سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

خاطرات یک تروریست یمنی در عراق (۱)


تام داونی - مترجم: عباس احمدی


• در سن سی و دو سالگی، خالد در باره ی راهی و مسیری که شورش در عراق اتخاذ کرده بود، کم کم دچار تردید شده بود. آن ها در عراق کشتار می کنند. جنگ با سربازان خارجی یک مساله بود – خالد در سرتاسر عمرش به این کار مشغول بوده است. اما کشتار غیرنظامیان چیز دیگری بود ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۱٣ دی ۱٣٨۶ -  ٣ ژانويه ۲۰۰٨


خالد فقط چند هفته بیشتر نبود که به عراق آمده بود، اما حالش از آن جا به هم می خورد. البته این خود ماموریت محوله نبود که او را اذیت می کرد. او دوشادوش گروه کوچکی از سعودی ها می جنگید، و آن ها وقتی پای جهاد در کار باشد، جنگحویان حرفه ای و قابلی بودند، و همه ی هوش و حواس شان به طور کامل بر روی حمله های برق آسا یی که هر روزه علیه مهاجمان خارجی انجام می دادند، متمرکز بود. این حمله ها، معمولا، بیش از پنج تا ده دقیقه طول نمی کشید، اما همین حمله ها به خالد فرصت می داد تا به خیابان بیاید و با اسلحه ی آک-۴۷ خود به سوی سربازان آمریکایی و متحدان آن ها شلیک کند. خالد در این حمله ها، چهار نارنچک آماده به کمر بسته بود تا اگر خواستند او را دستگیر کنند، خود را منفجر کند.
پس از این حمله ها، اما، خالد و سایر جنگجویان مجبور بودند که در خانه های امن واقع در موصل و حدیثه مخفی شوند – خانه هایی تاریک و تنگ بدون برق و بدون آب گرم. بزرگ ترین مساله، عراقی ها بودند، یعنی همان کسانی که او برای کمک به آن ها به عراق آمده بود. گاهی به نظر می رسید که ماموران دوجانبه در همه جا هستند، مامورانی که از روی لهجه ی یمنی اش پی می بردند که او خارجی است و او را در خیابان تعقیب می کردند و حرف های او را استراق سمع می کردند، و ممکن بود با تلفن دستی خود به آمریکایی ها خبر بدهند تا شاید جایزه ای از این کار نصیب شان شود. همین موضوع، جهاد در عراق را خطرناک تر و غیرقابل پیش بینی تر از جهاد در سایر کشور هایی می کرد که خالد در آن جنگیده بود – کشور هایی مانند افغانستان، بوسنیا، و سومالیا که مردم شان با او مانند یک قهرمان رفتار می کردند. خالد و سعودی ها، در عراق در مواقعی که درگیر حمله های برق آسا نبودند، مجبور بودند در خانه های امن مخفی شوند و پرده ها را کیپ بکشند، و هیچ نداشته باشند جز یک نسخه قرآن و پنج نوبت نماز روزانه تا با آن یکنواختی زندگی روزانه ی خود را بشکنند.
ابومصب الزرقاوی ستون قوت شورشیان در عراق بود. خالد او را از پانزده سال پیش، وفتی که در افغانستان با روس ها می جنگیدند، می شناخت. اما اکنون، هنگام ملاقات الزرقاوی در موصل، از تغییراتی که در همرزم قدیمی اش مشاهده می کرد، غرق در حیرت شده بود. آن وقت ها، الزرقاوی مانند خالد، یک جنگجوی ساده و دون رتبه بود. اما اکنون، در معیت دو محافظ مخصوص و در حالی که با قاطعیت تمام، چپ و راست فرمان می داد، یه صورت خطرناک ترین جنگجوی تحت تعقیب در عراق در آمده بود، جنگجوی مسلمانی که برای سرش، ۲۵ میلیون دلار جایزه تعیین شده بود، مردی که توسط شیخ عثمان بن لادن به لقب "امیر القاعده در عراق" مفتخر شده بود، اما، با این همه، الزرقاوی هنوز آن قدر وقت داشت تا با کسی که از قدیم می شناخت، چند کلمه صحبت کند. الزرقاوی و خالد چند دقیقه با هم گپ زدند و از خاطرات خود در افغانستان صحبت کردند و آن گاه الزرقاوی با تعجیل، خالد را ترک گفت تا با یکی از همدستان اش در کردستان تماس بگیرد تا چند نفر از شورشیان را به کوه های شمال عراق بفرستد تا در آن جا بجنگند.
این ماجرا مربوط به دو سال پیش بود، یعنی مربوط به زمانی که شورش در عراق دنبال جنگجویانی مانند خالد بود، جنگجویان کهنه کاری که می توانستند با مهارت و دقت زیاد به سربازان آمریکایی در عراق حمله کنند. اکنون، پس از بازگشت به یمن، خالد شنیده بود که آن ها فقط دنبال بمبگذار های انتحاری می گردند. او می دید که بچه ها، برای رفتن به عراق نام نویسی می کنند، بدون آن که بدانند که برای خودکشی و انتحار، ثبت نام کرده اند. خالد خوشحال بود که دیگر در عراق نیست. البته نه برای آن که این نوع ماموریت ها را چیز بدی بداند – هنوز هم خالد این ماموریت ها را عملیات قابل افتخاری می دانست- بلکه به خاطر آن که معتقد بود که کسانی که قراراست بجنگند و بمیرند، باید پیش از آن که یمن را به قصد عراق ترک کنند، از این موضوع مطلع شوند.
در سن سی و دو سالگی، خالد در باره ی راهی و مسیری که شورش در عراق اتخاذ کرده بود، کم کم دچار تردید شده بود. آن ها در عراق کشتار می کنند. جنگ با سربازان خارجی یک مساله بود – خالد در سرتاسر عمرش به این کار مشغول بوده است. اما کشتار غیرنظامیان چیز دیگری بود. آیا دین اسلام، کشتار غیرنظامیان را در کشور خودشان جایز می شمارد؟ خون مردم خیلی مفت شده بود. پانزده سال در جهاد، شرکت در پنج جنگ خارجی، حبس در زندان های انگلستان و یمن، مشاهده ی مرگ دوستان صمیمی در عراق – دیگر کافی بود. هزینه بیش از اندازه، بالا بود. گرچه خالد به سابقه ی جنگی خود افتخار می کرد، اما می خواست یک زندگی عادی را به عنوان یک پدر و شوهر و فرزند، دنبال کند. او سربازی بود که در جبهه ی جنگ، می جنگید. اما اگر این جنگ پایانی نداشته باشد، تکلیف او چیست؟
خالد اهل شهر باستانی صنعا واقع در شمال یمن است و به این شرط حاضر شده است داستان زندگی خود را در جریان جنگ های جهادی برای ما تعریف کند، که نام و نشانی اصلی او مخفی بماند. یمن یکی از بی قانون ترین کشورهای روی زمین است و مواد مخدر در آنجا غوغا می کند. علی الرغم عملیات اخیر دولت برای جمع آوری اسلحه های غیرمجاز، می توانید در بازارهای سبزی فروشی، نارنجک های دستی را ببینید که در کنار تربچه و شلغم در بساط دست فروش ها، به معرض فروش گذاشته شده است. آگاهان تخمین می زنند که در کشور بیست میلیونی یمن، حدود ده میلیون اسلحه ی غیرمجاز در دست مردم است.
گرد هم آیی های اجتماعی بر محور علف مخصوصی به نام قط (Qat) دور می زند. قط، گیاهی به رنگ سبز متمایل به سرخ است که حاوی ماده ی مخدری از خانواده ی "آمفه تامین" (Amphetamine) می باشد. هشتاد در صد مردان یمنی به طور منظم معتاد به جویدن علف قط می باشند. در بسیاری از خانه ها، اتاق مخصوصی به نام "مفرج" (Mafraj) وجود دارد که مخصوص جویدن علف قط است. تصمیمات مهم سیاسی و تجاری معمولا در "مفرج" ها گرفته می شود. علف قط از یک طرف، مانند حشیش (Pot)، به شخص قدرت معاشرتی بودن را می دهد و از طرف دیگر، مانند "اکستازی و قرص شادی" (Speed) به شخص قدرت و نیروی مصنوعی می بخشد. پس از جویدن قط، شخص ابتدا دچار نشئه ی مخصوصی می شود و میل به معاشرت در او به شدت افزایش می یابد. البته نه مانند پرچانگی های نامفهوم و بی سر و ته حاصله از مصرف حشیش، بلکه یک درک عمیق از سیلان محاوره و میل شدید به هم صحبتی با اطرافیان. در این مرحله، زمان به سرعت می گذرد و مثلا پنج ساعت به نظر شخص، حدود دو دقیقه می آید. بعد از این مرحله ی پرگویی، مرحله ی سکوت و تفکر می آید. سکوتی عمیق به جلسه سایه می افکند و افراد سر به جیب مراقبه و تفکر فرو می برند و صم و بکم به گوشه ای می نشینند. پس از این مرحله ی سکوت، سرانحام، مرحله ی غمزدگی و افسردگی و دلزدگی، پیش می آید. و چندان غریب نیست که شب ها، در خیابان ها ی صنعا، هیاکل سیاهپوشی را ببینید که به تنهایی طول و عرض خیابان را گز می کنند و منتظرند تا تاثیر علف قط به تدریج زایل شود واین مرحله ی سوم به پایان برسد. به طور متوسط، مردان یمنی حدود یک سوم درآمد سالیانه ی خود را صرف خرید علف قط می کنند. تجارت قط، در یمن، حدود ثلث درآمد خالص ملی را تشکیل می دهد.
(ادامه دارد)


تصویر: خالد با لباس یمنی و خنجر تشریفاتی بر کمر. خالد، پانزده سال گذشته را به عنوان یک مجاهد در راه اسلام جنگیده است. اما در مورد شورش در عراق به این نتیجه رسیده است که این جنگ، "کشتار" غیرنظامیان است.

تام داونی، گزارشگر مچله ی رولینگ استونز می باشد. این گزارش در شماره ی شماره ی ۹٨۹، ۱۵ دسامبر ۲۰۰۵ این مجله متنشر شده است.



اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست