سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

از قصر فیروز تا زندان اوین


عفت ماهباز


• مریم شاهزاده خانمی که می گفت: زندگی من، زندگی یک زن ایرانی بوده و هست با همه محرومیت ها و با همه دشواری هایش، اما کوشش کردم که زنان را در هر جا که هستند محترم بدارم و از آنها دفاع کنم. مادرم که به او فوق العاده علاقمند بودم، بعنوان یک زن حق نداشت، هیچ حقی! این نداشتن حق به هیچ شکل، مرا آتش می زد. وقتی وارد مبارزه شدم حدود سال های ۱۳۲۰-۱۳۱۹ بود. آن موقع ۲۶ ساله بودم ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۲۷ اسفند ۱٣٨۶ -  ۱۷ مارس ۲۰۰٨


مریم فیروز، یکی از برجسته‌ترین مبارزین راه رهائی و مدافعین حقوق زن در ایران بود. وی موسس سازمان زنان ایران و و نخستین زن عضو هیئت سیاسی حزب توده ی ایران بود. وی یازده سال در زندان جمهوری اسلامی سپری کرد تحت شدیدترین شکنجه ها قرار گرفت حوالی سال ۱۳۶۹ همراه بقیه زنان زندانی سیاسی او را از زندان بیرون فرستادند. .اما او و همسرش هیچگاه آزاد نشدند بلکه آنها در خانه ای که تحت نظر وزارت اطلاعات قرار داشت، مجبور به زندگی بودند. مریم روز چهارشنبه ۲۲ اسفند ٨۶ در تهران درهمان خانه تحت نظر، در سن نودوچهار سالگی درگذشت. مامورین امنیتی جسد او را مخفیانه در بهشت زهرا در کنار جسد همسرش دکتر نورالدین کیانوری، بدون حضور دوستان و یارانش با عجله به خاک سپردند
مریم شاهزاده خانمی که برایش قصه ها سروده اند از قصر بلور و شه زادگان اسب سوار تا... او از مادری اشراف زاده، پدری وزیرو شاهزاده و برادر وزیر و کیل و خود، زن دانا و با استعدادی بود. در ۱۶ سالگی که با حکم پدر مجبور به ازدواج شد از قصر بلورین سریده شد به دنیای پررنج درد زنانه. همانکه خود می گفت "مادرم که به او فوق العاده علاقمند بودم، بعنوان یک زن حق نداشت، هیچ حقی! این نداشتن حق به هیچ شکل، مرا آتش می زد... پدر چون سر در خاک کشید، او از همسرش طلاق گرفت. به خانه پدری بازگشت و با نگاهی دیگر به دنیا و زندگی اشنا شد. خانه اش مرکزی شد برای رشد افکار آزادی خواهانه. او از قصر فیروزه پریان بیرون امد و قدم به دنیای رنگی و رنجی ادمیان نهاد و این عمل جسورانه و سنت شکنانه اش در ان زمان جنجال و سرو صدای زیادی به پا کرد. نشریات خارجی از او به عنوان "شاهزاده سرخ" نام بردند. "وقتی وارد مبارزه شدم حدود سال های ۱۳۲۰-۱۳۱۹ بود. آن موقع ۲۶ ساله بودم." او می خواست تغییر دهد هر آنچه را که برای زنان جامعه اش دوست نمی داشت. به جنبش توده ایی پیوست. وارد حزبی شد که در ان زمان ورود زنان در ان ممنوع بود. او با تنی چند از زنان زهرا اسکندری (عمه ایرج اسکندری)، مهرانگیز اسکندری، عالیه شرمینی، نجمی علوی، بدرالمنیر علوم، محترم اسکندری (دبیر حزب)، جمیله صدیقی این قانون را تغییر دادند.
مریم در مصاحبه اش با من در سال ۱٣٨۲ گفت:
آنها که انتقاد می کنند چرا به حزب توده ایران پیوستم چرا جنبش مستقل زنان نه؟ از انها می پرسم آگر به حزب توده نمی پیوستم پس چه می کردم ایا می بایست منتظر می نشستم تا روزی جریانی مستقلی برای زنان درست شود؟ من وارد حزبی شدم ان زمان یکی از مترقی ترین احزاب ایرانی بود. شروع به تغییر آنچه که نابرابر بود، کردم.
مریم بال پرواز می خواست برای پریدن و داشت. او هر انچه را مانع اهدافش دید به جنگش رفت او عاشقانه به ایران عشق ورزید و انقلاب را بزرگترین موهبت برای ایران می دانست و هر انجه در اراده و توان داشت در راه ان گذاشت و از هیچ چیز فرو نگذاشت اما انقلاب به او وفا نکرد، پر پروازش را شکست. پرنده اسیر قفس شد و ده سالی از این زندان به آن زندان از این سلول به ان سلول و... کمی دورتر مسیر سلول تا حمام و احیانا بهداری را پیمود. پر پروازش را با تحقیر و شکنجه در هم شکستند اما خود او را نه! با رنج بی شمار در قفس هر روز شاهد مرگ عزیزان حزبی اش شد. اینگونه بنظر می رسید که او را زنده نگه داشتند تا شاهد انهمه مرگ و درد باشد. سپس سالها در حصر خانگی بی شاسنامه بی اجازه برای سفر. اما او به عقایدش پایبند ماند.
مسایلی زیادی در همان سالهای دربند بودنش گذشت. از جمله فروپاشی اردوگاه شوروی و... با اینهمه مریم فیروز آن چه را که در دنیا و در حزب رخ داده بود به نقد نکشید. او هیچگاه نقادانه به اردوگاه سابق شوروی ننگریست و چرایی آن را ذکر نکرد. چرا چنین شد؟ چرا فروپاشی صورت گرفت؟ او معتقد بود که: "قبلا گفتم این فروپاشی نیست حالا بفرض در شوروی یک چنین اتفاق افتاده ولی در چین میلیون ها عضو و طرفدار ایستاده، حزب کمونیست فرانسه با چهار پنج میلیون و ان نفوذ خارجیش هست، حالا اگر یک عقب نشینی صورت گرفته به مفهوم شکست کامل نیست ...." برخی معتقدند مریمی که سنت شکنی شیوه اش بود چرا همچنان همان نگاه دیروز را دارد بی هیچ تغییری! او کسانی را که به این شرایط انتقاد داشتند زیر سوال می برد و خرده می گرفت. از جمله او در مورد گورباچف معتقد بود که: "من به گورباچف علاقه ای ندارم او را یک خائن می دانم. تنها او را خائن تلقی نمی کنم بلکه یلتسین نیز همراه اوست و او هم یک خائن است"*
آیا به دلیل اعتقادات ایدئولوژیکی بود که مریم به کار زنانی چون صدیقه دولت‌ابادی که در دوره محمد رضا پهلوی در کانون بانوان کار می‌کردند ارزیابی درستی نداشت؟ از جمله مریم در باره کانون بانوان گفته بود:
"‌قبل از زمامداری رضا‌شاه زنان و مردان روشنفکر آزادیخواه برای رفع حجاب و آزادی بانوان اقداماتی نموده و با بیداری نسوان مشغول کار آزادی زنان بودند. افسوس که در دوران حکومت دیکتاتوری، کانون بانوان، استخرهای شنا، و پیشاهنگی مانع ترقی زنان شد."*"
و صدیقه دولت‌آبادی در جواب مریم در دفاع از کانون بانوان نوشت: "‌کانون بانوان که شما با لحن تنقید نام می‌برید به تمام این نکات پی برده و خود را موظف دانست که با روش عاقلانه و متین در راه تعلیم و تربیت قدم زند، چون معایبی که امروز مشاهده می‌شود از تربیت غلط است... کانون بانوان آزادی کامل را در استقلال فکر و عمل می‌داند. کانون تشخیص می‌دهد که برای ایران کنونی حکومت مشروطه و شاه مشروطه پرست لازم است و به همین لحاظ به قانون احترام می‌گذارد و برای پیشرفت امور ملک و ملت زنان را با همین عقیده تربیت می‌کند و این حرارتهای بی‌معنی را که با چوب نیم سوخته دیگران مشتعل می‌شود روش بچگانه می پندارد... آنچه لازم است ناگفته نماند همانا روش مسلکی کانون است که به هیچ حزب و دسته‌ای بستگی ندارد. اقدامات کانون برای خدمت به ملک و ملت، سوای افکار آزادیخواهان امروزی است."**
اما علیرغم همه این مسایل و انتقاداتی از این دست یک نکته را نباید فراموش کرد و آن اینکه همانگونه که خود مریم می گفت "کوشش کردم که زنان را در هر جا که هستند محترم بدارم و از آنها دفاع کنم". همه آنهایی که او را می شناختند و با او از نزدیک کار کرده بودند این امر را مورد تائید قرار می دادند.
مریم فرمانفرمائیان فیروز، دختر بتول کرمانشاهی و عبدالحسین فیروز نوه عباس میرزا ولیعهد، دختردایی دکتر محمد مصدق، در سال ۱۲۹۲ در کرمانشاه متولد شد. تحصیلات ابتدایی، متوسطه و عالی را در تهران به ‌پایان رساند و در مهاجرت اجباری سیاسی به دریافت درجهٔ دکترا در ادبیات و زبان فرانسه نائل گردید. مریم در سال ۱٣۰٨ شانزده ساله بود که دیپلم گرفت بنا به تصمیم پدرش با سرهنگ عباسقلی اسفندیاری، تحصیلکرده فرانسه، فرزند محتشم ‌السلطنه اسفندیاری، رئیس مجلس شورای ملی ازدواج کرد، صاحب دو دختر به نامهای افسانه و افسر شد. اندکی بعد از مرگ پدرش فرمانفرما در سال ۱٣۱٨ از همسرش جدا و به خانه پدری بازگشت، این آغاز شورشگری و سنت ‌شکنی این زن جسور زیبای اشرافی بود از این تاریخ به بعد منزل او محفل شعرا و ادبا و نویسندگان و مرکزی برای توسعه افکار سوسیالیستی شد. مریم فیروز با بسیاری از روشنفکران و نویسندگان نامی دوران مانند صادق هدایت، بزرگ علوی، فریدون توللی، رهی معیری و هوشنگ ابتهاج روابط دوستانه داشت.
پس از بازگشت به ایران مسوولیت رهبری تشکیلات دموکراتیک زنان ایران را برعهده گرفت. در جریان پلنوم هفدهم (وسیع) کمیته مرکزی حزب توده ایران در فروردین ماه ۱٣۶۰ به عضویت هیئت سیاسی کمیته مرکزی انتخاب شد. مریم در تاریخ ۱۷ بهمن سال ۱٣۶۱، در جریان نخستین یورش وسیع به حزب توده ایران به‌همراه سایر هم‌رزمانش دستگیر شد و در شکنجه‌گاه کمیته مشترک (زندان سه هزار) تحت بازجویی و آزار و شکنجه قرار گرفت. دکتر کیانوری درباره شکنجه‌ همسرش مریم، در زندانهای جمهوری اسلامی می‌نویسد: "همسرم مریم را آن قدر شلاق زدند که هنوز پس از هفت سال، شب هنگام خوابیدن کف پاهایش درد می‌ کند، البته این تنها شکنجه "قانونی" بود که به انواع توهین و با رکیکترین ناسزاگوییها تکمیل می ‌شد (فاحشه، رئیس فاحشه ‌ها و ... ) آن قدر سیلی و توسری به او زده ‌اند که گوش چپ او شنوایی اش را از دست داده است، یادآور می ‌شوم که او در آن زمان زنی هفتاد ساله بود. نورالدین کیانوری، در جایی دیگر می افزاید: نوع دوم، شکنجه روحی بود. این نوع شکنجه که در مورد من عملی شد، از همه شکنجه‌های دیگر دردناکتر بود. پس از اینکه آقایان از تحمیل اعترافات به من با شکنجه‌ها و با‌‌هدفی که در بالا شرحش را دادم، ناامید شدند، ۳ بار مرا زیر این "آزمایش" قرار دادند.
بار اول مرا به اطاق شکنجه بردند. مریم همسرم را که چشمش را بسته و دهانش را نیز با دستمالی که در آن فرو کرده بودند، بسته بودند روی تخت شلاق خوابانده و دهان مرا هم ‌گرفتند و در برابر چشم من به پای لخت او شلاق زدن را آغاز کردند. این جریان پیش از شلاق‌زدن‌های شدید مریم که در بالا یادآور شدم بود. آقایان برای اینکه دست خود را به یک چنین کار ننگینی که بدون تردید قابل دفاع نبود، آلوده نکرده باشند، یکی از افراد توده‌ای، بنام "حسن قائـم‌پناه" را ‌که برای فرار از فشار، تن به پستی داده بود، مامور شلاق زدن کردند. پس از نشان دادن این منظره، مرا به پشت در سلول شکنجه‌‌گاه بردند و به زمین نشاندند و از من اعتراف می‌خواستند تا شلاق زدن به پای همسرم را که من صدای ضربات شلاق و ناله همسرم را می‌شنیدم، پایان دهند. پس از چند دقیقه (؟) چون من حاضر به پذیرش آنچه از من می‌خواستند، نشدم (قبول طرح کودتا) مرا به سلول خودم بر‌گرداندند....»

***مصاحبه تلفنی (عفت ماهباز) با مریم فیروز سال ۱٣٨۲
مریم فیروز. مریم فیروز از سال ۱٣۲۰ وارد فعالیت های سیاسی شد ۱٣۲٣ به‌عضویت حزب تودهٔ ایران درآمد. اقدام او با توجه به خواستگاه اجتماعی اش با جنجال و سروصدای زیادی همراه شد،د. مریم در سال ۱٣۲۷ در کنگرهٔ دوم حزب به عضویت مشاور کمیتهٔ مرکزی و سپس در سال ۱٣۵۷ به عضویت کمیتهٔ مرکزی حزب تودهٔ ایران برگزیده شد پس از کودتای ۲٨ مرداد، و انحلال حزب توده، مریم فیروز یکی از آخرین افراد کادر حزب توده بود که ایران را ترک کرد به طور غیابی به اعدام محکوم شد،، به همراه همسرش نور‌الدین کیانوری دوره‌ ای طولانی در اتحاد شوروی و آلمان شرقی زندگی کرد. عضو هیئت سیاسی حزب توده ی ایران و مسئول تشکیلات زنان، همسر نورالدین کیانوری دبیر اول حزب توده متولد کرمانشاه. مریم فیروز نویسنده کتاب "چهره‌های درخشان"، و کتاب خاطراتش، و همچنین از او ترجمه و مقالات فراوان باقی مانده که که مضمون اصلی آنها شرایط دشوار و "ناگوار" زنان در ایران اختصاص دارد.
مریم فیروز زنی که بیش از نیم قرن از زندگیش را وقف مبارزه نمود. بعد از ممنوع شدن حزب در سال ۱۳۳۷ حدوداً ٨ سال در ایران مخفی زندگی کرد و سپس راهی تبعید گردید. و سال هایی را در شوروی و آلمان شرقی بسر برد. در دانشگاه لایپزیک دکترای خود را در ادبیات فرانسه گرفت و در همان حال مدرس دانشگاه لایپزیک نیز بود. بعد از انقلاب به ایران بازگشت اما آزادی او در ایران دیری نپایید. در بهمن ۱۳۶۱ دستگیر گردید. ابتدا در زندان سه هزار شکنجه گردید سپس سالها در اوین در سلول انفرادی بسر برد. او جزو زنانی است که بیش از ده سال بخاطر عقیده در زندان جمهوری اسلامی بسر برده است. مریم فیروز در آستانه ۹۰ سالگی است و حدود بیش از ۷۰ سال فعالیت سیاسی. بخاطر عقاید خود سختی های بسیاری را پشت سر گذراند. امروز همچنان هنوز بر سر عقاید خود است.

مریم فیروز، حتی پشت تلفن راه دور آنهم در جمهوری اسلامی، با طنز خاص خود و بی پروا حرف می زند. شاهزاده خانمی که در مورد زندگیش می گوید:

زندگی من ، زندگی یک زن ایرانی بوده و هست با همه محرومیت ها و با همه دشواری هایش، اما کوشش کردم که زنان را در هر جا که هستند محترم بدارم و از آنها دفاع کنم.

او درادامه با احساساتی عمیق در مورد مادرش می گوید:

مادرم که به او فوق العاده علاقمند بودم، بعنوان یک زن حق نداشت، هیچ حقی! این نداشتن حق به هیچ شکل، مرا آتش می زد. وقتی وارد مبارزه شدم حدود سال های ۱۳۲۰-۱۳۱۹ بود. آن موقع ۲۶ ساله بودم.

مریم با عشق و علاقمندی بسیار از فعالیتش در حزبش می گوید:

از سال ۱۳۲۰ در کنار حزب بودم و بعدها عضو حزب شدم و اکنون بیش از ۶۰ سال است که در حزب هستم.

مریم فیروز زمانی وارد حزب توده شد که تنها حزب سیاسی مترقی آن دوره بود. سلیمان میرزا اسکندری از بنیان گذاران اصلی آن از پذیرش زنان در حزب توده خودداری می نمود. آنها می بایست این سد را می شکستند. مریم از زنانی که با او در مبارزه برای دستیابی به حقوق برابر با او همراه بودند سخن می گوید:

زهرا اسکندری (عمه ایرج اسکندری)، مهرانگیز اسکندری، عالیه شرمینی (۵۰ ساله)، نجمی علوی ، بدرالمنیر علوم ، محترم اسکندری (دبیر حزب)، جمیله صدیقی (۴ سال در زندان رضا شاه بود)،یاد تک تکشان به خیر، این زنان فقط یک هدف داشتند و آن گرفتن حق زن به هر قیمتی بود. در واقع همه ما این عقیده را داشتیم.
مریم فیروز در بهمن ۱۳۶۱ به همراه همسرش نورالدین کیانوری دستگیر شد. در زندان ۳۰۰۰ هزار شکنجه گردید و تا سال ۱۳۷۰ در سلول های انفرادی اوین بسر برد. زمانی که در این اواخر (بعد از سال ۱۳۶۵) از او خواستند که بند عمومی برود او امتناع کرد و دلیل این امر رااز او پرسیدم او نیامدنش به بند عمومی را این گونه بیان می کند:

در بند عمومی زنان سیاسی، برخوردها زیاد است. سن و سال و تجربه ام به من اجازه نمی داد وارد این بندها شوم. وگرنه کسی تنهایی را دوست ندارد.

زمان طولانی زندگی در سلول را چگونه آن را تاب آورد؟

مریم می گوید در سلول هر روز به زبانی با خود حرف می زدم. یک روز فرانسه ، روز دیگر آلمانی ، و روز سوم عربی با خود حرف می زدم. حتی شایدا بعضی شان هم ممکن بود که غلط باشند. می گفتم. تا مدت ها تنها کتابی که در سلول داشتم قرآن بود. این فرصتی بود که من قرآن بخوانم، آیه هایش را بیرون بکشم و با قرآن به جنگ مقامات زندان می رفتم.

منظورتان از اینکه با قرآن به جنگشان می رفتید چیست.؟

مریم می گوید: آیه های مختلفی در قرآن وجود دارد که در مورد اسیر و رفتار با او، سخن می گوید، ازمقام زن و اینکه زن چه مقام و منزلتی دارد.. این آیه ها را از قرآن بیرون می کشیدم و برایشان مثال می آوردم و مغایرت رفتار آنان را متذکر می شدم.

می توانم بپرسم چند سال دارید؟

می گوید از زنی که بالای ۸۵ سال دارد نمی پرسند که چند سال داری؟

عفت ماهباز لندن


زیرنویس:
* مصاحبه با مریم فیروز سال ۱٣۷۴ راه توده
-* غلامرضا اسلامی و افسانه نجم‌آبادی (۱۳۸۴)" نهضت نسوان شرق"، تهران، نشر شیرازه۵
-** ساناساریان، الیز(۱٣٨۴) "جنبش حقوق زنان در ایران"،ترجمه نوشین احمدی خراسانی،تهران، نشر اختران
***مصاحبه با مریم فیروز سال ۱٣٨۲ "زنان مجازات بخاطر عقیده " عفت ماهباز


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۱۹)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست