سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

دریغ است ایران که ویران شود


سمیرا ویلاچی


• جامعه ی ایرانی به ویژه در این دورهای که راضی به پذیرش و تحمل طولانی مدت نظام حکومتیای با شمایل قرون وسطائی شده است، نشان می دهد که دارای استعداد پر قدرتی در «بازگشت به عقب» است. این بازگشت به عقب در گیومه است تا تلویحا ً نشان داده شود که در معنا بازگشتی صورت نگرفته، چون در واقع شیوه ی پیشین نیز راهی به جلو نداشته است ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ٣۰ آبان ۱٣٨۶ -  ۲۱ نوامبر ۲۰۰۷


کسی به فکر گلها   نیست، کسی به فکر ماهی ها نیست
کسی نمی خواهد باور کند که باغچه دارد می میرد
که قلب باغچه در زیر آفتاب ورم کرده است
که ذهن باغچه دارد آرام آرام
از خاطرات سبز تهی می شود
و حس باغچه انگار
چیزی مجردست که در انزوای باغچه پوسیده است    (فروغ)

   خود ویژگی ِفعلی جامعه ‍ ی ایران گرایش به انحطاط است. نتایج آماری و نیز مشاهدات روزمره چنین جمع بندی ‍ ای را تائید می کند :« آذرخش مکری دبیر علمی همایش درمانهای سوء مصرف مواد مخدر با اشاره به گزارش UNOC با استناد به پژوهش وزارت بهداشت، یادآور شد: درصد مصرف کنندگان مواد افیونی در کشور٨/۲ درصد است که این رقم در دنیا ۵/. درصد برآورد شده است.» همشهری   دهم آبان٨۶. آمارمعتادان تا ۴ملیون نفراعلام می شود که با نرخ سه برابر نرخ رشد جمعیت در حال افزایش است. « یک کارشناس مبارزه با مواد مخدر گفت: روزانه حدود٣۷۵۰ کیلوگرم(۷/٣تن) و سالانه حدود۱۴۰۰ تن مواد مخدر در کشور مصرف می شود که بخش عمده ی آن تریاک است» سایت آفتاب ۱/۹/٨۴. هومن نارنجیها مدیرکل فرهنگی و پیش گیری ستاد مبارزه با مواد مخدر اعلام کرد :« ایران رتبه اول مصرف تریاک در دنیا را دارد و۵۰ درصد معتادان تریاک و ۴۰ درصد هروئین مصرف می کنند و بقیه حجم بازار در اختیار مواد روانگردان جدید مثل شیشه، کریستال، آیس و امثال آن است که متأسفانه مصرف این نوع مواد هم به شدت در حال افزایش است.» همشهری ۷ آبان ٨۶. با توجه به قیمت گزاف تریاک معلوم می شود که تعداد قابل توجه ای از معتادان از گروه های پر درآمد جامعه می باشند که از سرِسیری معتاد شده اند. اعتیاد در میان جوانان بیداد می کند و سال هاست که دامنه ‍ ی آن به میان کارگران کارخانه ها و خوابگاه های دانشجویی بهترین دانشگاه ها نیز کشیده شده است. در تصادفات رانندگی رتبه اول جهانی متعلق به ماست و ماهانه ۲۵۰۰ نفر کشته می شوند. و در گسترش ایدز(آغاز موج سوم انتقال ایدز):
«دکتر محرز تاکید کرد : تغییر نحوه انتقال ایدز در کشور بسیار خطرناک است و هرچند هنوز هم انتقال بیماری ایدز از طریق اعتیاد تزریقی در رتبه اول قرار دارد، ولی انتقال ایدز از طریق تماس جنسی نیز افزایش یافته است . وی افزود :اگر مسوولان فکری اساسی برای این موضوع نداشته باشند، احتمال بالا رفتن ایدز از طریق تماس جنسی بسیار زیاد است.» خبرگزاری آفتاب ۲۹مهر٨۴ .
« دکتر زهرا احمدی‌نژاد، متخصص بیماریهای عفونی و عضو هیات علمی دانشگاه علوم پزشکی تهران در این زمینه می‌گوید: بر اساس آمار رسمی ارایه شده از سوی مسوولان و مراجع گزارش دهی مستند، کشور ما در معرض وقوع همه‌گیری بیماری ایدز قرار دارد. بر همین اساس لازم است در این زمینه بطور کلی به همه اقشار مردم و به طور خاص به افرادی که در معرض خطر هستند و بیشتر جوانان که رفتارهای پرخطر دارند اطلاع رسانی مناسبی صورت گیرد.» آفتاب۹ آذر ٨۴.
«عضو کمسیون بهداشت و درمان مجلس هفتم گفت:متأسفانه به دلیل وجود بسیاری ناهنجاری ها؛ نظیر اعتیاد و ایدز در مدارس ، بسیاری از خانواده های ایرانی با وحشت و نگرانی فرزندان خود را به مدارس می فرستند» خبرگزاری آفتاب شهریور٨۴.
     حدود دویست هزار روسپی خیابانی ؛ کاهش سن دختران فراری به ۱٣ سال؛ افزایش تعداد کودکان آواره خیابانی؛ کارتن خوابی ونرخ عجیب و غریب ۴۰ درصدی بیماری روانی که گاهی از سوی بعضی روان شناسان اعلام می شود، در یک سو، وآدم ربائی های گسترده، زورگیری در روز روشن و تعرض لگام گسیخته به زنان در هر جا و هر ساعت از سوی اوباش سازمان یافته و بیماران روانی خیابانی و نیز از سوی خانواده ها : (« با نهایت تأسف ۵۰ درصد مقتولان زن از سوی اعضای خانواده   به قتل رسیده اند» و:« از خانواده ها می خواهیم فضای بیشتری برای دخترانشان قائل شوند تا روابط پنهان که در حال حاضرنقش بیشتری در وقوع تجاوز به عنف را دارد زمینه ساز وقوع جرم نشود» رئیس پلیس آگاهی ۲۵مهر٨۶- همشهری. آش آن قدر شور شده که آشپز هم به صدا در آمده؛ پلیس جمهوری اسلامی از خانواده ها می خواهد که دختران خود را آزادتر بگذارند.)، کودک آزاری پنهان در دل خانواده ها،. تعرض جنسی به نوجوانان در فضای خانواده که به شدت از سوی خود خانواده ها بر آن سرپوش گذاشته می شود و یکی از علل مهم فرار آنان از خانه است، خرید و فروش علنی مواد افیونی و قرص های مخرب و....درسوی دیگر، حکایت از بحران اجتماعی حادی می کند که در کشور وجود دارد. این بحران در بسترعمومی ‍ ای اتفاق می افتد که خود مشخصات منحصر به   فردی چون ترافیک حیرت آور، آلودگی مفرط هوا وآلودگی صوتی افسار بریده دارد که خود تحریک کننده وجرم سازهستند . مدام اعلام می شود که تهران به یک پارکینگ عمومی تبدیل می شود وعمر شهروندان تهرانی به علت آلودگی ۵ سال کمتر است . آژیر دزدگیر اتومبیل های شهروندان متمدن در هر ساعتی از شبانه روز فضا را می شکافد و خواب و هوش از سر اطرافیان می ‍ پراند، به علاوه ‍ ی صدای   نخراشیده ‍ ی بلندگوی فروشندگان دوره گردی که با ادبیات ِخاص خود از ٨ صبح تا نزدیک نیمه شب شما را به خریدن و فروختن انواع واقسام کالاها، از هندوانه تا آهن قراضه دعوت می کنند و صدای باز هم نخراشیده ‍ ی بلند گوهای مساجد و پایگاه هائی که به مناسبت های مختلف گوله گوله این جا و آن جا سبز شده اند و انواع ترانه های مذهبی و غیره را پخش می کنند. حالا در چنین جامعه ‍ ی   سراسیمه ای اتومبیل نداشتن شما کلاس   شما   را به شدت پائین می آورد. هر کس به هر طریقی آرزو می کند که اتولی بدست آورد و رفع عطش کند. ماشین نداشتن جوانی که به خواستگاری می رود نقص فنی مهمی برای داماد احتمالی بیچاره محسوب می شود که کلی از وقار او می کاهد؛ و جایزه قبولی در کنکوربرای آقازاده های قشر متوسط   یک عدد اتومبیل است که به کمک شرکت ‍ های لیزینگ تهیه می شود، و هم چنین جایزه اصلی بانک ها و موسسه های شبیه آنها اتوموبیل است؛ سه ماه پس از سهمیه بندی بنزین ترافیک تهران پس از یک مکث کوتاه به وضع قبل از سهمیه بندی برگشت.
یکی بر سر شاخ   وبن می برید                   خداوند بستان نظر کرد و دید
         بگفتا که این مرد بد می کند                          نه بر من که بر نفس خود می کند
     باور کنید احمدی نژاد به شهروندان محترم و جلیل القدر برای خریدن اتومبیل فشاری وارد نیآورده است، وگرنه بلافاصله تقصیر را به گردن او می انداختیم که فلان فلان شده تمدن بزرگ باستانی ‍ ات کجا رفته که با این همه شلوغی و ترافیک خیابان ها و آلودگی   بیچاره کننده باز هم فشار می آوری که ماشین بخرید؛ تازه این بیچاره که از سیستان و بلوچستان سرباز وظیفه آورده و در خیابان ها گذاشته که اصول رانندگی و رعایت حقوق شهروندی را به اهالی پایتخت بیاموزند. پرخاشگری و روحیه ‍ ی متعرض افراد به   یکدیگر   بر سر هر موضوع جزئی، و به فراموشی رفتن اولیه ترین قواعد زندگی شهر نشینی چون؛ مقررات رانندگی، بارزترین نشانه ‍ ی تهی شدن فرهنگی است. عابر پیاده چه بر روی خط مخصوص عبور خود و چه حتی در پیاده رو به شکل تحقیر آمیزی مورد بی اعتناعی شهروندان سواره قرار می گیرد و مدام در حال دلهره و وحشت است ؛ حالا اگر این پیاده زن باشد به طور مضاعف مورد لطف قرار می گیرد و اگر آدمی مسن باشد قالب تهی می کند. حالت تهاجمی و بی ادبانه ‍ ی موتور سیکلت سواران در پیاده روها تظاهر سمپتوم حاد روانی است. صدای موتور سیکلت در پیاده رو کابوس خانم هاست. اگر دست دختر نوجوانتان در دستتان باشد هنگام عبور موتور سوار عزیزمان   به آسانی متوجه رعشه ‍ ی وحشت در دست او می شوید. جالب این جاست که به دلیل ممنوع   بودن تردد موتورسیکلت های ۲۵۰سی سی و بزرگتر، اغلب کسانی که از موتور سیکلت استفاده می کنند آدم های زحمتکش و کارگر هستند. اگر احیانا ً ببینید که موتورسواری   پشت چراغ قرمز توقف کرده است شاخ در می ‍ آورید و دوست دارید بروید به او جایزه نوبل بدهید. طبق آخرین آمار ٣۵ درصد اتومبیل ‍ ها بیمه شخص ثالث ندارند؛ یعنی شهروند محترم ایرانی سوار وسیله ای ۷۰۰-٨۰۰ کیلوئی و با سرعت زیاد در خیابانها جولان می دهد تا پس از تصادف با یک انسان دیگر متواری شود و احیانا ًًاگر نتواند، به خیل زندانی های دیه ای اضافه شود. برخی سنت های معقول اجتماعی مثل احترام به افراد مسن و کودکان و غیره به کلی از جامعه رخت بر بسته و جای خود را به مسابقه ای نا منصفانه داده است که در آن ضعیف پایمال می شود. دیگر تقریبا ًهیچ جوانی صندلی خود را در اتوبوس به یک فرد مسن تعارف نمی کند.
       دوست دختر وسیله ‍ ی اطفاء شهوت آقا پسر رند امروزی ست، او دوست دارد کلکسیونی از آنها را داشته باشد، یکی فابریک و چند تا زاپاس. در میان دختران، پول ِپدر ِپسر عالی ترین معیار ازدواج است؛ گرایش به مدرک بازی دیگر از دائره ‍ ی تمایلات دولت خارج شده است که برای رهائی از دست متقاضیان واقعی تحصیل علم مرتب دانشگاه ‍ های اجق وجق می ‍ سازد؛ بلکه مدرک تحصیلی، حالا از هرکجا باشد، جزو جهیزیه دختر شده است؛ چنان که بینی عمل کرده، گونه ‍ ی عمل کرده و غیره و غیره. بی خودی نیست که آمار ما در این زمینه ها نیز سر به آسمان می ساید : «هنوز مدت زیادی از اعلام خبر ده برابر شدن آمار طلاق در تهران و بازتاب های متفاوت آن در محافل خبری نگذشته که از همایش تحکیم بنیان خانواده خبرهای جدیدی به گوش می رسد» همشهری ۲۹ آبان ٨۶ .در این همایش احمد قشمی مدیر کل ثبت احوال استان تهران گفت :« طی هفت ماهه اول امسال هفتاد و پنچ هزار و سی ونه ازدواج در استان ثبت شده که از این تعداد پانزده هزار و هفتصد و پنجاه مورد منجر به طلاق شده است ....در سال ٨۶ از هر ۷/۴ درصد ازدواج یک طلاق در استان تهران ثبت شده است ...بالاترین درصد طلاق های استان تهران نسبت به مدت مشابه سال گذشته با رشد ۱۱۹ درصد مربوط به رباط کریم بوده است و پس از آن در شهرستان شهریار آمار طلاق به ۱۰۱ درصد و...شمیران ٨۴ درصد بوده است...زنان جوان طلاق گرفته عمدتا ً در رده سنی بین بیست تا بیست و چهارساله بوده اند، این در حالی بود که مردان جوان در رده سنی بیست و پنج تا بیست ونه سال طلاق را تجربه کرده اند.».
از دکترها بشنوید که خدا نکند گذرتان به در دکان آن ها بیفتد؛ آن جا دیگر بی اعتناعی به درد دیگران و فقط به فکر جیب خود بودن نمونه وار است؛ همسر ۶۵ساله ‍ ی کارگری که با حقوق بازنشستگی شوهر متوفی زندگی می کند برای عمل دیسک کمر به بیمارستان دولتی میلاد که متعلق به سازمان تأمین اجتماعی ست مراجعه می ‍ ‍ کند؛ در آنجا برزویه ‍ ی طبیبی به اوهزینه ای حدود نه ملیون تومان اعلام می کنند که دو ملیون آن را فقط برای جلو انداختن نوبت او محاسبه کرده بوده است؛ پیرزن افسرده ازنامردمی گریان به خانه بازگشته و تا مدت ها از این وقاحت آشکار به خود می پیچید. فرزندان سوگند خورده ‍ ی بقراط حکیم در ایران تهِ اخلاق را در آورده اند. همین حکما درهمین بیمارستان میلاد درهمین آبان ماه امسال کنگره ‍ ی دو روزه ‍ ی«اخلاق پزشکی» دایر کردند که ما   نظر آقای احمد قویدل مدیر عامل کانون هموفیلی ایران را در باره ی آن می خوانیم: « ده سال است بحث حقوق بیمار مطرح است و وزارت بهداشت نیز منشور این حقوق را بر روی دیوار مراکز درمانی نصب کرده اما اتفاق خاصی نیفتاده است...در بحث اخلاق و حقوق پزشکی در ایران دچار آسیب جدی هستیم...در چنین مباحثی به جای این که تعریف مدنی و پر مسئولیت از ارتباط بین پزشک و بیمار داشته باشیم، به سمتی میرویم که هیچ مسئولیتی متوجه پاسخگویان به این قبیل مباحث نیست.» وی در نهایت چنین کنگره هائی رابی فایده دانست.
     در جامعه ‍ ی امروز ایران شما در مقابل هر تقصیری که متوجه اتان بشود باید آرزوی شنیدن عذرخواهی را به گور ببرید، و اگر کسی پیدا شود که اعتراض کند (البته خوشبختانه اغلب چنین کسی پیدا نمی شود) احتمالا ًجواب ناخوشآیندی خواهد شنید و جالب این جاست که هموممکن است از ناظر دلسوزی بشنود که خانم/ آقا تو فکر می کنی اینجا آلمان است؟ اگرپیرمردی باشید که به جفای روزگارسرتان از مو خالی ست و از زیر خوابگاه بهترین دانشگاه های ایران در قلب پایتخت عبور می ‍ کنید انتظار نداشته باشید که صدای رسای مهندس بعد از اینی از بالا شما را مخاطب نکند که :کچل! یا به شیوه ‍ ی دیگری به مسخره گرفته نشوید. سری به« chat room » های ایرانی بزنید تا از موج گسترده رکیک ترین فحش ها یکه بخورید.همچنین اشتیاق جامعه ‍ ی ایرانی به بلوتوث بازی و دیدن فیلم های مستند از جنایت های جنسی که توسط دار و دسته های لومپن تهیه می شود( تجاوز به زور به زنان، تجاوز به بچه ی ۲ ساله و الی غیر النهایه) نشان می دهد که برای این انحطاط تقاضا وجود دارد. غریبه در بانک با اشتیاق شما را دعوت می کند که فیلم لو رفته روابط خصوصی بازیگر زن جوانی را ببینید؛ در حالی که برای آن بیچاره احتمال اعدام وجود داشت. یا تعجب نکنید اگر کسی به دیوار آسانسور در کنار شماره تلفنی نوشته باشد : «این دختر به علت فقر مالی...خودتان زنگ بزنید تا مطمئن شوید.»
 
             باد فرومایگی وزید و ازو                     صورت نیکی نژند ومحزون شد     « ناصر خسرو»
 
     جالب است که این جا و آن جا در قلب پایتخت سر و کله ‍ ی مشاغلی چون «سه خال بازی» و«مار گیری» و«عنترگردانی» دوباره پس از ده ها سال پیدا شده است. در جائی که به تدریج ده ها قهوه خانه و بساط قلیان کشی مثل قارچ از دل فرهنگ ما می ‍ روید، ظهورمجدد کاکا رستم و طیب و شعبان بی مخ های مدرن طبیعی ست. قمه سلاح سازمانی لمپنیزم امروزی ست؛ حالا اگر شعبان بی مخ امروزی مجهز به بلوتوث و ملبس به شلوار جین است و زانتیا سوار می شود، و بادی بیل دینگ کار می ‍ کند چیزی از ماهیت امر کم نمی ‍ کند.
     در این جا فرد نرمال کسی ست که مدام به زمین و زمان ناسزا می گوید تا فشار محیط اطراف خویش را بکاهد و آن را برای خود تلطیف ( قابل تحمل) کند، ویا اگر بتواند رخت مهاجرت به تن کند و عطایش را به لقایش ببخشد.
زهر بیغوله ی باغی نوای مطربی بر شد      دگر باید شدن ما را کنون کافاق دیگر شد . « فرخی»
     می شود خیلی ساده گناه این وضعیت را یک جا به جمهوری اسلامی و آنارشی حاکم میان باندهای حکومتی که امکان هرگونه برنامه ریزی اجتماعی را منتفی می سازد اماله کرد، و خود راحت و سرخوش از تحلیل اوضاع شانه را از این بار گران خلاص کرد؛ چنان که بسیاری از جریان های «اپوزسیون» یک بند این شیوه را به کار می گیرند. خدا را شکر که جمهوری اسلامی ‍ ای هست که به قدر کافی درگیر بهره برداری از این انحطاط و تا گردن شناور درآن باشد تا هر وصله ای به او بچسبد و خیال ما را راحت کند، چنان که محسن رضائی به عنوان آس انتخاباتی علیه اعتیاد شهادت می دهد: « مشکل اصلی در این ارتباطات آلوده‌ای است که بین دولتی‌ها و قاچاقچی‌ها برقرار شده . » . ۱۶خرداد٨۴
      اما چه می شود گفت آن گاه که بسیاری از جنبه های همین انحطاط در رژیم پهلوی و پیش تر نیز وجود داشته است. گر چه اینک تحت حکومت مذهبی زننده تر، حادتر و گسترده تر شده است. انسان بی اختیار یاد آن جمله تاریخی علی حاتمی می افتد که از زبان جهانگیر فروهر درسریال هزار دستان خطاب به مردم می ‍ گوید: ملت خواب؛ ملت ِچرتی!
     اما کافی ست که خود را از دست این شیوه ‍ ی بی خاصیت برهانیم. شیوه ‍ ای که نه تنها کمکی به روشن شدن مبانی مسأله نمی کند، که فقط بخش کوچکی از حقیقت را می نمایاند، آن هم بخشی که هیچ کمکی به تعیین و شکل گیری تاکتیک مبارزه با این زمینه ‍ ی انحطاط نمی کند. شیوه ای که هیچ انتقاد از خودی   در آن نیست و کل گناه را به گردن نظام حکومتی می اندازد؛ آن هم حکومتی که با کمال تأسف تا چشم کار می کند انتخاب شده است( از نود وهشت درصد آغازین تا وضع   فعلی که گاهی با شوک هائی مثل دو بهار خاتمی خواب گران ما را بر هم می زند )، و با معیارهای جامعه ی ایران نسبت به نظام های حکومتی پیشین کشور(حکومت های سراسری) مردمی محسوب می شود. جمهوری اسلامی به زور مستقیم علیه مردم به قدرت نرسیده و در زمان خود هم منتخب مردم ایران بوده است. البته این انتخاب در شرائط خاص پایان دهه هفتاد قرن گذشته که دیکتاتوری های من درآوردی وابسته به امپریالیسم یکی یکی تق اشان در می آمد و به علت این که می ‍ توانست سد محکمی برای جلوگیری از نفوذ رادیکالیسم اجتماعی در شرائط آماده ‍ ی آن دوره باشد، برای سران دول سرمایه داری عمده جهان نیز قابل پذیرش بود؛ یعنی انتخاب ِمنتخب ( گوادلوپ محل این انتخاب بود) به عنوان یک رژیم بحران . مشروط بودن این انتخاب از ۲٨سال درگیری جمهوری اسلامی با سیستم سیاسی جهان سرمایه داری مشهود است؛ که در این ماه های اخیر حتی در حد احتمال رویاروئی نظامی نیز بالا گرفته است. نوزاد حرام زاده را غسل تعمید نمی دهند. پارادوکسی که در این میان وجود دارد توضیح خود را در این حقیقت می یابد که وارثان دموکرات های«صدر دموکراسی» برای بقاء سیستم سرمایه داری که بیش از یک قرن است بوی الرحمانش بلند است ناچار شده اند بارها و بارها اجساد اجداد خود را گور به گور کنند، و این بار به یاری وارثان« صدر اسلام». در نتیجه جمهوری اسلامی پّرعقاب است بر پیکان خصم؛ از ماست که بر ماست. جمهوری اسلامی محصول جامعه ی ایران است نه جامعه ی ایران محصول آن. جمهوری اسلامی، جهل جمهور و جمهوری جهل است.
         بی فایده ست که بگوئیم کسی کسی را فریب داد و کسی نوکر و سگ زنجیری کسی بوده است. این عبارات به این صورت گویای هیچ چیز نیستند جز فرار از آن انتقاد از خودی که بالاخره ناگزیریم روزی به شکل جمعی از خودمان بکنیم. جمهوری ولایت فقیه با معیارهای جامعه ایران، رژیمی مردمی بوده است و شاید هنوز هم باشد؛ و با معیارهای جهان امپریالیستی رژیمی مستقل است. از هر طرف که می خواهیم سر خودمان را به دیوار بزنیم؛ این حقیقتی انکار ناپذیر است. به وسیله ‍ ی اکثریت حیرت آور مردم جامعه به حکومت رسید (یادمان نرفته که بزرگ ترین سازمان چپی آن دوران یعنی فدائیان چه سینه ای برای خرده بورژوازی آخوند ضد امپریالیست چاک می داد و حزب توده که کارگزار روسیه بود در لیست انتخابات مجلس خود صادق خلخالی و مشکینی را گنجانیده بود.واقعا ًکه!) و حدود ٣۰ سال فارغ از هر کوشش جدی ‍ ای که ارکان آن را خدشه دار کند ادامه داده است و جامعه را با خود از دالان ِکشتار وحشیانه ‍ ی مخالفان خود، جنگ ارتجاعی هشت ساله، فقر شدید، اختناق مثال زدنی مذهبی و فساد حکومتی مفرط عبور داده و کماکان سرِ سلامت به بازی خویش در انظار مردم ایران و جهانیان ادامه می دهد. به گونه ای که در این سرآخری «انچوچکی» چون احمدی نژاد به قول هادی خرسندی با نمک، نمایندگی جامعه را به عهده می ‍ گیرد که اگر نخواهیم خودمان را گول بزنیم،با همه ‍ ی تقلب ها، آن قدر رأی آورد که بتواند به شرمگین شدن چند باره ‍ ی ما پس از آن افتضاح اجتماعی دوم خرداد بیانجامد. این که اعتبار جامعه ‍ ی ایرانی در نزد مردم جهان (به حکومت ها کاری نداریم) فرو افتاده و ایرانی تروریست، نا متمدن و بی فرهنگ جلوه می کند و به او چون پدیده ‍ ای نا مطمئن نگریسته می شود، قبول است که مستقیما ًًنود درصد به خاطر عملیات حکومت جمهوری اسلامی بوده است؛ اما خودمانیم ما( خود جامعه) چقدر در تجسم این چهره و انگاره ایفای نقش کرده ایم؟ از این بگذریم که در آن بخش نود درصدی سهم عمده ‍ ای نیز به ما تعلق می گیرد که انتخاب کردیم و تحمل کردیم، ظاهرا ً بدون این که منافعی داشته باشیم. مردم ایران رژیمی سراسر ارتجاعی را انتخاب کردند، وآن مردمی بودن و مستقل بودن جمهوری اسلامی با این مرتجع بودن هارمونی ِسیاهی ست که به گوش جان ِجامعه ‍ ی ایران در یک چهارم پایانی قرن گذشته خوش آمد. نمی شود راضی شد که بگوئیم عوام فریبی کردند، از اعتقاد مذهبی مردم سوء استفاده کردند و غیره. به قول مارکس :« این کافی نیست که مثل فرانسوی ها گفته شود ملت ما غافلگیر شد. لحظه ‍ ی غفلت یک ملت هم نظیر لحظه ‍ ی غفلت زنی که یک ماجراجو در اولین برخورد می تواند به عنف بر او دست یابد بخشودنی نیست. این قبیل الفاظ معما را حل نمی کند بلکه فقط شکل بیان دیگری به آن می دهد، زیرا بالاخره این مطلب بدون توضیح می ماند که چگونه یک ملت ٣۶ملیونی توانسته است به دست سه شهسوار صنعت (بخوانید یک شهسوار مذهب) غافلگیر شود و بدون مقاومت به اسارت در آید.» هیجدهم برومر لوئی بناپارت-فصل ۱
     جامعه ‍ ی ایرانی به ویژه در این دوره ‍ ای که راضی به پذیرش و تحمل طولانی مدت نظام حکومتی ‍ ای   با شمایل قرون وسطائی شده است، نشان می دهد که دارای استعداد پر قدرتی در          « بازگشت به عقب» است. این بازگشت به عقب در گیومه است تا تلویحا ً نشان داده شود که در معنا بازگشتی صورت نگرفته، چون در واقع شیوه ‍ ی پیشین نیز راهی به جلو نداشته است. آن چه به وقوع پیوسته بیشتر گویای واکنش ناگزیر جامعه در برابر تحول یک بعدی ‍ ای بوده است که ورود به سیستم جهانی سرمایه داری به وی تحمیل کرده بود. این واکنش به کمک حداکثر استعداد ارتجاعی نهفته در بطن جامعه و در غیاب آن مواد مشتعل شونده ای بروز کرد که از سوی طبقه ‍ ی طراز نو کارگر و متحدان وی باید گردآوری   شود و انرژی اولیه را برای تشکیل منظومه نوینی در حیات کهن سرزمینی باستانی فراهم آورد. براستی گویا این سرزمین مصمم است ابتدا همه پل های پشت سرش را خراب کند تا نماند هیچ جادوئی که از تاریک خانه ‍ ی قرون به قهقرا فراخواندش؛ و با تأخیر اما استوار به جرگه معاصران وارد شود. فرایندی که اگر استعدادهای اجتماعی انقلابی ما کماکان هرز برود دردناک تر و طولانی تر خواهد بود. این دل مشغولان ِتفکرانقلابی و به ویژه کمونیست ها هستند که در کار این گرد آوری به سهم خود تعلل می ورزند، و رفتار آنان به شیوه ای نیست که بخواهند رهبری مبارزه با سیر خود به خودی وقایع را به عهده گرفته و جائی در میانه ‍ ی راه   مانع تداوم این سقوط اجتماعی شوند. گویا برای دیدن حقایق جامعه و تحلیل درست وقایع نیاز دارند که جامعه خود بیش از این گنداب را بر هم زند تا بالاخره مشام تنبل آنان قادر به تشخیص منشأ گندیدگی شود. آیا نمی دانند که خسارت این انحطاط را بیش از هر کس طبقه ‍ ی کارگر ایران و قشرهای زحمتکشی می پردازند که تنها ابزار خلاصی ِآنان از این مهلکه تئوری انقلابی مشخصی ست که بتواند درکوره راه های پراتیک، در هر دوره ‍ ی این بحران مزمن اجتماعی نمایه ای را به دست آنان دهد که راه و موضوع   مبارزه و   دوستان و دشمنانش را به او بنمایاند. ملیون ها معتاد چه کسانی هستند؟ زنان خیابانی و کودکان آواره چه کسانی هستند؟   این خسارت های عظیم انسانی از کیسه ی چه طبقه ای خرج می شود؟ چه کسی کلیه ‍ ی خود را می فروشد تا بخشی از هزینه ‍ ی دانشگاه فرزند خود، یا پول پیش اجاره خانه را تأمین کند؟ جوانان و نوجوانانی که در چنگال مافیای زباله شب و روز غرق در عفونت و کثافت به تفکیک و جمع آوری آشغال می پردازند و همان طور که در گوشه خیابان به خواب فرو می روند خود ناگزیر به آشغال تبدیل می شوند چه کسانی به جز کارگران جوانی هستند که می توانستند تداوم مبارزه ‍ ی طبقاتی جمعیت کارگران را جان بیشتری ببخشند؟
     باید ته ظرف را جمع کرد؛ جامعه از سوراخ بزرگی که در کف دارد به جبران بحران خویش و تداوم حیات پر ادبار خویش به حساب کارگران و زحمتکشان می پردازد. حکومت مستضعفان اینک اضافه های مستضعفان را از سر سیری به زباله ها قی می کند، در سیستمی که به لطف درآمد نفت به   تولید مستضعف مشغول است، سپاه ذخیره ‍ ی کار که به زباله تف می شود مرتب انبوه تر می شود و امیدی به بالا آمدن مَد ندارد. اول به حاشیه رانده می شود و در عین حالی که به دام استثمار بسیار شدید در گرداب کارگاه های عقب افتاده و مشاغل سیاه با دستمزدهائی که روی حداقل دستمزد دولت فرموده را سفید کرده است گرفتار، و به نیروی کار مچاله شده و دست دومی استحاله می ‍ شود که هرگز قادر به احیا مجدد خویش نخواهد شد، خود و فرزندانش به منبعی برای تأمین نیروی باندهای مافیائی مواد مخدر و فحشا، ومحیط زیست اش به جولانگاه خلاف کاری های باندهای جنایت تبدیل می شود. مهاجرت مأیوسانه از روستاها و شهرهای کوچک و هسته اصلی شهرها به حاشیه، زمینه ساز جامعه ای از نوع دیگر می شود که هم در راستای جامعه اصلی ست ؛چون آبریز، وهم علیه آن چون زادگاه عصیانی(بیشتر در نسل های بعدی) که به علت نبودن جنبش کارگری سازمان یافته ندرتا ً به افزایش نیروی انقلابی جامعه و غالبا ً به تقویت اراده ‍ ی جامعه ستیزی منجرمی شود.
     در آغاز هر سال حکومت به اجبار درصد ناچیزی به دستمزد کارگران اضافه می کند که بلافاصله با تورم و اخراج، و مصوبه هائی که بخشی از کارگران را از شمول قانون کار و تأمین اجتماعی خارج می ‍ کند پس گرفته می شود. یعنی در واقع ضعیف ترین و بی دفاع ترین بخش طبقه ‍ ی کارگر به شکرانه ‍ ی این اجبار تنبیه می شوند و به خیل نادارترها می پیوندند( ته کیسه پاره است). این یکی از اصلی ترین راه های پیش ‍ گیری از پاره نشدن افسار تورم است که اگر قرار بود با فرمول عمومی تولید کالائی محاسبه می شد، مدتها پیش پاره شده بود. نیروی کار تنها کالائی ست که قیمت آن در ایران با قانونمندی بازار تعیین نمی ‍ شود( البته معلوم نیست که در آن حالت نیز وضعی بهتر به وجود می آمد). کنترل قیمت آن به دست دولت است و ارزشی که بالقوه می تواند داشته باشد در لابلای چرخ های فرسوده ‍ ی صنایع و مدیریت عقب مانده داخلی، و در نتیجه در رقابت نابرابر با صنایع کشوری چون چین به باد می رود. به روایتی، حتی در بعضی صنایع قادر به پر کردن چاله ‍ ی همین مزد من درآوردی دولتی هم نمی باشد. کما این که در خارج از چارچوب نظارت دولت مزدها بسیار پائین تر از حداقل دستمزد تعین شده است. طبقه کارگر به دلیل نداشتن تشکیلات بی دفاع است و به علت این که از قفا تحت تهاجم اقتصاد و جامعه ‍ ی حاشیه قرار دارد که مدام بخشی از عقبه او را می بلعد و به ضد او تبدیل می کند، در بخش متشکل تر( کارگاه های بزرگ) خود نیز در مواجهه با حکومت سرمایه داران یارای پایداری ندارد و مبارزات او به صورت پراکنده وبدون ایجاد سنتی پایدار عقیم می ‍ ماند. در حالی که کمونیست ایرانی معطل است که ببیند و با ذوق زدگی اعلام کند که پرچم سوسیالیسم دوباره در دانشگاه ها به وسیله ‍ ی چند دانشجوی هوادار بر افراشته شده است [۱] . یا حالا که قرار نیست اتفاقی بیفتد چطور است شعارحداقل دستمزد یک میلیون تومان را بدهیم.در حالی که تحت شرائط نکبت آور فعلی و در صورتی که مجموعه ی قشرهای طبقه ی کارگر و توده ی عظیم بیکاران و تعداد قابل توجه کارگرانی که در کارگاههای کوچک و«خارج از محدوده» کار می کنند در نظر باشد، بیشتر مناسب است که با این فقر و فلاکتی که قشر متشکل طبقه را احاطه کرده است و در نهایت نیروی او را نیز به تحلیل می برد مبارزه شود و شعارهائی برای جلوگیری از ادامه ‍ ی این وضعیت نکبت بار تنظیم شود . مبارزه با بیکاری، تعمیم قانون کار و تأمین اجتماعی به همه   کارگران شاغل، چه در کارگاه های بزرگ و چه کوچک، وادار کردن حکومت به گسترده کردن دامنه ‍ ی پرداخت حقوق بیکاری به همه ‍ ی کارگران و پرداخت حقوق بازنشستگی به همه ‍ ی از کار افتادگان بی دستمزد.مبارزه با بی حقوقی مطلق کارگران افغانی و کوشش برای تحت قانوان کار در آوردن آنان و... در صورت وجود چنین جنبشی، امکان جبران عقب نشینی های کوچک حکومت در مقابل بخش متشکل کارگران در کارگاه های بزرگ، که همیشه با تعرض به منافع بخش غیر متشکلتر و بیکاران به وجود می آید و در واقع هزینه ای عقب نشینی ها یعنی دستآورد کارگران متشکل را از جیب پاره ‍ ی قشرهای بی دفاع ترتأمین می ‍ کند، از سرمایه داران بزرگ و کوچک   وحکومت حامی آنان گرفته می شود.
***
                            چه می تواند باشد مرداب
چه می تواند باشد جز جای تخم ریزی حشرات فساد
          افکار سردخانه را جنازه های باد کرده رقم می زنند.(فروغ)
 
     رشد لمپنیزم در این فضای توصیف شده پاسخی رادیکال به نیازهای مفسدانه ‍ ی جامعه ای در حال سقوط از سوی عناصریست که استعداد کافی برای تخم ریزی در این زمینه ‍ ی فساد را دارند. این استعداد خود ناشی از نادیده گرفته شدن افراطی از سوی جامعه در محیط مرگبار حاشیه نشینی، بیکاری و محرومیت است:
« ۱۶استان و ۷۰ شهر بصورت جدی درگیر پدیده حاشیه نشینی و یا اسکان غیر رسمی هستند که در صورت توجه نکردن به این پدیده این آمار در آینده نزدیک رشد بیشتری خواهد یافت . توحید عبدی معاون اجتماعی نیروی انتظامی در گفتگو با فارس در خصوص پدیده حاشیه نشینی و مشکلات آن افزود: حاشیه نشینی بر اساس شکاف بین روستاها و شهرها و پدیده مهاجرت و بر اساس مشکلات مادی زندگی در مراکز شهری تشکیل شده است. وی خاطرنشان کرد: مطابق آمار ارائه شده از سوی وزارت بهداشت و درمان در کشور ما ۷ میلیون حاشیه نشین وجود دارد که این تعداد در ۷۰ شهر و ۱۶ استان در حال زندگی هستند.حال آنکه این وضعیت در ۱۰ کلان شهر بزرگ و شهرهای تهران، مشهد، اصفهان و اهواز به شکل بیشتری نمایان است. معاون اجتماعی نیروی انتظامی خاطر نشان کرد: مطابق تحقیقات انجام شده در تهران بیش از ۱ تا ۲ میلیون حاشیه نشین وجود دارد . وی درباره برنامه های نیروی انتظامی در برخورد با این معضل گفت: بحث حاشیه نشینی به صورت کلان در کشور مطرح است و نیروی انتظامی هم مسوولیت مستقیمی در این رابطه ندارد و این پدیده هم بیشتر یک معضل اجتماعی است تا امنیتی و باید از طریق مسائل اجتماعی نسبت به حل وفصل این موضوع اقدام شود . » (ایران۲۵ تیر٨۴).
     این آمار مربوط به دو سال و نیم پیش است و از سوی مراکز دولتی اعلام می شود؛ می توان حدس زد که در شرائط فعلی عمق فاجعه چقدر است.
     اقتصاد ایران به علت ماهیت توسعه نیافته ‍ گی ساختاری خود دارای نرخ تولید ملی پائینی ست که قادر به جذب مازاد نیروی انسانی ای نمی ‍ باشد که ناشی ازکاهش جمعیت روستا به نفع شهر به سبب تغیرات جمعیتی ناشی از توسع‍ه ‍ ی   سرمایه داری ست. این در شرائطی ست که بخش عمده ‍ ی مصرف صنعتی و غیر صنعتی   به وجود آمده ‍ ی فعلی نیزاز طریق واردات تأمین می شود، و تولید کارخانه ای فعلی کشور نیز تحت فشار کالای ارزان قیمت خارجی به صورت معکوس نیروی کار قبلاً جذب شده را دفع می کند و بخشی از آن، نظیر نساجی ها و سیصد کارگاه تولید کننده کود شیمیائی به تعطیلی کشیده می شود و   بخش های دیگری از آن چون کابل سازی ها و قطعه سازی ها نفس های آخر را می کشند( البته خدا را شکر و چشم دشمن کور نرخ بیکاری بالا که نمی رود هیچ پائین هم می آید و اخیرا ً یک رقمی هم شده است. این همه بیکار که اطراف ما وجود دارند احتمالا ًجن هستند و به همین علت هم جزء جامعه آماری جمهوری اسلامی به حساب نمی آیند.جمهوری اسلامی فکری کرده است تا این جن های از خدا بی خبر را که بر خلاف نام خود چنین آشکار راست راست درمیادین شهر رژه می روند و ادای کارگر بیکار نقاش و جوشکار و غیره را در می آورند، مثل اراذل و اوباش جمع آوری کند و در محل های خاصی نگه دارد که بنا به طبیعت جن بودنشان دیده نشوند.)؛ موازنه ‍ ی بازرگانی خارجی ایران بدون محاسبه ‍ ی فروش نفت و گاز، حاکی از فلج شدید ساختار سرمایه داری ایران می باشد. حتی تحت همین شرائط نیز به تدریج به حذف فاکتورهای حمایتی ‍ ای پرداخته اند که تا حدی جریان پر شتاب فقیر سازی جمعیت ندار جامعه را کند می ‍ کرد. این نیروی مازاد که جذب صنعت نمی شود در حاشیه ‍ ی شهرها یا در نواحی حاشیه ای درون شهرها زندگی نباتی خاصی را ادامه می دهد وبه علت رانده شدن بخشی از نیروهای قبلا ًجذب شده از هسته ‍ ی شهرها به جمعیت آن افزوده می شود. هدف این نوشته بررسی حاشیه نشینی در کشور نیست   بلکه تنها با اشاراتی خواهان ترسیم ماهیت عمومی این پدیده به عنوان منشأ پرورش، ونه الزاما ًزایش، توسعه و تزریق لمپنیزمی ست که امروز جامعه ‍ ی ایران به آن دچار است. جمهوری اسلامی هر از گاهی به عنوان بخشی از« طرح ارتقاء امنیت اجتماعی» به این پدیده که چوب لای چرخ او می نهد برخورد می کند. از اواخر اردیبهشت امسال نیز با شدت بیشتری به اصطلاح به مبارزه با آن پرداخت و عده ای حدود چهار هزار و هفتصد نفر را در تهران و بعضی شهر های بزرگ دستگیر کرد؛ چند ده نفر از آن ها را به دار آویخت و سی در صد را به حبس های دراز مدت فرستاد و بقیه را با صدور کارت های شناسائی آزاد کرد.
     بررسی تضاد مزبور این خاصیت را دارد که بتوانیم با یک « case study » در مورد ضایعه لمپنیزم در ایران از لبه ‍ ی پرتگاهی که بر آن ایستاده ایم عمق گردابی که جامعه را به قعر انحطاط فرو می کشد سنجیده و به تاکتیک مبارزاتی مناسبی برای مقابله با آن، به خصوص از سوی جنبش کارگری به عنوان طبقه ای که بیش از همه از این وضعیت خسارت می بیند، بیاندیشیم.
     بررسی عینی: احساس ناامنی در ذهن شهروند تهرانی احساس آشنائی ست. اگر از بانک خارج می ‍ شوی، اگر در کوچه ای خلوت تردد می کنی، به ویژه اگر زن باشی؛ اگر مجبور باشی که سوار اتومبیل مسافرکش شخصی ‍ ای بشوی و اگر در ساعتی که هوا تاریک شده است بیرون از خانه باشی و اگر ...ممکن است گرفتار تجاوز بشوی. طعمه ‍ ی روان پریشی افساربریده شوی که امروز در جامعه ‍ ی ایران به وفور تولید می شود، یا طعمه ‍ ی تجاوزی سازمان یافته .«من با قاطعیت می گویم در ایران ناامنی در آن حد نیست که افراد از آن بترسند، موضوع اصلی اینجاست که متأسفانه   در کشور ما به دلائل مختلف   احساس ناامنی در مردم بر احساس امنیت غلبه دارد ، در صورتی که در اغلب کشورهای به ظاهر امن جهان موضوع بالعکس است» (جعفری رئیس پلیس آگاهی ۲۵مهر٨۶- همشهری). البته این آقا شوخی می ‍ فرمایند که امنیت هست ولی مردم احساس ناامنی دارند. ایشان بهتر بود به کار اعتراف گرفتن های علمی خود برسند تا به این معقولات ‍ .
     مایه ‍ ی نا امنی اجتماعی تا آن جا که ناشی از تهدیدات سازمان یافته ‍ ی قانونی مستقیم حکومتی نیست، از حاشیه به متن جامعه تزریق می شود. حاشیه ای که به سرعت با متن ادغام می شود و رنگ و بوی حاشیه ‍ ای متن را تندتر می کند. شهر به شکل محسوسی به قهقرا پس می نشیند. رفتار لومپنی در غیاب کنش ها و واکنش های متعارف شهرنشینی به تدریج جای بیشتری را درمجموعه روابط به دست می ‍ آورد. گسترش بیش از حد اغتشاش در روابط اجتماعی و اقتصادی موجب تشکیل حفره های خاصی در کارکرد اجتماعی شده است که مسیر عادی روابط را از هم می گسلد و با ماده ‍ ی فساد پر می ‍ شود. گسترش ورشکستگی و کلاه برداری های مربوط به آن، و ناتوانی مفرط « قوه قضائیه » در طرح و حل سریع دعاوی، اشکال مختلفی از اقدام مستقیم را به وجود آورده است که به طور عمده با استفاده از استعداد اوباش و لومپن ها انجام می گیرد. دستگیری و حبس و شکنجه ‍ ی کسی که چک بی محل کشیده است به وسیله ‍ ی اوباشی که به استخدام طلبکار در آمده اند و رواج عملیات« شرخری»،نمایشی از قدرت گیری روزافزون لومپنیزم می ‍ باشد. هرکس با کس دیگری خرده حسابی دارد، چه اصولی و چه غیر اصولی، سراغ لومپن متخصص آن کار را می گیرد تا طرف حساب خود را به نحوی از انحا سر جای خود بنشاند؛ تیغی شود، مورد تجاوز جنسی قرار گیرد، فرزندش ربوده شود، و یا ... : « صبح بیست و پنجم مهرماه، مرد ثروتمندی با مراجعه به کلانتری ۲۲ مهر شهر مدعی شد که ۵ مرد اموال با ارزشش از جمله خودکار طلای وی را به سرقت برده اند. این مرد در توضیح ماجرا به ماموران گفت :مدتی قبل با مردی به نام حامد آشنا شدم و از او خواستم فردی را که در یک معامله ‍ ی ملکی با او اختلاف پیدا کرده بودم ادب کند. قرار شد حامد در قبال گرفتن ۲۰۰هزار تومان مرد کلاهبردار را ادب کند، اما بعد از گذشت چند روز در حالی که رابطه دوستانه ای بین من و حامد به وجود آمده بود، یک شب او و چند نفر از دوستانش به خانه ام آمدند و شب را در خانه ام ماندند.» همشهری ۶ آبان ٨۶ . آن اوباش صبح سه فقره چک به مبلغ صد و هفتاد ملیون تومان وچند چیز دیگر را با خود می برند؛ پس از تماس آن ثروتمند با آنها برای پیگیری اموال سرقتی و اتومبیلی که به امانت به آنها داده بوده با تهدید آنها روبه رو می شود که ما باند زورگیر هستیم و مواظب خودت باش وغیرو. می بینید این جوجه ثروتمند به کمک اوباش، طرف اختلاف خود را به اصطلاح ادب می کند و سپس با آنها در خانه ‍ ی خود تفریحات شبانه راه می اندازد.و سرانجام خود طعمه می شود. اما حقیقتی هم وجود دارد که دیگر کسی را امیدی به محاکم قضائی نیست. ماه ‍ ها سرگردانی در این به اصطلاح محاکم برای دادخواهی ، به زودی حتی آدم های سالم را نیز به این بیراهه ‍ ی کارآمدِ لومپن پرور می کشاند که در نهایت رفته رفته مجاری زندگی متمدن امروزی را مسدود می کند. این نمونه بسیار کوچکی بود که ابعاد موضوع را نشان نمی دهد. این فرد از لحاظ ثروت درجه چندم هم نیست. هستند سرمایه دارانی که افراد لومپنی را به طور دائم در استخدام دارند؛ برای ادب کردن مخالفان خود، تهدید خانم هائی که به آنها تن نمی دهند، وصول چک های بی ‍ محل و.... سرمایه داران دارای قدرت اصولا ً کسر شأن خود می دانند که از طرفهای دعوای خود به محاکم قانونی شکایت کنند؛ استفاده از زور غیر قانونی بیشتر نخوت آنان را ارضأ می کند.آنها با لومپن ها مراوده می کنند، تفریحات مشترکی دارند و از امکاناتی که فقر مطلقی که گریبان جامعه را گرفته است برای لذت های کثیف آنان و قدرت نمائی های آنان فراهم می کند به واسطه ‍ ی این اراذل بهره مند می شوند(دوازده ملیون نفر یعنی از هر شش نفر یک نفر زیر خط فقر مطلق قرار دارد و بین هفتاد تا هشتاد درصد جامعه زیر خط فقرنسبی می باشند) . مارکس در «مبارزه ی طبقاتی در فرانسه» فصل اول می ‍ نویسد :« اشرافیت مالی هم از لحاظ شیوه ی تحصیل ثروت و هم از لحاظ خوش گذرانی هایش هیچ چیز مگر تجدید حیات   لومپن پرولتاریا بر رفیع ترین قلل جامعه بورژوائی نیست. وقتی در۱٨۴۷ بخش خارج از قدرت بورژوازی فریاد می زد: فساد! و مردم فریاد می ‍ زدند:«سرنگون باد دزدان بزرگ، سرنگون باد آدمکشان» دروالاترین لایه های جامعه بورژوازی صحنه هائی در انظار اجرا می شد که معمولا ً لومپن پرولتاریا به خاطر آنها به فاحشه خانه ها، اردوگاه های کار و دیوانه خانه ها، محضر دادگاه، سیاهچال و چوبه ی دار سپرده می شد.».
      بورژوازی حاکم در ایران با اشرافیت مالی فرانسه ۱٨۴۷به خوبی قابل مقایسه است چرا که شیوه تحصیل مال او نه صنعت که رانت خواری و هپلو هپل کردن دلارهای نفتی است و دقیقا ًدر پروسه ای آلوده به فساد آشکار وآغشته به چرک و خون تغذیه می کند.
     این بورژوازی از لومپن ها بارها به عنوان چماق بدست، چه قبل از به قدرت رسیدن و چه پس از آن، استفاده کرده و می کند. ترورمخفیانه مخالفین باید به دست افراد غیر قانونی صورت بگیرد، و چه کسی بهتر از شعبان بی مخ های جدید.این ها خود به دوستی با طیب رضائی افتخار می ‍ کنند. همه، چماق بدستان روزهای واقعه ‍ ی ۱٨ تیر را در بازار، چهار راه استانبول و جاهای دیگر دیدند. برای انجام کارهای تجاری غیر قانونی و حتی مواد مخدر(آس انتخاباتی محسن رضائی را بیاد بیاورید) باندهای مختلف حکومتی؛ تنبیه کسانی که « پر رو » می شوند و غیره . هر کس در ایران می ‍ داند که در اطراف و لابه لای هر فعالیت صنعتی مهمی که اکثرا ً دولتی هستند عده زیادی لاشخور می چرند که با کار چاق کنی و سورسات جور کردن برای مدیران و ایجاد ارتباط با بازار و استفاده از سهمیه های خاص به درآمدهای افسانه ای می رسند.به دلیل همین ماهیت پنهانی ارتباط هاست که استفاده ازسردسته های لومپن پرولتاریا برای آب کردن کالا، زیر آب کردن سر مزاحمان، تسویه حساب کردن با طرفهائی که از راه قانونی نمی ‍ توان پی گیر کار آنان شد و یافتن گریزگاه های غیر قانونی و....لازم می شود. در این جور روابط   به تدریج دارودسته های اراذل شکل می گیرند که ضمن این که سرویس های لازم را به متقاضیان می دهند، رفته رفته منافع خاص خود را نیز دنبال می کنند. استعداد این تیپ باندهای مافیائی بیشتر در حوزه مواد مخدر، فحشا و زورگیری وسرقت های خیابانی و این دست کارهائیست که نوعا ًخطرناک هستند . تجربه نشان داده است که اقتصاد های دولتی ناسالم به سهم خود زمینه ساز رشد باندهای مافیائی هستند. روسیه ‍ ی پس از به اصطلاح «فروپاشی» شاید نمونه ‍ ی خوبی باشد . این دارودسته ها درضمن شکل گیری اولیه خود و در پروسه همکاری با باندهای حکومتی و سرمایه داران، ارتباط های خاصی نیز با کلانتری ها وزندانها و مراکز دیگر پیدا می کنند و دوستانی در این مراکز دارند. در برخی از محله های تهران و حتما ً در شهرستان های بزرگ شکل کار این باند ها به گونه ‍ ای ست که اقتدار خود را اعمال کرده و اهالی نومید از حکومت درجوار این اوباش زندگی می ‍ کنند. اگر یادتان باشد در آن محله ‍ ی کولی های خاک سفید اصلا ًحکومتی در کار نبود؛ هر چه بود حکومت لومپن ‍ ها بود. به نظر می رسد که ساز و کار و پیوند این لومپنیزم با محله های مسکونی از نواحی حاشیه شهر شروع می شود و گرایش به هسته اصلی شهر و اثر گذاری بر فعالیت های اصلی دارد.
« پدیده حاشیه نشینی، زمینه ساز تشکیل شبکه های مافیائی بحران زاست. پدیده ‍ ی حاشیه نشینی بستر ساز و منشأ اثرات زیانبار اقتصادی، فرهنگی و بزهکاری بوده ، و زمینه ساز تشکیل مافیای بحران زا در کشور است. هاشمی شاهرودی صبح دیروز با اعلام این مطلب در همایش حاشیه نشینی و امنیت قضائی که با حضور چند تن از وزرا، قضات و کارشناسان برگزار شد گفت : مردم انتظار دارند همانطور که در شعارهای کاندیداها مسائل مطرح شد انتظارات آنها برآورده شود. رئیس قوه قضائیه حاشیه نشینی را بسترساز وقوع جرائم مختلف درون شهرها ذکر کرد و گفت: این مکانها به پایگاههای امن تبهکارانی تبدیل شده اند که بعد از وقوع جرم در شهرها به آنجا پناه می آورند. وی افزود:بسیاری از شبکه های مافیای قاچاق اعضای خود را از حاشیه نشینان انتخاب می کنند که این مساله بحران آفرینی این مناطق را یادآوری می کند.».( روزنامه ایران-۵ تیر ٨۴ )
     دار ودسته های اشراربه پدیده های مستقلی تبدیل شده اند که در کنار تشکیلات حکومتی به رتق و فتق امور خود می پردازند .در محدوده عمل آن ها به کلی اقتدار حکومت ضایع می شود.احساس عمومی در کل به این سمت می رود که شهر در مقابل تجاوزهای این باند هائی که مثل قارچ می ‍ رویند بی دفاع تر می شود و به تدریج این گمان تقویت می شود که هر کس باید برای دفاع از خود چاره ای بیندیشد؛ همه به دنبال اسپری فلفل، چاقو، زنجیر، باطوم و حتی سلاح های آتشین هستند. این فضای نا امن به هر حال موجب وضعیت تحریک آمیزی می شود که هیچ حکومتی خواهان آن نیست؛ چرا که نشانه ‍ ی ضعف حکومت در برقرار کردن امنیت عمومی ست. درست است که دو عامل مهم؛ یعنی وجود پتانسیل منفی حاشیه وعدم واکنش درونی و مستقل خود جامعه از یک طرف، وفضای خاصی که عملیات غیر قانونی باندهای حکومتی فراهم می کند از سوی دیگر، دو بُرداری هستند ک حاصل جمع آنها این پدیده را به وجود می آورد. اما در هر حال هر یک از این دو عامل نیز پس از رشد بیش از حد محصول خودروی خویش، آن را تحمل نمی کنند و خواهان کنترل آن می باشند. واکنش جامعه منجر به حرکتی مستقیم نشد و بیشتر به صورت تقاضا از حکومت و حتی سازش و حداکثر مقاومت های فردی بود. اما حکومت که رشد این پدیده را از چند جهت برای استیلای خود خطرناک می دید این بار، در روزهای پایانی اردیبهشت امسال، توسط نیروهای ویژه انتظامی شبانه در تهران با شدت بیشتری به باندهای لومپن یورش برد .( قبلا ً حکومت بارها در قالب همین طرح به اوباش تهاجم برده بود- نیمه دوم شهریور٨۴ به مدت ۲۰روز یک نمونه دیگر بود).
     حکومت پس از این دستگیرها افراد لومپن جدید را شناسائی می کند ، برای آنها کارت مخصوص صادر می کند، سردسته، نوچه و سمپاتها را تفکیک می کند، تا دارودسته ‍ ی «شعبان بی مخی» خود را برای روز مبادا سازماندهی کرده و در عین حال خود را از شر سردسته های متمرد نیز راحت کند. با یک تیر دو نشان می ‍ زند. هم ضعف مطلق خود را در مقابل سازمان های غریبه، حتی سازمان مستقل لومپن ها، و هم بازتاب این ضعف را در ذهن توده ‍ ی مردم مخصوصا ًجوانان پوشش می دهد.« دو مطلق» معروف به شکل برعکس خود این جا دوباره احیا می شود.
     « سردار محمدی فر(معاون پارلمانی نیروی انتظامی) در پاسخ به این پرسش که شدت ناهنجاری ها را چگونه ارزیابی می کردید اظهار می دارد: ما سعی کردیم برخورد با این مقوله ها را بر اساس دو محور، نخست خواست مردم شریف جامعه و دوم درخواست مسئولان قرار دهیم.چراکه بنا به اطلاعاتی که داشتیم هنجارشکنی ها در مواردی از حد خود فراتر گشته و تهدیدی برای امنیت عمومی و اجتماعی مردم شده است.».(۱۹شهریور٨۶- ). خواننده   می داند که امنیت عمومی یعنی امنیت جمهوری اسلامی و امنیت اجتماعی یعنی امنیت مردم .« وی با اشاره به این که طرح امنیت اجتماعی از اواسط سال گذشته شروع شده و از ابتدای سال ۱٣٨۶ قویتر و متمرکزتر عمل کرده ‍ ایم ‍اظهار می دارد: مهمترین درخواستی که مردم و مسئولان داشتند برخورد با بحث اراذل و اوباش در جامعه بود.» توجه خواننده را به ادامه حرف های وی جلب می کنیم .« معاون حقوقی نیروی انتظامی یادآور می شود : بر اساس کار کارشناسی صورت گرفته مواجه با موضوع عجیبی شدیم و آن این که بحث اراذل و اوباش علاوه بر این که در حال تبدیل شدن به تهدید است متأسفانه دارد به ارزش در جامعه به خصوص جوانان بدل می شود .». خیلی مهم است این جملات. آن قدر مهم که باعث حتی تعجب کسی می شود که روزمره با واقعیت های مربوط به این پدیده ‍ ی اجتماعی سروکله می زند : لومپنیزم در جوانان به ارزش تبدیل شده است . این آقا دروغ نمی گوید، کافی ست در جامعه ایران باشید تا نشانه ‍ های این «ارزش» را در جوانان ایران به وفورببینید. متأسفانه جامعه ایران با لمپنیزم سازش کرده است. لحن گفتار، طرز لباس پوشیدن، و رفتار خیلی از جوانان متأثر از این لمپنیزم است. جمهوری اسلامی میلیاردها خرج می کند تا پاسدارها و نیروهای امنیتی اش به الگوی قهرمان جوانان تبدیل شود(درفیلم ها و سریال های صد تا یک قاز)، اما ناگاه متوجه می شود که ای دل غافل، قمه کش سر گذر گوی سبقت را از وی ربوده است .« وی در ادامه می افزاید: وجود سلسله مراتب در میان اراذل و اوباش و سازماندهی خلافکارها و ایجاد ترس یا رعب و وحشت در جامعه توسط اراذل ، ما را بر آن داشت که اقدامات مقتضی و دقیق را در این زمینه صورت دهیم. سردار محمدی فر خاطر نشان می کند: نخستین اقدام باید در راستائی قرار می ‍ گرفت که ابهت پوشالی آنها خرد شود که خوشبختانه با اقدامات سریع و حساب شده ، بسیاری از اراذل دستگیر و به محاکم قضائی سپرده شدند.»
     « بر اساس این گزارش فرمانده نیروی انتظامی تهران بزرگ در سخنرانی خود در جمع دانشجویان نیز با اشاره به تلاش‌های دشمنان انقلاب در جهت ایجاد ناهنجاری‌های اجتماعی بین جوانان گفت: مردم نیز در جهت ناهنجاری‌ها دغدغه‌هایی را مطرح کردند که این دغدغه ها حق بود و بنابراین روش‌های گذشته که نتیجه نداده بود مورد بررسی قرار گرفت و بنا به یک روش علمی وارد کار شدیم . رادان گفت: باید هیمنه پوشالی اراذل و اوباش که در محلات ایجاد ناامنی کرده بودند شکسته می‌شد و بنابراین ما در پلیس قرار گذاشتیم که این افراد زمانی که بازداشت می‌شوند به هیچ عنوان به آنها خوش نگذرد، لذا با آنها برخوردی کردیم که مطمئن باشید این افراد در صورت تحمل کیفر زمانی که بازگردند دیگر تمایلی ندارند که مکانی را که قبلا رفته بودند تجربه کنند و اگر هم خواستند این کار را بکنند برخورد ما به مراتب سخت‌تر از گذشته خواهد بود». ۲آبان ٨۶(سایت آفتاب )
     دیگر چه می خواهید بگویند: لومپنیزم سازمان دارد؛ سلسله مراتب دارد( سردسته؛ نوچه؛ سمپات)، و به ارزش در جوانان تبدیل شده است؛ به تهدید تبدیل شده و باید ابهت آن خرد شود. به علت نبودن سازمان های مبارز اجتماعی و به علت انحطاط اجتماعی موجود، لمپنیزم رقیب مقتدر جمهوری اسلامی شده است. آیا این وظیفه کمونیست ها نیست که در ایران سازمان بسازند و در میان جوانان و غیرجوانان به ارزش تبدیل شوند و برای جمهوری اسلامی تهدید به حساب بیایند؟ به سر جامعه ما چه آمده است که زباله های جامعه به ارزش برای جوانان ما تبدیل می شوند؟
     گفته های این سردار جمهوری اسلامی حاکی از این است که حکومت از رشد و سازماندهی و مقبولیت لومپن ها نگران   شده است. او حدس می زند در بزنگاه های معینی ممکن است همین کیفیت از سازماندهی هم برای او دردسرهای اجتماعی به وجود آورد :« احمدی مقدم همچنین دستگیری اراذل و اوباش پیش از سهمیه بندی بنزین را یک تدبیر دانسته و گفت: «اگر این اراذل دستگیر نمی شدند بعد از سهمیه بندی بنزین فاجعه به بار می ‍ آوردند و به اسم مردم به غارت دست می زدند» سومین همایش پلیس در ۴/۵/ ٨۶ (سایت آفتاب) .
       نیروهای ویژه ‍ ی آنها به قدری ترسیده بودند که حتی موقع حمله در نیمه شب نیز نقاب به چهره می زدند که به وسیله اعضای دیگر این باندها شناسائی نشوند و مورد انتقام جوئی های بعدی آنها قرار نگیرند.
     لومپنیزم آفت است؛ مثل ملخ؛ جهت گیری ندارد، نان را به نرخ روز می خورد، به هر مزرعه ‍ ای هجوم می برد و با خود نابودی به ارمغان می آورد. برای مطامع شخصی خود هر استعدادی ‍ را پایمال می ‍ کند. امنیت اجتماعی در ایران امروز، به ویژه درتهران و شهرستان های بزرگ بسیار پائین است . تردد در مکان‍های خلوت برای همه بخصوص زنان در هر ساعتی از روز نامناسب است و در ساعات اولیه شب خطرناک و در ساعات دیر وقت غیر ممکن است. ربوده شدن به قصد تجاوز جنسی یا زور گیری و نیز درگیری های اتفاقی که می تواند شخص را دچار مخاطره کند احتمالی قوی ست. ارزیابی حکومت را قبل از یورش به اراذل ببینید:
     « فرمانده نیروی انتظامی همچنین با بیان این که برابر نظرسنجی های صورت گرفته برقراری امنیت ناموسی د ر کشور دغدغه نخست مردم است، خاطرنشان کرد: پس از این مسأله نیز مواد مخدر و امنیت جانی و مالی مطرح می شود » ٣۰فروردین٨۶ – روزنامه ایران
     پس از مرور کلی وقایع ازسرنگونی پهلوی به این سو، سئوالی که مطرح می شود این است که چرا اراده ‍ ی جامعه این گونه علیه منافع روشن خود گام برداشت؛ و چرا مقاومت اجتماعی علیه عواملی که سناریوی فلاکت و بدبختی اورا می نویسند این گونه کم اثر است. چرا به جای جستجوی یکدیگر در شرایط سخت برای برخواستن علیه نظاماتی که راه رهائی امان را بسته اند، این گونه به توسعه ‍ ی فردگرائی مطلق پرداخته ‍ ایم.آیا این فردگرائی افراطی ریشه در پیشینه ‍ ی تاریخی ما دارد؟ آیا جمعیت گریزی ‍ ای که ایرانی بدان متهم است مبنای این تفرق وخود خواهی‍ ست؟ چرا مفتخریم که عضو هیچ گروه و دسته و حزبی نیستیم؟ چرا فرزندانمان را مشوقیم که کلاه خود را بچسبند و غم خود خورند که « زبان سرخ سرِ سبز می ‍ دهد بر باد» ؟ چرا وقتی می شنویم ایرانی دو روئی دارد، پذیرفتنی می ‍ آید این کلام؟ چرا می پذیریم که هر یک به جایش، دیکتاتورهای کوچکی هستیم؟ چرا در پس هر واقعه ‍ ای که ما را به تیره روزی رانده است مقصری می جوئیم تا خود را از دست خود رها سازیم، تا انتقاد را به تازیانه ‍ ی پندار بگریزانیم وآن گاه که روزگار به فشار ما را به مهلکه ای اندازد، چون توده ای بی ‍ شکل به سوی ِهر کس و ناکسی بغلطیم، و در هر غلطی جسد وامانده ‍ ی خود را دهه ها در وادی   یاس، فقر و ترس، افیون وسیاهچاله ‍ های اندیشه ‍ های منفعل رها سازیم تا بگندد و بگندد؟ به قرن بیست و یکم آورده اند ما را، هنوز شوق به جمود داریم؛ به شادی، افیون، به غم، افیون. ایده نو فرا گرفته ایم اما به شیوه ‍ ی کهن زندگی می کنیم. ایده هایمان ایده هایمان می مانند و زندگی مان زندگی مان.لاشه ما را به قرن بیست و یک آورده اند با خود، با عفونت به توان چند در سرمایه داری پیرامونی ِمذهبی، ادب نمی شویم. ساز قدیمی ِخود را می زنیم هنوز.
     ایرانی انتقاد از خود را دوست ندارد؛ چون انتقاد از خود جنبه ای از تفکر است که به جنبه ‍ ی اجتماعی زندگی انسان ها متکی ست، و ایرانی از این لحاظ به شدت بدهکار است. ایرانی در خود فرو می رود، و می گوید «مرا در خود رها کردند.». پیوستگی زندگی اجتماعی را انسان ایرانی تاب نیارد، تفرد بی مانند او نمی گذارد؛ به خود می بالد برای هیچ. حتی پدیده مضحکی چون شاه در جهان بی ‍ شاه خود را شاه شاهان می نامید، و رهبر چلقوز فعلی خود را مقتدای مسلمین جهان. اگر بگوئیم ما را چه دخلی به این اوباشان، می ‍ گویم ایز گم نکنیم که بحث از اول شروع نشود. به خودی ترها نگاه کنیم؛ دسته ای که خود را یگانه حزب کمونیست جهان اسلام ببخشید جهان می دانند و کمونیست خیلی کارگری و خیلی انقلابی، همین طور که در مسیر خود هر تکه ‍ ی آن به طرفی پرت می شود باز هم خود را یگانه می داند؛ در حالی که وضعیت متفرق شونده ‍ ی آن خود نافی این یگانگی ست . این سرنوشت مالیخولیای ایرانی ‍ گری خاصی ست که گریبان جامعه ایرانی را گرفته است. و همین جنبه غیر اجتماعی ست که مانع عیبجوئی عاقلانه ‍ ی ما از ماست. و همین است که در هر تند پیچی به ضرب تیپای قزاقی، یا چشم بندی آخوندی تقریبا ً قرنی را وا می نهیم. ایرانی روشنفکر اما خود را آلوده ‍ ی واقعیت نمی کند؛ واقعیت دست و پا گیر است، مجال تیز پروازی نمی دهد. اما متأسفانه جامعه که موضوع فعالیت روشنفکر است در واقعیت زندگی می کند و آن را نمی توان با خود به دنیای خیالات برد. جامعه تغییر می خواهد، تو نباشی کسی دیگر. حکومت جمهوری اسلامی در گیرودار اجرای حکومت، با پدیده هائی روبه رو می شود که ناگزیر به رفع و دفع آنها به سیاق و طرازخودست. این کیفیت به او وجهه ‍ ای می بخشد که در عالم کرداراعتبار دارد. وهمین اعتبار مخارج زندگی ِاو را تأمین می ‍ کند. روشنفکر او را به پشیزی نمی انگارد؛ اما در عالم خیال. و او روشنفکر را به پشیزی نمی ‍ انگارد؛ اما در عالم واقع. معادله ‍ ای نابرابر به نفع کسی که زحمت ملبس شدن به لباس ناسوتی موجودات زمینی را به خود داده است، در برابر کسی که سیر حیات لاهوتی را به زندگی پست خاکی ترجیح داده است. آیا انتظار دیگری می باید داشت؟ یکی جهان را با زحماتش و دیگری آسمان را با برکاتش. در کیسه ‍ ی اولی زر ناب و در کیسه ‍ ی دومی شکوفه های خیال. طنز روزگار را ببینید که مردان خدا راز زرین زر را بهتر از ماتریالیست های وطنی ما درک کرده اند.
     مبارزه ‍ ی طبقاتی حادثه ای نیست که در یک ظهر بهاری، بر بلندای خیال، پس از قیلوله ای فرحبخش اتفاق می ‍ افتد و قدرت سیاسی را برای ما به ارمغان می آورد؛ که فعل و انفعالی ست در عمق و سطح جامعه و در همه عرصه های زندگی. از مبارزه برای نان تا مبارزه برای کسب قدرت سیاسی. این کیفیت در بستری پیش می رود که مملو از عناصر اجتماعی خاص و دوره های خاص است. کسب قدرت سیاسی فرآیندیست که در بطن مبارزه ‍ ی مستمر برای کندن مهر و نشان خویش بر هر پدیده ‍ ی اجتماعی ‍ ای و در هر دوره ‍ ی مهمی رشد می کند. هیچ دوره ‍ ی معینی و هیچ پدیده اجتماعی مهمی نیست که بر زندگی اجتماعی موثر باشد و طبقه ‍ ی کارگر آن را به خود مربوط نداند و تلاش نکند که جلوه های معینی از رفتار حکومتی خود را بر آن اعمال نکند. ما برکناری نایستاده ایم که بورژوازی نوبت بازی خود را اجرا کند و سپس در آن ظهرموعود نوبت به ما برسد. جنگ طبقاتی، رزم مداومی ست که بر سر به دست آوردن هر امتیازی   جریان دارد و ماهیت آن جنگ دو نوع حکومت و دو نوع قدرت سیاسی متضاد است. پس توقفی در کار نیست و همین جامعه موجود و اتفاقات آن است که موضوع کار و مبارزه است. دخالت مداوم کارگران و نیروهای سیاسی منسوب به آنان برای اعمال کنترل بر اتفاقات، نطفه ‍ ی رفتار حکومتی خاصی را در جوهر خود دارد که به تدریج تمرین می شود و راه خود را تا مرحله ‍ ی آخری که با تمام قامت خود بر پا شود می ‍ پوید. کمیت به کیفیت بدل می شود .
     واکنش درمقابله با پروسه ‍ ی انحطاطی که جامعه ‍ ی ما را فرا گرفته و بر همه ‍ ی جنبه ‍ های زندگی ما در حال غلبه می باشد قبل از همه وظیفه ‍ ی طبقه کارگران است که هم بیش از همه خسارت می بیند و هم به طور طبیعی از تشکیلات حداقلی برخورداراست. همانطور که قبلا ً گفته شد مقابله با باند های اراذل و اوباش به عنوان قله ‍ ی انحطاط موجود از یک نقطه نظر کاملا ً متفاوت نسبت به حکومت برای مردم و به خصوص طبقه کارگر ایران اهمیت دارد و باید چون یک وظیفه اجتماعی به آن عمل شود، و درست در چنین عرصه ‍ هائی ست که طبقه کارگر باید چون یک آلترناتیوحکومتی خود را متشکل کند. لمپنیزم رشد می کند و سازمان می یابد و حکومت جمهوری اسلامی باهدف هَرَس کردن و بازسازماندهی آنها برای به خدمت گرفتن این استعداد جهنمی در خدمت سیاست های حکومتی از جمله سرکوب مردم بارها به آن برخورد کرده است. اما معلوم است که قدرت لازم را برای کنترل کامل این پدیده که محیط برای رشد پیوسته ‍ ی آن آماده است ندارد و ناچار است که همیشه با نگرانی مراقب آن باشد تا در عین حال بتواند التهاب موجود در جامعه را که ناشی از رفتار جنایت کارانه و بی محابای این اراذل می باشد خفیف کند، و در نتیجه بازتابی را که از ضعف حکومت در ذهن مردم وجود دارد بزداید. یعنی به مشروعیت خود در اندیشه ‍ ی مردم سروسامانی بدهد. محمد آوائی رئیس کل دادگستری استان تهران در همان همایش پلیس « ضعف اعتماد عمومی به کارگزاران نظام» را یکی از مهمترین عوامل نا امنی اعلام کرد.
« خبرنگار:همین چرخاندن در محل هم یکی از کارهایی است که سرش بحث است . سردار زارعی: ببینید، این کار با ضرب و شتم در حضور مردم فرق می‌کند. یک جاهایی تا مردم باور نکنند این فردی که تا دیروز در محل گردن کلفتی می کرده، باج می‌گرفته و ضرب و شتم می‌کرده و مدعی بوده هیچ‌کس نمی‌تواند هیچ غلطی بکند، حالا گیر افتاده و حال و روزش این است، نگرانی‌شان برطرف نمی‌شود . البته این‌جور اقدامات فقط برحسب ضرورت و برای شکستن اقتدار اراذل انجام می‌شود نه به عنوان یک اقدام دائمی. تازه در این حالت هم، همه به این فکر می‌کنند که اگر این آدم برگردد چه اتفاقی می‌افتد». ( ۲۰خرداد٨۶- سایت آفتاب)
    این طبیعی ست که ضعف حکومت در تأمین امنیت ممکن است گرایشی را در مردم دامن بزند که منتهی به رفتاری مستقیم و مستقل ازحکومت برای اقدامات دفاعی شود.
     درصدی ازمردم میان سهمیه بندی بنزین و دستگیری های اراذل ارتباطی می دیدند، که خوب دیدیم که فرمانده ‍ ی کل نیروی انتظامی (احمدی مقدم) آن را به روشنی تأئید کرده است. بخش مهمی از مردم آن را اقدامی برای تأمین امنیت در جامعه می دانستند و با نظرتآئید به آن می ‍ نگریستند؛ اگر چه نه تأئید حکومت بلکه تأئید سرکوب لومپن ‍ ها. برخی نیز به طور مستقیم آن را سرکوب رقیب دانستند. اما هیچ کس از این اقدام حکومت دچار ترس نشده بود و آن را اقدامی برای ایجاد رعب و وحشت در جامعه نمی دانست. برای توجه خواننده قابل ذکر است که دستگیری ها از اواخر اردیبهشت، اعلام سهمیه بندی در ۵ تیر و اولین اعدام های اراذل در اواخر تیر بود. یعنی دستگیری ها اقدامی پیش گیرانه برای حذف تأثیر سازمان یافته لومپن ها بر شوک سهمیه بندی بنزین بوده است، ولی چون اعدام ها حدود یک ماه پس از اعلام سهمیه بندی بوده است، نه اقدامی برای ایجاد رعب در مردم که اقدامی برای ایجاد رعب در لومپن ها و ایجاد اعتماد در مردم بوده است. البته یکی دو مورد از اعدام شدگان کسانی بوده اند که اقدام به سرقت مسلحانه از بانک کرده بودند و می تواند در زمره ‍ ی اعمال متهورانه ‍ ای محسوب شود که افراد برای گرفتن حق خود از سیستم بدان دست می یازند.
     بعضی جریان ‍ های اپوزسیون در خارج از کشور، اعدام اراذل را به دلیل ایجاد رعب و وحشت در مردم و اقدامی پیش گیرانه برای جلوگیری از جنبش های مردمی تلقی کرده اند، و بعضی حتی این اراذل را جوانان مردم خوانده اند. « بی دلیل نیست که امروز حکومت اسلامی جوانان معترض، جوانانی که هیچ خاطره ای از انقلاب ۵٧ در ذهن ندارند را به عنوان "اراذل و اوباش" اعدام میکند. کسانی که این حکومت و قوانین و مقررات ارتجاعی و اسلامی آنرا قبول ندارند.». « اراذل و اوباش از نظر جانیان و اراذل واقعی حاکم، میتواند اسم رمزی برای هر چیز باشد. میتواند به کسانی که درمقابل سرکوبگری رژیمی می ایستند و با نیروهای انتظامی درگیر میشوند اطلاق شود، میتواند به مردمی که در اعتراض به گران کردن بنزین و به آتش کشیدن زندگی مردم دست به اعتراض زدند و شیشه ای شکستند یا به ماشینی سنگ انداختند، و یا کسانی که در مقابل تجاوز نیروهای انتظامی به زنان با آنها درگیر شدند نیز اطلاق شود. اما مساله از اینهم فراتر است. افراد معینی هم به جرم فعالیت سیاسی به اعدام محکوم شده اند. اگر خلاصه کنم رژیم دارد زمینه را برای اعدام فعالین سیاسی آماده میکند. دارد از پهلو وارد میشود.»   مینا احدی انترنسیونال ۲۰۷. « در شرایط حاضر رویاروئی با موج سرکوبی که جمهوری اسلامی برپا کرده یکی از لحظات تعیین کننده این نبرد است. جمهوری اسلامی برای مرعوب کردن جامعه به سرکوب هر چه وسیعتر و دستگیریها و اعدامهای جمعی روی آورده است اما نتوانسته است اعتراضات را خاموش کند.» رهبر حزب کمونیست کارگری حمید تقوائی پیام به مناسبت آغاز سال تحصیلی ۲۷/۶ /٨۶     «جمهوری اسلامی امیدی به بقاء ندارد مگر با کشت و کشتار و ارعاب بیشتر. در یکی دو هفته گذشته موج اعدام ها و نمایش وحشت و ترور حکومتی ابعاد وسیع تری پیدا کرده است. اکنون دیگر حمله هر روزه به زنان و جوانان به بهانه حجاب و روش های دیگر ارعاب دیگر کفایت نمی کند. قاضی مرتضوی و جلادهای صورت پوشیده و طناب دار رسما در صف اول مواجهه حکومت با مردم قرار گرفته اند. زمانی میخواستند با لبخند خاتمی و جمهوری اسلامی دوم ادامه حیات دهند و نتوانستند، امروز تیرخلاص زن ها را جلوی مردم گذاشته اند. اکنون همه می بینند که در کنار حجاب، طناب دار لوگوی رسمی اسلام سیاسی است. اینها رفتنی هستند، اما در تقلا برای بقاء تا میتوانند به جامعه و به زندگی مردم خون می پاشند.» حزب کمونیست کارگری ایران٣ اوت ٢٠٠٧، ١٢ مرداد ١٣٨٦.
« قبل از هر چیز نفس این فراخوانها و مستقل از اینکه تا چه حد جواب میگیرند نشانه اینست که حکومت علیرغم موج جدید سرکوبی که آغاز کرده نتوانسته است جامعه را مرعوب کند و به تمکین بکشاند. وقتی زندانیان سیاسی که اسیر و در بند دژخیمان حاکم اند، و قاعدتا باید اولین قشری از جامعه باشند که از اعدامهای علنی و بگیر و ببندها جا بزنند، علنا و با اسم و رسم از درون زندانها به مردم ایران و به جهانیان فراخوان اعتراض و مبارزه علیه اعدام میدهند در واقع دارند شکست سیاست ارعاب، و ناتوانی و استیصال حکومت در ترساندن و به تمکین کشیدن جامعه را اعلام میکنند.» انترناسیونال ۲۰٨ حمید تقوائی
«حمله رژیم برای ترساندن مردم است. حمله رژیم از سر قدرت نیست. از دست مردم به تنگ آمده اند. دارند دست پیش میگیرند. به قیافه قربانیان حملات وحشیانه رژیم نگاه کنید. به قیافه مخاطبین این نمایش رعب و وحشت نگاه کنید. در محلاتی که   شبانه گله دستجات سیاه پوش شمشیر بدست را گسیل میدارند، در محلاتی که برای درس عبرت رهگذران بساط اعدام پهن میکنند قیامی در جریان نبوده است. اعتصابات گسترده رخ نداده است. مردم کنترل محلات را بدست نگرفته اند. جوانان مقر بسیج و کمیته محل را به آتش نکشیده اند. هنوز این اتفاقات روی نداده است. اما این صحنه هائی است که رژیم از هراس آن دست به حمله زده است. اعلام جنگ امروز رژیم اسلامی علیه جوانانی است که رنگ شادتری را برای لباسهای خود انتخاب کرده اند، علیه کارگر و مردم زحمتکشی است که از شدت فقر و نداری صدای حق خواهی اش را بلند میکنند، علیه مردمی است که در هر فرصتی سراپای مقدسات رژیم را به سخره میگیرند. این جنگ تمام عیار پیش گیرانه رژیم علیه مردمی است که هنوز دل به زندگی بهتری دارند و در این راه دائما مترصد چاره هستند. حمله رژیم وحشیانه اما بیهوده است. این حمله موفق نخواهد شد. سازمان دادن انواع دستجات سرکوب، چند میلیون بسیجی، هشت سال ترور در سایه جنگ، موج اعدامها هم ره بجایی نبرده است. این رژیم در دل مردم تنها نفرت، نفرت بیشتر و باز هم نفرت میکارد. با پیدا شدن اولین شکافها، هر کوی و برزن و کارخانه در ایران به محل تجلی اراده کوفته مردم بیقراری تبدیل خواهد شد که بنیادهای زمینی و آسمانی رژیم اسلامی را برای همیشه در هم میکوبد».حزب کمونیست کارگری – حکمتیست١٢مرداد١٣٨٦- ٣اوت ٢٠٠٧
     جمهوری اسلامی کار حکومتی خود را می کند تا موانع را از جلوی پای خود بردارد و یا عوامل را در خدمت خود سازمان دهد، ولی عده ای که حکومت کردن را با شکلک در آوردن عوضی گرفته اند، مرتب جمهوری اسلامی را در حال ترساندن مردم می بینند و به این ترتیب خود از این تصور خود ساخته دچار وحشت می شوند و ترس درونی خودرا به اطراف و اکناف می پراکنند. والبته شجاعانه با این خیال خود می ‍ جنگند. جمهوری اسلامی نه برای ایجاد رعب و وحشت، که برای کنترل پدیده ‍ هائی که اقتدار حکومتی وی را در اذهان به زیر سوال می برند و دقیقا ًبرعکس برای ایجاد روحیه ‍ ی آرام در مردمی که به تدریج نسبت به قدرت او در جمع کردن اوضاع دچار تردید شده اند، اقدام به دستگیری و حبس و اعدام سردسته ‍ های باندهای لومپن کرد. نومید شدن مردم ازحکومت در کار ایجاد امنیت عمومی، خود سرآغازی بسیار مهم برای شروع شورشهای مردمی است که منشأ آن نگرانی گسترده و گرایش به کنترل مردمی اوضاع می باشد. جمهوری اسلامی به دقت و با جهت گیری معلوم روی پارامترهائی که در جامعه وجود دارند و می توانند وی را دچار دردسر کنند کار می کند و برای تسلط به آنها طرح و نقشه می کشد. میزان موفقیت او قطعی نیست چون خود او از نظر ماهوی خواهان حل ریشه ‍ ای این معضلات نیست. درعوض دوستان ما شعار می دهند، حرف های کلی می زنند و خیالبافی می کنند.و باز هم مثل همیشه این جمهوری اسلامی ست که مانده است و به ریش ما می خندد. رژیم جمهوری اسلامی ضعیف است و به دلیل همین ضعف همیشه از اوضاع عقب است . خوشبختی او در داشتن مخالفانی ‍ ست که به رغم انکار ظاهری، او را قوی و همیشه در حال اقدامات پیش گیرانه برای ممانعت از برآمد جنبشهای مردمی می بینند. جمهوری اسلامی به حکم اجبار پراگماتیست است و کار خود را از امروز به فردا می گذراند، و خیال دارد با هر بدبختی ‍ ست خر لنگ خود را به مقصد برساند. این حکمی ست که از زمین گرم به دست اندرکاران اجرا و عمل ابلاغ می ‍ شود؛ هوش خارق العاده نمی خواهد، حتی سران اسلام حکومتی نیز به دلیل داشتن حداقل جربزه ‍ برای به دست گرفتن قدرت سیاسی، و لنگان لنگان کشیدن این بار گران، می توانند خوشحال باشند که در جامعه ‍ ی ایران نیروی سیاسی ‍ ای بوده اند که در جنگ و گریز قدرت ، با هر ذلت و خواری، گوی سبقت را از دیگران ربوده اند؛ و حاشا از این حقیقت خرد کننده که یکجا تمام اراده و ادعای ما را به چالش می ‍ کشد. سران چنین حکومتی توانسته اند ۲٨ سال حکمرانی کنند، و برخی کمونیستهای انقلابی ما ۲٨ سال شعارهای بی ‍ محتوا داده اند
نپندارم ای در خزان کِشته جو             که گندم ستانی به وقت درو
     در مقایسه با دوران حکومت شاه، جمهوری اسلامی اصلا ً قادر به ایجاد وحشت نبوده است. سکوت مرگباری که در دوران شاه در جامعه وجود داشت اصلا ًدر این دوران محلی از اعِراب ندارد. حتی در همین اعدام ‍ های اخیر نیز آنها در شش و بش بودند که اعدامها در ملأعام باشد یا در زندانها. زیرا در شرائطی که وجهه ‍ ی جهانی حکومت از لحاظ نقض حقوق بشر به شدت خراب است، باید نتیجه را سبک سنگین می کردند :« حشمت اله فلاحت پیشه عضو کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس شورای اسلامی تاکید کرد: برخورد با اراذل و اوباش و کسانی که عربده کشی و گردن کشی می کنند، باید در محلات صورت گیرد تا دیگر نتوانند ادعای گردن کشی کنند» . (۹خرداد٨۶- سایت آفتاب )
  « عضو کمیسیون قضائی و حقوقی مجلس شورای اسلامی معتقد است: برخورد با سران و سردسته های اراذل و اوباش و آنان که به نوامیس مردم متعرض می شوند باید به جهت تاثیر گذاری در دیگر اراذل ، در ملاء عام صورت گیرد . سید مرتضی موسوی گفت : برخورد قاطع و جدی نیروی انتظامی و دستگاه قضائی در مدت اجرای طرح ارتقاء امنیت اجتماعی باعث شده تا فضای جامعه برای اراذل و اوباش نا امن شود تا دیگر جرات گردن کشی و عربده ‍ کشی را در سطح جامعه نکنند . وی به برخورد در ملاء عام با اراذل و اوباش تاکید کرد و گفت: برخورد   با سران و سردسته های اراذل و اوباش باید به جهت تاثیر گذاری در دیگر اراذل در ملاء عام صورت گیرد.» ۱۴خرداد٨۶(سایت آفتاب)-
« ۲۰ نفر از اراذل و اوباش معروف و سابقه دار به اتهام شرارت و تعرض به نوامیس مردم،در چند روز آینده اعدام خواهند شد . به گزارش خبرنگار قضایی ما، علیرضا جمشیدی،   سخنگوی قوه قضائیه دیروز در یک نشست خبری با اعلام این خبر گفت : دیوان عالی کشور پس از رسیدگی به احکام اعدام ۲۰ تن از افراد شرور، اراذل و اوباش، حکم اعدام آنها را تأیید کرد. محکومان به اتهام های تجاوز به نوامیس مردم، تجاوز به عنف، تعرض به زنان و دختران، تجاوز به حدود و مقررات الهی و شرارت به اعدام محکوم شده اند. اما هنوز مشخص نیست که حکم اعدام شان در ملأ عام یا زندان اجرا شود چرا که در این زمینه باید تصمیم گیری های لازم شود » . (۲۰تیر٨۶ روزنامه ایران).
     در نتیجه این تعداد در نوبت اول در زندان اوین به دار کشیده شدند. این ابلهان عقل معاششان از دوستان کمونیست کارگری ما بیشتر است . چرا که سودائی درعمل دارند، نه رویائی در سر.
     فرمول زیبا و همیشه بی خاصیت ِ« ایجاد رعب و وحشت در جامعه» چند عیب دارد:
اول: انحطاط روزافزونی را که در جامعه ‍ ی ایران به سرعت در حال اشاعه ا ست نمی بیند، که گذشته ازخسارات مهلکی که به عمق جامعه وارد می کند، رژیم سیاسی را به عنوان مسئول رسمی کشور وادار به واکنش می ‍ کند. این واکنش یک وظیفه ‍ ی حکومتی اجباری ست که هم انگیزه ‍ ی آن از سوی خود حکومت و جود دارد و هم فشار مردم او را وادار می کند. واکنشی که همیشه با تأخیر صورت می ‍ گیرد و به صورتی سطحی و با تأثیر کاملا ً مقطعی انجام می شود. سوزاندن ریشه ‍ ی این انحطاط از جمهوری اسلامی ساخته نیست زیرا خود او نهاد منحطی ست که همین ریشه را می مکد.
دوم: موضع گیری سترونی ست که بدون توجه به جنبه های جامعه شناختی جامعه ‍ ی ایران   فقط موش توی آش می اندازد [۲] . این فرمول همه چیز را ساده می گیرد ونمی خواهد کار تع ی ین تاکتیکی را به عهده بگیرد که در پس هر تحلیلی از موقعیت جامعه لازم می شود. موضعی عام و پر سر و صدا گرفته می شود و دیگر هیچ از هیچ و پوچ از پوچ. کوه موش می زاید. حکومت می خواهد ترس ایجاد کند، ما یک اعلامیه می دهیم که مردم نترسید.و حداکثر چند آکسیون چند صد نفری در اروپا علیه اعدام جوانان ایرانی راه می اندازیم.اعدام به جای خود، اما دوستان عزیز حاتم گرگی جوان ایرانی نیست بلکه دشمن اوست. اگر بخواهیم غصه بخوریم که آخر او هم یک روز روستائی آواره ای بوده است که از پی مهاجرت به شهر آمده و خود قربانی سیستم است و غیره. دیگر میل خودمان است.
سوم: در محل   واقعه جنبه ‍ ی اجرائی ندارد و از خود چیزی باقی نمی گذارد. در حالی که هر فرمولبندی که با وظیفه ‍ ی تشخیص شرائط یک جامعه از سوی یک حزب سیاسی اعلام می شود، باید دارای ماهیتی حکومتی باشد. به این معنی که در رقابت با طبقه حاکم، به سازماندهی جمعیتی که این حزب با منافع آن گره خورده است بپردازد تا عواملی را که در عمل موجب بازسازماندهی اوضاع به نفع آنها می باشد به شکل دلخواه تغ ی یر دهند. یعنی این که ویرایش جدیدی از اوضاع را به وجود آورند که ضمن ثمربخش ترکردن حضور جمعیت خودی، مثلا ً طبقه ‍ ی کارگر در مورد احزاب کمونیستی، و بیرونی کردن توانائی های درونی جمعیت، به تدریج مبارزه بر سر کسب قدرت سیاسی را چون یک پروسه ‍ ی عملی بر سر هر رویداد اجتماعی نسبتا ً مهم، یا برای کنترل و جهت دهی هر پدیده ‍ ی اجتماعی به پیش براند. مبارزه ‍ ی طبقاتی در هر دوره، از مسیر مبارزه برای جا انداختن ایده ها و تثبیت اخلاق و روش طبقه ‍ ی انقلابی در مورد موضوع اصلی آن دوره می گذرد. نمی توان در فضائی انتزاعی به تشخیص رویدادها نشست. پویائی ِفرایند مبارزه طبقاتی خود یابنده   قوه ‍ ی تشخیص صحیح از رویدادهای مهم وهمچنین پذیرفتار اجرائی شدن روشی ست که زاده ‍ ی این تشخیص است.
     در این میانه و با توجه به زمینه ای که توصیف شد، جامعه ‍ ی ایران باید خود را از شر وزنه ای که به پایش بسته شده و او را به قعر هولناک تباهی می کشاند خلاص کند. انحطاط اجتماعی ‍ ای که بدان دچاریم چون خوره به جانمان افتاده و عرصه را بر ما تنگ می کند. چون ماده ‍ ی سمی سیالی که ازحفره ‍ های فساد منتشرمی شود محیط را نارسانا کرده تا مانع هم پیوندی افراد، گروهها و جنبش های اجتماعی بشود. فکر سالم در این فضای مسموم پژمرده شده و به قهقرا می رود. یکی از دلائل مهمی که جنبش گروه های مختلف اجتماعی و بخش های مختلف کارگران به اهداف خود دست نمی ‍ یابند، وجود همین خاک مسمومی ست که ریشه مبارزات مردم را می خشکاند .جوانان تحصیل کرده تا بتوانند از این محیط فرار می ‍ کنند تا گریزگاهی برای خود بیابند. عفونتی که از حاشیه به متن تزریق شده است، جوهر اصلی زندگی ما، یعنی مبارزه جوئی برای زندگی بهتر را، در چنگال خود اسیر کرده است . باید لمپنیزم سازمانیافته ای که حکومت نه تنها یارای مقابله با آن را ندارد که خود در آغوش آن آرمیده ست را از میان برداشت. برای این مبارزه باید در عین حال با بیماری گسترده ‍ ای که به صورت خود بینی ِافراطی در جامعه گریبانگیر همه است نیز بجنگیم. این خودبینی از جنس آن لمپنیزم است؛ سایه آن است که بر سر جامعه افتاده است و به وسیله ‍ ی حکومت دامن زده می شود. جزخود، در تلاشی نومیدانه برای   به اصطلاح بهتر زندگی کردن، غم دیگران را نمی خوریم و زندگی اجتماعی را به قضا و قدر سپرده ایم .غافل از این که در هنگامه ‍ ی این زندگی سگی، به ناگاه در ِبزنگاهی، ابلیس تباهی ازکمین گاه می جهد و خِر ما را می ‍ چسبد، به بیکاری ای، اعتیادی، تجاوزی بنیاد بر باد ده، در مرگ حادثه واری که حقارت ِمفرط ِکیفیت انسانی ‍ ات را چون امر روزمره آشکارمی ‍ کند؛ و در بهترین حالت، در تنگنای ادباری منحوس دربطن اختناق ِحکومتِ مذهبی ِخود ساخته ‍ ای در باتلاق عفونی نمونه وار، با شاهکار دیگری از توسعه گندیده ‍ گی سرمایه داری، مفهوم زندگی بهتر و رویای افراطی فردیت در ذهن تو به خاک سپرده می شود.
     سئوال این است، چه باید کرد؟ اگرپذیرفته باشیم که وجود و گسترش این زمینه ‍ ی انحطاط اجتماعی در اساس حاکی از وجود استعداد معینی ست که جامعه ‍ ی ایرانی هم به دلیل ساختار اقتصادی - اجتماعی فعلی خود و هم به دلیل فرهنگی – تاریخی در خود نهفته دارد، و اگر بپذیریم که مبارزه اساسی با این انحطاط اصولا ً وظیفه ‍ ای حکومتی ست ؛ و نیز اگر بپذیریم حکومت ایران خود زاده ‍ ی دقیق و منتخب این استعداد است که با اتکا بر افکار عقب مانده ‍ ی مردم به تشدید و تداوم این وضعیت کمک هم می کند، آن گاه به خود خواهیم گفت : فقط، حکومتی با اتکا به افکارسالم وانقلابی مردم ایران قادر خواهد بود با این استعداد انحطاط بجنگد و استعداد بالنده و سالم اجتماعی را، که باری کمیت زیادتری ازاستعداد کلی را شامل می شود سازماندهی کرده و به موتور پیشرفت تبدیل کند. چنین حکومتی در حالت کنونی وجود ندارد، ولی آن استعداد پیشرو در میان طبقه ‍ ی کارگر و زحمتکشان دیگر، و زنان و جوانان به طور ویژه که خود در ردیف اول مواجهه با خطر هستند به وفور وجود دارد. در این میان بخش شاغل و متمرکز طبقه ‍ ی کارگر در صنایع و واحدهای تجاری و خدماتی بزرگ که عمدتا ًدولتی هم هستند به طور طبیعی از سازماندهی مناسبتری نسبت به بیکاران و کارگاه های کوچک برخوردارند. با معیارهای مرسوم حداقل سازماندهی برای کارگران سازماندهی سندیکائی و به قولی سازمان « صنفی» ست، اما ایجاد انجمن های خاص در کنار و شاید در دل این سازمانها و جمع های سنتی کارگری نمی تواند کارخیلی مشکلی باشد. می ‍ توان با ایجاد انجمن های مبارزه با اعتیاد، انجمن های فرهنگی که با انتشار نشریه و دعوت از افراد فرهنگی پیشرو برای سخنرانی؛ کارهای نمایشنامه ‍ ای (نظیر کارهائی که گروه های کارگری در دوران انقلاب انجام می ‍ دادند)، موسیقی و غیره، تشکیل تیم های مبارزه با اراذل گردن کلفت در محله ‍ ها و توزیع کنندگان خرد و درشت مواد مخدر و روانگردانها، به تدریج با هدف دفاع از خود، اراده ‍ ی حکومتی طبقه را در زندگی روزانه جای داد. وقتی یک قداره بند با چند« نوچه و سمپاتِ» درب و داغان یک محله را قرق می ‍ کند و حکومت را از زندگی محله بیرون می کند، چرا این کارگران نباشند که با بهره گیری از ارتباط ‍ های   قوی ِبر گرفته از رنج مشترک، در ابعاد محلی آلترناتیو حکومت بشوند. تمرین حکومت کردن از همین پائین دست ها شروع می ‍ شود. چرا که نه؟ از حالا نمی توان تخمین زد که کار در عمل چگونه پیش می رود، اما کارگران باید دامنه دخالت خود را از آن چه که بورژوازی حاکم با دک و پوز مذهبی خود برای آنها معین کرده است وسیع ‍ تر سازند. خیلی واضح است که این ناآمادگی کارگران برای دخالت است که محدودیت کار را تعیین می ‍ کند، وگرنه حکومت که حریف همین «حاتم گرگی»ها، «شغالها» ،« قرقی ها» و«یاکوزاها» هم نمی ‍ شود. کار آماده سازی این استعداد را انسان ‍ های آگاه جامعه، چه از میان کارگران، چه از میان دانشجویان و روشنفکران و گروه های سیاسی مدافع منافع طبقه کارگر و افراد چپ زیادی که در کشور به صورت منفرد وجود دارند به عهده دارند. مضمون فعالیت آن چنان عمومی ست که هیچ تنابنده ای نمی تواند با آن مخالفت کند؛ ولی آثار این فعالیت ها در آماده سازی کارگران از لحاظ عملی و روحی برای شرکت در سازمان های طبقاتی مبارزه اقتصادی و سوسیالیستی بسیار زیاد است. ضمن این که کف پاره ‍ ی جامعه به تدریج دوخته می شود و سرریز فقر و فاقه ‍ ی غیر انسانی ‍ ای، که شکل تبدیل شده ‍ ی انرژی ‍ ایست که باید به صورت اعتصابهای سراسری و بحرانهای حکومتی بروز می کرد، رفته رفته متوقف شده وتعادل بهتری از لحاظ شکاف طبقاتی و کیفیت زندگی کارگران و زحمتکشان به ضرر کیسه ‍ ی بورژوازی بدست می ‍ دهد. دستکم این روحیه ‍ ی کتک خورده و بغض پنهانی که در میان قشرهای وسیع کارمندان جزء و کارگران کارگاه های کوچک و کارگران بیکار وجود دارد ترمیم می شود. نتیجه مهمی که در این اثنا به دست می آید این است که در درگیری های عمده ای که بین کارگران و سرمایه داران و حکومت آنان بر سر مسائل اقتصادی و سیاسی پیش می آید، توده ‍ ی کارگران دیگر نظاره کنندگان و دنباله روهای ساده همیشگی کارگران پیشرو نیستند. کارگر عقب مانده، مفهوم خود را به تدریج از دست خواهد داد و عقب ماندگی به عنوان صفت تاریخی بورژوازی، و به ویژه بورژوازی کشوری چون ایران، محدود به اردوگاه سرمایه خواهد شد و اردوگاه کارگران با عیار بالاتری متشکل خواهد شد. همین کیفیت از کار در میان دانشجویان، دانش آموزان، کارمندان و خانواده ها می تواند بوجود آید.
       مبارزه با فرهنگ مذهبی که در برخی شکل های آن از وحدت لمپنیزم و مذهب خبر می ‍ دهد ضروری ست .مثلا ًمداحی که درشکلهای امروزی ‍ اش از شکلهای سنتی، به عنوان کار جنبی بعضی افراد، به شدت دور شده و به صورت یک حرفه پر درآمد در کسب و کار مذهب در آمده ، در کنارسایر فعالیت های جریان لمپنیزم، جوان های خانواده ‍ ه‍ای مذهبی را هدف قرار داده است . سی دی این اراذل و اوباش در میان این تیپ جوانان دست به دست می شود. همین طور است مبارزه فرهنگی با لمپنیزمی که به صورت موسیقی زیر زمینی رپ و باندهای «هیچکس» و غیره راه افتاده است. دیده می شود که یک گروه هم کار مداحی و هم کار موسیقی زیر زمینی را تواما ًً دنبال می کند و از هر دو توبره   به طور همزمان می ‍ چرد. ادبیات مبتذلی که بدین گونه رواج می یابد متممی ست برای مواد مخدر ذهنی و مواد افیونی .انتشار اطلاعیه ‍ هائی در محیط کارخانه و شرکت ها و محلات علیه برخی سریال های تلویزیونی مثل چارخونه و و سریال هائی که اخیرا ًً مهران مدیری می سازد به عنوان نمونه های مبتذلی که چخ بختیاریسم و الکی خوشی را به محیط خانواده ها رخنه می ‍ دهند، و بالعکس حمایت از آثار فرهنگی ‍ ای که گاهی در این   برهوت عرضه می شود و چیزهائی از این قبیل، بخش دیگری از راه های مبارزه با انحطاط هستند.مطمئنا ً در این مسیر تصادماتی با جمهوری اسلامی که هرگونه اقدام مستقل را از سوی مردم تحمل نمی کند پیش خواهد آمد. دست نیروهای مبارز در این میدان باز خواهد بود تا پوشالی بودن ادعاهای حکومت را بیش از پیش نشان دهد و لیاقت خود را برای جانشینی وی در اذهان توده ها اثبات کند. این نوع مبارزه بنا به طبیعت خود گسترده و عمومی می شود، و شوق و ذوق حضوراجتماعی را در میان مردم به وجود خواهد آورد و روح کار جمعی را تقویت می کند. در این زمینه فهم کیفیت مبارزه ‍ ی طبقاتی درمیان توده ها به سرعت بیشتری به پیش قراولان مبارزه ‍ ی طبقاتی و درک مفاهیم سوسیالیسم و کسب قدرت سیاسی نزدیک خواهد شد؛ و سوسیالیسم در عمل و به آهستگی به یک سنت کارگری تبدیل می ‍ شود. چیزی در این حدود!
     ممکن است غریب به نظر برسد چنین اقداماتی در فضای ساکن و خمودی که اینک در جامعه ‍ ی به شدت فردگرای امروزی ما وجود دارد؛ ولی به امتحانش می ارزد. شاید با میزانی از سعی و خطا در پیدا کردن شکلهای مناسب و بهره گیری از نظرات توده های مردم بتوان به ابتکارهای انجام شدنی خیلی متنوع تری دسترسی یافت . به هر حال اصل ماجرا را نباید پشت گوش انداخت. همتی باید، ما بر لبه ‍ ی پرتگاهی هولناک نشسته ایم.
 
          من همه همت بر اسباب سفر دارم مرا      در حَضَر سازِ مهیا بر نتابد بیش از این          «خاقانی»
                                           
 
[۱] - ناگفته پیداست که کمونیست های بسیار پیشرو و برجسته ای چه در ایران و چه در جنش بین المللی بوده اند که ازدوران دانشجوئی خود به ایدئولوژی طبقه کارگر گرایش پیدا کرده اند وباز هم این پدیده   وجود خواهد داشت . اما جنبش دانشجوئی در ایران، چون جنبش یک قشر اجتماعی معین ، بیش از هر گروه اجتماعی دیگری از لحاظ ایئولوژیک ناپایدار است . کمونیست ها باید این گرایش را به عنوان بازتاب جنبش کارگری در میان دانشجویان وناشی از ظرفیت های دموکراتیک تئوری های سوسیالیسم در نظر بگیرند نه چیزی بیشتر . می ‍ دانید که دردوره ‍ ی   پس از خرداد ۷۶ تا حالا بیشتر افکار دموکراسی لیبرال ( اتوپیای قشرمتوسط مرفه) در دانشجویان رواج داشته است و این ویژگی ایئولوژیک جنبش دانشجوئی بوده است که در مقایسه با دوران ‍ های قبل که گرایش به چپ و بیشتر جنبش چریکی عمده بوده است نکته قابل بررسی ‍ ای است.   قطعا ً توسعه ‍ ی بیشتر روابط سرمایه داری درایران نسبت به نیم قرن پیش موجب شفاف تر شدن روابط طبقاتی و کم رنگ تر شدن اتوپیای دموکراسی رادیکال در میان دانشجویان شده است. دانشجوی چپ قرن بیست و یکم به این اعتبار البته بیشتر چپ و بیشتر کارگری می تواند باشد، مشروط به این که به جنبش کارگری پیوسته، با آن یکی شود.
 
[۲] - ادعای شرکت و دخالت در کاری را داشن بدون این که شخص واقعا ً نقش موثری داشته باشد.


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست