سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

در حاشیه ی سنگسار "سمیه"
بنیادگرایی و آنسوی چهره ی انسان


مسعود نقره کار


• گسترش این دست فرزندکشی ها که قاتلین عناوین "امر به معروف و نهی از منکر" و "کار الهی" نیز به آن ها داده اند در حاکمیت اسلامی چشمگیر است, پدیده ای که در تاریخ میهنمان کم سابقه بوده است. ریشه های این نوع جنایت را باید در وجود ناهنجاری های انسانی, اجتماعی و فرهنگی (دینی) یافت. ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۲۱ اسفند ۱٣٨۶ -  ۱۱ مارس ۲۰۰٨


هنگام که انسان از "نیمه ی حیوانی" اش فاصله می گیرد
مرگ فرزند بزرگ ترین فاجعه زندگی ی اوست، اما
به گاه تسلط "نیمه ی حیوانی", می توان فرزند بیگناه را سوزاند,
به بیابان و کوهی کشاند و سنگسارش کرد, و
یا کمی آب به او نوشاند و سر از تن اش جدا کرد.




داس مرگ بنیاد گرایی, تعصب و خرافه پرستی هنوز "عاطفه" های میهنمان را درو می کند, روزی به نام مریم, و روزی دیگر به نام "سمیه", روزی حکام بنیادگرا "عاطفه"ی ۱۶ ساله را بر دار می کنند, و دیگر روز پدری که تعصب مذهبی و خرافه پرستی روان اش را پریشان کرده است سمیه ی ۱۴ ساله اش را سنگسار می کند.
چرا؟ و جرم چیست؟: گفته شده است: "شک و تردید, و احتمال برقرار کردن رابطه ی جنسی با یک مرد"!, جرمی که نه فقط ناموس یک پدر, که ناموس حکومتی که "... کمر استکبار را شکسته و بر بام عزت جهان نشسته است و... نقطه عطف و جهشی در عالم بشریت است..."(۱) را به خطر می اندازد!
******
انگشت شمارند موجودات زنده ی فرزندکش, انسان اما, این "حیوان اجتماعی" (۲), متاسفانه در زمره ی همنوع و فرزندکش ترین ها قرار دارد. موجودی با دو چهره، چهره هائی که بر پیکره ی هستی هیچ جاندار دیگری نمی توان دید. یگانه و "فرشته" ای مهربان، فکور و خردمند، اما سوئی دیگر خشن، بی رحم و کینه توز. این حیوان اجتماعی را "نیمه فرشته‌" و "نیمه حیوان" نیز خوانده اند (٣), و گاه نیز "گرک انسان" (۴).
از نمادهای چهره ی خشن, بی رحم و کینه توز انسان, فرزند کشی ست. فرزند کشی از هولناک ترین رخداد های زندگی انسانی ست. هنگام که انسان از "نیمه ی حیوانی" اش فاصله می گیرد مرگ فرزند بزرگ ترین و تلخ ترین رویداد و فاجعه برای او می شود، اما آن گاه که نیمه حیوان، نیمه فرشته را به زیر می کشد می توان فرزند بیگناه را سوزاند, یا به بیابان و کوهی کشاند و سنگسارش کرد, و یا کمی آب به او نوشاند و بعد گردن اش را برید و سر از تن اش جدا کرد.
فقر, بیکاری و ناهنجاری های روانی برخی از عواملی هستند که نیمه ی غیرانسانی ی انسان را بیدار می کنند. (۵)   
این ها چند نمونه از میان ده ها نمونه ای هستند که بدلیل عوامل گفته شده, در میهنمان رخداده اند:
"... پدری دو فرزندش را به دلیل ناتوانی در تامین هزینه زندگی آن ها به قتل رساند... او می گوید, نزدیک دماوند از خلوت بودن باغی استفاده کردم, دو فرزندم را به باغ بردم... سنگی برداشتم و به سر فرزند بزرگم غلامرضا زدم که پس از اصابت سنگ نقش زمین شد. داود پسر ٨ ساله ام با دیدن این صحنه پا به فرار گذاشت که او را در چند قدمی گرفتم و با همان سنگ بر سرش کوبیدم تا جان داد... جسد هر دو فرزندم را مجاور هم قرار دادم... به طرف منزل مادرم حرکت کردم و مادرم را در خانه اش با ضزبات چاقو به قتل رساندم..." (۶)
".... در شهرک مارلیک مردی ۹ فرزند و نوه ی خود را در خواب به آتش کشید...."
"...داود ۴۲ ساله ابتدا همسر و دو فرزند ۱۷ و ۱۱ ساله اش را مسموم, و سپس آن ها را خفه کرد. داود مشگلات اقتصادی و مالی را عامل این اقدام اعلام کرد. داود پس از گذشت سه هفته از این فاجعه در زندان رجایی شهر بر اثر سکته قلبی در گذشت..." (۷)
مردی در مرند به خاطر مشکلات روحی سه فرزند ۱۷ ساله, ۱۴ ساله و ۱۰ ساله اش را به آتش کشید, و خود نیز همرا ه با فرزندانش در میان آتش سوخت..." (٨)

*******
در میان فرزند کشی ها, نوعی دیگر فرزند کشی وجود دارد که فرزند کشی "ناموسی" نام گرفته, و در حکومت اسلامی رایج تر از هر زمان دیگری شده است.
این اعتراف پدری ست که به فرزندکشی ناموسی دست زده است:
"....من از چندی پیش متوجه شدم دختر ۱۴ ساله ام رفتارهای مشکوکی دارد... او بی دلیل از خانه بیرون می رفت و وقتی دیرهنگام باز می گشت توضیح قانع کننده یی نمی داد. بالاخره تاب نیاوردم و با او دعوا کردم ولی این کار نیز فایده نداشت چون فرزندم مرا متهم به بدبینی می کرد و می گفت هیچ کار خلافی انجام نداده است. پس از گذشت مدتی به تدریج به این یقین رسیدم که سمیه با مردی رابطه دارد. آبرویم را از دست رفته می دیدم و تحمل چنین شرایطی و برگزیدن سکوت برایم مرگ آور بود. بنابراین تصمیم گرفتم سمیه را بکشم و خودم را از این ننگ نجات دهم. در این میان باید شیوه یی را برای کشتن دخترم انتخاب می کردم که او به سزای واقعی کاری که انجام داده بود برسد. بالاخره مصمم شدم وی را سنگسار کنم اما از آنجا که به تنهایی از عهده این کار برنمی آمدم از یکی از دوستانم به نام غفور خواستم به من کمک کند و وقتی از مشکلم مطلع شد پذیرفت مرا در کشتن سمیه که لکه ننگی در خانواده بود یاری دهد. غفور چند نفر دیگر را نیز با خبر کرد و محل و زمان اجرای نقشه تعیین شد. روز حادثه دخترم را به زور از خانه خارج کردم و به سمت ارتفاعات هلور کشاندم. او در تمام طول مسیر وحشت زده بود و با اینکه می دانست عاقبت خوشی در انتظارش نخواهد بود اما مطمئن نبود که چه مجازاتی را برای وی در نظر گرفته ام. پس از آنکه به محل مورد نظر رسیدیم دخترم را روی زمین انداختم و سنگسار او را شروع کردیم. سمیه مرتب جیغ می کشید و با خواهش و التماس تلاش می کرد جانش را نجات دهد اما من برای دست یافتن دوباره به آبرویم و داشتن زندگی شرافتمندانه چاره یی جز کشتن او نداشتم و..."(۹)

و پدری دیگر, ٣۶ ساله, که دختر ۹ ساله خود را به قتل رساند. این مرد "... حکم خدا را اجرا کرده است". یعنی سر دخترش را از بدن جدا کرده است. این پدر قاتل در مورد چگونگی ارتکاب به جنایت گفته است: "... حدود ساعت ٣ بامداد به سمت اتاق دخترم رفتم، خوابیده بود، زهرا را در آغوش گرفتم و آهسته بدون اینکه همسرم از خواب بلند شود، زهرای خواب اَلود را به سمت زیرزمین بردم. دختر ۹ ساله ام را از خواب بلند کرده و به او که به سختی چشمانش را باز نگه می داشت، مقداری آب دادم. چند ثانیه بعد با یک ضربه محکم چاقو گلوی زهرا را شکافتم. خون بر در و دیوار پاشید و چشمان از حدقه بیرون آمده زهرا بسته شد. او مرد و صدایی که در گوشم نجوا می کرد، خاموش شد..." (۱۰)
مریم، ۷ ساله، نیز به دست پدرش به قتل رسید، نبی، که خود و دخترش را به عنوان "شهید راه نهی از منکر" می پندارد, سر دخترک ۷ ساله اش را برید. نبی ادعا کرده است به دخترش تجاوز شده و او در دفاع از ناموس و شرف اش و با هدف امر به معروف و نهی از منکر دست به این کار "الهی" زده است. (۱۱)

گسترش این دست فرزندکشی ها که قاتلین عناوین "امر به معروف و نهی از منکر" و "کار الهی" نیز به آن ها داده اند در حاکمیت اسلامی چشمگیر است, پدیده ای که در تاریخ میهنمان کم سابقه بوده است. ریشه های این نوع جنایت را باید در وجود ناهنجاری های انسانی, اجتماعی و فرهنگی (دینی) یافت. ناهنجاری هایی که پدیده های بنیادگرایی, تعصب و خرافه پرستی را نیزشکل می دهند. پدیده هایی که نوع اسلامی - ناموسی ی شکنجه فرزند و فرزندکشی در میهنمان را باب کرده اند.
واقعیت حکومت اسلامی نشان می دهد که زمینه ساز و محرک این نوع فجایع, در سطحی چنین گسترده, حکومتی ست که در اساسی ترین قوانین اش پدر را "مالک به حق کودک، همچون سایر اشیا" می داند، قوانین منع شکنجه را مغایر با موازین اسلام معرفی می کند، و شکنجه (تعزیر) و قصاص و اعدام جانمایه ی حیات اش می شود.
تفکر و عملکرد رهبران حکومت اسلامی اثبات کرده است که مسوولین این فجایع حکامی هستند که می پنداشته و می پندارند:
«... شارع مقدس اسلام یگانه قدرت مقننه است و هیچ کس حق قانونگذاری ندارد و هیچ قانونی جز حکم خدا را نمی توان به مورد اجرا گذاشت. در حکومت اسلامی حاکمیت منحصربه خداست و قانون فرمان خداست…» (۱۲)
بسیاری از مسلمین با چنین برداشتی از "قانون" و "حکم", و ده ها "منبع معتبر اسلامی" با چاشنی "فتاوی معتبر اسلامی"ی تاثیر گرفته از همان قوانین و احکام, به دنبال اجرای مو به موی قوانین و احکام بنیادین هستند, قوانین و احکام بنیادینی که سبب بروز تفکر بنیادگرایانه ی مذهبی (و ایدیولوژیک) و رفتار ناشی از آن شده است, تفکر و رفتاری که تاریخ مان را سرشار از فجایعی غیرانسانی کرده است, که گسترش فرزندکشی ی ناموسی نمونه ای از آن است.
سویه ی دیگر واقعیت اما نشان داده است که انسان فقط نظاره گر اعمال "نیمه ی حیوانی" اش باقی نمانده است, او با بهره گیری ازشاخه های مختلف علوم اجتماعی و طبیعی بر این بوده و هست که چرائی و چگونگی این دوگانگی اش را بیابد و سیمای فرشته ی خردمندش را به جای چهره ی خشن, درنده خو و فرزندکش اش بنشاند, و یا حداقل با اتخاذ تمهیداتی این ویژگی ها را مهار کند. اگر چه تلاش ها بیهوده نبوده است اما هنوز آنجا که قدرت مهار "قانون و عدالت" کارساز نیفتد و "انسان از قانون و عدالت جدا شود مبدل به پست ترین حیوانات می گردد" (۱٣) حیوانیتی که حیرت انگیزترین فاجعه ها, یعنی سر بریدن و سنگسار فرزند را سبب می شوند.
تا کنون برای ویژگی های "نیمه ی حیوانی" ی انسان دلائل متعدد زیست شناسانه, روان شناسانه و جامعه شناسانه طرح شده است.
پیرامون عوامل زیستی و نیز تا حدودی عوامل روانی گفته شده است که این عوامل "ذاتی، سرشتی، ماهوی، ماهیتی، فطری و ژنتیک" اند و به عنوان پاره ای از ساختار ذهنی انسان، نسل در نسل منتقل شده اند. و گفته اند این"لایه ی غیرعقلانی" (۱۴)، "منحرف"، "خردگریز و واقعیت ستیز" ناخوداَگاهانه و غریزی از طریق "حافظه نوعی" از انسان – حیوان های اولیه از راه "انتقال ژنی"، به نسل های بعدی, و به ما منتقل شده است، و در همه ی انسان ها به گونه ای نیمه خفته وجود دارد. این موجود نیمه خفته را عواملی همچون، نیازهای معنوی و مالی (به مانند فقر, بیکاری, ناهنجاری های فرهنگی، قدرت طلبی و ....) و انواع بیماری ها و بحران های عصبی و روانی بیدار می کند.
می توان ده ها نمونه از این عوامل را نام برد و ده ها نوع فجایعی که پیامد این ویژگی انسان است - و در میهن ما به کرات اتفاق می افتد - را برشمرد, که عدم تحمل دیگری, دیگر آزاری و شکنجه، دیگرکشی (همنوع کشی), فرزندکشی و.... چند نمونه اند.
تجربه زندگی نشان داده است که راه مهار این "نیمه ی حیوانی"ی انسان قوانین دموکراتیک، عدالت (انسانی)، زدایش فقر, بیکاری, و کاهش و کنترل ناهنجاری های انسانی, اجتماعی وفرهنگی, و از میان برداشتن تفکر و رفتار بنیادگرایانه ی ایدیولوژیک و مذهبی ست.

***********

پانویس:
۱- از سخنان آقای احمدی نژاد در سالگرد انقلاب بهمن (۱٣٨۶)
۲- از ارسطو
٣- به تعبیر مولانا
۴- به تعبیر هابس
۵- نگاه کنید به گزارش انجمن حمایت از کودکان – سال های٨٣- ۱٣٨۲
۶- نشریه ایران تایمز ( واشنگتن. دی. سی) شماره ۶۵۱ , سال چهارم
۷- مجله جوانان ,, شماره ۹۵۵ , اول مهرماه ۱٣٨۴
٨- سایت پیک ایران (به نقل از روزنامه ی قدس), ۴ دسامبر ۲۰۰٨
۹- روزنامه اعتماد, شنبه ۲۷ بهمن ۱٣٨۶ - ۱۶ فوریه ۲۰۰٨
۱۰- سایت ایران امروز , ۲۱ آوریل ۲۰۰۴
۱۱- ماهنامه پژواک (کالیفرنیا) ، بهمن ماه سال ۱٣٨۲
۱۲- به نقل از مقاله ی آیت الله خمینی, کیهان ۹ بهمن ماه ۱٣۵۷.
۱٣- از ارسطو
۱۴- به تعبیر ویلهلم رایش


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست