سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

دیکتاتورها, شایعه و "خودکشی قهرمان"


مسعود نقره کار


• در رابطه با مرگ های اشاره شده - به ویژه در باره ی مرگ غلامرضا تختی و صمد بهرنگی - مخالفان رژیم شاه, و بخشی از روشنفکران و روشنگرانی که شایعه پراکنی و اظهارنظر کرده اند و دیکتاتور و رژیم اش را به طور مستقیم قاتل این دو شخصیت گرانقدر معرفی کرده اند, می باید به بازخوانی, بررسی و نقدنظر خود بپردازند (و بپردازیم) ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۲۲ دی ۱٣٨۶ -  ۱۲ ژانويه ۲۰۰٨


چهل سال از فاجعه ای که "خودکشی قهرمان" خوانده شد گذشت, هنوز اما "قهرمان" زنده است و پیرامون زندگی و مرگ اش سخن گفته می شود. بسیارند آنان که "خود کشی قهرمان" را باور ندارند و قهرمان را قربانی ستمگری ی استبداد می دانند, و انگشت اتهام شان همچنان به سوی دیکتاتور نشانه رفته است. برخی اما اختلاف های خانوادگی و طبقاتی, و بحران های عصبی و روانی ناشی از آن ها را علت خودکشی "جهان پهلوان" می پندارند. هر دو سو چهل سال است برای اثبات ادعای خود, بر انبوه شواهد و دلایل خود اضافه می کنند. (۱)
همین نوع نگرش و برخورد دوگانه, "شایعه سازی" و "شایعه پراکنی" – البته ضعیف تر- , پیرامون مرگ برخی دیگر ازمخالفان حکومت محمدرضا شاه پهلوی وجود داشته و دارد. مرگ صمد بهرنگی, جلال آل احمد, علی شریعتی, مصطفی خمینی و.... نمونه هایی از آن دست مرگ هایی هستند که نگرش و برخوردهای دوگانه ی اشاره شده را به همراه داشته اند. نه فقط در اردوی مخالفان دیکتاتور, حتی مرگ برخی از "خودی" ها و حکومتی یان رژیم پهلوی نیز واکنشی مشابه در سطح جامعه داشته است. مرگ "حسن ارسنجانی", وزیر کشاورزی دولت دکتر امینی, و شاهپورعلیرضا, برادر دیکتاتور, دو نمونه اند.
درحکومت اسلامی, که حتی "حجب و حیای" آریامهر را در برخورد با مخالفان خود و دگراندیشان نداشته و ندارد و کشتار آنان را با برچسب های ناچسب در بیشترین موارد در سطح جامعه اعلام می کند, نیز این دست نگرش و برخورد و شایعه پراکنی پیرامون برخی از مرگ ها وجود داشته و دارد, برای نمونه به شایعه پیرامون مرگ آیت الله طالقانی و سید احمد خمینی می توان اشاره داشت.
نگرش ها و برخوردهای دوگانه در جامعه پیرامون وقایع و رخدادهای مورد اشاره و مشابه آن ها, بدلایل محتلف پدید آمده اند. برخی دلایل این ها هستند: وجود ابهام و ناروشنی در اره ی منبع خبر, بی اعتمادی به منبع خبر, باور نداشتن به درستی خبر, اهمیت خبر و موضوع و رویداد و....
مجموعه ی ویژگی های برشمرده در چارچوب مقوله ی "شایعه" می تواند مورد بحث و بررسی قرار گیرد.

درباره ی شایعه
شایعه, این قدیمی ترین "رسانه ی گروهی"! را "مهم ترین پدیده ی رایج اجتماعی" نیز خوانده اند.
این "مهم ترین پدیده ی رایج اجتماعی" پراکندن و پخش خبری تایید نشده و غیرموثق تعریف شده است. این خبر می تواند در مورد شخص, درباره ی موضوع و یا رویدادی خاص باشد, به ویژه اگر موضوع یا رویداد مورد توجه عموم قرار داشته باشد. شایعه یا گردش و گسترش خبر و اطلاعات, از طریق شبکه های غیررسمی (و گاه رسمی) و ارتباط شفاهی می تواند در سطوح مختلف, در یک گروه کوچک و یا در سطح جامعه مطرح شود. می تواند در ابعاد اجتماعی, پیرامون عرصه های مختلف حیات اجتماعی (سیاسی, فرهنگی و هنری و...) , پراکنده و پخش شود. برخی شایعه را به معنای یک خبر ساختگی, و بی اساس و بی اهمیت قلمداد می کنند, که با هدف تخریب روانی و افشاندن تخم بی اعتمادی در جامعه مطرح و گسترش می یابد, و سبب بروز اضطراب در جامعه می شود (اگر چه می گویند شایعه می تواند محصول اضطراب های اجتماعی نیز قلمداد شود.). برخی دیگر شایعه را نوعی "آیین دفاعی متقابل", نوعی واکنش دفاعی, تسکین و افشاگری می دانند. تجربه زندگی نشان داده است در پراکندن شایعه کل جامعه نقش ایفا می کند و اگر رگه هایی از واقعیت در آن وجود داشته باشد سریع تر به باور مردم بدل می شود.
شایعه را به شایعه مثبت و منفی نیز تقیسم کرده اند, و نیز گفته اند انگیزه های مختلف سبب بروز شایعه می شوند, و شایعه ها ماهیتی متفاوت دارند.
شایعه را مترادف "پچپچه های پنهانی یا آشکار, چو انداختن, غیبت کردن و..." نیز بکار برده اند. در این مقاله ی کوتاه آنچه مدنظر است, شایعه سازی و شایه پراکنی در عرصه سیاست است. (۲)

علل بروز شایعه
در زمانه ی ما "احتناق و سانسور" اصلی ترین علت بروز و گسترش شایعه اند. بروز و میزان گسترش شایعه رابطه ای مستقیم با پیش زمینه های ذهنی شایعه پراکنی, "نگرش های احساسی و بی اعتمادی از دولت ها", و ابعاد استبداد در جامعه دارد.
شایعه در مورد افراد و رویدادهای "اپوزیسیون" دیکتاتور و حکومت استبدادی, و نیز رخدادهای درون حکومتی در این نوع حکومت ها به سرعت بروز و در سطح جامعه گسترش می یابند. برخی دلایل بروز و گسترش این دست شایعه ها موارد زیر هستند:
۱- استبداد, و فرزندان اش اختناق و سانسور, مانع بیان واقعیت های جاری در جامعه می شوند. این ویژگی به مرور در سطح جامعه این باور را بوجود می آورد که هر آنچه رسانه های وابسته به حکومت مستبد (رسانه های دولتی) و تحت کنترل و سانسور بگویند نادرست, غیر واقعی و وارونه است.
۲- دیکتاتورها و حکومت شان با مخالفان سیاسی و عقیدتی ی خود با زبان زندان, شکنجه و مرگ سخن گفته اند. به همین دلیل هر اتفاق غیرمنتظره و ناگهانی برای مخالفان به حکومت ربط داده می شود.
٣- جامعه ی استبداد زده, جامعه ای فاقد روابط و فرهنگ دموکراتیک است. چنین جامعه ای بستر مساعدی برای کشت و رشد شایعه است.
در واکنش به رفتار غیردموکراتیک دیکتاتورها, مخالفان نیز علیه حکومت به شایعه پراکنی رو می آورند, و بخشی از مردم نیز با جهت گیری های متفاوت سبب گسترش شایعه و تبدیل آن به باورشان می شوند.
جامعه ی ما نمونه ای از این دست جوامع است, جامعه ای استبدادزده با رسانه های گروهی (دیداری و شنیداری) انحصاری و تحت سانسور, جامعه ای شفاهی, جامعه ای فاقد رشد و فرهنگ دموکراتیک و... جامعه ی شایعه.
هر اندازه حکومت و جامعه ای دموکرات تر باشند, و مخالفان حکومت نیز امکان بیان نظرات شان مهیا باشد, بروز شایعه کمتر و عمر آن کوتاه تر است, دموکراسی زمینه های پیدایی و گسترش شایعه را تضعیف و از بین می برد, چرا که خبرها و آنچه اتفاق می افتد بطور واقعی و سانسور نشده در جامعه مطرح می شود. به همین دلایل در جوامع اروپایی و امریکا و کانادا و برخی جوامع دیگر, شایعه به ندرت بروز می کند, و چنانچه بروز کند گسترش و تداوم آن عمر درازی نخواهد داشت.

دو نمونه "شایعه"
فرمانروایی دیکتاتورها و حکومت های شان, بر بستر ناآگاهی بخش بزرگی از مردم و بافت سنتی و مذهبی جامعه, تولید و گسترش شایعه در میهنمان را رایج کرده است. برخی از شایعه ها, بویژه پیرامون رخدادها و چهره های واقعی و غیرواقعی مذهبی, اندک اندک به باور مردم بدل شده اند. شایعه های فراوان درباره ی خواب نما شدن "آریامهر", و ظهور و معجزه های امام ها و امام زاده ها در ایران, بویژه در حکومت اسلامی, که دیدن چهره ی خمینی در ماه و موهای او لای قران, و اخیرا" ظهور امام زمان های ریز و درشت و حکایت هایی همچون معجزه های چاه جمکران و امثالهم, نمونه هایی از این دست اند.
در میان شایعه های گونه گون در تاریخ معاصر میهنمان, پیامد دو مرگ, بزرگ ترین شایعه های سیاسی در چند دهه ی گذشته را سبب شدند, مرگ دو انسان بزرگوار و آزاده: غلامرضا تختی و صمد بهرنگی.
مرگ ناباورانه و جانگداز این دو عزیز با "شایعه" گره خورد, و هنوز پس از گذشت سال ها به دلیل "ابهام" در چرایی و چگونگی این دو مرگ, و "اهمیت" این دو شخصیت گرانقدر, شایعه پیرامون مرگ این دو عمر کرده است.   
شایعه ی قتل غلامرضا تختی توسط رژیم پهلوی اما گسترش و عمری نمونه وار داشته است, مرگی که به دلیل ویژگی چندگانه ی شخصیت تختی, هم در میان توده ی مردم و هم در میان جامعه ی روشنفکری و مخالفان رژیم دیکتاتوری پهلوی بازتابی گسترده داشت.
مخالفان رژیم محمدرضا شاهی و بخش بزرگی از مردم رژیم شاه را قاتل تختی دانسته و معرفی کرده اند. رژیم پهلوی و ساواک اش نیزدر واکنش به شایعه ای که به باور مخالفان و بخشی از مردم بدل شد شایعه هایی در باره تختی و همسرش ساختند و پراکندند. هر دو سو به دنبال ارایه دلیل و توجیه برای این مرگ (یا قتل) بوده و هستند تا ادعای خود را اثبات کنند:
- گفته شده است تختی به خاطر اختلاف های خانوادگی و "طبقاتی" با همسرش دست به خودکشی زده است. ساواک و ساواکی ها پا را فراتر نیز گذاشته اند و با همان شیوه ی شناخته شده شان شایعه هایی نیز در باره زندگی خصوصی تختی و همسرش طرح کرده اند. بسیارند کسانی که این دست دلایل طرح شده برای خودکشی تختی را بی پایه و دروغین می دانند. اینان بر این باورند که تختی از خانواده ای زحمتکش و متوسط برخاست, و در جوانی به مطرح ترین و محبوب ترین چهره ی ورزشی جامعه بدل شد, او نه فقط در عرصه ورزش, در عرصه ی فعالیت های اجتماعی و سیاسی نیز شخصیتی مطرح بود, خودکشی چنین انسانی با آن حد محبوبیت, شهرت و بی نیازی ی مالی, که پایبند اعتقادهای مذهبی نیز بود, نمی تواند قابل پذیرش باشد. هم اینان با اتکا به اینکه گفته شده است تختی هیچگونه سابقه ی بیماری روانی و عصبی نداشت, خودکشی او را در شرایطی که کودکی خردسال کانون خانوادگی اش را گرم تر کرده بود, امری بعید می دانند. اینکه ارزیابی ها و اظهارنظرها پیرامون "ناتوانی جنسی" و "اختلاف های خانوادگی و طبقاتی" نیز مورد تایید خانواده و نزدیکان تختی قرار نگرفته است, مورد تاکید این مجموعه است. "شایعه سازی" ساواک و ساواکی ها در باره ی همسر تختی را نیز شگردی نخ نما شده می دانند.
- کسانی که مرگ تختی را بدون تردید "قتل سیاسی" می دانند این دلایل را مطرح کرده اند: تختی کوشنده ای سیاسی و آزادیخواه, و یکی از فعالین جبهه ملی ایران بود. بی اعتنایی او به دیکتاتور و خانواده اش, که شیفته ی ستایش و چاپلوسی بودند, خشم آنان را نسبت به او بیشتر کرده بود. شهرت و محبوبیت گسترده ی او در سطح جامعه از یک سو و رفتار خصمانه و غیرانسانی رژیم پهلوی و تحت فشار قرار دادن او در سال های آخر زندگی اش از سوی دیگر, به عنوان برخی از دلایل قتل او طرح می شوند. این مجموعه بر این باورند که تناقض هایی که در رسانه های رسمی و دولتی در رابطه با مرگ او وجود داشت, و نیز آنچه در سه روز آخر زندگی اش, بویژه در هتل محل اقامت اش گذشت, تایید کننده ی قتل سیاسی "جهان پهلوان" است.
بابک تحتی, فرزند غلامرضا تحتی, به امید گشایش این راز و دست یافتن به حقیقت ماجرا, سالیانی ست که جستجو و تحقیق می کند. او با اتکا و استناد به شواهد و دلایل گردآورده, می گوید: "برای من علت مرگ پدرم هنوز ناروشن است, دلایل و شواهدی وجود دارند که نشان می دهند او به قتل رسیده است اما دلایلی نیز وجود دارند که دال بر خودکشی او هستند" (٣), بابک تحتی "اختلاف خانوادگی و طبقاتی" را به عنوان عوامل خودکشی پدرش غیر واقعی و نادرست می داند. (۴)   
شایعه قتل صمد بهرنگی نیز بازتاب گسترده و عمری نسبتا" طولانی داشت, این مرگ بیش از هر جا در میان بخشی از جامعه ی روشنفکری, بویژه "سیاسیون چپ و اهل قلم", مطرح بود.
صمد بهرنگی, نویسنده و کوشنده ی سیاسی چپ گرا در رودخانه ی ارس غرق شد. آنان که مرگ صمد را "قتل سیاسی" توسط رژیم پهلوی می دانند بر این باورند که مخالفت صمد با دیکتاتور و ستمگری های رژیم مستبدش, که در آثار صمد بازتاب داشت, و نیز همکاری و ارتباط اش با بنیانگذاران جنبش فداییان خلق و محبوبیت او در مناطقی که به عنوان معلم کار می کرد, سبب شد تا رژیم شاه این معلم ۲۹ ساله ی روستاییان فقیر را به قتل برساند. رژیم و ساواک اش نیز برای "بدل زدن" شایع کردند صمد به دلیل نوشیدن مشروبات الکلی در رودخانه غرق شده است و در واکنشی ابلهانه تر اکثر کتاب های او را در زمره ی کتاب های ضاله, و خوانندگان کتاب های اش را هم از خیل "خرابکاران" به حساب آوردند.
پس از سال ها سکوت, سرانجام تنها شاهد مرگ صمد اعلام کرد که صمد به دلیل ناآشنایی با فن شنا در ارس غرق شد. (۵) این شهادت این نظر و باور را تقویت کرده است که مرگ صمد بهرنگی یک قتل سیاسی نبوده است.
در رابطه با مرگ های مورد اشاره, رژیم پهلوی و ساواک اش, نه فقط "شایعات" را تکذیب نکردند, بل که با عکس العمل های تحریک آمیز, سبب گسترش آن ها شدند, طرح مسایل "خانوادگی و خصوصی" به عنوان علل مرگ تختی, و مست بودن صمد بهرنگی به هنگام غرق شدن, و گنجاندن کتاب های او در زمره ی کتاب های ضاله و.., نمونه هایی از واکنش و شایعه آفرینی و شایعه پراکنی "حکومتی" بود. رژیم و ساواک اش همین دست واکنش ها را در ابعادی کوچک تر در رابطه با آثار و دوستداران جلال آل احمد (۶) و علی شریعتی نشان دادند.

روشنفکران و "شایعه"

مخالفان دیکتاتور و دیکتاتوری, به ویژه بخشی از جنبش روشنفکری میهنمان نیز در پاره ای موارد راه خطای شایعه سازی و شایعه پراکنی رفته اند, و یا به گسترش و تداوم شایعه دامن زده اند. اینکه دیکتاتورهای مکلا و معمم, و دستگاه های اطلاعاتی و رسانه ای شان بر بستر ناآگاهی بخشی از مردم, تولید و گسترش شایعه و "شبهه" کار و بارشان بوده و هست, امری قابل انتظار و فهم است. غلتیدن مخالفان دیکتاتوری, به ویژه روشنفکران به چنین ورطه ای اما غیرقابل توجیه و پذیرش است, چرا که بیان واقعیت (و شناحت و شناساندن حقیقت) از ویژگی های روشنفکری و روشنگری ست. چنین لغزش هایی به اعتبار و حیثیت جنبش روشنفکری و روشنگری, و اعتماد مردم به این جنبش لطمه زده و خواهد زد.
در رابطه با مرگ های اشاره شده - به ویژه در باره ی مرگ غلامرضا تختی و صمد بهرنگی - مخالفان رژیم شاه, و بخشی از روشنفکران و روشنگرانی که شایعه پراکنی و اظهارنظر کرده اند و دیکتاتور و رژیم اش را به طور مستقیم قاتل این دو شخصیت گرانقدر معرفی کرده اند, می باید به بازخوانی, بررسی و نقدنظر خود بپردازند (و بپردازیم). چنین برخوردی نه از ارزش والای تختی, بهرنگی, آل احمد و شریعتی خواهد کاست, و نه حقانیتی برای دیکتاتور و رژیم اش دست و پا خواهد کرد. این نوع بازخوانی ها, بررسی ها و نقدها به تقویت و تحکیم جنبش روشنفکری و روشنگری کمک خواهد کرد.


*************
زیر نویس:
۱-   در رابطه با مرگ غلامرضا تختی:
با کلیک کردن نام غلامرضا تختی در "گوگل", می توانید بیش از ۲۰۰ مقاله در باره ی زندگی و مرگ تختی
بخوانید.
- مسلم اسکندر فیلابی, درباره ی تختی, علم و جامعه, شماره٣۷, بهمن ماه ۱٣۶٣, واشنگتن .دی.سی, (با مراجعه به جزوه ی قهرمان ملی – جهان پهلوان تختی, که در تاریغ ۱۶ دی ماه ۱٣۴٨ به مناسبت سالگرد در گذشت تختی از سوی انجمن دانشجویان ایرانی سانتاکروز, کالیفرنیا, تدوین شده است).
- مسعود نقره کار, "یکی داستانست پر آب چشم", آرش (پاریس), شماره ی ۵٨, مهر و آبان ۱٣۷۵
- یادداشت های علم, جلد دوم, ص ۲٨۶
- ایران در عصر پهلوی, جلد هشتم, مصطفی الموتی
۲ – در باره ی شایعه به منابع زیر مراجعه کنید:
۱-Peterson, Warren & Gist, Noel (September (۱۹۵۱)), "Rumor and Public Opinion", The American Journal of Sociology ۵۷ (۲): ۱۵۹-۱۶۷, >
۲-Allport, Gordon; Joseph Postman (۱۹۵۱). Psychology of Rumor. Russell and Russell, pp. ۷۵.
٣-Bordia, Prashant; Nicolas DiFonza (March (۲۰۰۴)). "Problem Solving in Social Interactions on the Internet: Rumor As Social Cognition". Social Psychology Quarterly ۶۷ (۱): ٣٣-۴۹.
۴- " en.wikipedia.org
- دیوید ویلسون, استاد دانشگاه نیویورک (انسان شناسی و زیست شناسی)- نگاهی به پدیده ی شایعه و شایعه پراکنی, گزارش روزنامه شرق (شهریور ۱٣٨۴)
٣- دیدار و "گفت و شنید" با بابک تختی, سخنرانی در دانشگاه فلوریدای مرکزی, اورلاندو – امریکا, یکشنبه ۶ ماه مه ۲۰۰۷
۴- منبع شماره ٣
۵- در باره ی مرگ صمد بهرنگی:
- با کلیک کردن نام صمد بهرنگی در "گوگل" می توانید بیش از ۵۰۰ مقاله درباره زندگی, آثار و مرگ صمد بهرنگی بخوانید.
- مجله ی آرش, شماره ی ۱٨ (تهران, سال ۱٣۴۷)
- علی اشرف درویشیان, صمد جاودانه شد, انتشارات شباهنگ (تهران), سال ۱٣۵٨, چاپ پنجم
- حمزه فراهتی, قصه راز کشنده ی ارس, آدینه شماره ۶۷, سال ۱٣۷۰
- فرج سرکوهی, در آیینه ی کژدیسه تاریخ, آدینه شماره ی ۶۷, سال ۱٣۷۰
- مسعود نقره کار, چهره حیرت انگیز تعهد, آرش (پاریس), سال ۱٣۷۴
- بهروز حقی, قطره دریاست اگر با دریاست, اتحاد کار, شماره ۱٨, مهر ماه ۱٣۷۴
- اسد بهرنگی، برادر صمد، در پاسخی به بهروز حقی مطلبی با عنوان "هیاهوئی برای کم رنگ کردن مدارک ابهام مرگ صمد بهرنگی" که در هفته نامه نیمروز (لندن)، شماره ٦٢٤، جمعه ٢١ بهمن ١٣٧٩ نیز درج شد، ضمن رد گفته‌های حمزه فراهتی و بهروز حقی، مرگ صمد بهرنگی را با ارائه دلائلی "مشکوک" اعلام میکند. اسد بهرنگی در نوشته ها و مصاحبه های دیگری نیز با ارایه دلایلی مرگ صمد را "مشکوک" اعلام کرده و احتمال "قتل سیاسی" را رد نکرده است.
خانم اشرف دهقانی, چریک گرانقدر و محترم, در نوشته های اش مرگ صمد بهرنگی را قتل سیاسی اعلام کرده است. بخشی از جنبش چپ ایران هنوز چنین نظری دارند.
- حمزه فراهتی, از آن سال ها... و سال های دیگر, نشر فروغ, آلمان
۶- شمس آل احمد, از چشم برادر, چاپ تهران, (برخی از نزدیک ترین کسان جلال آل احمد با شمس آل احمد موافق نیستند, اینان مرگ جلال را قتل سیاسی نمی دانند.)


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست