۱٣٨۴ -  ۲٨ اوت ۲۰۰۵


پیتر بم، برگردان: ع – سالک

در ترن سریع السیر، مسافر پس از آن که مجله اش را خواند، سر انجام کاملاً با خود تنها می ماند. او ناگزیر است باصطلاح از گوهر ِ انسانی خود هزینه کرده در سرعت ِ صد کیلومتری زندگی کند.
این آموزنده است که مسافر هنوز چیزی نگذشته شروع می کند به خوردن ِ بوک وورست (۱). مدت هاست که من احتمال می دهم که به بوک وورست در طرح ِ آفرینش نقشی ماوراء الطبیعی محول شده. همانطور که اکنون خواهیم دید، بوک وورست ها برای این نیستند که جسم را ارضاء کنند بلکه کارشان تغذیهء گوهر ِ انسانی ست. آن ها بریکت های آتشین و تند ِ خردل مالی شدهء لوکوموتیو ِ روح اند.
در کارلسروهه (۲) همهء مردم قدری ناراحت بودند از این که ترن ِ سریع السیر چندین دقیقه بیش از اندازه توقف داشت. اما به بیتیگهایم (٣) نرسیده معلوم شد که زیر ِ سطح ِ سرسام آور ِ انسان های صد کیلومتری، حضیض هائی هست که مثل ِ مرکز زمین، در یک روز، کاملاً بآرامی یکبار به دور ِ خود می چرخند.
در ایستگاه ِ بیتیگهایم کشاورزی ایستاده بود. ظاهرش نشان می داد که همه چیز هست غیر از یک کشاورز ِ صد کیلومتری. او در شتابزدگی ِ عمومی سهمی نداشت. در مقابل، سگی داشت.
حیوان فوق العاده زیبائی بود. من، که به صنف ِ پرورش دهندگان ِ سگ تعلق نداشته به صنف ِ مخلوق ِ صد کیلومتری وابسته ام، از سگ ها کوچکترین اطلاعی ندارم. اما حتا ناشی ترین آدم های ناوارد هم می دیدند که این سگ، جانور اصیلی ست از نژاد خالص، سگ ِ شکاری ِ مو بلند ِ قهوه ای رنگی که هنوز نوعی شلختگی ِ دلنشین در حرکاتش بچشم می خورد که ذاتی ِ سگ های جوان با اصالت است همچنانکه سرخ شدن ِ چهره، شاخص ِ جوانان ِ اصیل میان آدم هاست.
همانطوری که همهء آدم های ترن ِ سریع السیر به لزوم ِ تُند بودن ایمان دارند، صنف ِ پرورش دهندگان ِ سگ هم به لزوم ِ استواری در پرورش ایمان دارند.
در حالی که یک دسته به تُند بودن معتقدند، دستهء دیگر به استواری اعتقاد دارند.
در همان لحظه ای که قطار ِ پاریس- وین جلوی کشاورز شوابی (۴) با سگ ِ شوابی اش متوقف شد، تُند بودن با ثبات، کهنه با نو، خیره سری ِ روستائی ِ شوابی با ترن ِ سریع السیر با هم رو در رو شدند.
خواننده مختار است که در این لحظه با هر همسایهء قابل ِ دسترسی، خواه پرورش دهندهء سگ باشد، خواه آدم ِ صد کیلومتری شرط ببندد که در این معرکه بُرد با که خواهد بود.
بهر تقدیر، کشاورز ِ ما در ِ ترن ِ پاریس – وین را گشود و به سگ گفت: "سزار، هُپ!"
اما سزار، هُپ نکرد. کشاورز، فرمان خود را با تأکید تکرار کرد: "سزار! هُپ!"
سزار عین ِ خیالش نبود. این که سزار روی رکاب، روبیکُن ِ (۵) خود را تشخیص نمی داد، این که سزار خورشید بیتیگهایم را به بوی آمد و شد ِ بین المللی، فرا قارّه ای ترجیح می داد یا این که سزار صاف و ساده دلش نمی خواست را نمی دانیم. آنچه را که می دانیم اینست که روی سکوی ایستگاه ایستاده دُمش را می جنباند.
بلیت فروش با عجله آمد تا او را بداخل ترن بگذارد. اما کشاورز چنین تجاوزی را به حریم ِ استواری، با برآشتفتگی ردّ کرد. نه تنها تربیت ِ سزار بلکه آبروی خودش در خطر بود. همچون کاتو (۶)، کشاورزِ مزبور روی سکوی ایستگاه بیتیگهایم تکرار میکرد:
“Ceterum censeo Caesar hopp!”
"تا یادم نرقته، سزار هُپ"
متصدی ِ ایستگاه با ناراحتی شروع کرد به ور رفتن با صفحهء سبز رنگش. اما دیگر دل وجُرپُزهء مداخله را نداشت. بخوبی می دید که نظر به پُر بودن ِ کوپه از آدم های صد کیلومتری، دیگر این تنها پرستیژ ِ تربیت سگ نبود که مورد سوال بود. بلند کردن ِ سگ و قرار دادنش در داخل ِ واگن، یعنی، هرچه عقربه جلوتر می رفت، باز هم بیشتر و بیشتر تمام ِ شوابن را دست انداختن.
"سزار، هُپ!"
این شعار می توانست اسباب سرافکندگی در سراسر ِ عالم شود.
دلخوری ِ آدم های صد کیلومتری بناگهان رفع شد. اکنون دیگر می خندیدند. استوای بر سرعت چیره شده بود. لجاجت ِ روستائی ِ شوابن همانطوری که انتظار می رفت استوار تر از لوکوموتیو ِ ترن ُِ سریع السیر از کار در آمد.
وقتی واقعیت ها با شدت در محیط به هم برخورد می کنند، راه حل فقط در ابعاد ِ عالی تر یافت می شود. چون ترن بین پاریس و وین در حرکت بود، تعجبی نیست که یکی از اهالی ِ ساکسونی هم جزو مسافران باشد. نبوغ ساکسونی با استعداد ویژه اش برای ابعادی عالی تر سرانجام برای وضعیت موجود که بشدت بحرانی شده بود راه حلی یافت. نبوغ ِ مزبور از کهکشان، ته ِ بوک وورستی ماوراء الطبیعی بُریده جلوی در ِ واگن مقابل ِ سزار گرفت.
سزار هم بلافاصله با یک جست از روبیکُن ِ ریشخند ِ شوابی بدرون ِ ترافیک ِ بین قاره ای پرید تا آن ماوراء الطبیعه ای را که دست مرد ساکسونی بود ببلعد.
کشاورز بدنبالش سوار شد. در ِ بین ِ پاریس و وین بسته شد. صفحهء سبز رنگ بالا رفت. بخار، فشی صدا کرد.
چشم انداز به افق فرا غلتید.
(۱) Bockwurst
نوعی سوسیس از گوشت کم چربی تهیه شده و پیش از مصرف در آب گرم قرار داذه می شود.
(۲) Karslruhe
شهری در آلمان
(٣) Bietigheim
شهری در آلمان
(۴) Schwaben
منطقه ای در جنوب غربی آلمان
(۵) Rubikon
روبیکُن رودخانهء کوچکی ست در شمال ایالیا. هنگامی که سزار در رأس ارتشش در سال ۴۹ پیش از میلاد از آن عبور کرد، جنگ داخلی با پمپِی آغاز شد. "عبور از روبیکِن" یا گذشتنی از روبیکن در فرهنگ اروپائی بمعنای گام ِ برگشت ناپذیر است.
(۶) Cato
دولتمرد و فیلسوف رومی (۴۶ – ۹۵ پیش از میلاد).


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست