سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

جمهوریت – ۲


ج. پاکنژاد



اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۱۷ آذر ۱٣٨۶ -  ٨ دسامبر ۲۰۰۷


در قسمت اول این نوشتار به اهمیت دو اصل تفکیک ناپذیر استقلال و آزادی و نقش آنها در یک نظام مردمسالار به اختصار اشاره شد. اما تا هنگامی که در سرزمینی مردمسالاری یا حق حاکمیت مردم استقرارنیابد این دواصل نیزتحقق نمی پذیرند . از طرفی مردمسالاری و بالطبع جمهوریت با حضور مردم و تاثیر گذاری آنها بر روند سیاسی، اجتماعی، و اقتصادی و فرهنگی است که شکل میگیرد و به حیات خود ادامه میدهد . هرچه حضور مردم در این صحنه ها پر رنگ تر و عرفان و گرایش آنها به پایبندی به اصول حاکم بر جمهوریت (مردمسالاری) بیشتر باشد مردمسالاری پایدار تر و پویا تر است. در دوران سلطنت شاه بر ایران، مردم سلطنت او و خاندان پهلوی را چون با کمک خارجی و کودتا بر سر کار آمده و تداوم یافته بود نه تنها از خود نمیدانستند بلکه مظهر تحقیر ملی میدانستند.از سوی دیگر شاه نیز خود را مالک کشور و اختیار دار ملت میدانست ومردم را «ملت من» میخواند. چون استبداد حاکم راه را بر تبادل اندیشه و جریان اطلاعات بسته بود،لذا بحث کافی و لازم در باره اصول حاکم برمردمسالاری نشد تا این اصول شفافیت لازم را بیابند. از این رو، شناخت و درک کافی از طرز فکرهای نحله های سیاسی و مبارزان با نظام حاکم، نه تنها در نزد عموم وجود نداشت ، بلکه، این طرز فکرها نزد قشر تاثیر گذار در فرهنگ سیاسی-اجتماعی نیز غریبه می نمود و خلاء بزرگی در حوزه اندیشه سیاسی ایجاد شده بود . یاد آور میشوم در آن زمان بر اندیشه چپ - جز اندک شماری- استالینیزم حاکمیت داشت که با فرهنگ حاکم بر جامعه ایران در تضاد بود( امروز غالبا" خود به این امر معترفند ) و بر دیگران نیز تفکر« لیبرالیزم» سلطه داشت . وجه مشترک هردو گرایش نیز این بود که کسب قدرت هدف مبارزه است و هدف وسیله را توجیه میکند. لذا از سویی محدود کردن آزادی به بهانه مبارزه با امپریالیزم توجیه میشد واز طرف دیگر توسل به بیگانه( نقض استقلال) واغلب تساهل با سلطه گر خارجی ضامن آزادی فرض می شد! متاسفانه با مجموعه حوادثی که در اطراف ایران و در مرزهای غربی و شرقی به وقوع پیوست و نیز با گروگانگیری و بالاخره حمله صدام به ایران و حمایت همه جانبه شرق و غرب از او در راستای متوقف کردن انقلاب و روند مردمسالاری در ایران، حس ملی گرایی ایرانیان باعث شد تا با تقدم دادن به استقلال از توجه به تحدید آزادی ها از سوی آقای خمینی و همفکران حکومت ولائیش غفلت نمایند .آقای خمینی با شعار مبارزه ضد امپرالیستی و سخنان عامه پسند و مردم فریب از قبیل آمریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند و ... مخالفان مستبد شدنش را عامل خارجی نامید .جانبداران استقلال و آزادی که این دو اصل را تفکیک ناپذیر و لازم برای استقرارجمهوری وسیاستی مستقل از قدرت خارجی ونه دشمنی با آن را ضامن استمرارآن میدانستند، علی رغم اقبال عمومی، نزد نحله های فکری، اقلیتی شدند که از هر دو سو مورد بی مهری و بعضا تعرض قرار گرفتند و هشدارهای مکررآنها مبنی بر باز سازی استبداد شنیده نشد. نتیجه این شد که آقای خمینی با نفوذی که به عنوان مرجع تقلید در جامعه داشت ، با وجود گرایش جامعه ملی به استقلال و آزادی،   اواز آنها سبقت گرفت وخلاء را پروبا تحمیل ولایت فقیه بر جامعه، کرد آنچه با مردم کرد و آورد آنچه بر سر ایران آورد.
    اینک پس ار سی سال و این همه درد ومحنت و رنجی که بر مردم ایران، چه آنها که جلای وطن کردند وچه آنها که بر جا ماندند، روا رفته است، آیا درس لازم را از تجربه آموخته ایم وبه مسو لیت مان در قبال حقوق خویش وحقوق ملی پی برده ایم وبدان عمل خواهیم کرد یا همچنان، دست روی دست و بی عمل، نشسته ایم و دغدغه قضاوت ﺁیندگان در باره خود را نیز نداریم؟ اگر به مردمسالاری و حق حاکمیت مردم باور پیدا کرده ایم واز تجربه های تلخ آموخته ایم، باید بپذیریم که وطن، وطن نشود تا تفکر استبدادی از اندیشه و کردار ما دفع نشود.آیا بدین کار قادریم؟
    ما بدین کار قادر هستیم و نیستیم.
   قادرنیستیم زیرا به باور من راست این است که هنوز مردم ما و بیشتر از آنان، نحله های فکری- سیاسی به توان و نیروی خویش برای در آزادی زیستن عرفان نیافته اند، هنوز بخشی از مخالفان نظام استبدادی حاکم بر ایران تفکر خویش را از بند وابستگی خلاص نکرده اند، و اثر شگفت انگیز مردم ایران راکه انقلاب بی نظیری را خلق کردند، نتیجه زدو بند و گفتگو هایی از قبیل گوادولوپ و یا سخن پراکنی های رادیو های بیگانه میدانند گویی که مردم ایران آلت و ابزاری بوده اند در دست اینها تا به هر سو که میخواهند ببرندشان. البته از افکار ولایت مآب انتظاری بیش از این نمیتوان داشت. بخشی از مخالفان نظام استبدادی که بعضا به انقلاب باور دارند و نقشی هم برای مردم قائلند، امانقش آنها را فقط در این میدانند که نسخه های آنها را عمل کنند نیز، هنوز پایی در درون و پایی در بیرون نظام دارند و از ساختاری انعطاف ناپذیر، توقع انعطاف، تحول و اصلاح را دارند و بر آن اصرار میورزند . باز هم نقطه اشتراک هردو تفکر در این است که نزد آنها هدف ولو خوب، توجیه گر وسیله ولو بد است. وگرنه چه چیز میتواند توجیه گر عمل افرادی باشد که دخالت غرب بخصوص آمریکا، ولو که به مداخله نظامی منحصر نباشد، را در ایران، حتی به بهانه استقرار مردمسالاری ضرور میدانند و بعضا به خود جرئت میدهند تا به نمایندگی از نسلی ( نوعی ولایت و سئوال تعجب بر انگیز آقای افشاری از مهندس سحابی) مدعی نسل پیشین خویش شوند و با وارونه کردن حقیقت، حقیقتی که مداخله و تجاوز آمریکا به حقوق ملی مردم ایران در کودتا علیه حکومت مردمسالار دکتر محمد مصدق وحمایت بی ذریغ از رژیم کودتا و...و تشویق صدام به حمله به ایران وحمایت از او و.. است بپرسند که« محصول این غرب ستیزی و بر خورد خصمانه با آمریکا در چهارچوب نظریه تقلیل گرایانه امپریالیسم برای کشور چه بود» و به زعم خویش از نسلی طلبکار بشوند که چرا مخالفت« بیهوده» باسیاست سلطه گرانه آمریکا را در دستور کار خویش داشتند. مخالفت با رژیم بر خواسته از کودتا را مخالفت و مبارزه بیهوده میخوانند تا به هربهانه ای راهروهای بنیادهای گوناگون ویا وزارت خارجه و کنگره آمریکا را گز کنند. اگر نقش و حضور مردم لازمه یک نظام جمهوری – مردمسالاری- است که هست چه چیز میتواند مشوق مردم در شرکت کردن به انتخاباتی باشد که در انجام و سر انجام آن، هیچ گونه اختیاری از خود ندارند؟ اگر انتخابات وسیله ای برای ابراز حق حاکمیت و ابزاری در ساخت مردمسالاری است آیا فعال بودن در انتخابات، صرف شرکت کردن و حضور در پای صندوق های رای است یا مردمی رشید و عارف بر حقوق ملی خویش با عدم حضور خود و خالی و خلوت گذاشتن حوزه های رای و خیابان ها در روز رای گیری با بهره گیری از ابزار انتخابات میتوانند مخالفت خویش را با صغیر شمردنشان نیز ابراز دارند ؟ تن دادن به بازی نمایشی قدرت استبدادی در احقاق حق موثر است یا نفی آن؟ بارها تکرار شده است وارد شدن در بازی ای که تمامی امکانات آن در دست حریف است ، وسیله کار او شدن و تمام کردن بازی به سود او است . شرط و شروط گذاشتن برای وارد شدن به یک تجربه از اصول منطقی وارد شدن بدان است ولی اگر این بازی، ما را به داخل جعبه پوسیده ای بکشاند که یک کلید و یک کلید دار دارد و هم اوست که با حکم حکومتی، دیگربازیگران را مات میکند بازهم باید وارد بازی اوشد ؟ اگر شرکت در انتخابات را مشروط به تحقق شروط می کنیم ، باید شهامت تحریم را در صورت بر آورده نشدن آنها نیز داشته باشیم . وگرنه، به تکرار شرط گذاشتن و با وجود بر آورده نشدن شرطها ، از شرکت در انتخابات ، به دادن رأی بسنده کردن، چیزی جز سرخوردگی در جامعه ومنفعل کردن آن به ارمغان نخواهد آورد که تا بحال نیز نیاورده است.
    قادر هستیم اگر به طرز فکر درخور مردم سالاری بها بدهیم و وقتی پای استقلال و ﺁزادی و حقوق ملی و حقوق فردی بمیان می ﺁید، قدم سست نکنیم و حق را فدای مصلحت تسلیم به حاکمان نکنیم .
   امروز، پس ازقریب به سی سال ازعمرنظام جمهوری اسلامی ایران، سران رژیم و بازیگرانشان اعتبار باخته اند و بسان رژیم پهلوی مظهر حقارت ملی اند . چه تحقیری بالاتر ازاین متصور است که بر کشوری با فرهنگی غنی، نادان و ناتوانی چون خامنه ای ولایت مطلقه بیابد و سرنوشت کشورومردم آن را با بکار گماردن گماشتگان بی کفایت به بازی بگیرد؟ عوامل ستم گستر آن دستگاه قضایی و دادگستری را با بی شرمانه ترین روشها به مظهر ظلم و جور و زورگویی بدل سازند وبا زندانی و بستگان او رفتاری را روا بدارند که هر انسان در خور این صفت را شرمگین میکند. آنچه که از بی حرمتی به کرامت انسان در ایران میگذرد ازجمله رفتار اخیر با ضاربین و احتمالا قاتلین زهرا بنی یعقوب و مقایسه آن با رفتار بی شرمانه و تحقیری که نسبت به همسر و فرزند آقای باقی و دانشجویان دربند در بازداشتگاه ها شده است گواهی میدهد که تا ولایت مطلقه برجاست کرامت انسانها در ایران لگد مال میشود. در اینجا جا دارد از آنانی که به اصلاح این رژیم می اندیشند،البته نه اصلاح طلبان حکومتی که خود عنصری از این نظام فاسدند، پرسیده شود . با توجه به این که قدرت، قانون خود را دارد و به قدرت مدار تحمیل میکند آیا هنوز بر این باورید که قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران که ولایت مطلقه استوانه آن را تشکیل میدهد و کلید آن در دست اوست تحمل اصلاح وانعطاف را دارد؟ خائنین و جنایتکارانی که طی سالیان متمادی از این نمد کلاهی برای خود ساخته اند و به مقام و مکنتی رسیده اند حاضرند این تحول را بپذیرند تا مثلا در آینده پاسخ گوی شما باشند؟ اینان تحمل اصلاح طلبان حکومتی را نیاوردند و قتلهای دگر اندیشان را ابتدا قتلهای زنجیره ای که از سوی محافل خودسر انجام گرفته خواندند و سپس پرونده آن رابستند و به این هم بسنده نکردند دادخواهان و وکلای آنها را به بیدادگاه و محاکمه کشاندند . حال با توجه به موقعیت و وضعیتی که نظام در افکار عمومی ایرانیان پیدا کرده و تجربه تلخی که مردم از این استبداد ضد اخلاق و فرهنگ آموخته اند، جامعه آمادگی شنیدن صدای نو ونوید بخش را یافته است .آیا وقت آن نرسیده است تا آنانی که درد وطن وآزادی هموطن را دارند با باور به توان مردم خویش و محترم شمردن حقوق ملی، با یاد آوری این حقیقت که تا ولایت مطلقه از پیکره جامعه ایرانی بدر نشود، وطن وطن نشود، ایرانیان را به احقاق حق حاکمیت خویش فرا بخوانند و از دادن امید واهی به اصلاح این رژِیم دست بردارند تا جمهوریت به معنای واقعی در ایران استقرار یابد؟ بار دیگر یاد آور میشوم تا ولایت مطلقه بر قانون اساسی سیطره دارد دعوت به شرکت در هر انتخاباتی که از سوی آن رژیم برگزار میشود عین انفعال و آب در هاون کوبیدن ویا بهتر است بگویم آب به آسیاب پوسیده نظام ریختن است و آینده بس تاریک تراز امروز را برای ایران در پی دارد . با تحریم کلیت نظام ازجمله تحریم فعال نمایشات انتخاباتی آن به این تاریکی نه بگوییم تا امید استقرار جمهوریت برﺁورده شود .

jmpajnejad@yahoo.fr      


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست