سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

بهار ۱۳۸۷
سی سال بعد از تشکیل شاخه کردستان فداییان!


غللامرضا زنگنه


• امروز از سازمان فداییان شاخه کردستان، دیگر اثری نیست اما بر روی این خرابه ها امید به بازسازی و شکل گرفتن جنبش کردهای چپ و دمکرات، همان فداییان سابق کرد می باشد که در حال جوانه زدن است. نیرویی که از یک سویی دمکرات و از سویی دیگر سوسیال، می باشد ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
آدينه  ۹ فروردين ۱٣٨۷ -  ۲٨ مارس ۲۰۰٨


بهمن ٥٧ هنگامی که انقلاب به پیروزی رسید، جنبش هواداران سازمان چریکهای فدایی خلق در کردستان همانند سایر نقاط ایران در شهر های مختلف سنندج، مهاباد، سقز، بانه و در مریوان به تشکیل ستادهای فدایی همت گماشتند. با اینکه دفتر شاخه کردستان به عنوان مغز این سازمان در مهاباد بود و مسئول آن از تهران فرستاده شده بود اما قلب فداییان کرد در شهر سنندج قرار داشت که در راس آن شهید بهروز سلیمانی می درخشید. فرزند سنگ تراش شناخته شده شهر که سالیان درازی را در زندان ستم شاهی به جرم مبارزه برای عدالت اجتماعی گذرانده و قبل از پیروزی انقلاب از زندان آزاد شده بود.
وی از یک سو چریک فدایی بود واز سوی دیگر پیش مرگه کرد واین نقش دوگانه، تمامی حوزه شخصیتی فداییان کرد را تشکیل می داد. شخصیتی که اولی پیوند با سراسر ایران را نشان می داد و دومی نشانه چهره بارز و سمبل کرد بودن را تجلی می ساخت، وی د ر تهران در سال ٦٠ به هنگام فرار از دست مامورین به شهادت رسید. فدایی کرد و سرشناس دیگر که همچون وی سالهای طولانی را در زندان گذرانده بود هرمز گرجی بیانی دبیر مکانیک و فیزیک دبیرستان محمد رضا شاه پهلوی کرمانشاه بود که در شهری مذهبی به عنوان فعالی چپ شناخته شده بود و در تابستان ٥٨ توسط خلخالی اعدام گشت و یا تشکیل دهنده پیشگام مریوان شهید طهمورث اکبری که در میانه بانه و مریوان در جنگی نابرابر به همراه شهید فواد مصطفی سلطانی به شهادت رسید و نمونه های بارز دیگر که ذکر همگی آنها در این نوشته کوتاه مجال آن نیست. در کنار تمامی این مبارزین جریانی شکل گرفته بود که در حال حاضر اثری از آن به نام شاخه کردستان باقی نمانده است بیشتر آنان به شکل پراکنده به فعالیت های متفرق مشغولند ویا به سازمان های مدنی در داخل و یا خارج از کشور پیوسته اند. دلیل آنرا هیچ کس نپرسید و غرض من این است ک از این آتش زیر خاکستر در این بهار ١٣٨٧ یادی کرده باشم .

اما به راستی این نیرو از کجا آمد و چرا به این سر نوشت دچار شد؟
هواداران فدایی در کل نیروی تحصیل کرده و از خانواده های کارگری، خرده بورزوازی و فقیر ومرفه شهری بودند که در کنار رشد سرمایه داری در شهرها پدید آمده بودند و جوانانی روشنفکر و با اندیشه مدرن، ناسیونالیزم در آنها چندان نقشی بازی نمی کرد. یکی از دلایل مخالفت آنها با نظام شاهنشاهی، علاوه بر عدم وجود عدالت اجتماعی، نبود دمکراسی بود که مانع اصلی رشد جامعه می گشت, وجود فساد مالی واداری و تبعیض در جامعه آنها را می آزرد. نحوه پیوستن آنها به فداییان بیشتر از طریق مراکز تحصیلی سطح بالا یعنی دانشکاهها که در واقع مراکز اصلی برای رشد و نمو افکار چپ بود، صورت می گرفت.
گسترش موج سریع تبلیغات فدایی در حین تظاهرات و اعتراضات خیابانی دوران انقلاب، سبب روی آوردن این نیروی مدرن شهری به سوی سازمان چریک های فدایی خلق گشت که با خون خود صداقت خویش را در دوران حکومت شاه به اثبات رسانده بودند. همین عنصر صداقت در مبارزه، صداقت در ایدئولوژی، صداقت در اعتقادات و صداقت در قبول مسئولیت، نقش اصلی را در رشد سازمان بازی می کرد و جنبش فدایی در کردستان نیز جدا از این خصوصیت ذاتی فداییان نبود.
در آنزمان یعنی آغاز مبارزه در انقلاب هنوز حزب دمکرت از سطح بالای تبلیغاتی بر خوردار نگشته بود و درست با بازگشت رهبر حزب شهید قاسملو بعد از پیروزی انقلاب دفاتر حزب به فعالیت و تشکیل دفاتر در سایر شهرهای کردستان پرداختند. کومله ای به شکل تشکیلات منسجمی وجود نداشت و تا فروردین ٥٨ که اولین اعلامیه سازمان انقلابی زحمتکشان ایران منتشر شد عملا" به تشکلی که بتواند نیروی جوان شهری را به گرد خویش جمع کند، فرا نروییده بود. عدم حضور سازمانی این دو جریان به منزله انکار پایگاه توده ای این دو جریان در میان ملت کرد نبوده و نیست. حزب دمکرات به زمان احتیاج داشت تا خود را دوباره احیا کند و کومله می بایست افراد مستقل مبارز و شناخته شده خود را که از زندان آزاد شده بودند را به شکل یک سازمان در آورد.
فداییان بر عکس در سازمان دهی نیروهایش شانس بیشتری را داشتند چرا که قبل از انقلاب توانسته بود نیروهایش را حول مبارزه مسلحانه، مبارزه بر علیه امپریالیسم امریکا و مبارزه در تشکیل حکومت دمکراتیک خلق به رهبری طبقه کارگر سازماندهی کند. در چنین اوضاع واحوالی سازمان فداییان به تشکیل ستاد سازمان در دانشگاه فنی تهران و متعاقب آن شاخه کردستان سازمان در مهاباد پرداخت که در راءس آن فدایی خلق علی اکبر شاندیز به نام مستعار جواد قرار گرفت که وی نیز در زندان به شهادت رسید و در سنندج رفیق بهروز سلیمانی دفتر سازمان در سنندج را براه انداخت که برخلاف دفتر سازمان در مهاباد که از تهران هدایت می شد، شهید بهروز مستقلانه تر عمل می کرد.
در یک کلام سازمان فدایی از جمله شاخه کردستان حول شعار جمهوری دمکراتیک خلق به رهبری طبقه کارگر، کومله حول سوسیالیسم زحمت کشان در کردستان و حزب دمکرات حول شعار دمکراسی برای ایران خود مختاری برای کردستان به فعالیت سیاسی می پرداختند.
در همان آغاز پیروزی انقلاب فداییان به عنوان نیرویی با پایگاهی شهری وکومله به عنوان نیرویی با پایگاه روستایی و حزب دمکرات به عنوان حزب شهر و روستا، دریک زمینه مشترک بودند و آن سرنگونی جمهوری اسلامی از طریق مبارزه مسلحانه. این در حالی بود که در میان رهبران فداییان در تهران بر سر ادامه سیاست های گذشته اختلافات عمیقی بروز کرده بود. رهبرانی که از زندان آزاد شده بودند و در همان سالهای گذشته اعتقاد خود را به مبارزه مسلحانه از دست داده بودند و تا حدودی خود را با مواضع حزب توده نزدیک می دیدند در حال پیش روی برای برتری در اتخاذ سیاست های آتی سازمان بودند.
از آنجا که نتوانسته بودند رهبری انقلاب را نیز در دست گیرند و با توجه به اینکه نیروی زیادی،از همان نیروهای مدرن شهری که اصولا" مخالف ادامه مبارزه مسلحانه بعد از سرنگونی شاه، گرد آنها تجمع کرده بودند، در جهت نقد مبارزه مسلحانه بر آمدند و با نزدیکی به حزب توده، به راه رشد غیرسرمایه داری رسیدند و گام به گام در جهت این سیاست اهتمام ورزیدند.
شگفتا که آنها برای رسیدن به این هدف خویش از شیوه های غیردمکراتیک نیز سود می جستند.
سیاست کلی سازمان را نه در کنگره ها بلکه در نشست های کمیته مرکزی سازمان حل وفصل می کردند و بیشتر حوادث به مبارزه قدرت در یک کمیته مرکزی ناهمگون که رهبران آن همدیگر را قبلا" نمی شناختند، می انجامید. زمانی که اقلیت از سازمان جدا گشت تازه در بدنه سازمان متوجه شدند که چه اتفاقی افتاده است. از آنجا که حرکت اقلیت یک حرکت انشعاب گرانه بود مورد استقبال اکثریت سازمان قرار نگرفت. اختلاف اساسی میان اکثریت و اقلیت حول مبارزه مسلحانه دور می زد که در کردستان به پیوستن نیروی اندکی به آنها منجر گشت و اکثریت نیروهای کرد نیز بنا به ماهیت خود به جانبدرای از سیاست رد مبارزه مسلحانه به عنوان سیاست کلی سازمان، پرداختند. این در حالی بود که در کردستان هنوز سازمان مسلح بود. در پاییز ٥٨ با به رسمیت شناختن خط امام سازمان دچار بحران دیگری گشت که در نهایت به جداشدن گروه کشتگر / هلیل رودی در سال ٥٩ منجر شد که خود را به نام سازمان فداییان خلق بدون اکثریت شناختند.
این شکاف اصلی بود که دیگر نه بدلیل تاکتیک مبارزه مسلحانه بلکه بدلیل استراتژی سیاست سازمان و راه رشد غیرسرمایه داری و نزدیکی به حزب توده بود، که در کردستان نیز با جدا شدن رفیق علی اکبر مرادی و پیوستن او به گروه کشتگر ختم گردید که بعدا" دستگیر و توسط جمهوری اسلامی اعدام و به شهادت رسید.
در فاصله شکل گرفتن اقلیت و اکثریت تا جدا شدن کشتگر، سرنوشت کردهای مسلح سازمان در حال دگرگونی بود. کومله رقیب اصلی فداییان در همه جا به جای مقابله سیاسی به اشاعه جنگ روانی بر علیه فداییان دامن می زد. انها را متهم می کرد که به هزیمت و فرار روی آورده اند. رهبران سازمان نیز با ضدانقلاب خواندن نیروهایی که بر علیه جمهوری اسلامی می جنگیدند به صف بندی دشمنانه دامن می زدند و از همین جا بود که کردهای درون سازمان که هنوز نسبت به بحران درون سازمانی توهم داشتند مورد آزار واذیت و خطر دستگیری از یک سو جمهوری اسلامی واز سوی دیگر نیروهای کومله و دمکرات قرار داشتند. نیروهای مسلح کرد فدایی بیشتر به لشکری شکست خورده تبدیل شده بودند که میان کرد بودن و رد مبارزه مسلحانه، میان اثبات وفاداری به انترناسیونالیسم پرولتری و ناسیونالیسم کرد در تلاطم بودند.
آنها که قبل از خروج از روستاها در میان روستاییان کرد برای صلح تبلیغ می کردند مورد سئوال قرار می گرفتند که چه صلحی وقتی که جمهوری اسلامی صلح را قبول ندارد و برای سرکوبی ما دستور جهاد داده است و ما را متهم به سازشکاری می نمودند. طرفداران کومله هواداران خود را بر علیه ما می شوراندند . و ما بدونه خبر از سیاست های غیردمکراتیک سازمان اکثریت به بحث با این نیروها می پرداختیم و از هر چه ما امروز دفاع می کردیم، فردایش سازمان در موضع گیر هایش آنچه را اثبات می کرد که گروهای مخالف ما روی آن تاکید کرده بودند.
بعدها آشکار شد که سازمان با تسلیم کردن نیروهای کرد خود به جمهوری اسلامی در واقع قصد خلاص شدن از دست آنها را داشت که در شهرهای مختلف ایران، پراکنده شده بودند. تا به جمهوری اسلامی اثبات کند که برای رسیدن به فعالیت آزاد چه صادق است. جمهوری اسلامی به این امر بسنده نکرد بلکه در بعضی از شهرها کردهای اکثریتی را در زندان به بهانه های مختلف نگه می داشت. و سازمان ناچار شد که بعد از مدت کوتاهی به فعالیت مخفی دوباره روی آورد.
مبارزه قدرت در درون رهبران فدایی پایانی نداشت و نیروهای کرد متوهم به دنبال این مبارزه قدرت به نفع نیروی اکثریت در حرکت بود. توهم اکثریت کردها تنها زمانی شکست که دیگر به شوروی رسیده بودند وسوسیالیسم واقعا" موجود در حال فروپاشی بود. و آنهایی که در شهرهای کردستان مانده بودند برخی به صفوف دمکرات و برخی به نزدیکی با کومله روی آوردند بدون اینکه وارد تشکیلات شوند.
دوران بحران و بحران هویت در فداییان کرد مانند هر پروسه دیگری به انتهای خود می رسید و آن سرآغاز دوران اصلاحات در ایران بود. در این دوران باز هم برخی گروهای کرد اکثریت به اصلاحات در درون جمهوری اسلامی روی آوردند وبا شکست اصلاحات بالاخره توسل به مبارزه سیاسی طولانی به جای مبارزه مسلحانه نقطه عطفی در درون آنها ظاهر گردانید و بعد از سالها سکوت و دنباله روی توانستند، نفسی تازه کرده و به گره اصلی شکست و سرگردانی خود دست یابند .آنها در یافتند که وابسته به ملتی هستند که بدون آن همچون ماهی های خارج از آب می نمایند که در نهایت خواهند مرد. همکاری در درون هر سازمان سراسری به معنی رد هویت کرد بودنشان است. انترناسیونال سوسیالیستی نباید هویت ملی یک ملت را مخدوش سازد.
مبارزه در راه دمکراسی تنها راه رسیدن به فدرالیسم و سوسیالیسم است که صف آنها را از نیروهایی که به دمکراسی اعتقاد ندارند، جدا می سازد.
رسیدن به دمکراسی در ایران بدون گذار از ولایت فقیه وجمهوری اسلامیش میسر نیست وتنها شرط اتحاد و حمایت از هر نیروی سیاسی سراسری همانا اعتقاد به انحلال رژیم ولایت فقیه و بر گذاری انتخاباتی آزاد برای رد جمهوری اسلامی از جانب این نیروها، می باشد.
هر چند که مبارزه مسلحانه را برای اهداف سیاسی رد کردند اما به این نتیجه رسیدند که یک ملت برای دفاع از خود به دفاع مسلحانه در شرایط خاص نیز نیاز دارد. ولی این شیوه مبارزه همیشگی نیست وهمزمان با شرایط تغییر خواهد کرد.
امروز از سازمان فداییان شاخه کردستان آن دیگر اثری نیست اما بر روی این خرابه ها امید به بازسازی و شکل گرفتن جنبش کردهای چپ ودمکرات،همان فداییان سابق کرد می باشد که در حال جوانه زدن است. نیرویی که از یک سویی دمکرات و از سویی دیگر سوسیال، می باشد و هنوز هم پایگاه اجتماعیش همان نیروی روشنفکر شهری، کارگری و زحمتکشان مترقی شهر و روستا، اعم از زنان و مردان کرد است که با مبارزه سیاسی و شرکت در حرکات توده ای برای کسب حمایت جنبش دانشجویی، جنبش زنان و جنبش کارگری ملت کرد از خواست دمکراسی، فدرالیسم وعدالت اجتماعی، تلاش می کند.

nasiem@t-online.de


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (٣)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست