سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

بحرالعلوم و "اصحاب قلم"


مسعود نقره کار


• بحرالعلوم زبان شاملو در شعر "پریا" را زبان ابتذال تشخیص داده است اما زبان شاعر مکتبی علی معلم را زبانی می پندارد که "کار هر کس نیست" و فقط شعرای "گردن کلفتی" مثل علی معلم (یوسفعلی میر شکاک و موسوی گرمارودی و دیگر "گردن کلفت"های شعر ) می توانند ازعهده اش بر بیایند! ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۱٣ بهمن ۱٣٨۶ -  ۲ فوريه ۲۰۰٨


پیشگفتار

   ولی فقیه بحرالعلوم نیز هست, البته در اسلام (به ویژه در تشیع) چیزی که کم نداشته و نداریم بحرالعلوم است, اینان در همه ی عرصه های علوم طبیعی (و ماوراء طبیعی و خفیه) و علوم اجتماعی, از فقه و سیاست و اقتصاد و حکمت و نجوم و ریاضیات و طب گرفته تا فرهنگ و انواع و اقسام هنرهای اسلامی و غیر اسلامی متخصص و صاحب نظر , و معلم و راهنما بوده و هستند. حال اگر نظرات, افاضات و فتاوی این بحرالعلوم ها با علوم زمانه ی خود, و این زمانی, همخوانی نداشته و ندارد این مشگل علوم است نه عیب و ایراد اسلام و بحرالعلوم های اش, چرا که مسلیمن می پندارند اسلام و بحرالعلوم های اش "گل بی عیب"اند و "به ذات خود ندارند عیبی", و اگر عیب و ایرادی هم گرفته می شود یا از نادانی نامسلمان هاست و یا از نامسلمانی ی مسلمان ها!
برای نمونه نگاه کنید به آثار معروف ترین "بحرالعلوم" تشیع, یعنی امام جعفر صادق, به ویژه "طب الصادق", که اهل تشیع می پنداشتند و می پندارند برجسته ترین و معتبرترین کتاب طبی در جهان است, و برخی به گونه ای حیرت انگیز بر این باورند که حتی امروزه نیز قابل استفاده است! (توصیه می کنم این اثر شگفت انگیز را مطالعه کنید اما با احتیاط تا چون من چوب این نوع مطالعه کردن ها را نخورید). (۱)
نه فقط آثار نوشته شده ویا رونویسی شده ی امام های معصوم, حتی توضیح المسایل آیت الله ها و مجتهدینی که اکثرا" نیز از روی هم رو نویسی کرده اند, نشان از این دارند که حرف های این حضرات ربطی به علوم اجتماعی و طبیعی زمانه ی خود و این زمانی نداشته و ندارند. برای نمونه نگاه کنید به آثار آیت الله خمینی که در آن ها همه چیز پیدا می شود جز علم و دانش و انسانیت و آزادگی انسان.
در این میانه اما تعجب آورتر "شاعر" از آب در آمدن خمینی است. با آنکه اسلام "تکلیف" شعر و شاعر را روشن کرده است اما پادو های بارگاه خمینی خلق الساعه امام را شاعر و اشعارش را منتشر کردند.
خمینی اما علیرغم "شاعر" شدن لحظه ای دست از دشمنی با شاعران, و بطور کلی با قلم و اهل قلم بر نداشت. او بارها اظهار تاسف کرد که چرا در آستانه ی انقلاب دستور نداد اهل قلم را بر سر چهارراه ها دار بزنند, او فرمان داد تا قلم ها را بشکنند, و شکستند, او فتوا داد اهل قلم را بکشند, و کشتند و .... نشان داد که نخستین "شاعر" جهان است که شاعران را به شکنجه گاه و قتلگاه فرستاده است! (۲)

آیت الله خامنه ای و "اصحاب قلم"

ولی فقیه, آیت الله خامنه ای, همچون امام اش "بحر العلومانه" آثاری منتشر کرده است که همان ویژگی های آثار امام اش را دارد. در عرصه فرهنگ و هنر خامنه ای اما با خمینی تفاوت هایی دارد. یکی از تفاوت ها این است که خامنه ای "شاعر" نیست اما "اهل هنر و ادب" می نماید. در رابطه با قلم و اهل قلم نیز در حرف مثل امام اش نمی نماید ولی در عمل راه همان "شاعر" ی که قاتل قلم و اهل قلم بود را رفته و می رود.
به هنگام کاندیداتوری ریاست جمهوری گفته می شد که آیت الله خامنه ای اهل موسیقی ست و حتی تار می نوازد. گفتند که "طبع هنر پرورانه"ای نیز دارد و با شعرا, به ویژه برخی شعرای همولایتی اش, همچون زنده یاد مهدی اخوان ثالث, حشر و نشری داشته است. و وقتی اخوان از شاعر گرانقدر اسماعیل خویی خواست تا اجازه دهد او نزد خامنه ای برود و شفیع اش شود تا شاعر بزرگ تبعیدی بتواند به ایران بر گردد و "مثل بچه ی آدم" برود فلسفه درس بدهد, وجود حشر و نشرهای "هنر پرورانه" رهبر تقویت شد. البته به یاد داریم پاسخ زیبا و قاطع اسماعیل خویی به اخوان ثالث را. اسماعیل خویی ضمن رعایت احترامی سزاوارانه نسبت به استادش اخوان ثالث, همراه با رد پیشنهاد او نوشت: "این ما هستیم که باید آخوند های آدمخوار را ببخشیم نه آن ها ما را". (٣)
آیت الله خامنه ای در مقام ریاست جمهوری ضمن حمایت از قلم شکنی های خمینی و آزار و کشتار اهل قلم, گاه سیاست به نعل و به میخ را پیش می برد. این ها نمونه هایی از میان ده ها نمونه اند:
او در مصاحبه ای ۲ ساعته با کیهان (به سال ۱٣۶۴) از اهمیت نقد سخن گفت اما در جا گفت در نقد کردن: "باید مرزها را رعایت کرد... ما نباید ورع مطبوعاتی را با سانسور و خود سانسوری اشتباه کنیم و...." (۴)
خامنه ای چه به وقت ریاست جمهوری و چه در مقام ولی فقیه از خط و نشان کشیدن برای اهل قلم غافل نشد.
"... یک جریان ضد انقلابی و ضد دینی ادعایی لیبرالیسم وابسته در داخل کشور ما وجود دارد که در دوران تسلط رژیم فاسد و ستمگر گذشته, به ساز آن رژیم رقصیده اند و با او همکاری کرده اند و... دست اطاعت و غلامی به او داده اند و آن اوضاع را تحمل کرده اند و دم نزده اند. اینها یا نویسنده یا شاعر یا هنرمند یا مطبوعاتچی بودند. بعد که نطام جمهوری اسلامی سر کار آمده است و به همه آزادی معقولی داده شده است ...اینها در مطبوعات وابسته ای که پول هایش از آن طرف مرز می آید...علیه جمهوری اسلامی شیر شده اند..."" (۵)
ولی فقیه در ۱۵ مهر ماه سال ۱٣۷۷ نیز در دیدار با اعضای جهاد سازندگی گفت: "...نویسندگان و روشنفکران ایران در فعالیت های اقتصادی دولت اخلال می کنند و در عرصه های نظامی, امنیتی, سیاسی و فرهنگی لطمه می زنند".
خامنه ای, رییس جمهوری که بین "ورع مطبوعاتی" و سانسور فرق می گذاشت در مقام ولایت فقیه به توجیه و دفاع از سانسور روی آورد و خطاب به "شورای فرهنگ عمومی کشور" گفت:
".... سانسور باید به نفع خوانندگان کتاب انجام شود" و مدعی شد که همه ی حقوق به نویسنده مربوط نمی شود بلکه دولت هم باید به نفع خوانندگان دست به سانسور کتاب بزند. (۶)
ولی فقیه چندی بعد نیز در سخنرانی ای در جمع ده ها تن از ناشران داخلی سانسور مطبوعات و کتاب و ممنوعیت ماهواره را کاری اسلامی و درست خواند و گفت: "باید وسایل لازم برای مصون سازی ذهن ها و افکار جوانان فراهم شود." (۷)
فرمان سانسور لغت نامه ی دهخدا, از تازه ترین نمونه های تلاش های سانسور گرانه ی ولی فقیه ی "هنر پرور" است.
ف.م.سخن, نویسنده و طنزپرداز گرانقدر در این رابطه می نویسد:
"... آیت الله خامنه ای نیز با اظهار نگرانی از برخی مطالب مندرج در لغت نامه ی دهخدا، حکم به بررسی و تصحیح (بخوانید حذف) برخی مطالب لغت نامه را می دهند از جمله ماده ی مربوط به حجهالاسلام شفتی.
در مقدمه ی چاپ ۱۳۷۷ لغت نامه -که یک جلد مجزا را به خود اختصاص داده- خلاصه ای از نامه های رسیده به موسسه لغت نامه درج شده از جمله نامه ی حوزه ی علمیه ی قم. "مطالب این نامه در بهار سال ۱۳۷۷ تحت عنوان بررسی لغت نامهء دهخدا در رساله ای به همت حضرت آیت الله استادی در دوازده بخش در قم به چاپ رسیده" که بعد از حذف یک بخش و چند سطر، در مقدمه ی لغت نامه نقل شده است. در بخشی از این نامه آمده (صفحه ی ۵۳۹ تا ۵۴۱ مقدمه):
"رهبر معظّم انقلاب، حضرت آیهالله خامنه ای (دامت برکاته) در لغت نامهء دهخدا در شرح حال عالم بزرگوار، فقیه عالیقدر، حاج سید محمد باقر رشتی معروف به حجهالاسلام شفتی (که قبر شریفش در اصفهان در کنار مسجدی که خود او بنا کرده است (مسجد سید) مزار مومنان است) به مطالبی توهین آمیز که حاکی از کج سلیقگی و روحیهء غیرمذهبی و غرض ورزی نویسندهء آن است بر می خورند. بخشی از مطالبی که در شرح حال حجهالاسلام شفتی در لغت نامه آمده، به این شرح است:
...«چنین طالب علمی که در تمام مدت عمر به عبادت و تقوی و زهد مشهور بوده و غالب اوقات او از خوف خدا به تضرع و ابتهال و نماز و دعا می گذشته، و شب ها از شدّت استغراق و گریه و زاری و عجز و الحاح به درگاه باری تعالی او را حال جنون دست می داده، به تدریج تا آنجا ثروتمند و مالک و تاجر شد که سالی هفتاد هزار تومان به دیوان مالیات می داده و عدد آبادی ها و خانه ها و میزان نقدینهء او را هیچکس جز خود او نمی دانسته و ضیاع و عقار او را نه آفتاب مساحت می توانسته است، نه باد شمال... در شهر اصفهان گویا چهارصد کاروانسرا از مال خود داشته؛ گویا زیاده از دو هزار باب دکاکین داشته......"
اما قسمتی از زندگی این حجهالاسلام پولدار و ثروتمند که به مذاق آیت الله خامنه ای خوش نیامده از این قرار است:
"«و چون سید اقامهء حدود را در زمان غیبت امام واجب می دانسته، خود به امر به معروف و نهی از منکر و اجرای حدود قیام می نمود و مدعی بوده است که حکم من در این قبیل مسائل، بعینه همان حکم حضرت صاحب الزمان است. عدد کسانی که سید ایشان را در دورهء سلطهء خود در اصفهان به تازیانه حد زده، از حساب بیرون است. و شمارهء کسانی که او به دست خویش به عنوان اقامهء حدود کشته، تا یکصد و بیست نوشته اند. امر عجیب در کار وی این است که او متّهمین را ابتدا به اصرار و ملایمت تمام و به تشویق اینکه خود در روز قیامت پیش جدّم شفیع گناهان شما خواهم شد به اقرار و اعتراف وا می داشته، سپس غالبا با حال گریه ایشان را گردن می زده و خود بر کشتهء آنان نماز می گذارده و گاهی هم در حین نماز غش می کرده است.
این که چرا نَقل زندگی نامه ی این سید آدمکش در لغت نامه، خاطر آیت الله خامنه ای را آزرده و ایشان را نگران کرده به ما مربوط نیست اما این که به خاطر این نگرانی، همین سطور، از لغت نامه حذف شده البته به ما مربوط است.
در چاپ اخیر – یعنی چاپ ۱۳۷۷-، در جلد ۶، صفحه ۸۷۸۱، بعد از عنوان "مجلس درس حجهالاسلام و شاگردان و تالیفات او" بلافاصله عنوان "وفات سید و محل قبر و اولاد او" می آید، حال آن که در چاپ قدیمی تر، یعنی در چاپ سال ۱۳۳۰، جلد ۱۸، صفحه ی ۳۲۹، میان این دو عنوان، عنوانِ "حجهالاسلام و اقامهء حدود" آمده که شیوه سربریدن ِ مندرج در نامه ی حوزه از روی همان، نوشته شده است. این بخش در چاپ جدید –لابد به اشاره رهبر معظم انقلاب- کلا حذف شدهاست..." (٨)
البته" بحرالعلوم"زیرک و حواس جمع است, او ترتیبی داده است که پادوهای فرهنگی اش هراز چند گاهی گروهی "اهل هنر و ادب" را به بارگاه اش بکشانند تا ایشان ضمن نشان دادن "هنر پرور"ی اش درس های لازم نیز به این دسته از اهالی "هنر و ادب" بدهد. روزی جماعتی روزنامه نگار و نویسنده, روزی دیگر گروهی ناشر, یک روز مشتی سینماگر و دیگر روز انبوهی شاعر و شاعره جمع می شوند تا از دانش "گسترده و عمیق" ولی فقیه در عرصه های روزنامه نگاری, نشر, سینما و شعر مستفیض شوند. کافی ست سری به تارنمای ولی فقیه بزنید تا در جریان همه ی این دیدارها و درسها و راهنمایی ها و فضل فروشی ها قرار بگیرید.
تازه ترین این نوع نمایش ها چهار شنبه ۴ مهر ماه سال ۱٣٨۶ بر پا شد:
"....طنین نوای ربنای استاد شجریان و اذان زنده یاد موذن زاده اردبیلی در عصر و شامگاه نور باران تهران, شاهد گردهم آیی گروهی از شاعران و اهل ادب بود که نماز مغرب و عشاء را به امامت مقام معظم رهبری حضرت آیت الله خامنه ای قیام بستند و....." و "سپس سروده های خود را در وصف پیامبر اعظم (ص), اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام ), انقلاب اسلامی, دفاع مقدس و همچنین اشعاری با مضامین دینی و اجتماعی, قرایت کردند."
برنامه گذار اصلی این شرفیابی "مرکز آفرینش های ادبی حوزه هنری" بود, و درمیان ده ها شاعر و شاعره ی "گردن کلفت", گردن کلفت ترین ها علی معلم, موسوی گرمارودی, یوسفعلی میرشکاک, حمید سبزواری و علیرضا بدیع بودند.
"....وقتی مجری جلسه از یوسفعلی میر شکاک برای شعرخوانی دعوت کرد, احوال جویی گرم مقام رهبری وی را بر آن داشت تا نزد ایشان رفته و پس از آن که ابراز علاقه و ارادت از نزدیک صورت گرفت " (۹), این شاعر "دشمن آزادی و قلم شکن" از همان نزدیک برای مقام رهبری اش شعر خواند!
موسوی گرمارودی نیز مورد تفقد و مزاح افتخار آمیز رهبری قرار گرفتند.
".... وقتی مجری جلسه نام علی موسوی گرمارودی, شاعر خط خون, را برای شعر خوانی بر زبان راند, وی با بیان اینکه آثارش در زمینه شعر کلاسیک, بیشتر قصیده است و در زمینه ی شعر نو, آزاد, خواست فرصت وی را به جوانان شاعر اختصاص دهند, اما پس از آن که مقام معظم رهبری به مزاح به وی فرمودند که یک قصیده را انتخاب کنید و نیمی اش را امسال و نیمی اش را سال دیگر بخوانید , گفت: پس یک قطعه کوتاه را با نام مهربانی می خوانم تا پاسخ مهربانی آقای باقری را داده باشم ...." (۱۰) (ساعد باقری از برپا دارندگان و مجریان این نمایش هاست).
علیرضا بدیع از نیشابور نیز شعر خواند و خامنه ای پس از استماع اشعارش گفت :"....چگونه می گویند که نیشابور به عطار و خیام نیفزود؟ الحمدالله که افزوده است"(۱۱)
"....علی معلم (دامغانی) نیز به رسم سال های اخیر, یکی از آثار روایی –محاوره ایی اش را خواند:که مقام معظم رهبری در پی آن فرمودند: "این زبان خوبی ست, اما کار هر کسی نیست, مثل شما گردن کلفت های شعر می توانند از عهده اش بربیایند والا اگر یک مقدار سست باشد به ابتذال کشیده می شود, نظیرش را هم قبلا" دیدیم: مثلا "پریا".
همین دو سه قلم اظهار نظر درباره علیرضا بدیع و علی معلم, و مقایسه ی نوشته های اینان با آثار عطار و خیام و شاملو عمق بحر این بحرالعلوم را نشان می دهد. این "فرمایشات" در کنار گفتار و کردار ولی فقیه ی "هنر پرور" در باره ی قلم و به قول خودش "اصحاب قلم" بیانگر این واقعیت است که بزرگترین بحرالعلوم در قید حیات عالم تشیع - و لابد عالم اسلام - چقدر با پدیده ی فرهنگ و هنر, و گوهر ادبیات بیگانه است. سوی دیگر نمایش های "شرفیابی" نیز نشانگر واقعیتی ست تلخ تر, که چگونه ساده لوحی, سخافت و حماقت می تواند شعر و شاعر را "سرشار از تهی" و آستان بوس بارگاه قاتل شعر و شاعر, و فرهنگ و هنر کند.   

********
زیر نویس:

۱- به سال ۱٣۵۴, زمان دانشجویی در دوره ی بالینی, در"مرکز پزشکی فیروزگر" در تهران با دو همکلاس مذهبی پیرامون طب الصادق گفت و گویی داشتم, بی آنکه قصد توهین داشته باشم موارد بسیاری از موضوع های مطرح شده در کتاب را که با خوانده های آن روز ما مغایرت داشت با این دو همکلاس در میان گذاشتم و به عنوان دانشجوی پزشکی نظرآن ها را جویا شدم (برای نمونه نظر امام جعفر صادق در باره ی علت بروز و شیوع جذام – خوره-, یا درمان اسهال و....). آن دو همکلاس مذهبی گفتند این کتاب به دوره ای تعلق دارد که امام جعفر صادق حیات داشت. نمونه هایی مقایسه ای ارایه شد که نشان می داد بحث های کتاب مذکور برای همان دوره هم بی ربط و عقب مانده بود, آن دو اما نپدیرفتند. باری, پس از انقلاب این دو همکلاس به معاونت پارلمانی وزارت بهداری و ریاست بخش پزشکی کمیته امداد امام خمینی منصوب شدند. حول و حوش سال ۱٣۶۰ به من اطلاع داده شد که در وزارت بهداری مطرح شده است که من "پیکار"ی هستم و در سال ۱٣۵۴ "صب امام" کردم. به آورنده ی خبر گفتم من پیکاری نیستم و سال ۱٣۵۴ هم صب امام نکردم و ماجرا را برای اش شرح دادم. ابتدا از سوی وزارت بهداری به جبهه ی جنگ فرستاده شدم و پس از بازگشت حکم اخراج ام از بیمارستان به من ابلاغ شد. رییس بیمارستانی که در آنجا شاغل بودم با آنکه حزب الهی بود از روی مهر و دوستی گفت: بهتر است دور و بر وزارت بهداری آفتابی نشوی, همو گفت ماجرا به بحث پیرامون طب الصادق ارتباط دارد! و از من خواست خودم را گم و گور کنم و.....   
۲- برای خواندن نمونه هایی از گفته های خمینی به مجموعه ی ۵ جلدی بخشی از تاریخ جنبش روشنفکری ایران, بررسی تاریخی و تحلیلی کانون نویسندگان ایران و.... , به ویژه مقدمه ی جلد سوم, مراجعه کنید. این مجموعه توسط انتشارات باران منتشر شده است.
٣- متاسفانه نامه ی اسماعیل خویی عزیز به اخوان ثالث را در اختیار ندارم, آنچه نوشتم به اتکای حافظه ام است.
۴- کیهان و کیهان هوایی, سال ۱٣۶۴, بخش اعظم این مصاحبه در جلد سوم منبع شماره ۲ آمده است. (رابطه "ورع مطبوعاتی" و سانسور در فرهنگ آخوندی چیزی شبیه رابطه ی تعزیر و شکنجه است!)
۵- نشریه "یا لثارات الحسین", نشریه انصار حزب الله , شماره ۲۷ , سیزدهم اردیبهشت ۱٣۷۵
۶- شهروند (تورنتو), سال ششم, شماره ۲۷۵, ۱۴ آبان ماه ۱٣۷۵
۷- سخنرانی آیت الله خامنه ای در جمع گروهی از ناشران, اردیبهشت ماه ۱٣۷٨- آپریل ۱۹۹۹
٨- وبلاگ ف.م.سخن, (برگرفته از تارنمای گویا)," از آیت الله خامنه ای و لغت نامه ی دهخدا .....",.٣۰ دی ماه ۱٣٨۶
۹, ۱۰, ۱۱ – "تکریم شعر و شاعری در شب میلاد کریم اهل بیت (ع), تارنمای خبر گزاری دانشجویان ایران, "ایسنا" سرویس فرهنگ و ادب- ادبیات, مهر ماه ۱٣٨۶


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۱)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست