سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

مقالات کارل مارکس و فردریش انگلس در باره ی استعمار


حمید محوی


• آغاز این کتاب با یادداشت ناشرین و سه متن برگزیده از «ایده ئولوژی آلمانی» و «مانیفست حزب کمونیست» و « اوّلین مجله ی انترناسیونال» شروع می شود که از جانب انتشارات پروگرس به مناسبت این مجموعه مقالات در باب استعمار انتخاب شده است ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ۲٨ بهمن ۱٣٨۶ -  ۱۷ فوريه ۲۰۰٨


پیشگفتار مترجم
پیش از این تعدادی از مقالات روزنامه نگارانه کارل مارکس و فردریش انگلس را تحت عنوان « استعمار در آسیا. هند، فارس، افغانستان» بر اساس گزیده ای از آنها که در انتشارات فرانسویMille et une nuits, بسال ۲۰۰۲ انتشار شده بود، بفارسی ترجمه کردم. گزینش انتشارات فرانسوی بر اساس مجموعه ای بود که پیش از این در سال ۱۹۷۷ بزبان فرانسه در انتشارات پروگرس چاپ مسکو تحت عنوان « مارکس، انگلس : نوشته هایی درباره استعمار»
منتشر شده بود. نایاب بودن نسخه چاپ مسکو موجب شد که ترجمه ها تا مدتها در حد همان گزینش مزبور باقی بماند. با دسترسی به نسخه چاپ مسکو ترجمه این مقالات را باز بینی کرده به ترجمه تمامی آنها اقدام کردم . روشن است که خوانش چنین متونی تا چه اندازه می تواند به درک ما از حوادث امروز یاری رساند. البته اینطور که از محتوای پیشگفتارها ی این مجموعه مقالات برمی آید، حتی نسخه چاپ مسکو نیز تمام مقالات کارل مارکس و فردریش انگلس « درباره استعمار» را در بر نمی گیرد.
علاوه براین باید بگویم که تعدادی از این مقالات پیش از این در هفته نامه راه توده انتشار یافته بود ولی متأسفانه مدیر سایت تمام عناوین مقالات را بر اساس سلیقه خود تغییر می داد و روشن است که چنین مداخلاتی در رابطه با متون تاریخی تا چه اندازه می تواند حساس و مشکل برانگیز باشد و همین امر زمانی که به تغییر عناوین مقالات حزب کمونیست فرانسه که مدتی مسئولیت ترجمه آنرا بعهده گرفته بودم – بعنوان آماتور مبارزه طبقاتی - کاسه صبرم را لبریز کرد و همین امر یکی از دلایلی بود که سرانجام موجب توقف کار با این نشریه انترنتی شد.
از این پس امیدوارم بتوانم مقالات روزنامه نگارانه کارل مارکس و فردریش انگلس را تحت شرایط و کیفیت مناسب تری در اختیار خوانشگران ادبیات مارکسیستی قرار دهم و اگر فرصتی باقی بود، طرح آینده من برای این ترجمه ها معرفی بحث و جدلهای ثانوی و معاصری ست که پیرامون مباحث و مسائل و مشکلات این مقالات جریان داشته و دارد. و من خوانش این مقالات و تأمل درباره موضوعات آنرا به تمام آنهایی که چند دقیقه ای در هفته فرصت خواندن می یابند و خصوصا منقدین و آنهایی که به ادبیات مبارزه طبقاتی دلبستگی دارند پیشنهاد می کنم.
آغاز این کتاب با یاد داشت ناشرین و سه متن برگزیده از «ایده ئولوژی آلمانی» و «مانیفست حزب کمونیست» و « اوّلین مجله انترناسیونال» شروع می شود که از جانب انتشارات پروگرس به مناسبت این مجموعه مقالات در باب استعمار انتخاب شده است. در اینجا این بخشهای مقدماتی را خواهید یافت. مقالات کارل مارکس و فردریش انگلس درباره استعمار را بتدریج ارسال خواهم داشت. با سپاس از خوانش همگی.

حمید محوی، فوریه ۲۰۰٨
* * *
یادداشت ناشرین
انتشارات پروگرس، مسکو ۱۹۷۷

مجموعه حاضر شامل بخشی از آثار کارل مارکس و فردریش انگلس است که به بررسی مسائل مختلف تاریخ استعمار اختصاص دارد. این مقالات با دقتی علمی و تحلیل مارکسیستی دلایل اقتصادی که دولتهای سرمایه داری را به تشکیل استعمارات تشویق کردند، و پیوندهای ناگزیر استعمار و نظام سرمایه داری را بروشنی نشان می دهند، و در عین حال استثمار دهشتناک مردمان استعمارات توسط انگلستان، فرانسه و دیگر دولتهای سرمایه داری را افشا می کنند. مقالاتی که در اینجا گرد آوری شده اند برد عظیم تاریخی جنبشهای رهایی بخش ملّتهای تحت ستم را خاطر نشان ساخته و چشم انداز سیر تحولی شان را ترسیم می کند.
نخستین بخش این مجموعه که بخش عمده مقالات را تشکیل می دهد، غالبا به سالهای ۵۰ در قرن گذشته (قرن نوزدهم) باز می گردد، یعنی دورانی که جنبشهای گسترده و توانای توده های مردم در آسیا علیه استعماگران آغاز می شود.
در سال ۱٨۵٣ مارکس شماری از مقالاتش را درباره هند در نیویورک دیلی تریبون، روزنامه ترقی خواه آمریکایی بچاپ می رساند.(New-York Daily Tribune)، و نقاب از چهره ریاکارانه و بربریتی بر می کشد که جزء لاینفک تمدن بورژوازی ست. مارکس در مقالات خود نشان می دهد که در تمام مراحل سیاست بریتانیا در رابطه با هند، در جهت منافع خود خواهانه طبقات حاکم انگلستان ساخت و سامان یافته بوده است. مقالات «استیلای بریتانیا در هند» (۱)، «دولت هند» و چند مقاله دیگر، چشم انداز هولناک ظلم و ستم و فقری را ترسیم می کند که استعمارگران بر مردم هند روا داشتند. مارکس می گوید، بدون هیچ تردیدی ژرفای رنج و آزاری که انگلیسیها به هند تحمیل کردند، هندوستان هرگز در تمام طول تاریخ بخود ندیده بود.
مارکس و انگلس سیاست استعماری فرانسه، غیر انسانی بودن استعمارگران فرانسوی و بیرحمی و سفاکیشان را در سرزمینهای اشغالی افشا می کنند. در سال ۱٨۵۷ انگلس در مقاله ای تحت عنوان «الجزایر» می نویسد : «از نخستین روزی که فرانسه الجزایر را اشغال کرد تا کنون این کشور بینوا به صحنه بلاانقطاع خونریزی، چپاول و خشونت تبدیل شد. فتح هر یک از شهرها، بزرگ و کوچک به بهای قربانی کردن بسیاری صورت پذیرفت. قبایل عرب و کبیل که به اصل استقلال و آزادیشان دلبستگی دارند و نفرت از سلطه بیگانه اصلی ست که نزد آنان از خود زندگی ارزنده تر است، زیر تهاجمات سهمگین در هم کوبیده شدند وخانه و کاشانه شان طعمه حریق شد، محصولاتشان لگد مال گردیده و بازماندگان یا از دم تیغ گذشتند و یا اینکه به فجیعترین و هولناکترین خشونتها سپرده شدند.»
زمانیکه در سال ۱٨۵۷، مردم هند علیه استعماگران بریتانیایی دست به شورش زدند، مارکس و انگلس جریان مبارزات آزادیخواهانه هندیان را به دقت دنبال می کردند و چندین مقاله تحلیلی از شیوه طغیان مردم هند بچاپ رساندند و دلایل آنرا نشان داده و خصوصیت ملّی آنرا در رابطه با « بی مهری عمومی علیه برتری بریتانیا را نزد بزرگترین ملّتهای آسیایی» خاطر نشان ساختند. برخی از این مقالات در همین مجموعه ارائه می شود.
مقالات متعددی به چین اختصاص دارد . از اوّلین جنگ تریاک بسال ۱٨۴۲_۱٨٣۹، واحدهای نظامی بریتانیا، و به همین منوال نیروهای مسلح فرانسه و اتازونی چندین بار به چین حمله کردند تا این کشور را به زانو درآورده و آنرا به استعمارات خود ملحق سازند. مقالات مارکس تحت عناوین « جنگ بریتانیا در چین»، « جنایات انگلیس در چین»، «تجارت تریاک» و غیرو را به مناسبت دوّمین جنگ تریاک نوشته است که انگلیسیها در سال ۱٨۵۶ آغاز کردند. تجار قاچاقچی انگلیسی از طریق تجارت نفرت انگیز تریاک ثروت اندوزی می کردند، و «صنعتگران طمّاع انگلیسی» در بازار وسیع چین منافع سرشاری را بتاراج می بردند، و این چنین است الیگارشی کاپیتالیست که بنام نامی منافعشان واحدهای نظامی بریتانیا بین سالهای ۱٨۴۲-۱٨٣۹ و ۱٨۵٨-۱٨۵۶ و در ۱٨۶۰ مردم صلحجو و آرام چین را بقتل می رسانند و چپاول می کنند. مارکس و انگلس در مقالاتشان نشان می دهند چگونه مقاومتی را که خلق چین علیه مهاجمین بیگانه بر پا کردند تا چه اندازه جدی بوده است. انگلس در خصوص جنگ چینیها علیه متجاوزین انگلیسی می نویسد که «این جنگ ملّی بوده و بخاطر حفظ ملّت چین بر پا شده است.»
مقالات مارکس و انگلس در برگیرنده تحلیلی عمیق از روابط اجتماعی و نظام سیاسی چین می باشد و شامل بررسی شورش تایی-پینگها (taï- pings) است که در سال ۱٨۵۰ آغاز شد و عبارت است از انقلاب وسیع و گسترده دهقانان علیه فئودالها و مهاجمین بیگانه. در مقاله «انقلاب در چین و در اروپا» مارکس از روابط بین جنبش انقلابی اروپا و جنبش آزادیبخش خلقهای آسیا حرف می زند، نظریاتی که متعاقبا توسط لنین بعنوان اصول تئوریک اتحاد طبقه کارگر در کشورهای کاپیتالیستی در مبارزه برای سوسیالیسم و توده های زحمتکش شرق استعماری و نیمه استعماری مورد استفاده قرار گرفت.
منتخبی از کتاب سرمایه اثر مارکس که به مسائل و مشکلات استعمار می پردازد، در این مجموعه گنجانده شده است.
بخش آخر کتاب مرکب است از نامه ها و نوشته های پراکنده مارکس و انگلس که به بررسی شماری از مسائلی می پردازند که مرتبط است به جنبش آزادیبخش ملی نزد خلقهای استعمار شده و نیمه استعمار شده.
تاریخ با صراحت کامل ارزیابیهای مارکس، انگلس و لنین را در مورد فروپاشی غیر قابل اجتناب نظام استعماری تأیید کرده است. ما هم اکنون در عصری زندگی می کنیم که خلقهای آسیا، آفریقا و آمریکای لاتین که قهرمانانه برای استقلال و آزادی خود مبارزه می کنند، به نتایج قابل ملاحظه ای دست پیدا کرده اند. نزدیک یک میلیارد و نیم یعنی نزدیک به نیمی از جمعیت کره زمین زنجیرهای بردگی استعماری را از هم گسیخته اند و دولتهای مستقلی تشکیل داده اند. همانطور که برنامه جدیدی که توسط P.C.U.S در بیست و دوّمین کنگره به تصویب رسیده است : «وجود نظام جهانی سوسیالیسم و تضعیف امپریالیسم به ملّتهای کشورهای آزاد شده اجازه می دهد تا باز زایی ملّی خود را تحقق بخشیده و عقب افتادگی چند صد ساله خود را جبران کنند و استقلال اقتصادی خود را تضمین نمایند. خلقهای جهان از پیشنهاد رئیس دولت اتحاد جماهیر شوروی، خروشچوف جهت الغای کامل نظام استعماری که در سپتامبر ۱۹۶۰ به سازمان ملل متحد تسلیم شده بود، بگرمی استقبال کردند.
تحت شرایط فعلی، آثار مارکس و انگلس که در اینجا گردآوری شده است از اهمیت ویژه ای برخوردار است. چنین آثاری ابزار بسیار مناسبی جهت درک دلایل و ارزیابی دقیقتر و برد حوادثی ست که امروز در جهان بوقوع می پیوندد.

کارل مارکس و فردریش انگلس
منتخبی از
ایده ئولوژی آلمانی

...کارگاههای صنعتی و جریان تولید بطور کلّی گسترش شگرفی بخود گرفت و موجبات اصلی چنین واقعه ای از توسعه بازرگانی ای بر می خاست که از یکسو کشف آمریکا و از سوی دیگر گشایش راه دریایی هند شرقی فراهم آورده بود. محصولات تازه ای که از این کشورها وارد می شد و خصوصا انبوه طلا و نقره هایی که در شریان اقتصادی بجریان افتاده بود مناسبات طبقات مختلف اجتماعی را قویا دچار دگرگونی ساخته و در نتیجه موقعیت صاحبان زمین (فئودالها) و کارگران را شدیدا به مخاطره انداخته بود؛ گسیل ماجراجویان، استعمار، و گسترش بازاری که بیش از پیش ابعادی جهانی بخود می گرفت موجبات پیدایش عصر تازه ای را در سیر تحولات تاریخی فراهم ساخت. ولی در اینجا و در مجموع بیش از این نیازی به تأمل نداریم. استعمار کشورهایی که اخیرا کشف شده اند برای منازعات تجاری ملّتها، یکی علیه دیگری انگیزه های تازه ای را ایجاد کرده است و در نتیجه با شدّت گسترش بیشتری می یابد...
...دوّمین مرحله در اواسط قرن هفدهم آغاز شد و تقریبا تا اواسط قرن هجدهم تداوم پیدا کرد. تجارت و کشتیرانی نسبت به کارگاههای صنعتی که در رابطه با استعمارات نقش ثانوی داشتند با شتاب فزاینده تری گسترش می یافتند. اندک اندک استعمارات به مصرف کننده های عمده تبدیل شدند، و ملّتها به بهای مبارزات طولانی بازار جهانی را بین خود تقسیم کردند. چنین دورانی همراه است با گشایش قوانین دریانوردی و انحصارات استعماری.   و رقابت بین ملّتها راه حل خود را در تعرفه، ایجاد ممنوعیتها، انعقاد قرار داد جستجو می کرد و در آخرین کلام در برافروختن آتش جنگ و بویژه جنگهای دریایی که سرنوشت رقابتهای آنان را رقم می زد. نیرومندترین کشور در دریا، انگستان است که برتری خود را در تجارت و کارگاههای صنعتی حفظ می کند. بنابراین، در اینجا، تمرکز تنها در یک کشور – کارگاه صنعتی پیوسته توسط قوانینی که بازار داخلی(ملّی) از فعالیت آن پشتیبانی می کنند و توسط انحصارات در بازارهای استعماری و تا جایی که ممکن است توسط گمرکات (دیفرانسیل) در بازار خارجی. تسهیل نمودن تغییر و تبدیل مواد خام در کشور(پشم و کتان در انگلستان و ابریشم در فرانسه)، و صادرات مواد خام اوّلیه ای که در داخل کشور تولید می شد را ممنوع کردند(پشم در انگلستان) و ممانعتهایی در تغییر و تبدیل مواد وارداتی ایجاد کردند (پنبه در انگلستان). ملّتی که در زمینه تجارت دریایی و قدرت استعماری به موقعیت برتری دست یافته بود طبیعتا ضامن گسترش کمّی و کیفی کارگاههای صنعتی نیز بود.

کارل مارکس و فردریش انگلس
منتخبی از
مانیفست حزب کمونیست

...کشف آمریکا و راه دریایی که آفریقا را دور می زد به بورژوازی در حال رشد زمینه فعالیت تازه ای را فراهم ساختند. بازارهای هند و چین، استعمار آمریکا، تجارت در استعمارات، افزایش راههای داد و ستد، و بطور کلّی کالاها، پیشرفتهای بی سابقه ای را در زمینههای بازرگانی، کشتیرانی و صنایع موجب گردید که به گسترش سریع عامل انقلابی در بطن جامعه فئودالی در حال فروپاشی انجامید.
شیوه تولید قدیمی فئودالی یا شرکتهای صنعتی از این پس پاسخگوی رشد فزاینده و گشایش بازارهایی نبودند که بی وقفه توسعه می یافتند. کارگاههای صنعتی جای خود را باز کردند. خرده بورژوازی صنعتی نمایندگان خود را برگزید، و تقسیم کار بین شرکتها در عین حال موجب تقسیم کار در متن خود کارگاه شد.
ولی بازارها پیوسته گسترش می یافتند : و تقاضا نیز رو به فزونی بود. کارگاهها بسهم خود در مقابل چنین تحولاتی ناکار آمد بنظر می رسیدند. بنابراین اختراع ماشین بخار موجب انقلاب در زمینه تولید صنعتی شد. صنایع سنگین اندک اندک جایگزین کارگاههای صنعتی شدند، و خرده بورژوازی صنعتی نیز تبدیل به میلیونرهای صنعتی، روسای واقعی ارتش صنعتی شدند و بورژوازی مدرن را بوجود آوردند.
صنایع سنگین بازار جهانی را بوجود آوردند که پیش از این با کشف آمریکا زمینه رشد پیدا کرده بود. بازار جهانی بسرعت بازارگانی، کشتیرانی و ارتباطات را عمیقا متحول ساخت. چنین تحولاتی به سهم خود به گسترش صنایع انجامید، و براساس تحولات و پیشرفتهای صنایع و بازرگانی و کشتیرانی و راه آهن، سرمایه های طبقه بورژوا نیز ده برابر شد ولی در پشت صحنه طبقات دیگر به قرون وسطا سپرده شده بودند...
...با بهره برداری از بازار جهانی، بورژوازی برای تولید و مصرف در تمام کشورها خصوصیتی جهانشمول (جهان وطنی) قائل شد. در مقابل نا امیدی واپسگرایان، بورژوازی پایه صنایع ملّی را از بین برد. صنایع قدیمی ملّی دچار تخریب شد و هر روز بیش از پیش ازهم پاشیده می شود. بورژوازی صنایع جدیدی را ایجاد کرد که برای تمام ملّتهای متمدن حکم مرگ و زندگی را پیدا کرد. صنایعی که دیگر از مواد خام بومی استفاده نمی کرد، بلکه مواد اولیه ای را بکار می برد که از مناطق دور دست وارد می شدند و محصولاتی که بدین طریق به تولید می رسید نه تنها به مصرف داخل اختصاص می یافت بلکه به تمام دنیا صادر می گشت. علاوه برنیازهایی که پیش از این توسط صنایع ملّی برآورده می شد، نیازهای تازه ای مطرح گردید که در تعلق دور افتاده ترین مناطق جهان بود. بنابراین انزوای منطقه ای و مّلی به گسترش مناسبات جهانی، و وابستگی جهانی و بین المللی تبدیل گردید...
...با پیشرفت سریع ابزارهای تولید و بهبود فزاینده وسایل ارتباطات، بورژوازی بربرترین ملّتها را به مسیر تمدن مدرن سوق داد. محصولات ارزان قیمت و توپخانه سنگین تمام حصارهای چین را در هم کوبید. بربرترین اقوامی را که با سرسختی با خارجیها خصومت می ورزیدند، به تسلیم واداشت. و تا پای مرگ، ملّتها را مجبور ساخت که شیوه تولید بورژوا را بکار ببندند و آنها را واداشت تا به اصطلاح تمدن بورژوایی را سرمشق خود قرار دهند، بدین معنا که بورژوا بشوند. بعبارت دیگر بورژوازی جهان را از روی تصویر خود ساخت و سامان داد...

کارل مارکس و فردریش انگلس
منتخبی از
اوّلین مجله انترناسیونال

...برای نتیجه گیری، روایت جالبی که میسیونر معروف آلمانی گوتزلاف Gützlaff از چین به ارمغان آورده است. ازدیاد جمعیت و افزایش آرام ولی مداوم در این کشور شرایط زندگی اجتماعی را برای اکثریت مردم دچار مشکلات متعددی ساخته است. سپس انگلیسیها آمدند و بزور آزادی تجاری را در پنج بندر تحمیل کردند. هزاران کشتی انگلیسی و آمریکایی در بنادر چین پهلو گرفتند و در مدت کوتاهی این کشور را با اجناس ارزان قیمت خود اشباع کردند. صنایع چینی که در واقع در سطح صنایع دستی بودند در رویایی با ماشین از کار افتادند. و امپراتوری تزلزل ناپذیر چین در بحرانی عظیم فرو رفت. مالیاتها وارد صندوق نمی شدند و دولت دچار ورشکستگی شده بود. مردم چین بیش از پیش طعم تلخ فقر را حس می کردند و بشکل توده های عظیم دست به شورش می زدند و با مأمورین امپراتور بد رفتاری کرده و یا آنها را می کشتند، سرنوشتی که دامنگیر راهبان بودایی نیز شده بود. کشور رو به انحطاط می رفت و انقلابی خشونتبار همچون آتش زیر خاکستر تهدید می کرد. از همه بدتر، در بین مردم شورشی عده ای به تراکم ثروت در یکسو و فقر در سوی دیگر اشاره می کنند و اعلام می دارند که ثروت باید دوباره تقسیم شود و مالکیت خصوص نیز باید مطلقا حذف گردد. زمانی که میسیونر آلمانی گوتزلاف پس از بیست سال دوری از مهد تمدن به اروپا بازگشت، شنیده بود که یک عده از سوسیالیسم حرف می زنند و پرسیده بود که اینها از چه می گویند و سوسیالیسم یعنی چه؟ وقتی موضوع را برایش تعریف می کنند، با وحشت فریاد می زند :
« پس من هیچگاه از این دکترین نفرت انگیز رهایی پیدا نکرده ام؟ این عقاید دقیقا همان نظریاتی هستند که مدتی ست بسیاری از بربرهای چینی آنرا فریاد می زنند! »

فرض کنیم که سوسیالیسم چینی با سوسیالیسم اروپایی همان نسبتی را داشته باشد که فلسفه چینی با فلسفه هگل. با این وجود جای بسی خوشوقتی ست که امپراتوری قدیمی، یعنی استوارترین حصار جهان در ظرف هشت سال با گلوله های پنبه ای بورژوازی انگلیس به تحولات اجتماعی گسترده ای منتهی گردید که نتایج آن برای تمدن اهمیت فوق العاده ای دارد. زمانی که مرتجعین اروپایی ما در فرار آینده شان و زمانی که به پای دیوار چین می رسند، روی دروازه هایی که به دژهای ارتجاع و محافظه کاری تمام عیار باز می شود، بخوانند :
جمهوری چین
آزادی، برابری، برادری

لندن، ٣۱ ژانویه ۱٨۵۰

منبع: روزنامه‍ی هنر و مبارزه - فوریه ۲۰۰٨


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست