سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

سخنی با ناصر زرافشان


پارسا نیک جو



اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۱۷ آبان ۱٣٨۶ -  ٨ نوامبر ۲۰۰۷


یک می‌دانم که ناصر زرافشان به پاس پیکارخسته‌گی ناپذیر‌اش، فردی است ارج‌مند. بی شک هم‌این ارج‌مندی توده‌ای او نیزمی‌تواند یکی ازعلل نفوذ کلام وی باشد. و چه دردناک و فاجعه بار است، کلام نافذی که بر حق نباشد.
گفت- و- گوی ناصر زرافشان با سید ابراهیم نبوی، مرا بسیار تکان داد. با خواندن و شنیدن آن گفت-و- گو برآن شدم تا به پاس ارجی که به پیکار وی می‌گذارم، به نقد کلامی از وی بپردازم که نتایج آن می‌تواند از ارج وی به کاهد.

داخل و خارج، دوگانه‌پنداری حقیقی یا کاذب؟
ناصر زرافشان می‌گوید: «گمان می‌کنم هرکس هرکاری می‌خواهد بکند، باید در ایران بکند و فکر می‌کنم وقتی آدم در اروپا و در آمریکا بماند، گرفتار وضعیتی می‌شود که جلوی چشم‌تان هست و دیگران هم شده‌اند. واقعیتی که شما می‌خواهید در آن تغییر بدهید، در آن تحول ایجاد کنید، جای دیگری‌ست. یا باید دل بکنید از این قضیه، یا اگر واقعا می‌خواهید و به فکر تغییر و تحولی هستید، باید در بطن آن واقعیت باشید. اگر نبودید، قادر به عمل‌کردن نیستید. سخت است و به مرور شناخت و آگاهی خودتان را هم نسبت به آن واقعیت درنتیجه‌ی از دست‌دادن تماس از دست می‌دهید. بنابراین من معتقدم کسی که واقعا می‌خواهد کاری بکند، باید و مطلقا ضروری ا‌ست که توی خود ایران باشد.»

لحظه‌ای فکر کنید همه‌ی ایرانی‌هایی که در خارج از مرزهای جغرافیایی ایران پیکار می‌کنند، بخواهند بر مبنای اندیشه‌ی ناصر زرافشان، خودشان را بر سراین دو راهی قرار دهند که یا در خارج بمانیم و دست از پیکار بکشیم یا به ایران برگردیم و درآن‌جا پیکار کنیم. فکر می‌کنید حاصل این انتخاب چه خواهد شد؟ من بر این باورم که اگر ناصر زرافشان خود نیز به پی‌آمدهای این دوراهی فاجعه بار‌اش بیاندیشد، به ساده‌گی پی خواهد بُرد که این دو راهی، نه دو راه، بل دو سیاه چالی است که وی فرا راه ما کنده است. آیا ناصر زرافشان نمی‌داند بر سرآنانی که بخواهند به ایران برگردند چه خواهد آمد؟ آیا جز دار و درفش و شرکت در شوهای اعترافات تله‌ویزیونی چیز دیگری در انتظارآنان هست؟ براستی ناصر زرافشان نمی‌داند، اگرآنان که در خارج هستند دست از پیکار بکشند، چه صداهایی در داخل خفه خواهد شد؟ آیا پیکارگران خارج از مرزهای جغرافیایی ایران سهم و نقشی در جهانی کردن فریادهای داخل نداشته‌اند؟ آیا هزینه‌ی سرکوب را برای رژیم صد چندان نکرده‌اند؟ از تیزی تیغ استبداد نکاسته‌اند؟ چهره‌ی بزک کرده‌ی رژیم را در سطح جهان افشا نکرده‌اند؟ می‌دانم که زرافشان نیک می‌داند که صدها تن ازهم این پیکارگران جان خود را در این راه ازدست داده‌اند و خواهند داد، پس به‌تر آن است که ارج پیکار آنان را بی مقدار نکنیم؛ و راه را از چاه بازشناسیم. به‌تر است به‌جای این ‌گونه دوگانه‌پنداری‌های کاذب و فاجعه بار، به پیوند دیالک‌تیکی خارج و داخل بیاندیشیم.

اسطوره‌ی تماس مستقیم با واقعیت
ناصر زرافشان می‌گوید پیکارگران خارج از کشور بتدریج به علت نداشتن تماس با واقعیت داخل کشور، شناخت واقعی خود را از دست خواهند داد. به عبارتی دیگربه باور ایشان، شناخت واقعی حاصل تماس با واقعیت است.
از کلام وی نیز می‌توان به این نکته پی برد که منظور ایشان از تماس با واقعیت، باید تماس مستقیم و بی واسطه با واقعیت باشد. در نتیجه ایشان بر این باوراند که شناخت واقعی، حاصل تماس مستقیم و بی واسطه با واقعیت است.
بر پایه‌ی این درک محدود از تماس با واقعیت، می‌توان از وی پرسید آیا در ایران کسی را سراغ دارید که با تمام واقعیت جامعه‌ی ایران تماس مستقیم و بی واسطه داشته باشد؟ بالاخره هر کسی در یک محدوه‌ی خاصی کار وپیکار و زنده‌گی می‌کند، و تماس مستقیم و بی واسطه وی با جهان واقعی، محدود به همان حوزه‌ی محدود کار و پیکار و زنده‌گی‌اش است. در نتیجه هیچ ایرانی ساکن ایران هم نمی‌تواند ادعا کند با تمام واقعیت جامعه‌ی ایران تماس مستقیم و بی واسطه دارد. بنابر این بر پایه‌ی شیوه‌ی شناخت ناصر زرافشان، می‌توان ادعا کرد، هیچ کس، نه در داخل و نه در خارج، شناخت واقعی از جامعه‌ی ایران ندارد. علاوه بر این چه کسی می‌تواند ادعا کند، تمام کسانی که با واقعیت، تماس مستقیم دارند، به شناختی حقیقی از واقعیت می‌رسند. اگر چنین بود جهان این‌گونه سرشار از توهم و اسطوره و خرافه نبود. می‌دانم آن‌چه را که گفتم بدیهی است، ولی باور به اسطوره‌ی، شناخت واقعی حاصل تماس مستقیم با واقعیت است، حاصل نادیده گرفتن هم‌این بدیهیات است.

در جست- و- جوی گذشته‌ی از دست رفته
«وقتی من اکنون مقایسه می‌کنم جریان هایی را که الان خارج از کشور هستند با چهل‌سال پیش،...آن زمانی که کنفدراسیون دانشجویان ایرانی فعال بود و در داخل ایران هم جنبش اجتماعی وسیع‌تر، جدی‌تر و سازمان یافته‌ تری وجود داشت،کاملا متوجه می‌شود آدم که چقدر فاصله و تفاوت وجود دارد ... برای اینکه خود جنبش اجتماعی در ایران ضعیف‌تر است. تشکلی به آن صورت و به آن حد گسترده نیست و بیرون هم آنچه هست، تشتت است. شما با تشکل‌هایی مواجه هستید که کلا عمرشان یکماه است. تشکیل می‌شود،اعلام مواضع می‌کند، ائتلاف می‌کند، اجلاس می‌گیرد، صحبت می‌کند و یکماه‌ بعد همه چیز دود می‌شود می‌رود به هوا. علت این است که در داخل کشور در درجه اول جنبش فراگیر، وسیع و جدی به آن شکل وجود ندارد، اصلا تشکلی به آن شکل وجود ندارد. در چنین شرایطی فعالیت، به خصوص در خارج از کشور به نظر من بی‌معناست. علت دوم این است که در همین شرایط ضعیف جنبش داخلی، رابطه‌ منظمی میان داخل و خارج وجود ندارد. رابطه‌ی دوستان خارج با داخل چنان رابطه‌ منظمی نیست که یک تصویر کمی واقع بینانه‌‌تر از آنچه در داخل ایران می‌گذرد به جهان بدهد.»
ریشه‌ی اشتباه زرافشان و بسیاری از ما، در تحلیل شرایط موجود جامعه‌ی ایران، درست درهم‌این مقایسه‌ی امروز جامعه‌ی ایران با جامعه‌ی چهل سال پیش است. نسخه‌هایی هم که می‌پیچیم مناسب چهل سال پیش است، در نتیجه علت دود شدن این نسخه‌ها و دستورعمل ها نیز حاصل زیستن در حال و هوای چهل سال پیش است. سیمای جامعه‌ی ایران امروز، نه در تداوم چهل سال پیش، بل در گسست از چهل سال پیش خود است. چهل سال پیش جامعه‌ی ایران یک جامعه‌ی توده‌ای بود، اکنون جامعه‌ای است که حول جنبش‌های اجتماعی- طبقاتی سازمان یافته. چهل سال پیش جامعه‌ی ایران زمینه ساز ظهور نگرش‌ها و گرایش‌های فرا طبقاتی پوپولیستی، چریکی، اسلام سیاسی و چهره‌های کاریزماتیک بود. اکنون ما شاهد صف آرایی نسبتا متمایز نیروهای اجتماعی، حول تضادهای اجتماعی و طبقاتی هستیم. دیگر نمی‌توان چون چهل سال پیش برای به حرکت درآوردن موتور بزرگ به موتور کوچک دل خوش کرد، دیگر نمی‌توان چون گذشته شاهد حضور بهمن‌واره توده بود. دیگر نمی‌توان نیروهای اجتماعی را در تشکل‌ها و ایده‌لوژی‌های فراگیر و یک‌سان ساز محدود و محصور کرد. باید جنبشی بود و جنبشی اندیشید. نباید هر تفکیک و تنوعی را به تشتت تعبیر کرد و بدنبال تشکل‌های یک‌سان ساز و فراگیر بود. باید به تشکل‌های رنگین کمانی اندیشید. باید به پیوند جنبش‌ها و شکل دادن به جنبش ِ جنبش‌ها اندیشید نه به جنبش فراگیر، باید به جنبشی کردن تشکل‌ها اندیشید نه به تشکلی کردن جنبش‌ها. راه این است. ما نیزچون جامعه به گسست از چهل سال پیش خود نیاز داریم.
نمی‌دانم زرافشان با چه معیاری از ضعیف‌تر شدن جنبش‌ها در ایران امروز، نسبت به چهل سال پیش سخن می‌گوید. آیا اعتراضات کارگری چهل سال پیش با جنبش کارگری امروز قابل مقایسه است؟ آیا چهل سال پیش از جنبش زنان می‌توانستیم سخن بگوییم؟ جنبش دانش‌جویی امروز، آیا رادیکال‌تر و توده‌ای تر از جنبش دانش جویی چهل سال پیش نیست؟ مطالبات دموکراتیک مردم ایران امروز، توده‌ای تر و شفاف تر از چهل سال پیش نیست؟

مرحله‌ای کردن تقابل
«البته من به آنچه فکر می‌کنم، به آن دستگاه فکری که دارم به چیزی رسیده ام که گمان می‌کنم، مقنع‌تر از بقیه و قویتر از بقیه معیارها و افکارها می‌تواند مسایل را برایم روشن و باز کند، این دستگاه فکری، حالا شما هرچه اسمش را بگذارید یا نگذارید، ولی به هیچ‌وجه موجب تقابل و تعارض من با هیچکس در این مرحله در جامعه‌ام نمی‌شود.»

تقابل و تعارض زرافشان با نئولیبرال‌هایی چون غنی نژاد، جدل وی با عباس میلانی، خود دلیلی است بر این حقیقت که نمی‌توان از تقابل و تعارض فرار کرد، حتا در این مرحله. مرحله‌ای کردن طرح تقابل‌ها و تعارضات از ویژه‌گی‌های ذهن یک‌سان ساز و یک‌پارچه بین است. یک‌پارچه بین، طرح هر تقابل و تعارضی را موجب گسیخته‌گی صفوف و تضعیف اراده‌ی واحد می‌داند. برای یک‌پارچه شدن و یگانه ماندن در این مرحله باید تقابل‌ها و تعارضات را سرکوب و پنهان کرد. با هم‌این منطق است که زرافشان در ادامه ‌می‌گوید: «من فکر می‌کنم مهمترین موضوع در حال حاضر این جنگ روانی ا‌ست که وجود دارد و اینکه هیچ چیز در لحظه‌ی حاضر حساس‌تر از حفظ استقلال و تلاش در این جهت نیست ... گمان می‌کنم بیش از همه آن استقلال، آن هویت، آن تمامیت، در خطر قرار گرفته است و ایجاب می‌کند که همه چشم‌شان را ببندند و صمیمانه در جهت مبارزه‌ و مقابله با آن خطر حرکت کنند.»

به زعم زرافشان برای مبارزه‌ی صمیمانه باید چشم‌ها را بست، آن هم در زمانه‌ای که به چشمان کاملا باز بیش از هر زمان دیگر نیاز داریم.

nikjooparsa@yahoo.com


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست