سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

ائتلاف، ادغام و یا اتحاد، کدامیک و چگونه؟


هادی صوفی زاده


• بدون ساماندهی جدید به ساختار حزبی امکان پیشرفت سیاسی و عبور از بحران ضعیف است و امکان تداوم دیکتاتورری و یا ظهور دیکتاتوری دیگر وجود دارد چراکه دیکتاتوری سلطنتی تاریخ ۲۵۰۰ ساله حکومتداری را با خود یدک می کشد و دیکتاتوری اسلامی نیز از تاریخ ۱۴۰۰ بهره می برد و تنها آزادیخواهان هستند که تاریخی ۱۰۰ ساله اما ناکامل دارند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
آدينه  ۵ بهمن ۱٣٨۶ -  ۲۵ ژانويه ۲۰۰٨


در کشورهای پیشرفته و تکامل یافته، ساختار پلورال و تعدد احزاب یکی از حقوق سیاسی نهادینه شده وغیر قابل مشاجره است . طبق قانون تشکیل احزاب، حد اقل ۵۰ نفر حق تشکیل حزب و ۱۵ نفر حق تشکیل سندیکا و هر نهاد مدنی وصنفی را دارند. در فرهنگ علوم سیاسی حزب را عده ای متفق الفکر که علی القاعده از آگاهان جامعه هستند و بامیل خود برای هدفی مشترک دور هم جمع می شوند تعریف می کند . در قوانین بین المللی طبق ماده بیستم اعلامیه جهانی حقوق بشر و همچنین کنوانسیون بین المللی حقوق سیاسی و اجتماعی مصوب سال ۱۹۶۶ به جزئیات حق آزادی تاسیس حزب و سندیکا پرداخته شده است. نظام جمهوری اسلامی ایران نیز با مشروط کردن و اسلامیزه کردن آزادی، حزب سیاسی را به عنوان یک نهاد پذیرفته است. در این خصوص قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران در فصل سوم که در صدد بیان حقوق ملت است در اصل بیست و ششم در خصوص احزاب سیاسی تصریح کرده است «احزاب، جمعیت ها، انجمن های سیاسی و صنفی و انجمن های اسلامی یا اقلیت های دینی شناخته شده آزادند، مشروط به این که اصول استقلال، آزادی، وحدت ملی موازین سیاسی و اساسی جمهوری اسلامی را نقض نکنند.
حزب وسیله ای برای مبارزات پارلمانی، مشارکت در امور مملکتی و بیان اراده مردم و تحکیم پایه های دموکراسی است. اما در کشورهای دیکتاتوری و شبه کودتایی به دلیل قبضه شدن قدرت توسط هیئت حاکمه و فضای ناسالم سیاسی، ظهور احزاب در تبعید و فعالیت بطور مخفی و متعاقب آن سوق دادن به مبارزه مسلحانه است. فعالیت سیاسی در همچون وضعیتی زندان، شکنجه، اعدام و کشتار را به همراه دارد و دادن هزینه های انسانی در مبارزه نگرشی تقدس گرایانه به احزاب ایجاد می کند. گرچه با توجه به تحولات جهانی تصویر فوق تا اندازه ای به دگرگونی هایی در نگرش حکومتها و مخالفین آنها انجامیده است اما روابط میان حزب و حاکمیت در کشور ایران ناشی از فضای دهه های گذشته و بر اساس سیاست حذف توسط هیئت حاکمه و ادامه فعالیت مخفی از طرف مخالفین نظام بوده و هست.
صرفنظر از نظام استبدادی موجود یکی دیگر از دلمشغولیهای فعالین سیاسی ایران پراکندگی و شکننده گی روابط احزاب ایرانی با همدیگر است. پراکندگی و تشتت ‌احزب ایرانی غیر قابل توجیه و مسئولیت ناپذیری شان در قبال وظایفشان که در قبل واندکی بعد از انقلاب بر دوش نهادند مورد انتقاد خاص و عام است. در همچون فضای مایوس کننده ای اعتماد مردم به احزاب کاسته و در نتیجه امکان تداوم بقای حاکمیت بیشتر شده است. لازم به یادآوری است از میان کسانی یا حزبی که واقعا بهای هنگفتی را برای برداشتن جو بی اعتمادی و پراکندگی پرداخت حزب دموکرات کردستان بود. تشخیص و توجه به همچون امر مهمی بود که زنده یاد دکتر صادق شرفکندی و همراهانش در سال ۱۹۹۲ برای چاره جویی و غلبه بر پراکندگی در رستوران میکونوس جانشان را از دست دادند. با توجه به اسناد حزب دموکرات کردستان و مطا لبی که از رفیق شهیدمان به جای مانده و در آرشیو موجود می باشد، نشان می دهد که تمام دغدغه های ایشان انسجام نیروهای چپ و آزادیخواه بود. آنچه مایه تاسف است، سیاستمداران ایرانی قادر نبودند اهداف شرفکندی و همفکرانش را به نقطه عطفی در تاریخ مبارزات تبدیل و برای نجات کشور سرآغازی نو بیابند. زنده یاد دکتر شرفکندی اندکی قبل از ترورش در مصاحبه ای با بخش فارسی رادیو فرانسه اظهار داشت که پایداری نظام نه از روی قوت نظام بلکه از ضعف اپوزسیون است. اگر به لحاظ زمانی به همچون دیدگاهی بنگریم می توان گفت که در آن زمان جمهوری اسلامی به اندازه امروز مقتدر نبود و اوپوزسیون نیز به اندازه امروز منفعل نبودند. با این وجود ایشان رهبر حزبی محلی بود که به درک ضرورت اتحاد پی برده بود.
پدیده ریزش و بحران تشکیلاتی در احزاب ایرانی را می توان از بدو تاسیس در عصر مشروطه تاکنون به خاطر آورد. با فاصله از عصر مشروطه و در گذر تاریخ، حزب توده که به حزب مادر تفسیر می شود نقطه تحول مهمی در پیدایش احزاب در ایران به شمار می آید. وجود احزاب موثر را می شود به دو دسته قبل از انقلاب و بعداز انقلاب تقسیم نمود. میزان فروپاشی احزاب در بعداز انقلاب با قبل از آن قابل مقایسه نیست . با تداوم عمر جمهوری اسلامی احزاب برای چاره جویی به دنبال نوعی همکاری و یا همسویی در مبارزه بوده اند اما بی نتیجه بوده است. از بعد جامعه شناسی و روانشناسی اجتماعی این امر مستلزم بحث است. چرا که خارج از اینکه مردم ایران سازمان پذیر نیستند، احزاب هم که وظیفه شان کاشتن بذر اعتماد در جامعه است با حرکات خود جامعه را به بی اعتمادی سوق داده اند. مرحوم مهندس بازرگان هنگام تاسیس نهضت آزادی می گوید: "چرا ایرانیها از احزاب گریزانند؟ خیلی مهم است علت این واقعیت را بفهمیم دودلیل اصلی می‌‌توان پیدا کرد: اولا ـ احزاب و دسته‌ها و شرکتها و بطور کلی اجتماعات در ایران غالبا و مخصوصا در گذشته امتحان بد داده‌اند. مردم سرخورده‌اند. چه بسا احزاب و انجمنها که برای اغراض شخصی زودگذر مانند وکیل و رئیس شدن تشکیل و بلافاصله پس از توفیق تعطیل گردیده است. در شرکتها کلاه سر مردم گذاشته‌اند. در جمعیتها غرضهای خصوصی، جاه طلبی ها، جاروجنجال ها، دسته بندیها پیش آمده و بی اساسی و بی ثباتی و بی انضباطی حکمفرمایی کرده است.... مجموعه این جریانها وقتی توأم با بدبینی‌ها شده خاطرات تلخی در اذهان بیادگار گذارده است. ثانیا ـ دلیل اساسی و مهمتر موضوعی است که مربوط به خصلت نژادی و ساختمان فکری یا روحی خودمان می‌‌باشد". این سخنان را مرحوم بازرگان در دهه چهل هجری بیان داشته واگر زنده بود شرایط کنونی را چگونه تفسیر می کرد؟
گرچه هر چه روی داده قابل برگشت نیست و در اینجا بحث نه بر سر ریزش، بلکه بحث بر سر چگونگی دستیابی به راهکاری برای نزدیکی با همدیگر می باشد. ساختار نظام قبلی عراق و ایران فعلی به لحاظ نوع دیکتاتوری، ناپاسخگویی، فساد دستگاه دولتی، ایستادن در برابر خواستهای مردمی و کشاندن جامعه به سوی انقلاب شباهت زیادی به هم دارند. بنابر این شباهت در هیئت حاکمه رژیم ساقط شده صدام حسین و رژیم آخوندها آشکار اما تفاوتها را می توان در نیروی سیاسی مخالف آنها یافت و مهمترین تفاوت اینکه ایرانیان از دخالت بیگانگان متنفرند، در حالیکه احزاب عراقی به قدرت خارجی می اندیشیدند و سرانجام آنها با میانجیگری غربیها به یکدیگر گوش دادند. شایان ذکر است سه ماه قبل از فروپاشی رژیم صدام حسین قدرتهای غربی نمایندگان احزاب عراقی را در لندن دور هم جمع کردند تا بتوانند بر سر نقاط حساس به تفاهم برسند تا بتوانند در آینده مملکتشان مشترکا کار کنند. از این زاویه آیا هیچگاه به این موضوع توجه شده که به جای اینکه دیگران ما را دور هم جمع کنند خود برای خاتمه دادن به پراکندگی راهکاری صحیح انتخاب نمائیم؟ تجربه نزدیک به سه دهه سیاست هیئت حاکمه در عرصه داخلی و خارجی بیانگر آن است که حکام آخوندی، ایران را به پرتگاه سقوط کشانده اند و گرچه بطور طبیعی هر دستگاه حکومتی بعد از زمامداری دراز مدت به یک سری رفورم روی می آورد، اما گویی رفورم در جمهوری اسلامی اضمحلال آنها را به همراه دارد. بسیار ساده لوحی است که بپنداریم در قاموس نظام، دوم خرداد دیگری بوجود آید. محسن آرمین نایب رئیس مجلس در مجلس ششم، در آخرین سخنان خود که در سایت اخبار روز تحت عنوان"محسن آرمین ناامید شد"، به این نکته مهم اذعان نموده که، مجلس ششم دیگرتکرار شدنی نیست. و در ضمن عنوان نموده که اصلاح طلبان در اهدافشان اولویت بندی روشنی نداشتند. هر چند هزینه دوم خرداد بسیار سنگین بود و مردم ایران بهای زیادی را برای آن پرداختند، با این تجربه و بهای زیادی که داده شد، متعاقبا جناحی رادیکال به قدرت رسید و دلیلی به تفسیر نیست و در یک کلام حکومت فعلی نماینده واقعی نهاد رهبری و آینه تمام عیار نظام اسلامی است. در جو سانسور، تصفیه و امنیتی امکان اینکه حزبی مسئول و مستقل بدون اینکه خود اجازه شرکت در انتخابات را داشته باشد و با شعارهای دولت پسند از مردم بخواهد به مشارکت در انتخابات و انتخاب میان بد و بدتر روی آورد تا جلو کجرویهای حکام ایرانی را بگیرد و بر طبل مردم سالاری و دموکراسی بکوبد بسیار ضعیف است و همچون موضوعی نزدیک به ۱۵ سال است که تکرار می گردد و به هیچ وجه نتوانسته حتی جناح به اصلاح اصلاح طلب نظام را مخاطب خود قرار دهد. باید انسانهای واقع بین سیاسی به این نکته توجه داشته باشند که همچنانکه رژیم شاه در مقاطعی از زمامداری خود به ژنرالهای نظامی متوسل می شد، رژیم فعلی نیز نیروهای ذخیره ای از نظامیان را دارد که در دولت اصلاحات خاتمی ودر جریان قیام ۱٨ تیر سال ۷٨ با آمدن به صحنه و تهدید به زبان بریدن و قلم شکاندن موجی از وحشت را، راه انداختند. این نیروی ذخیره بسیار خشن تر از دولت فعلی است و تاکنون ولایت نیاز به شرکت آنها در امر حکومتداری نداشته است. موارد ریز دیگری در تاریخ ایران وجود دارد که در این زمینه یاد آوری آن از جمله انقلاب سفید، حذف شعار سرنگونی مصوبه پلنوم چهارم حزب توده در سال ۱٣۵۲، حرکت شاهپور بختیار و ایستادگی در برابر موج انقلاب، ارسال نامه ی کسانی چون مرحوم بازرگان و دیگران، ضروری و مقایسه آنها با دوران کنونی آموزه هایی برای نسل حاضر دارد.
۱. انقلاب سفید طبق پروژه و برنامه انجام گرفت و حرکتی اقتصادی ـ بدون توسعه سیاسی ـ به نفع دهقانان بود اما دوم خرداد نه اینکه فاقد برنامه ای برای بهبود اقتصاد جامعه نبود، از بعد سیاسی نیز چرخش در دایره ای بیش نبود. آنچه مردم در بعد از دوم خرداد به حکومت تحمیل کردند بحث جداگانه ایست اما ماهیت رژیم که در پشت شعار جامعه مدنی و گفتگوی تمدنها سنگر گرفته بود چیز دیگری است. بنابراین دوم خرداد از انقلاب سفید عمیق تر نبود که نتوانست مانع انقلاب ۵۷ شود. چرا که توسعه اقتصادی و سیاسی مکمل همدیگرند. نه انقلاب سفید بدون توسعه سیاسی به نتیجه رسید و نه جامعه مدنی خاتمی بدون توسعه اقتصادی به جایی رسید.
۲. حذف شعار سرنگونی در پلنوم چهارم حزب توده در سال ۱٣۵۲ علیرغم وجود برخی از آزادیهای مدنی در غیاب آزادیهای سیاسی. تغییر سیاست حزب توده نتوانست از خشم انقلابی مردم بکاهد. در شرایط کنونی که از آزادی مدنی و سیاسی نیز خبری نیست، مبارزه مسالمت آمیز و تشویق مردم به شرکت در انتخابات راه به جایی نمی برد و نمی تواند قطار از ریل منحرف شده را به ریل باز گرداند، و واقعا حکمرانان ایران دولتمردان، نیجریه، ترکیه و مالزی نیستند که منافع کشور را از زاویه وسیع ملی تشخیص دهند.
٣. جلوگیری از طوفان انقلاب توسط زنده یاد شاهپور بختیار در دوره بحران و به اضافه نامه هایی به شاه توسط کسانی چون مهندس بازرگان که به دربار فرستاده می شد نه منجر به آرامش جامعه و نه بیداری دیکتاتوری پادشاهی گردید و حقیقت اینکه در ایران امروزی شاهپور بختیار دیگری پیدا نمی شود و در ضمن سران رژیم گوششان به نامه های سرگشاده بدهکار نیست. قتل کسانی چون سعیدی سیرجانی، داریوش فروهر و ساکت نمودن کسانی چون قاسم شعله شعدی مقارنه خوبی با کارهای دوره گذشته است.
بدین منظور برای تسلط بر اوضاع بحرانی ایران نیاز به خرد و کار جمعی است و برای دستیابی به آن نیز چند گزینه بیشتر پیش رو نداریم. تفاهم با همدیگر به هر شیوه ممکن ائتلاف، اتحاد، و یا ادغام نیروهای سیاسی در همدیگر. ناگفته نماند که در چند دهه گذشته مواردی همچون تشکیل حزب کمونیست ایران، تشکیل شورای ملی مقاومت، تشکیل کمیته همبستگی، تشکیل سازمان اتحاد فدائیان خلق ایران، تشکیل اتحاد عمل برای دموکراسی و اخیرا اتحاد جمهوری خواهان صورت پذیرفته است. به همین منظور جالب است با بررسی و تفکیک ائتلافها، اتحادها و ادغامها در یابیم که کدام روش برای کار حزبی موفق تر بوده است. و اگر چنانچه روشی مقبول وضریب موفقیت آن بالاست آنرا به استراتژی بدل کنند. در پایین به ذکر مواردی از ائتلاف و ادغام واتحاد را می پردازیم.
۱)ائتلافها:
الف) شورای ملی مقاومت: با تثبیت نظام اسلامی و ضرورت مبارزه با آن در اوایل دهه شصت شورای ملی مقاومت حرکتی بود که از احزاب طرفدار مبارزه مسلحانه و سرنگونی رژیم در اوایل دهه شصت تاسیس شد دو گروه عمده این ائتلاف، سازمان مجاهدین خلق و حزب دموکرات کردستان بودند. نگرانی جمهوری اسلامی از همچون جبهه ای به گونه ای بود که وجود آن را تهدیدی جدی بر علیه خود می دانست . خود محوری مجاهدین از یک جهت و ضعف دیپلماسی کردها از جهت دیگر که ریشه تاریخی دارد به شکست آن منجر شد که در نهایت تنها نامی از شورا به جای ماند.
ب )کمیته همبستگی ایرانیان: با خاتمه جنگ ایران و عراق و جهت گیریهای جدید احزاب، در اواخر دهه شصت چند حزب دیگر با باک گراوند زمینه چپ، بعداز گرفتاریهای زیاد تشکیلاتی دور هم جمع شدند و گاهگاهی بیانیه ی مشترکی منتشر می کردند تحت عنوان کمیته همبستگی. احزاب مذکور عبارت بودند از سازمان فدائیان خلق ایران ـ اکثریت، حزب دموکراتیک مردم ایران، سازمان فدائیان خلق ایران، سازمان جمهوری خواهان ملی ایران، کانون فرهنگی خلق ترکمن و حزب دموکرات کردستان. بدون هیچگونه تفسیری همکاری آنها متوقف گردید.
پ ) اتحاد عمل برای دموکراسی: در اوایل دهه نود میلادی و ضرورت کار مشترک، ائتلافی تحت عنوان اتحاد عمل پایدار سیاسی میان سه جریان سازمان کارگران انقلابی ایران ( راه کارگر )، سازمان اتحاد فدائیان خلق ایران و حزب دموکرات کردستان به امضا رسید که آنهم راه ه جایی نبرد و بعد از چند سال کار مشترک از هم گسست.
۲)اتحادها:
ت ) اتحاد جمهوری خواهان ایران: در اساسنامه اجا آمده است که "اتحاد جمهوری خواهان ایران به مثابه تشکلی باز ودموکراتیک، وجود گرایش های نظری- سیاسی و شکل گیری کارپایه ها و فراکسیون های سیاسی- اجتماعی در درون خود را می پذیرد. و رعایت این حقوق را ازمبانی تشکیلاتی اتحاد جمهوری خواهان ایران وبرای پایداری مناسبات سالم درونی آن، ضروری می داند."
با نگاهی اجمالی در می یابیم که ائتلاف و اتحاد به لحاظ لغوی تفاوت آنچنانی باهم ندارند، اما اتحاد جمهوری خواهان با هیچکدام نمی گنجد، اتحادی که بسیاری از ایرانیان به آن دل بسته بودند از پایه غلط بود چرا که اتحاد جمهوری خواهان ایران با مشکلات ساختاری تاسیس شد. اجا، اتحاد یا ائتلاف نیست به این دلیل که اتحاد و ائتلاف اصولا میان احزاب شکل می گیرد. ادغام نیست به این دلیل که همه احزابی که در آن حضور دارند حزب خود را ملغی ننموده اند. و اعضای آن نیز تعلق حزبی دیگری دارند. با توجه به اساسنامه آن اگر اسم تاسیس روی آن بگذاریم باز هم غلط است چرا که ما کمبود حزب نداشتیم، و باز هم اگر تاسیس است از انظباط تشکیلاتی بهره مند نیست. دلیل نیست که از رهبران آن یکی بیانیه برای شرکت در انتخابات می نویسد و دیگری برای تحریم انتخابات! سرنوشت جمهوری خواهان لائیک و دموکرات که چندی قبل از آنها تاسیس شد و اینک از اختلافات درونی به بن بست رسیده است نشان از این است که جامعه ما ظرفیت تاسیس حزب را ندارد.
٣ ) ادغامها:
ث ) تشکیل حزب کمونیست ایران: حزب کمونیست ایران در ۱۱ شهریور ۱٣۶۲ با شرکت کومه له و اتحاد مبارزان کمونیست و فراکسیونهایی از سازمانهای پیکار، چریکهای فدایی خلق و اعضایی از سازمان های چپ و رادیکال ایران تشکیل شد. (نقل از مصاحبه ی آقای هلمت احمدیان با سایت شهروند). به لحاظ زمانی و مکانی تشکیل حکا آغاز خوب اما هسته های تشکیل دهنده افراطی و نامتجانس بودند. با توجه به انشعابات مکرر حکا، باز هم ادغام آنها از ائتلافها بیشتر دوام آورده است.
ج ) سازمان اتحاد فدائیان خلق ایران: سازمان اتحاد فدائیان خلق ایران در فرودین ماه سال ۱۳۷۳ از اتحاد بین سازمان فدائی ـ ایران و سازمان چریک های فدائی خلق ایران ـ شورای عالی، پا به عرصه وجود گذاشت. پروسه ای که به تشکیل اتحاد فدائیان خلق ایران منجر شد، در آغاز بین این دو سازمان و سازمان کارگران انقلابی ایران ـراه کارگر آغاز شد. پلاتفرم وحدت ما در واقع در طی جلسات مشترک این سه سازمان و بر اساس توافقات هر سه جریان شکل گرفت، اما در پایان کار به هر دلیلی، رفقای راه کارگر از وحدت سازمانی با دو جریان دیگر عقب نشستند و سازمان جدید از اتحاد این دو جریان شکل گرفت. (نقل از مصاحبه ی آقای مسعود فتحی با سایت شهروند). هر چند این تشکیلات در خارج از کشور تاسیس شده اما عمر آن نیز بیشتر از ائتلافها بوده است.
خارج از موارد فوق، ادغامهایی دیگری هم مثل ادغام فرقه آذربایجان در حزب توده روی داده که بباور بنده ادغام احزاب در همدیگر بهتر از اتحادها و یا ائتلافها بوده و بیشتر هم دوام آورده است. روش پیشنهادی این است که احزاب مشابه در همدیگر ادغام و بعداز آن به ائتلاف با همدیگر بپردازند.

کوتاه سخن اگر واقعبینانه به مسئله تحزب در ایران بنگریم، چند دیدگاه بیشتر را نمی توان به عنوان مبنای فکری احزاب یافت.
۱. چپ انقلابی و طرفدار سرنگونی ۲. چپ رفورمیست مسالمت جو و مخالف سرنگونی ٣. احزاب متعلق به ملیتهای مختلف ایران ۴. سازمان مجاهدین خلق و ۵. سلطنت طلب مشروطه و مطلقه .
هر کدام از پنج دیدگاه فوق نقاط مشترک و اختلاف دارند. چپ انقلابی با رفورمیست بر سر شیوه مبارزه اختلاف دارند، اما هر دو بینش چپگرایانه دارند. آشتی ناپذیری مجاهدین با سلطنت طلبان قابل بحث نیست اما هر دو خواهان سرنگونی نظام فعلی هستند. احزاب متعلق به ملتیها اکثرا خواهان سرنگونی و به اردوگاه چپ تعلق دارند، اما مشخص نیست که چه تفاوتی میان راه کارگر و شعبات چریکهای فدایی از طیف چپ انقلابی وجود دارد؟ یا چه تفاوتهایی میان فدائیان اکثریت و اتحاد فدائیان و حزب دموکراتیک مردم ایران و حزب توده و جمهوری خواهان لائیک و دموکرات از طیف رفورمیست وجود دارد؟ آیا به جای این همه حزب چند نفره و چند ده نفره یک حزب معتبر از همفکران بهتر نیست. آیا ادغام تشکیلات چپ معتقد به مشی انقلابی و دیگری ادغام نیروهای معتقد به مشی مسالمت آمیز اعتقاد امکان پذیر نیست؟ ایا در همچون شرایطی امکان انتخاب برای مردم آسانتر نمی گردد؟ هر کدام از ملیتهای ایرانی چند حزب دارند که واقعا سوال برانگیز است که اگر واقعا تشکیل حزب در میان ملیتها برای دستیابی به اهداف ملی است آنهمه حزب برای چه؟ آیا وجود آنهمه به انسجام ملی آنها آسیب نمی رساند؟ آیا لازم نیست که اقلیتها بیشتر از دیگران انسجام خود را حفظ کنند؟ سازمان مجاهدین خلق از همچون شرایطی برخوردار نیست اما سازمان مجاهدین تاکنون به استثنای کردستان از مواضع خود نسبت به مسئله ملیتها خودداری نموده است.
ملیتها:
در کردستان بعداز جداییهای مکرر، بحث بر سر ائتلاف به بحث روز تبدیل شده است. یکی از مشکلات ملتیهای بلوچ، ترکمن، آذری، عرب و کرد ایران وجود بیش از حد احزاب آنهاست. اما بطور کلی اگر به برنامه آنها توجه شود تفاوت آنچنانی در اهدافشان دیده نمی شود. اگر راه حلی برای فایق آمدن بر مشکل تعدد حزبی در نظر گرفته شود، لازم است از میان احزاب کردستان آغاز شود و دلیل آنهم اشتراکات زیادی در خواسته ها و ایده هاهمچون، ایجاد ساختاری فدرال در ایران، توافق همه بر پرچم ملی که در جمهوری کردستان برافرشته شده، توافق همه به سرنگونی نظام دیکتاتوری اسلامی که همچون روشی مسائل ریزی از جمله تحریم انتخابات در جمهوری اسلامی با خود دارد، و دیدگاه چپ را می توان از اشتراکات بر شمرد. اما برای نمونه در میان احزاب آذربایجان بر سر پرچم اتفاق نظر وجود ندارد و در میان احزاب ایرانی نیز اتفاق نظری وجود ندارد. در آنسوی مرزها نیز ادغام احزاب کرد تجربه ی موفقی بوده است برای نمونه تاسیس اتحادیه میهنی کردستان در عراق که از ادغام سه گروه فکری تشکیل شده و ادغام سه حزب با نامهای حزب دموکرات خلق (پارتی گه ل)، حزب استقلال کردستان (پاسوک) و بخشی از حزب سوسیالیست کردستان (حسک) با حزب دموکرات کردستان عراق در سال ۱۹۹٣، نمونه های موفق ادغام است. برعکس ائتلافها که با نام جبهه صورت پذیرفته بعداز اندکی از هم پاشیده اند.
در خاتمه بدون ساماندهی جدید به ساختار حزبی امکان پیشرفت سیاسی و عبور از بحران ضعیف است و امکان تداوم دیکتاتورری و یا ظهور دیکتاتوری دیگر وجود دارد چراکه دیکتاتوری سلطنتی تاریخ ۲۵۰۰ ساله حکومتداری را با خود یدک می کشد و دیکتاتوری اسلامی نیز از تاریخ ۱۴۰۰ بهره می برد و تنها آزادیجواهان هستند که تاریخی ۱۰۰ ساله اما ناکامل دارند.

grdako@yahoo.com


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست