سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

نه زندان، نه شلاق، نه شکنجه


عیسی سحرخیز



اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۱۰ دی ۱٣٨۶ -  ٣۱ دسامبر ۲۰۰۷


    در شرایطی که عماد الدین باقی دوست و همکار عزیزمان را به بیمارستان انتقال داده اند، دوست و همکار دیگری یادداشتی نوشته و توصیه کرده است که کسی غم حکم "شلاق" او مدارد که اکنون نه به دار است و نه بار، بلکه همه در فکر "سعید حبیبی" باشند و عمادالدین باقی.
   آنچه که امروز محمد جواد روح به روشنی و صراحت و مستقیم گفته و نوشته است، دیروز روزنامه نگاران و فعالان جنبش زنان، آن گاه که در پی تجمعی آرام یا اعتراضی مدنی دستگیر و در جریان صدور یک سری احکام زنجیره ای سازمان یافته و برنامه ریزی شده، در کنار حکم زندان های تعلیقی و تعزیری، " به "شلاق" نیز محکوم شدند، به زبان و بیانی دیگر تکرار و تاکید کردند؛ "ما هنوز بیرونیم فکر آنانی باشند که اکنون دربندند و دور از خانواده".
    این دوست عزیز و روزنامه نگار جوان ما- که البته اکنون هم از نظر تجربه ی حرفه ای و هم از لحاظ درک شمیم نسیم بهار و هم زمان چشیدن سرمای باد خزان و سوز زمستان، سرد و گرم زمانه را کشیده است- می تواند از جایگاه "‎یک روزنامه‌نگار و برادر کوچکتر" به "دوستان"، اعم از "‎رسانه‌ها، سایت‌های اینترنتی، وبلاگ نویسان" یا " همکاران مطبوعاتی، یاران ‏حزبی، نهادهای مدافع حقوق بشر و آزادی‎ ‎بیان" توصیه کند و بخواهد "به جای ‏من (که الحمدلله در‎ ‎بیرون زندان به سر می‌برم و پرونده‌ام هم، در استانداردهای جمهوری اسلامی‎ ‎نسبتا با روال ‏قانونی رسیدگی شده)، نگران کسانی باشند که نه در آزادی که‏‎ ‎دربند به سر می‌برند و هر روز، شایعه و خبر ‏نگران‌کننده‌ای از آنان به گوش‏‎ ‎می‌رسد‎." ‎
   او چون دیگران که دیروز چنین کردند و امروز می کنند و فردا نیز- مادام که برای روزنامه نگاران و اهالی مطبوعات و.... در ایران در بر این پاشنه می چرخد- چنین خواهند کرد، می تواند دل به حال آزادیخوان و ظلم ستیزانی بی گناه بسوزاند چون دانشجوی مبارز"سعید حبیبی عزیز که هر دم از باغ سلول انفرادی‌اش، شایعه‌ای بدتر از قبل به گوش می‌رسد" یا استاد و همکار پیشین اش چون "باقی بزرگوار که فعالیت‌های حقوق بشری او در کنار نظرگاه‌های‎ ‎دیندارانه‌اش، نشان و نمادی است ملی (و حتی ‏جهانی) برای اثبات ممکن بودن‎ ‎پیوند میان «اسلام» و «حقوق بشر»، اینک به آشکارترین و بارزترین نمونه نقض‎ ‎حقوق بشر در کشور تبدیل شده است"، اما به نظر من به هیچ وجه حق ندارد که در مورد ظلمی که به او رفته است و حکم ناحق و غیرانسانی ای که علیه اش صادر شده- گیرم در مرحله بدوی- دم فروبندد و فریاد اعتراضش را در مورد صدور حکم "شلاق" به گوش افکار عمومی داخلی و خارجی نرساند.
همه می پذیریم که در مورد حبیبی عزیز و دوستان دانشجوی هم فکر و هم مرام او تا کنون کاری بایسته و شایسته، درخور ارزش های والای حقوق بشر، انجام نداده ایم. همچنین همه قبول داریم که وضعیت باقی خطرناک است و هر لحظه می تواند فاجعه ای چون زمان اعتصاب غذای گنجی - که یک پایمان درزندان اوین بود و یک پایمان در بیمارستان میلاد و گاه ذهنمان می رفت به مراسم تشییع جنازه در بهشت زهرا- به بار آید، به خصوص که آگاهیم باقی تا دو هفته پیش زمان آخرین ملاقات بی دلیل بیست کیلو وزن کم کرده بوده است و دخترش دیروز گفت که در زمان حضور در بیمارستان نصف شده بود- اما درست نیست که ایفای حق و کسب خواسته ای اخلافی را فدای پایمال شدن حق و مطالبه ای دیگر کنیم، آن هم در جایی که کسب یک حق، ایفای حقی دیگر را از موضوعیت نمی اندازد و از اولویت خارج نمی سازد.
   آن دو عزیز حق دارند که آزاد باشند و به ویژه در آستانه ی سالروز پیروزی انقلاب ۲۲ بهمن و سال نوی ،۱٣٨۷ در کنار بستگان و دوستان زندگی از سر بگیرند، اما دوستان دیگران مان چون محمد جواد روح و کنشگران جنبش زنان هم حق دارند که "شلاق" نخورند و از نظر جسمی و روحی "شکنجه" نشوند، و اگر هم گناهی انجام داده اند- تازه اگر آن اتهام و آن کین خواهی به معنای واقعی کلمه جرم باشد و مستحق مجازات- تن به شلاق نسپارند و زیادش جریمه ای بپردازند، نه حتی اینکه چون مریم حسین خواه و جلوه جواهری زندانی شوند.
به خاطر دارم اوایل دوران اصلاحات بود و ما هنوز در معاونت مطبوعاتی وزارت ارشاد در موضع قدرت واقعی بودیم- دست کم از نظر زبانی و طرح درخواست های منطقی. اگر اشتباه نکنم، جناب آقای علی رازینی دادستان بود و ما در مقام مسئولان مطبوعاتی دولت سید محمد خاتمی. رد و جای پای میراث دولت گذشته هنوز کشیده می شد به زمان اصلاحات- از قتل های زنجیره ای در تهران بگیر، تا اعمال مجازات شلاق برای روزنامه نگاران و اهالی مطبوعات در برخی از شهرستان ها. از اولین و اصلی ترین خواسته هایی که با مقام های قضایی مطرح شد این بود که مجازات های خشنی چون "شلاق" را دست کم برای صاحبان اندیشه و قلم ملغی کنید و تبدیلش کنید به مجازات هایی هم سنخ شغل و تفکر آنان و فرهنگ در یک جامعه ی به معنای مطلق اسلامی. چون هنوز آن زمان جوهر پیروزی اصلاح طلبان خشک نشده بود، و پذیرش حرف منطقی هنوز قاعده بود، نه استثا- و دوران "بهار مطبوعات" سر نیامده بود و بیداد زمان و سرمای زمستان "توقیف فله ای مطبوعات و بازداشت گسترده روزنامه نگاران" را نصیب ملت ایران نکرده بود- این خواسته ی به حق و منطقی به فوریت و با حسن نیت بخشی خردورز قوه قضائیه اجابت شد و حکم "شلاق" در عمل ملغی، هر چند که در قوانین و احکام قضایی پابرجا، اما کمرنگ و کم اثر.
نه سبزی و خرمی آن بهار چندان پائید، نه عمر اقتدار اصلاحات. زمانه ای دیگر آمد و احکامی دیگر که سرمنشا هر دو یک جاست، در دست اراده های فراقانونی. و محصولش اکنون باز شلاق، فرو آمدن تازیانه بر بدن انسان، اما در حقیقت کشتن روح سرآمد موجودات جهان. یک روز پائین آمدن تسمه های چرمی شلاق ظلم بر جسم ظریف و نحیف کنشگران جنبش زنان، که چیزی نمی خواهند جز احقاق حقوق برابر، و یک روز بر پیکر ترد و سختی دوران نکشیده ی جوانان، که چیزی طلب نمی کنند جز حق آزادی بیان و قلم.
    دوست عزیز و همکار جوانم، پس نگو که " یک کلمه بگویم و خلاص. شلاق را اینک باقی و خانواده‌اش، حبیبی‎ ‎و دوستانش دارند می‌خورند؛ نگران شلاق ‏ناخورده ی بنده نباشید"، بگو که "من و ما نگران همه چیز هستیم، زندان، شلاق، شکنجه و از همه مهمتر کشتن روح انسان، سرآمد خلقت، تافته ی جدا بافته ی پروردگار".
    ببین امام علی چه می گوید، کسی که ما، کشور ما و رهبر حکومت، مدعی اجرای عدالت اوئیم. شاید بد نباشد که در این روز، عید غدیر، روزعلی، روز جشن شیعیان، از او مدد بگیریم و کلام نقض نهج البلاغه ای او؛
    "... در مقابل ظلم و ستم باید فریاد کرد و آشوب بر پا ساخت... برخیزید، بجنبید، مترسید. ترس یعنی چه؟ بدون کوچکترین واهمه، از لغزش هر کس که می لغزد جلوگیری کنید. و اگر می خواهید در این عبادت بزرگ، یعنی امر به معروف، نصیب کامل دریافت کنید، شاه ستمگار را از کردار ناسزاورش نهی کنید، و با دست و زبان و قلم، و با قلب و اراده، مخالفت خویش را ابراز دارید. شما پیروزی را در نبرد از کجا شروع می کنید؟...".


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست