سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

عاشقانه‌ای برای خودم، برای سربازها و آن سایه


علیرضا کرمانی


• گاهی سایه‌ای پیدا می‌شود
به‌جای دیدن دختران همسایه‌
باروت و چاشنی می‌بندد به‌خودش
و می‌زند به صف سربازها! ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۲۹ بهمن ۱٣٨۶ -  ۱٨ فوريه ۲۰۰٨


راه‌به‌راه
چپ
راست
رژه می‌روند وُ
نمی‌گذارند حواس من پرتِ دوست‌داشتن شود.
سکوت کوچه
ساعت شش‌و‌نیم صبح
صدای پای دختر همسایه.
باید جا‌گذاشته باشند
نمی‌لرزد؟
خیابان که می‌لرزد.
حواس من
دست و دل سربازها
زیر طبل بزرگ.
گاهی سایه‌ای پیدا می‌شود
به‌جای دیدن دختران همسایه‌
باروت و چاشنی می‌بندد به‌خودش
و می‌زند به صف سربازها!
گردباد؛
سایه و سربازها
گم
می‌شو‌ند.
دل‌ام برای خودم می‌سوزد
برای سربازها،
و آن سایه.
اوه!
ساعت هشت صبح است
دختر همسایه
باید رسیده باشد به مدرسه.
 


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست