سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

نگاهی به پاسخ علی افشاری
به مهندس سحابی بر اساس حق مداری


حنیف یزدانی


• آقای افشاری باید متوجه باشد که حضور گه گدار چهره های ملی و اصلاح طلب و استفاده از صدای امریکا برای نشر یک خبر با حضور پررنگ و دائمی ایشان در آن رسانه تفاوت فاحش دارد و نباید با این مسئله عملکرد خود را توجیه کند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ۱۱ آذر ۱٣٨۶ -  ۲ دسامبر ۲۰۰۷


مدت زمانی بود که قصد داشتم در نوشته ایی نظر خود را در باره مسائلی را که در بحث آقای افشاری در پاسخ به مهندس سحابی مطرح شده بود بیان کنم اما تا به امروز به دلایل و علت های مختلف از انجام این کار باز ماندم.
اولین نکته ایی که باید خاطر نشان کنم این است که همانطور که در عنوان مقاله آمده است قصد صاحب قلم نه محکوم کردن طرفین بحث است بلکه در صدد است با شفاف کردن فضا و بیان نظراتش به شکل گیری جریان بحث آزادی کمک کند.

در این راه نیز این قلم سعی کرده است بر اساس حق حاکمیت ملی و قول علی (ع) که می فرمایید :«مرد را به حق می سنجد و نه حق را به مرد» به قضاوت بنشیند،لذا هیچ قول و فعل فردی را به صورت پیشینی و بدون نقد و بررسی یکسره رد نکرده و یا قبول ندارد و سعی دارد از زاویه حق مدارانه و دانشجویی به ماجرا نظر بیفکند.امید است به این شیوه نشان داده شود که موازنه منفی نه تنها رویکردی در وارد شدن به مسائل کلان است بلکه در واقع مدلی برای زیست روزمره انسانها بر اساس حق و حق مداری هست.

با این مقدمه می توان به ماجرا وارد شد.
برای این کار ابتدا به بررسی دو مفهوم «حق» و «منفعت» را در رابطه با یکدیگر می پردازیم.
منافع و منفعت هر کسی همانطور که از معنای لغوی آنا بر می آید متضمن قدرت ، تضاد و جدال است.در واقع منفعت هر کسی در جایی است که قدرت دیگران وجود نداشته باشد و تلاش هر کسی برای رسیدن به منفعت بیشتر به نوعی با تلاش او برای حذف و محروم کردن دیگران نه تنها از منافعشان بلکه از حقوق بدیهیشان گره خورده است.
آنچه بدیهی و مسلم است این است که چنین حالتی تنها به سلطه و اقتدارگرایی و استبداد چه در سطح فردی ، چه در سطح ملی و یا بین المللی خواهد انجامید.دموکراسی و فرهنگ دموکراسی اولین قربانی محور قرار دادن منافع ونادیده گرفتن حقوق است.
در سوی دیگر «حق» دارای ویژگی هایی کاملا متفاوت با «منفعت» است.اولین ویژگی حق جهانشمول بودن و فرا تاریخی بودن آن است. این ویژگی هنگامی دارای معنی است و عملی و عینی خواهد بود که بدانیم «حق و حقوق» انسانها با یکدیگر نه تنها تضاد و تباینی ندارند، بلکه حق یک فرد مکمل و در امتداد حقوق سایرین قرار دارد. این حقوق در کل با یکدیگر یک مجموعه انسانی را به وجود می آورند.
این مسئله که از پایه های اعلامیه جهانی حقوق بشر نیز هست باید در همه سطوح فردی و ملی و بین المللی مورد عنایت قرار گیرد.
بدین ترتیب حقوق انسانها در دارفور یا ایران و با سایر ملل از آنرو دارای اهمیت است که حقوق انسانها در اروپا و یا آمریکا.
و به همین ترتیب «حقوق ملی» ایران و یا فلسطین و یا عراق و... هنگامی دارای احترام است که سایر کشورها نیز برای خود و دیگران «حقوق ملی» قائل باشند.
بر همین منوال «حقوق ملی» یک کشور بر خلاف منافع ملی تنها در صورت بروز دموکراسی و حقوق بشر می تواند شکل بگیرد.
در تاریخ چه بسیار پیش آمده است که اقتدار طلبی و استبداد با ایجاد تضاد میان مفاهیم ، ارزشها و جنبه های مختلف «حقوق»؛ پایه های خود را استوار کرده است.برای مثال رضا خان هنگامی به قدرت می رسد که امنیت در تضاد با آزادی و حقوق بشر و دموکراسی قرار می گیرد، کودتای ۲٨ مردادسال ۱٣٣۲ که بیانگر شکست نیروهای طرفدار آزادی و دمکراسی در مقابل با نیروهای طرفدار استبداد و وابسته به استعمار بود ،به دلیل تضاد میان آزادی و استقلال به وقوع می پیوندد و جنبش اصلاحات به پای تضاد های عمده ایی از جمله تضاد توسعه سیاسی- توسعه اقتصادی قربانی می شود.
در واقع قدرت و قدرت محور ها با ایجاد تضاد میان حقوق بدیهی و اولیه انسانها و اولویت دادن به یکی این حقوق از شکل گیری دموکراسی و آزادی ممانعت به عمل می آورند.
منافع ملی مفهومی است که در دل خود حاوی این تضاد هاست.افراد و جریانهای بسیاری وجود دارند که گمان می کنند برای حفظ منافع ملی ، استقلال و تمامیت ارضی می توان به حقوق اقلیتهای قومی جامعه بی توجهی نمود و یا احیانأ آن را پایمال کرد و یا در قبال نقض حقوق اقلیتها سکوت اختیار نمود!
به استناد همین دوگانگی ها و تضادهاست که در کشوری چون آمریکا با همه سابقه دموکراسی، دولت مردان را واداشت تا در جهت منافعی که خود آنها برای آمریکا تعریف می کنند، اقدام به شنود مکالمات تلفنی شهروندان آمریکایی و غیر آمریکایی بکنند.!!! در واقع در آنجا نیز بغلط آزادی انسانها قربانی تضاد با منافع ملی می شود.
اما به واقع باید این سوال راپرسید که مگر نه اینکه اعلامیه حقوق بشر مجموعه ایی از حقوق صنفی ، اجتماعی ، سیاسی ، فرهنگی ، فردی و... را برای انسان متذکر شده است، پس چرا قدرت ها (چه قدرتهای استبدادی و چه قدرتهای باصطلاح دموکراتیک)انسان را وادار به انتخاب تعدادی از حقوق و گذشتن از تعدادی دیگر می کنند؟
در پیرامون خودمان نیز بسیاری از موارد نقض حقوق بشر با توسل به مفاهیمی مانند دفاع از امنیت ملی و... شکل داده می شود.حال باید پرسید اگر استقلال حقی از حقوق ذاتی انسان است چرا با سایر حقوق ذاتی از قبیل آزادی و کرامت انسانی در تناقض است؟ مگر همه این حقوق ذاتی از یک گوهر سرچشمه نگرفته اند؟
در واقع تفکری که در گذشته با تقدم و تاخر ایجاد کردن بین حقوق متنوع انسان زمینه ساز استبداد های مطلقه می شد امروز نیز در دنیای مدرن خود را باز تولید کرده است.در حالی که دموکراسی و تحقق حقوق بشر نیاز به اندیشه ای دارد که حقوق انسان و جامعه را از مهلکه تضادها آزاد سازد.
بر اساس تفکر و اندیشه ای که موازنه منفی از دموکراسی ارائه می دهد، با اصل قرار دادن انسان و حقوق ذاتی انسان، از کلیت حقوق انسان دفاع می کند و هیچگونه فضای خالی برای نفوذ تضادها و رخنه قدرت به جا نمی گذارد.
بر این اساس « حقوق ملی » و تحقق آن راهکار و ابزار خاص خود را می طلبد. زیرا تنها در استبداد است که «هدف وسیله را مجاز می کند». اما در اندیشه حق مداری موازنه منفی، تنها با استفاده از ابزار مناسب که از جنس آزادی است می توان به دموکراسی دست یافت.
صاحب قلم از این منظر هم به آقای مهندس سحابی و همچنین آقای افشاری منتقد است.
آقای مهندس سحابی در سالهای اخیر بارها پیش آمده است که بین حقوق گوناگون خود و هموطنانش تضاد ایجاد کرده است و یکی را بر تعدادی دیگر رجحان داده است. نمونه این حرکت را می توان در عملکرد ایشان در انتخابات ریاست جمهوری گذشته و شرکت در آن انتخابات مشاهده کرد. در انتخابات گذشته شاهد بودیم که آقای سحابی با امضاء کردن پشت بیانیه هایی که حضور در انتخابات را به شدت رد می کرد، عملا از حقوق حقه محزوفین دفاع کرد و خود را در میان کسانی قرار داد که انتخابات را تحریم می کنند. این بیانیه که سرتاسر حکایت از دهها دلیل در رد حضور و مشارکت در انتخابات بود به تأیید مهندس سحابی و روشنفکران دیگری رسید. اما اندک زمانی بعد بدون اینکه هیچیک از آن دلایل مرتفع شوند، شاهد حضور آقای سحابی و سایرین در انتخابات بودیم. مخاطبان او و جامعه هرچند ممکن است با حضور ایشان خیلی مسئله نداشته باشند، اما همانها می پرسند که آیا بر خلاف قول و وعده خود عمل کردن،ایجاد تضاد آشکار میان حقوق و در نتیجه از بین بردن حق حاکمیت ملی در پای این تضاد ها نیست ؟
سپس در ادامه آن انتخابات اکثر قریب به اتفاق روشنفکران ایرانی با برجسته کردن آقای احمدی نژاد و محدود کردن مشکلات در به گوش شنیدن صدای پای فاشیسم تنها به«بی اعتمادی» مردم به آزادی خواهی و جریان های آزادی خواه دامن زدند.چه آنکه طبیعی است برای مردم این سوال پیش بیاید که درست است که مبارزه و اعتراض به صدای پای فاشیسم حق طبیعی است ولی آیا طرف نظر کردن و بلکه طرفداری کردن از کسانی که مظهر بی عدالتی و خفقان و انسداد بوده اند ثواب و صحیح است؟!
اما آقای افشاری در قسمتی از مقاله خود در پاسخ به مهندس سحابی می گوید: «در اینجا از این فرصت استفاده می کنم و انتقاد خود را به نسل مهندس سحابی و نسل های قبل تر آن بیان می کنم که فکر می کنم این انتقاد ، انتقاد نسل من هم است.
آقای مهندس محصول این غرب ستیزی و برخورد خصمانه با آمریکا در چهارچوب نظریه تقلیل گرایانه امپریالیسم برای کشور چه بوده است؟ کافی است که به مرزهای پیرامون کشور نگاه کنیم، که دوبی الان کجا است و ترکیه چگونه به پیشرفت اقتصادی رسیده است! کشور های اروپای شرقی چگونه اقتصاد شان را متحول کردند! چین مائوئیستی چگونه با گشودن مرزها به پیشرفتی معجره گونه دست یافت»
آقای افشاری در گزاره بالا دو بار به صورت پشت سر هم از منطق صوری استفاده می کند.اول ایشان باید بگویند که منظورشان از «نسل مهندس سحابی و نسلهای قبل تر از آن» چه کسانی هستند؟ آنگاه توضیح دهد که منظورش از «نسل من» چه کسانی است؟
هیچ کدام از ادعا های اقای افشاری واقعیت ندارد.زیرا نه جوانان هم دوره مهنس سحابی و جوانان قبل آن دارای یک اندیشه واحد بودند و نه جوانان هم دوره آقای افشاری.از قضا بسیاری از هم نسلی های آقای مهندس سحابی در نهضت آزادی و در جبهه ملی و در شخصیت های مستقل و ملی نه تنها شعارهای ضد امپریالیستی نمی دادند، بلکه به نوعی به مماشات با غرب شهرت داشتند. اما باید این سوال را از افشاری پرسید که چرا او میل دارد که خود را نماینده یک نسل بداند که تنها در ذهن او وجود دارد؟
تا جایی که صاحب این قلم می داند و خود مهنس سحابی و همفکرانش نیز یاد آور می شوند نگاه آنها به غرب و به ویژه دو کشور آمریکا و انگلستان تنها از منظر دفاع از استقلال و آزادی و حقوق ملی بوده است.البته در آن زمان بوده اند کسانی که از زاویه لنینیستی و کمونیستی و ضد امپریالیستی بدون توجه به حقوق ملی به غرب نگریسته اند.اما گروههای ملی و مصدقی چنین نبوده اند. این مسئله به نوعی جعل تاریخ است که از سوی آقای افشاری صورت می گیرد.
شایان ذکر است که امروز نیز ادامه جریانات مختلف ملی و مصدقی با الهام از تجربیات گذشته و از زاویه دید استقلال طلبانه و آزادی خواهانه بر پایه موازنه منفی به غرب و شرق می نگرند. از این رو به نظر نگارنده آقای افشاری با «موازنه منفی» است که مخالف است و به دلیل نامعلوم می خواهد انتقاد خود را به موازنه منفی به نام «نظریه تقلیل گرایانه امپریالیسم» بیان کند.
نکته ایی که شاید امثال آقای افشاری از آن غافل باشند این است که گمان می کنند که شیوه تفکر آنها در تاریخ ایران برای بار اول است که بیان می شود در حالی که چیزی که ایشان از آن اسم می برد سیاستی بر پایه نظریه « موازنه مثبت» است که در تاریخ ایران به خصوص در یک صد سال گذشته به اندازه کافی امتحانش را پس داده است. فروغی، تقی زاده، ملکم خان، قوام السلطنه، مستوفی الممالک... تا دکتر بختیار و حتی برخی از اصلاح طلبان بر پایه موازنه مثبت چه در عرصه داخلی و چه بین المللی نتوانستند کاری از پیش ببرند.در این میان تنها افرادی همچون دکتر محمد مصدق و معدودی از روشنفکران مبارز و ملی و بعضی از روشنفکران دینی بوده اند، که بر پایه نگرشی متفاوت به عمران به تأسیس پایه های دموکراسی در ایران پرداخته اند.
از سوی دیگرآقای افشاری باید بگوید نیروهای ملی و مصدقی در کجا و چه موقع سر از مذاکره و حتی رابطه با غرب و به ویژه آمیکا سرباز زده اند؟ آنهم مذاکره بر اساس توجه و محترم شمردن حقوق ملی ، حاکمیت ملی و تمامیت ارضی ایران ؟
تا جایی که تاریخ شهادت می دهد این غرب و ابرقدرتها بوده اند که با به شکست کشاندن تجربه های مردم سالاری در ایران راه مذاکره را مسدود کرده اند تا جایی که هنوز حاضر نیستند اسناد کودتای ۲٨ مرداد ۱٣٣۲ و یا دوران اول انقلاب بهمن ۱٣۵۷ را آزاد کنند. حال هر ذهن آزاد و وجدان بیداری می تواند قضاوت کند که « برخورد خصمانه و ستیزه جویی» از سوی نیروهای ملی و مصدقی بوده است و یا از سوی خود غرب و به ویژه قدرتهایی چون آمریکا؟
آقای افشاری در باره حضور خود در یکی از ساختمان های واقع در کنگره توضیحاتی داده اند اما به این مسئله پاسخ نداده اند که آیا افرادی همانند وولسی ( رئیس سابق سازمان " سیا ") ، فری ( رئیس سابق اف ـ بی ـ آی ) ، نیوت گینگریج (سخنگوی سابق مجلس آمریکا ـ معروفترین نماینده مجلس آمریکائی که پرچمدار بایکوت ایران بود) از میزبانان آنها در بنیاد « اف دد » بوده اند یا خیر؟(۱) این افراد در آنجا چه می کرده اند؟ مناسبت افراد مورد اشاره با شخص آقای افشاری و دوستانشان چگونه و بر چه محورهای مشترک و یا متفاوتی بود؟   
اگر چه آقای افشاری فرد باهوشی است اما باید به تجربه دریافته باشد که در رابطه با افراد و جریانهای امنیتی تنها زور است که میدان دار است. دراینگونه روابط چون در میحطی بسته و تاریک و غیر شفاف برگزار می شود برنده لزوما جریانهای امنیتی هستند.کافی است به تجربه گذشته از جمله تجربه مسعود رجوی و سازمانش با اداره استخبارات عراق نگاهی بیندازیم تا شدت خطر را دریابیم.
البته مسلم است که نگاه این قلم در این باره به آقای علی افشاری تنها بر اساس اطلاع بالا است و امیدوارم که آقای افشاری با توضیحات خود این مسئله و نگرانی را برطرف نمایند.
یکی از نکات قابل توجه این است که آقای افشاری و افراد نزدیک به او در کمتر از یک دهه از جایگاه فردی حامی نظام جمهوری اسلامی به فردی با گرایش لیبرال جهانی تبدیل می شود. اگر یکی از نکات مثبت چنین مسئله ایی را توانایی یک فرد در غلبه کردن بر دگم های ذهنی اش بدانیم ولی این مسئله دارای نکات ضعفی نیز هست.اگر وا نهادن هویت استبدادی گذشته موفقیت بزرگی برای افشاری و افراد مشابه او بوده است ولی دموکراسی به کسب هویت جدید و برگزیدن اندیشه راهنمای مناسب نیازمند است. افشاری و دیگران مانند او باید در ابتدا با شجاعت گذشه خود را نقد و بررسی کنند و بدین طریق چگونگی تحولات فکرشان را بازگو نمایند.
از سوی دیگر توصیه این قلم به چنین افرادی این است که آنها باید تا مطمئن نشده اند که دیگر دچار طوفان های بنیاد برافکن هویتی نمی شوند بسیار محتاطانه رفتار کنند .
اما رسانه به عنوان یک وسیله می تواند با بیان کردن حقوق انسانها و یاد آوری کردن حقوق به صورت مداوم و پیوسته به انسانها وسیله ایی برای تعمیق دموکراسی باشد و از سوی دیگر با شفاف سازی و روشن کردن تاریک خانه ها و پشت پرده های قدرت از عمل ضد دموکراسی هم جلو گیری کند اما رسانه ها به صورت ابزاری در دست قدرت   نیز قرار می گیرند و چه بسیار رسانه هایی که با تبلیغ منافع قدرتها و ایجاد تضاد میان حقوق انسانها با یکدیگر تحت عنوان باصطلاح دفاع از دموکراسی ، حق حاکمیت ملی را به تباهی می کشانند.
مسلم است امروز صدای امریکا در صدد ساختن بدیل سیاسی ، اجتماعی و فرهنگی متناسب با منافع آمریکاست و آنچنان که رفت منفعت و منفعت گرایی راهی به دموکراسی نخواهد داشت. صدای آمریکا در راه ایجاد هژمونی منطقه ایی اش هر روز برنامه هایش را در همه زمینه ها گسترش می دهد.انچنان که روز به روز پا را فراتر نهاده و جهت گیری سیاسی خود و گزینش دایره مورد قبول خود را بی مهاباتر، آشکار می کند . آشکار شدن روزانه چهره صدای آمریکا ، باعث می شود که او از قالب رسانه نسبتا آزاد به رسانه نسبتا بسته و یا کاملا بسته نزدیک شود.حال از اقای افشاری باید پرسید که شما به عنوان یک چهره مستقل در آن رسانه چه تغییر رویه ایی را در برابر روند غیر دموکراتیک شدن صدای آمریکا در پیش گرفته اید؟ آیا کما فی سابق عمل می کنید؟ مسلم است آلترناتیو های از پیش ساخته شده کمترین قرابتی با جمهور مردم ایران ندارند و تنها از حضور جنابعالی برای کسب وجهه سو استفاده می کنند.
از سوی دیگر آقای افشاری باید متوجه باشد که حضور گهگدار چهره های ملی و اصلاح طلب و استفاده از صدای امریکا برای نشر یک خبر با حضور پررنگ و دائمی ایشان در آن رسانه تفاوت فاحش دارد و نباید با این مسئله عملکرد خود را توجیه کند.
امیدوارم آقای افشاری با همان زیرکی و هوشیاری که در پاسخ به مهندس سحابی نوشته است و انتقادات از خود را پاسخ گفته، با صدای آمریکا نیز برخورد کند.
در پایان بار دیگر می خواهم چنین نوشته ایی به عنوان اولین دیالوگ نگریسته شود و در صورت تمایل آقای افشاری و یا سایر دوستان گفتگو های بعدی برای استعلای طرفین انجام شود.


حنیف یزدانی عضو شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت
hanifyazdani@gmail.com

(۱) بنیاد « اف دد »

www.defenddemocracy.org

www.defenddemocracy.org


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست