سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

بقا: هم استراتژی هم تاکتیک (۲)
نگاهی به رویکرد جدید اصلاح طلبان دولتی در دعوت ازمهندس میر حسین موسوی


هاتف رحمانی


• باز هم در استانه انتخاباتی دیگر برای حفظ بافت های چسبیده به قدرتتان برای چندمین بار نیز به ایجاد توهماتی دیگر از این قماش متوسل خواهید شد که: آنچه رخ داده است حذف اصلاح‌طلبان از عرصه رقابت سیاسی با برگزاری انتخاباتی نمایشی و غیرقانونی بوده است. .. بنابراین حضور پرنشاط، با انگیزه و فعال اصلاح‌طلبان در عرصه سیاسی برای تحقق اهداف اصلاحی خویش مصداق عمل صالح و رسالتی تاریخی است ... و باز هم از یاد خواهید برد که تنها علت اخراجتان از حاکمیت برگزاری انتخاباتی نمایشی و غیرقانونی نبوده است ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۲۴ مرداد ۱٣٨٣ -  ۱۴ اوت ۲۰۰۴


• دو کنگره
آنچه که از موقعیت صنفی -   طبقاتی روحانیت در شرایط کنونی در بخش اول × این نوشتار گفته شد در اجرا یک مفهوم بیشتر ندارد . هر که حلقه به گوش تر مقرب تر!   و چنین است که بانگ بلند ذوب شدگان در ولایت – که امروزه مفهومی   جز تسلیم محض در زمره حلقه بگوشان سیاست حاکم و جاری روحانیت ندارد – با پژواکی به وسعت تمامیت رسانه ملی غصب شده، و ده ها نشریه ای که به قول آقایان از خوان نعمت بیت المال تغذیه می کنند، هر کوی و برزنی را همراه با روضه خوانی های جاهلانه انباشته است. تبلیغ این ارکستر گوش خراش چیزی جز عبودیت محض در برابر قدرت حاکم و تولیداتشان به غیر از کوهی از خرافه و جهل وگزافه های انسانیت کش نیست! در چنین شرایطی به اصطلاح اصلاح طلبان حکومتی ”تکلیف“ شان چیست؟ شواهد نشان از ان دارد که بخش های میانی اصلاح طلبان با تنگی قافیه در شرایط اختناق حاکم، زبان در کام کشیده اند تا از حلاوت شیرینی قدرت و حفظ موقعیت های رانتی خویش محروم نمانند، و عطای زمزمه های مخالفت ملیحانه را به لقای سکوت بر سر سفره چرب قدرت ترجیح داده اند .   اما مدعیان پیگیر اصلاحات چه؟
پس از ابلاغ رسمی حکم اخراج اصلاح طلبان دولتی، با گردهم امدن راه یافتگان به مجلس هفتم در مجلس، دو کنگره از سوی عمده ترین نیروهای اصلاح طلب دوم خرداد تشکیل گردید. تشکیل این کنگره ها در وحله اول از دید ناظر بیرونی شاید می توانست حاوی پاسخ به این انتظار اجتماعی باشد که این نیروها پس از تجربه های گوناگون از جمله عدم گزینش از سوی مردم، هم در آزادترین! انتخابات و هم در محدودترین؟ انتخابات، قصد وارسی واقع بینانه و نقد عملکردهای خویش و تحلیلی عینی از شرایط ایران را دارند. اما زهی خیال باطل! آنچه در این کنگره ها غایب بود تحلیل واقع بینانه و توضیح عملکرد واقعی اصلاح طلبان دولتی بود. کنگره اول توسط مجاهدین انقلاب اسلامی بر گزار گردید. در این کنگره ضمن سوگواری هایی از این دست که: روشنگری‌ها و راهگشایی‌های امام در سالهای پایانی دهه اول انقلاب که آشکارا زدودن زنگار تحجر و اقتدارگرایی از سیمای تابناک انقلاب را هدف گرفته بود، با رحلت امام ناتمام ماند و ضمن تاکید به این مفاهیم که ایده ولایت مطلقه فقیه که در قبال احکام اولیه و اقدامات شورای نگهبان و در جهت منافع و مصالح جامعه مطرح شده بود و در واقع چیزی جز تاکید بر اختیارات متعارف هر حکومتی برای اداره کشور در مواجهه با مشکلات و پاسخگویی به مطالبات اجتماعی نبود، به اینجا می رسند که: خلاء پدید آمده از فقدان امام، فرصت مغتنمی برای صاحبان گرایشهای مذکور ( عناصر و باندهای استبدادطلب ) پ دید آورد تا با استفاده از ایده ولایت مطلقه فقیه امکانی ویژه به نفع تثبیت اقتدارگرایی و نادیده گرفتن اصل حاکمیت ملت بر سرنوشت خویش و علیه جمهوریت نظام و خواسته‌های مردم تعبیر و تفسیر کنند . و ادامه می دهند که: دکترین سازندگی سالهای پس از جنگ ... نه تنها در عرصه حقوق و آزادی‌های اجتماعی - سیاسی توفیقی نیافت، بلکه در حوزه‌های اقتصادی مورد نظر خویش نیز نهایتا ناگزیر به عدول از اهداف اولیه و عقب‌نشینی در برابر اقتدارگرایان شد و حرکت خزنده راست اقتدارگرا به سوی کنترل کامل قدرت و پلیسی کردن فضای جامعه که قتلهای زنجیره‌ای یکی از نتایج آن بود، شتاب بیشتری گرفت . و معتقدند که: روند انحراف از اهداف اولیه انقلاب و بازتولید روشهای استبدادی و یکسویه در اداره امور کشور در شرایطی شدت می‌گرفت که جامعه پس از صبر و تحمل در برابر شدائد و سختی‌های دهه اول انقلاب و اوج ایثار و مجاهدت برای حفظ استقلال و تمامیت ارضی و دفاع از نظام در مواجهه با بحرانها و تهدیدهای گوناگون داخلی و خارجی، تحقق مطالبات مغفول‌مانده و به تعویق افتاده خود را انتظار می‌کشید. لذا گذشت زمان تنها شکاف میان این توقع و انتظار و تداوم رویکردهای اقتدارگرایانه و استبدادی در سطح حاکمیت را تعمیق می‌کرد .   (تاکید از نگارنده است)
نتیجه این روند را   ” حماسه بزرگ دوم خرداد “   می دانند و بر اساس چنین تحلیلی ” دوم خرداد را نقطه عطفی در ادامه مسیر انقلاب و تحولی معطوف به آرمانهای اولیه انقلاب “ ارزیابی می کنند واضافه می کنند که ” از این منظر دوم خرداد پیش از هر چیز نشاندهنده حساسیت و پایبندی و وفاداری جامعه به آرمانها و اهداف انقلاب و پافشاری و اصرار بر بازخوانی و روزآمد کردن و تحقق آن در شرایط تحول یافته اجتماعی، سیاسی در آستانه دهه سوم انقلاب بود .“ آنها ” حماسه دوم خرداد “ را ، رخدادی شفاف و نتیجه جنبش اجتماعیی می دانند که سند حقانیت و درستی راه خویش را با خود داشت . و معتقدند با پیروزی دوم خرداد شکاف میان حاکمیت و ملت به سمت پر شدن پیش رفت، بر ضریب وحدت و انسجام ملی افزوده شد، تحسین و احترام جهانیان جانشین اجماع جهانی علیه ایران گشت. اجماعی که برخی از اقدامات نابخردانه در داخل و تبلیغات و تحرکات سیاسی آمریکا آنرا پدید آورده بود. کانونهای متحد ضدنظام در خارج از کشور گرفتار پراکندگی و فروپاشی شد. اهمیت و نقش تعیین کننده حماسه دوم خرداد در تصحیح روندهای مخرب و انحرافی و رفع آسیب‌پذیری‌ها و در نتیجه اقتدار و استحکام نظام چنان بود که اپوزیسیون برانداز آنرا فتنه خواند. اما ضدانقلاب خارج‌نشین در این ارزیابی تنها نبود. استبدادطلبان داخلی نیز دوم خرداد را فتنه و آتشی بر عمود خیمه قدرت و تهدیدی علیه موقعیت انحصاری خویش در اداره خود محور دامنه امور کشور تحلیل کردند. لذا استراتژی دوگانه جدایی اصلاح‌طلبان از مردم در داخل و نقش‌آفرینی در روابط خارجی و دشمن‌سازی‌های موهوم را به مثابه بهانه‌ای برای سرکوب در داخل، در پیش گرفتند. به موازات پیروزی اصلاح‌طلبان از طریق انتخابات و همراه‌ شدن نهادهای انتخابی با مطالبات مردم، ضداصلاحات تقویت و اتحاد نهادهای انتصابی را برای مقابله با اصلاحات و علیه نهادهای انتخابی و محدود کردن صلاحیت‌ها و اختیارات این نهادها، در دستور کار خود قرار داد. قتلهای زنجیره‌ای، ‌ترور حجاریان، توقیف گسترده مطبوعات مستقل و آزادیخواه، تعقیب و پیگرد فعالان سیاسی، ایجاد نهادهای موازی و کارشکنی و ایجاد موانع تصنعی در برابر دولت و مجلس، تشنج‌آفرینی مستمر در داخل برای ایجاد ناامیدی و یأس در جامعه و اثبات عدم تغییر روندهای گذشته علیرغم خواست و اراده مردم،‌ مجموعه اقدامات ضداصلاحات را تشکیل می‌داد . (تاکید از نگارنده است) مجاهدین یعد ار این فراز به برشماری مراحل اصلاحات می پردازد. مرحله اول : در این دوره که از دوم خرداد تا انتخابات دور دوم ریاست جمهوری خاتمی به طول انجامید، جبهه ضداصلاحات در حالت تدافعی قرار داشت. پیروزی دوم خرداد ۷۶ ضربه مهلکی بر اقتدارگرایانی که خود را در آستانه حاکمیت انحصاری قدرت می‌دیدند وارد ساخت و قدرت تحلیل و برنامه‌ریزی و در نتیجه واکنش حساب شده را از آنان سلب کرد . و ادامه می دهند که: واکنشهای خشن و غیرانسانی مانند تشدید قتلهای زنجیره‌ای،‌ حمله به کوی دانشگاه و خوابگاههای دانشجویی و ضرب و شتم دانشجویان، ترور حجاریان، ‌از اوج استیصال، عصبانیت و کینه جبهه ضداصلاحات در این دوره حکایت می‌کرد. خلاء ناشی از تشتت و به هم‌ریختگی اردوی ضداصلاحات و ناتوانی رهبری این جبهه از تصمیم‌گیری و واکنش مناسب، گستره مناسبی برای تحرک اصلاح‌طلبان پدید آورد. و بدون اینکه نشان ویژ ه ای رابرای اثبات این همه مدعا نشان داده و یا افشا کرده باشند با افتخار اعلام می کنند که : جریان اصلاحی با اتخاذ استراتژی آرامش فعال   (تاکید از نگارنده است) توانست دولت، شوراهای شهر و روستا و مجلس را در اختیار بگیرد. اصلاح‌طلبان در طی این مرحله به‌ویژه در عرصه قدرت در پی تعامل مثبت با کانونهای قدرت برای حل مشکلات و رسیدن به نوعی توافق و تفاهم برای اداره کشور و حل مشکلات بودند   انها ویژگی های مرحله دوم جنبش دوم خرداد را هم چنین فورموله می کنند: مرحله دوم : این مرحله از تشکیل مجلس ششم تا پایان دور دوم ریاست جمهوری آقای خاتمی به طول انجامید. جبهه ضداصلاحات پس از دوره‌ای از انفعال و استیصال و با استفاده از امکانات گسترده لجستیکی، تشکیلاتی و مالی (تاکید از نگارنده است) که متأسفانه در دوره دولت آقای خاتمی نه تنها کاهش نیافته،‌ بلکه رشد و افزایش چشمگیری پیدا کرده بود، به تدریج به بازسازی و سازماندهی خود پرداخت. می توان از این گروه ها پرسید   که معجزه تاثیر استراتژی آرامش فعال   و تعامل مثبت با کانون های قدرت، قدرتی که خود ان را چنین بی رحم و پروا توصیف می کنند، در این مرحله چرا ناکارامد گردید؟ اقایان سرنا را از سر گشادش می نوازند. قدرت بر امده از جنبش مردمی دوم خرداد و پتانسیل ازاد شده را در مهار قدرت انحصار طلبان اقتدارگرا به اسم استراتژی ارامش فعال خود مصادره به مطلوب می کنند و سرانجام ِ خفت بار تعامل مثبت! برای تحمیل خویش به کانون های قدرت را   انکار می نمایند. همین تحلیل نشانگر ان است که اینان هیچ از روزگار نیاموخته اند. اینان در همین بیانیه کنگره پس از اخراجشان نیز پیام های روشنی به روحانیت حاکم نشان می دهند و اعلام می کنند که: ایده ولایت مطلقه فقیه در قبال احکام اولیه و اقدامات شورای نگهبان در جهت منافع و مصالح جامعه مطرح شده و در واقع چیزی جز تاکید بر اختیارات متعارف هر حکومتی برای اداره کشور در مواجهه با مشکلات و پاسخگویی به مطالبات اجتماعی   نیست. در نظر اینان در شرایط کنونی برگذاری انتخابات هفتم از این نظر که لطمه‌ای سخت و جبران‌ناپذیر بر مشروعیت نهادهای قانونی کشور و اعتماد ملت به دولت وارد ساخته است قابل نقد است و آنچه انتخابات مجلس هفتم را به بدعت خطرناکی تبدیل کرده است، نادیده گرفتن حداقل شرایط لازم برای برگزاری انتخابات آزاد و نفی آشکار حق ملت در تعیین سرنوشت خویش و مخدوش ساختن وجهه جمهوریت و حتی اسلامیت نظام بود، اصلی که علیرغم موارد فراوان نقض حقوق شهروندی ، تا کنون محترم شناخته شده بود . به راستی اینان در کدام قاره از جهان وبرای کدامین مردم از کدامین کشور سخن می گویند؟ کدام حق ملت در تعیین سرنوشت؟ به راستی آیا برای اولین بار در تاریخ جمهوری اسلامی انتخاباتی برگزار شد که طی آن رأی ملت بلاموضوع و مجلسی بدون اتکاء به آراء اکثریت مردم و در غیاب نمایندگان واقعی اقشار و طبقات اجتماعی تشکیل گردید ؟
از نظر اینان علت تمام این مظالم در حق جمهوری اسلامی چیزی نیست جز تمسک به روش‌های به ظاهر قانونی نظیر نظارت استصوابی که اگر چنین نمی شد اعتقاد بخشی از جامعه، به ویژه نخبگان را راسخ تر نمی کرد که روشهای قانونی، ‌اصلاح‌طلبانه و مسالمت‌آمیز در چارچوب قانون اساسی و ساختار حقوقی موجود راه به جایی نخواهد برد .
آیا با این تقلیل گرایی در تحلیل شرایط کنونی توسط اصلاح طلبان دولتی چه آینده ای برای عمل اجتماعی اینان قابل تصور است؟ سراپای میهن در لهیب آتش استبداد اقتدارگرایانه ولایت فقیهی می سوزد. اتش فته ضدبشری گریبان هر انچه شریف وانسانی را در این خاک گرفته است واین اصلاح طلبان بعنوان بخشی از پایه های همین حاکمیت به چنین تفسیر هایی برای ایجاد توهم هر چه بیشتر دست می یازند: ولایت فقیه نیز به عنوان نظریه بنیانگذار انقلاب اسلامی و یکی از اشکال حکومت اسلامی و نه لزوماً تنها شکل آن، که در قانون اساسی گنجانده شده است همانند سایر اصول تعیین کننده ساخت سیاسی در این قانون، نمی‌تواند و نباید موضوع تفاسیر مغایر با اصل حاکمیت ملت قرار گیرد و نمی‌توان از ولایت‌فقیه تبیینی به دست داد که قانون اساسی را به مثابه میثاق ملی و در نتیجه اصول ناظر بر حق حاکمیت ملت را بلاموضوع کند . و اضافه می کنند که واقعیت آنست که تفاسیر موجود از ولایت‌فقیه به عنوان یک نظر سیاسی، طیفی از نظریه‌های اقتدارگرا و مروج دیکتاتوری تا نظریه‌های دموکراتیک را دربرمی‌گیرد. هر چند تفسیر رسمی از ولایت‌فقیه به تفکرات استبدادی و اقتدارطلبانه گرایش دارد و تلاش می‌شود این قرائت به قانون اساسی تحمیل شود، اما باید گفت تفاسیر تحمیلی از این دست نظیر آنکه اختیارات رهبری موضوع اصل ۱۱۰ قانون اساسی کف اختیارات است و یا ولی‌فقیه مافوق قانون و دستور او به عنوان حکم حکومتی فراتر از قانون و حاکم بر آن است، اساساً با فلسفه وجودی قانون اساسی و هرگونه معیار و مبنایی برای اداره کشور تعارض دارد. و به لحاظ حقوقی چنان سست و بی‌پایه است که عرف حقوقدانان کشور نمی‌تواند پذیرای آن باشد . اقایان محترم آیا رفع فتنه ولایت فقیه به تفسیر   دموکراتیک آن نیاز دارد و یا نیروی مادی ای که خواهان و قادر به تحمیل تفسیر دموکراتیک باشد؟ شما هم در فراهم آوردن توان مادی اجتماعی که از آن در ادبیاتتان به نهادهای مدنی تعبیر می کنید همانقدر وحشت زده اید که همپالگی های معارضتان از اقتدارگرایان. با این تفاوت که انها با اتکا به نهادهای اقتدارگرایانه و حربه ایجاد وحشت در سایه قدرت بدان احساس نیازی نمی کنند ولی شما از تصور شکل گیری نهاد های مدنی مردمی عرق مرگ بر پشتتان می نشیند. با سازش، مماشات و مصالحه بر سر قدرت و ترس از تشکل های مردمی، طلایی ترین دوران جنبش اصلاحی مردم را به قربانگاه بردید وامروز باز فریاد می زنید که   محدود و پاسخگو کردن قدرت باید کانون اهتمام و محور فعالیت‌های اصلاح‌طلبان قرار گیرد . مگر در این راه تلاش نکردید؟ که اعلام می کنید: التزام به قانون اساسی به عنوان میثاق ملی و تاکید بر آن به مثابه تنها سند رسمی و حقوقی مادر که طی آن بر حق حاکمیت ملت بر سرنوشت خویش و آزادی‌های سیاسی اجتماع تصریح شده است ، تنها راه است. ایا از ان همه قدرتی که در اختیار داشتید پیش از این چه استفاده ای کردید؟ وامروز با چه معیاری باید به گفته ها وشعارهایتان ایمان اورد؟ تمام درد شما ناله از اقتدارگرایان بی مروتی است که دلسوزی و پای بندی شمارا به این نظام منحوس درک نمی کنند . و در این راه علیرغم ان همه قدرتی که در اختیار داشتید و تلف شد وقیحانه از دیگران مایه می گذارید و طلب کارانه انها را بر مینای تحلیلی معوج اینچنین شماتت می کنید: دانشجویان و تشکل‌های دانشجویی می‌گویند اگر انتخابات آزاد باشد در انتخابات شرکت می‌کنیم، در صورتی که این ادبیات اشتباه است. جریان دانشجویی باید بگوید که ما به اقتدارگرایان اجازه نمی‌دهیم که مانع برگزاری انتخابات آزاد شوند، جنبش دانشجویی باید آزادی انتخابات را تحمیل کند نباید از ترس مرگ خودکشی کند . (تاج زاده جمعه ۲٣/۵/۱٣٨٣ اذین داد) به راستی آقایان شما چقدر تلاش کردید تا به اقتدارگرایان اجازه ندهید که مانع برگذاری انتخابات آزاد شوند؟ و آیا امروز این شما نیستید که از ترس دوری از قدرت دست به خود کشی می زنید؟   بیش ازیک سال پیش نگارنده این نوشته در نوشتاری خطاب به اقای حجاریان نوشته بود: دستتان درد نکند اقای حجاریان. شما به مشروعه خویش رسیده اید و امروز هم حاشیه امنی را برای خود متصور می بینید و مردم هم مثل همیشه در تئوری و عمل شما محلی از اعراب ندارند. “گور پدرشان که شما را بعنوان سر برگزیدند!!!” اما خواهش می کنم دلخوش نباشید که “مردم نمی گویند خاتمی و نمایندگان مجلس جنایتکار بودند” با روندی که در پیش است و عدم صداقتی که شما و امثال شما در پیشاروی جنبش اصلاحی مردم از خود نشان می دهید و به ریش مبارک همه می خندید، همین فردا فریاد عدالت خواهانه مردم بر خواهد خاست تا نقش جنایتکارانه شما را در بزک کردن  مشروطه ولایتی تان بر سر هر کوی و برزن برملا کند. اگر هنوز اندکی صداقت اصلاح طلبانه در شما و یارانتان موجود است برای تظهیر چهره آلوده خودتان هم که شده یکبار ریسک اعلان دشمن حقیقی مردم را به صدای رسا بپذیرید و اعلام کنید که سرچشمه تمام انسدادها و بن بست هایی که در مهلکه آن گرفتار شده اید چیزی نیست جز حاکمیت متحجرانه ولایت فقیه. شاید اولین گام اساسی برای رهایی از افلاس کامل را  بر داشته باشید. (۱)
می دانم که باز هم در استانه انتخاباتی دیگر برای حفظ بافت های چسبیده به قدرتتان برای چندمین بار نیز به ایجاد توهماتی دیگر از این قماش متوسل خواهید شد که: اصلاح‌طلبان نه از حاکمیت خارج شده‌اند و نه اقتدارگرایان و استبدادطلبان را در هر سطح و مقامی عین نظام دانسته‌اند و نه گرایشات دیکتاتوری را به عنوان جریانی هم سنخ با آرمانهای انقلاب و اصول و مبانی نظام به رسمیت شناخته‌اند. آنچه رخ داده است حذف اصلاح‌طلبان از عرصه رقابت سیاسی با برگزاری انتخاباتی نمایشی و غیرقانونی بوده است. .. بنابراین حضور پرنشاط، با انگیزه و فعال اصلاح‌طلبان در عرصه سیاسی برای تحقق اهداف اصلاحی خویش مصداق عمل صالح و رسالتی تاریخی است که اصلاح‌طلبان به علت برخورداری از صلاحیت‌ها و ویژگی‌های سیاسی، اجتماعی و تئوریک در مقایسه با دیگر جریانهای فکری، سیاسی بهترین حاملان آن به شمار می‌روند .
و باز هم از یاد خواهید برد که تنها علت اخراجتان از حاکمیت برگزاری انتخاباتی نمایشی و غیرقانونی نبوده است.
ادامه دارد ...
هاتف رحمانی
۱٣٨٣/۰۵/۲٣

* www.iran-chabar.de
۱_ www.iran-chabar.de


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست